فلسفه شکر از خداوند

English فارسی 5531 نمایش |

شکر کلمه ای است که در قرآن زیاد به آن برخورد کرده ایم. معنی شکر این است که انسان در مقابل فردی که از او خیری به وی رسیده است اظهار قدردانی کند و مثلا بگوید: من ممنون هستم. آیا معنی شکر خدا همین است که بگوییم الهی شکر؟ نه، اشتباه است. الهی شکر صیغه شکر است نه خود شکر. خود شکر چیز دیگری است. مثل اینکه کلمه استغفرالله صیغه توبه است نه خود توبه. توبه پشیمانی از گناه و تصمیم به عدم تکرار است. اظهار «الهی استغفرت و اتوب الیک» اظهار صیغه توبه است نه خود توبه. پس شکر یک معنی دقیقی دارد و آن عبارت است از قدردانی، اندازه شناسی و حق شناسی. لذا شکر هم درباره بنده نسبت به خدا و هم درباره خدا نسبت به بنده به کار می رود: «والله شکور حلیم؛ و خدا بسیار قدرشناس و بردبار است» (تغابن/ 17). خدا شکور است یعنی از عمل بنده قدردانی می کند، آن را از بین نمی برد. بنده اگر بخواهد قدرشناس و شاکر باشد باید قدر نعمتهای خدا را بداند، یعنی هر نعمتی را بداند برای چه هدف و منظوری است و در همان مورد مصرف کند.
در تعریف شکر چنین گفته اند: «استعمال الشیء فبما خلق الله لاجله؛ به کار بردن شیء در راهی که بخاطر آن آفریده شده». آیا شکر مثلا چشم که خدا به ما داده این است که بگوییم: خدایا شکر که به من چشم دادی؟ نه. عقل، فکر، عاطفه، احساسات، فرزند، مال، سلامت، و هر نعمتی که داری، اگر این نعمت را از مسیر خودش منحرف نکنی و در مسیر دیگر استفاده نکنی، شاکری. مثلا زبان را خداوند عبث نیافریده است. با این زبان می شود حقایق را قلب کرد، دروغ گفت، به مردم آزار رسانید، دشنام داد، بدیهای مردم را پخش کرد، اشاعه فحشا کرد، جعل کرد، ولی واقعا باید حساب کینم آیا دست خلقت زبان را برای همین به ما داده: تهمت، غیبت، دشنام؟ یا اینکه مقاصد خود را به دیگران بفهمانیم. فهماندن مقاصد خود به دیگران، تعلیم، ارشاد، نصیحت، شکر زبان است. پس باید همیشه نعمتها را در راه خودش مصرف کرد.
خداوند می فرماید: «و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده لعلکم تشکرون؛ به شما چشم و گوش داد، حواس داد باشد که شما سپاسگزاری کنید» (نحل/ 78). «لعلکم تشکرون» این خیلی مهم است: باشد که شما سپاسگزاری کنید. یعنی چه؟ ممکن است بگوئید یعنی خدایا شکرت که به ما چشم و گوش دادی. نه، اتفاقا یکی از لغات قرآن که شناختن آن خیلی لازم است، لغت شکر است. اصلا لغت شکر معنایش تقدیر است، یعنی قدردانی کردن. شکر یعنی قدردانی. به همین دلیل به خدا شکور گفته می شود.
چرا به خدا شکور می گویند؟ آیا یعنی خدا خودش را شکر می کند؟! این که غلط و معنا ندارد، یا مثلا به بندگانش می گوید من از شما تشکر می کنم؟! خدا را به حکم اینکه تقدیر و قدردانی می کند: «لا یضیع اجر المحسنین؛ مسلما خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمى کند» (توبه/ 120)، ارزش شناسی می کند شکور می گویند، یعنی اعمال نیک و بد، عمل صالح و فاجر را در یک میزان نمی گذارد: «ام نجعل الذین امنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار؛ آیا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند، همانند مفسدان در زمین میکنیم، یا پرهیزکاران را چون فاجران قرار میدهیم؟» (ص/ 28) آیا ما چنین هستیم که هر دو را یک جور حساب کنیم؟، «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون؛ آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند مساوی هستند؟» (زمر/ 9)، نه، چنین چیزی نیست. از این جهت که خدا فضیلت و کوشش و حرکت بشر را، حسن نیت و خلوص بشر را قدردانی می کند به خدا شکور گفته می شود.
بنده شکور یعنی چه؟ یعنی بنده ای که خدا نعمتی را به او داده است و او آن نعمت را تقدیر می کند. تقدیر نعمت یعنی چه؟ قدر نعمت را بشناسد یعنی چه؟ این مسئله ای است که از قدیم مطرح بوده و همه اینطور تعریف کرده اند و تعریفش هم خیلی روشن است، یعنی آن نعمت را در مسیری که برای آن آفریده شده است به کار برد. شکر یعنی به کار بردن نعمت حق در مسیری که خدای متعال آن نعمت را برای آن آفریده است. شکر نعمت دست، گفتن الهی شکر نیست، الهی شکر خبر از شکر است نه خود شکر. مثل اینکه «استغفرالله ربی و اتوب الیه» صیغه توبه است نه خود توبه. برخی میان صیغه توبه و خود توبه اشتباه می کنند، توبه یعنی پشیمانی شدید از گناه، تصمیم اکید بر تکرار نکردن گناه و بازگشت به سوی حقیقت. این، یک لفظ بیانگری دارد که می گوییم: «استغفرالله ربی و اتوب الیه» ولی خود این که توبه نیست. من اگر یک تسبیح دستم بگیرم، نه صد بار بلکه هزاربار این جمله را بگویم، در حالی که پشیمان از گناه نیستم و تصمیم به اینکه دیگر گناه نکنم ندارم و اگر باز هم گناه پیش بیاید انجام می دهم، این صد هزار بار گفتن، توبه نیست، این نگفتنش بهتر از گفتنش است، این صیغه توبه است نه خود توبه. الهی شکر صیغه شکر است نه خود شکر. خود شکر یعنی حرکت کردن، عمل کردن، به کار انداختن نعمت در مسیری که خدا این نعمت را برای آن مسیر آفریده است.
دست را خدا برای چه آفریده است؟ پا را برای چه آفریده؟ مغز را برای چه آفریده؟ گوش را برای چه آفریده؟ عقل را برای چه آفریده؟ به کار انداختن همه اینها در مسیر خود شکر است. پس شکر سمع و بصر چیست؟ «قل انظروا ما ذا فی السموات و الارض و ما تغنی لآیات و النذر عن قوم لایومنون؛ بگو: بنگرید که در آسمان ها و زمین چه آیت هاست، ولى این آیت ها و هشدارها قومى را که ایمان نمى آورند سود نمى بخشد» (یونس/ 101). شکر چشم، مطالعه عالم است! شکر گوش، حقایق را شنیدن، شکر دل، فکر کردن، اندیشه کردن، تجزیه و تحلیل کردن، تجرید کردن، تعمیم دادن و استدلال کردن است. پس معنی آیه چه شد؟ «و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون؛ و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالى که چیزى نمى دانستید، و براى شما گوش و دیدگان و دل ها قرار داد تا شکر گزارید» (نحل/ 78).
بشر! مسیر خودت را بدان، خدا تو را در این مسیر حرکت داده است، یعنی اینها نظام الهی است، سنت و مشیت الهی است، مظاهر اراده اوست که تو آمدی، وقتی که آمدی هیچ چیز نمی دانستی، به تو چشم داد، به تو گوش داد، به تو دل داد، برای اینکه شکر کنی، برای اینکه اینها را به کار اندازی، یعنی برای اینکه بشناسی، برای اینکه چشم و گوش و دل را برای شناخت به کار بیندازی. این چشم و گوش تو، لامسه و ذائقه تو، ابزار شناخت است. هر حس ظاهر و باطنی که داری ابزار شناخت است. آن فکر و لب و قلب تو، عقل و اندیشه و حجر تو، سر و خفی و اخفای تو، همه اینها ابزار شناخت است. خدا اینها را آفریده برای اینکه جهان را بشناسی، بنابراین از آنجا که نعمت ابزار شناخت برترین نعمتى است که به انسان داده شده است، چرا که نه تنها با چشم و گوش، آثار خدا را در پهنه هستى مى نگرد و سخنان رهبران الهى را مى شنود و با دل درک و تجزیه و تحلیل مى کند، بلکه در زندگى مادى او نیز هر گونه پیشرفت و ترقى و تکامل مرهون این سه وسیله است، به همین جهت بلافاصله بعد از آن با جمله «لعلکم تشکرون» اهمیت این سه موضوع را یادآور مى شود، یعنى این وسائل را به شما داد تا عالم و آگاه شوید و سپس شکر این همه آگاهى و علم و دانش که بزرگترین امتیاز شما از حیوانات است بجاى آورید، و بدون شک هیچ انسانى قادر بر اداى شکر این سه نعمت بزرگ نیست جز اینکه عذر تقصیر به درگاه خدا آورد!.

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن - صفحه 14-15

مرتضی مطهری- مسأله شناخت- صفحه 48-45

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 11- صفحه 338

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد