تدابیر امام حسن و حسین علیهما السلام در رسوایی بنی امیه
English فارسی 13170 نمایش |امام حسن مجتبى (ع) آن حضرت و برادرش امام حسین (ع) دو فرزند امیرالمؤمنین على (ع) بودند از حضرت فاطمه (ع) دختر پیغمبر اکرم (ص) و پیغمبر اکرم بارها میفرمود که: «حسن و حسین فرزندان منند» و به پاس همین کلمه، على (ع) به سایر فرزندان خود میفرمود: «شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند.» (مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص21 و 25. ذخائرالعقبی، ص 67 و 121).
امام حسن (ع) سال سوم هجرت در مدینه متولد شد و هفت سال و خرده اى جد خود را درک نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیغمبر اکرم (ص) که با رحلت حضرت فاطمه سه ماه یا شش ماه بیشتر فاصله نداشت تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت.
امام حسن (ع) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت، به امامت رسید و مقام خلافت ظاهرى را نیز اشغال کرده نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت و در این مدت معاویه که دشمن سر سخت على (ع) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت (در ابتدا بنام خونخواهى خلیفه سوم و اخیرا به دعوى صریح خلافت) جنگیده بود به عراق که مقر خلافت امام حسن (ع) بود، لشکر کشید و جنگ آغاز کرد و از سوى دیگر سرداران لشکریان امام حسن را تدریجا با پولهاى گزاف و نویدهاى فریبنده اغوا نمود و لشکریان را بر آن حضرت شورانید (ارشاد مفید، صفحه 172. مناقب ابن شهرآشوب، ج4، صفحه 33. فصول المهمه، صفحه 144).
بالاخره آن حضرت به صلح مجبور شده، خلافت ظاهرى را با شرائطى (به شرط اینکه پس از درگذشت معاویه دوباره خلافت به امام حسن (ع) برگردد و خاندان و شیعیانش از تعرض مصون باشند) به معاویه واگذار نمود، معاویه به این ترتیب خلافت اسلامى را قبضه کرد و وارد عراق شده و در سخنرانى شرائط صلح را الغاء نموده و از هر راه ممکن استفاده کرده، سخت ترین فشار و شکنجه را بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت.
امام حسن (ع) در تمام این مدت امامت خود که ده سال طول کشید، در نهایت شدت و اختناق زندگى کرد و هیچگونه امنیتى حتى در داخل خانه خود نداشت و بالاخره در سال پنجاه هجرى به تحریک معاویه به دست همسر خود مسموم و شهید شد (ارشاد مفید، ص174. مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص 42. فصول المهمه، ص 146. تذکرة الخواص، ص 211).
امام حسن (ع) در کمالات انسانى یادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خود بود و تا پیغمبر اکرم (ص) در قید حیات بود، او و برادرش در کنار آنحضرت جاى داشتند و گاهى آنان را بر دوش خود سوار میکرد.
عامه و خاصه از پیغمبر اکرم (ص) روایت کرده اند که درباره حسن و حسین علیهما السلام فرموده: «این دو فرزند من امام می باشند خواه برخیزند و خواه بنشینند.» (کنایه است از تصدى مقام خلافت ظاهرى و عدم تصدى آن) و روایات بسیار از پیغمبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین على (ع) در امامت آن حضرت بعد از پدر بزرگوارش، وارد شده است.
امام حسین (سید الشهدا) فرزند دوم على (ع) از فاطمه (ع) دختر پیغمبر اکرم (ص) که در سال چهارم هجرى متولد شده است. آن حضرت پس از شهادت برادر بزرگوار خود امام حسن مجتبى (ع) به امر خدا و طبق وصیت وى، به امامت رسید (ارشاد مفید، ص179. اثبات الهداء، ج5، ص 168-212. اثبات الوصیه، مسعودی «چاپ تهران، سال 1320» ص125).
امام حسین (ع) ده سال امامت نمود و تمام این مدت به استثناى (تقریبا) شش ماه آخر در خلافت معاویه واقع بود و در سختترین اوضاع و ناگوارترین احوال با نهایت اختناق زندگى می فرمود زیرا گذشته از اینکه مقررات و قوانین دینى اعتبار خود را از دست داده بود و خواسته هاى حکومت جایگزین خواسته هاى خدا و رسول شده بود و گذشته از اینکه معاویه و دستیاران او از هر امکانى براى خورد کردن و از میان بردن اهل بیت و شیعیانشان و محو نمودن نام على و آل على استفاده میکردند، معاویه درصدد تحکیم اساس خلافت فرزند خود یزید برآمده بود و گروهى از مردم به واسطه بی بند و بارى یزید، از این امر خوشنود نبودند. معاویه براى جلوگیرى از ظهور مخالفت به سخت گیریهاى بیشتر و تازه ترى دست زده بود.
امام حسین خواه ناخواه این روزگار تاریک را میگذرانید و هر گونه شکنجه و آزار روحى را از معاویه و دستیاران وى تحمل میکرد تا در اواسط سال شصت هجرى معاویه درگذشت و پسرش یزید بجاى پدر نشست (ارشاد مفید، ص182. تاریخ یعقوبی، ج2، ص226- 228. فصول المهمه، ص163).
بیعت یک سنت عربى بود که در کارهاى مهم مانند سلطنت و امارت اجراء میشد و زیردستان و بویژه سرشناسان دست بیعت و موافقت و طاعت به سلطان یا امیر مثلا میدادند و مخالفت بعد از بیعت عار و ننگ قومى بود و مانند تخلف از امضاء قطعى جرم مسلم شمرده می شد و در سیره پیغمبر اکرم (ص) فى الجمله یعنى در جائى که به اختیار و بدون اجبار انجام می یافت، اعتبار داشت.
معاویه نیز از معاریف قوم براى یزید بیعت گرفته ولى متعرض حال امام حسین (ع) نشده بود و به آن حضرت تکلیف بیعت ننموده بود و بالخصوص به یزید وصیت کرده بود (مناقب ابن شهراشوب، ج4، ص 88) که اگر حسین بن على از بیعت وى سرباز زند پى گیرى نکند و با سکوت و اغماض بگذارند زیرا پشت و روى مسئله را درست تصور کرده عواقب وخیم آنرا می دانستند.
ولى یزید در اثر خودبینى و بی باکى که داشت وصیت پدر را فراموش کرده، بیدرنگ پس از درگذشت پدر به والى مدینه دستور داد که از امام حسین براى وى بیعت گیرد و گرنه سرش را به شام فرستد (مناقب ابن شهراشوب، ج4، ص88. ارشاد مفید، ص182. الامامة و السیاسه، ج1، ص203. تاریخ یعقوبی، ج2، ص 229. فصول المهمه، ص163. تذکرة الخواص، ص235).
پس از آنکه والى مدینه درخواست یزید را به امام حسین (ع) ابلاغ کرد، آنحضرت براى تفکر در اطراف قضیه مهلت گرفت و شبانه با خاندان خود به سوى مکه حرکت فرمود و به حرم خدا که در اسلام مأمن رسمى می باشد، پناهنده شد.
این واقعه در اواخر ماه رجب و اوائل ماه شعبان سال شصت هجرى بود و امام حسین (ع) تقریبا چهار ماه در شهر مکه در حال پناهندگى بسر برد و این خبر تدریجا در اقطار بلاد اسلامى منتشر شد. از یکسوى بسیارى از مردم که از بیدادگریهاى دوره معاویه دلخور بودند و خلافت یزید بر نارضایتیشان می افزود، با آنحضرت مراوده و اظهار همدردى میکردند و از یکسوى سیل نامه از عراق و بویژه از شهر کوفه به شهر مکه سرازیر میشد و از آنحضرت میخواستند که به عراق رفته و به پیشوائى و رهبرى جمعیت پرداخته، براى برانداختن بیداد و ستم قیام کند و البته این جریان براى یزید خطرناک بود.
اقامت امام حسین (ع) در مکه ادامه داشت تا موسم حج رسید و مسلمانان جهان به عنوان حج، گروه گروه و دسته دسته وارد مکه و مهیاى انجام عمل حج میشدند. آنحضرت اطلاع پیدا کرد که جمعى از کسان یزید در زى حجاج وارد مکه شده اند و مأموریت دارند با سلاحى که در زیر لباس احرام بسته اند، آنحضرت را در اثناء عمل حج به قتل رسانند (ارشاد مفید، ص201).
آن حضرت عمل خود را مخفف ساخته، تصمیم به حرکت گرفت و در میان گروه انبوه مردم سرپا ایستاده سخنرانى کوتاهى کرده (مناقب ابن شهراشوب، ج4، ص89) حرکت خود را به سوى عراق خبر داد. وى دراین سخنرانى کوتاه شهادت خود را گوشزد مینماید و از مسلمانان استمداد میکند که در این هدف یاریش نمایند و خون خود را در راه خدا بذل کنند و فرداى آن روز با خاندان و گروهى از یاران خود رهسپار عراق شد.
امام حسین (ع) تصمیم قطعى گرفته بود که بیعت نکند و به خوبى میدانست که کشته خواهد شد و نیروى جنگى شگرف و دهشتناک بنی امیه که با فساد عمومى و انحطاط فکرى و بی ارادگى مردم و خاصه اهل عراق تأیید میشد، او را خورد و نابود خواهد کرد.
جمعى از معاریف بعنوان خیرخواهى سر راه را بر وى گرفته و خطر این حرکت و نهضت را تذکر دادند ولى آنحضرت در پاسخ فرمود که من بیعت نمیکنم و حکومت ظلم و بیداد را امضاء نمی نمایم و میدانم که به هر جا روم و در هر جا باشم مرا خواهند کشت و اینکه مکه را ترک میگویم براى رعایت حرمت خانه با ریختن خون من هتک نشود (ارشاد مفید، ص201. فصول المهمه، ص168).
امام حسین (ع) راه کوفه را پیش گرفت، در اثنای راه که هنوز چند روز راه تا کوفه داشت، خبر یافت که والى یزید در کوفه نماینده امام را با یک نفر از معاریف شهر که طرفدار جدى بود، کشته و به دستور وى ریسمان به پایشان بسته، در کوچه و بازار کوفه کشیده اند و شهر و نواحى آن تحت مراقبت شدید درآمده و سپاه بیرون از شمار دشمن در انتظار وى بسر می برند و راهى جز کشته شدن در پیش نیست، همین جا بود که امام تصمیم قطعى خود را به کشته شدن بی تردید اظهار داشت و به سیر خود ادامه داد.
در هفتاد کیلومترى کوفه (تقریبا) در بیابانى بنام کربلا، آنحضرت و کسانش به محاصره لشگریان یزید درآمدند و هشت روز توقف داشتند که هر روز حلقه محاصره تنگتر و سپاه دشمن افزونتر می شد و بالاخره آنحضرت و خاندان و کسانش با شماره ناچیز، در میان حلقه هاى متشکل از سى هزار فرد مرد جنگى قرار گرفتند (مناقب ابن شهراشوب، ج4، ص98).
در این چند روز امام به تحکیم موضع خود پرداخته یاران خود را تصفیه نمود، شبانه عموم همراهان خود را احضار فرمود، در ضمن سخنرانى کوتاهى اظهار داشت که: «ما جز مرگ و شهادت در پیش نداریم و اینان با کسى جز من کار ندارند، من بیعت خود را از شما برداشتم هر که بخواهد میتواند از تاریکى شب استفاده نموده، جان خود را از این ورطه هولناک برهاند». پس از آن فرمود چراغها را خاموش کردند و اکثر همراهان که براى مقاصد مادى همراه بودند، پراکنده شدند و جز جماعت کمى از شیفتگان حق (نزدیک به چهل تن از یاران امام) و عده اى از بنی هاشم کسى نماند.
امام (ع) بار دیگر بازماندگان را جمع کرده و به مقام آزمایش درآورده در خطابى که به یاران و خویشاوندان هاشمى خود کرد، اظهار داشت: نکه این دشمنان تنها با من کار دارند هر یک از شما میتواند از تاریکى شب استفاده کرده از خطر نجات یابد.م» ولى این بار هر یک از یاران با وفاى امام با بیانهاى مختلف پاسخ دادند که ما هرگز از راه حق که تو پیشواى آنى روى نخواهیم تافت و دست از دامن پاک تو نخواهیم برداشت و تا رمقى در تن و قبضه شمشیر به دست داریم، از حریم تو دفاع خواهیم نمود (مناقب ابن شهراشوب، ج4، ص99. ارشاد مفید، ص214).
آخر روز نهم ماه محرم آخرین تکلیف (یا بیعت یا جنگ) از جانب دشمن با امام رسید و آن حضرت شب را براى عبادت مهلت گرفت و مصمم جنگ فردا شد (مناقب ابن شهراشوب، ج4، ص98. ارشاد مفید، ص214).
روز دهم محرم سال شصت و یک هجرى، امام با جمعیت کم خود (روى هم رفته کمتر از نود نفر که چهل نفر ایشان از همراهان سابق امام و سى و چند نفر در شب و روز جنگ از لشکر دشمن به امام پیوسته بودند و مابقى خویشاوندان هاشمى امام، از فرزندان و برادران و برادر زادگان و خواهر زادگان و عمو زادگان بودند) در برابر لشکر بیکران دشمن صف آرایى نمودند و جنگ درگرفت.
آن روز از بامداد تا واپسین جنگیدند و امام (ع) و سایر جوانان هاشمى و یاران وى تا آخرین نفر شهید شدند «در میان کشته شدگان دو فرزند خردسال امام حسن و یک کودک خردسال و یک فرزند شیر خوار امام حسین را نیز باید شمرد» (بحارالانوار (چاپ کمپانی ج10، ص200، 202، 203).
لشکر دشمن پس از خاتمه یافتن جنگ، حرمسراى امام را غارت کردند و خیمه و خرگاه را آتش زدند و سرهاى شهدا را بریده، بدنهاى ایشان را لخت کرده، بی اینکه به خاک بسپارند، به زمین انداختند. سپس اهل حرم را که همه زن و دختر بی پناه بودند، با سرهاى شهدا به سوى کوفه حرکت دادند (در میان اسیران از جنس ذکور تنى چند بیش نبود که از جمله آنان فرزند بیست و دو ساله امام حسین- که سخت بیمار بود یعنى امام چهارم و دیگر فرزند چهار ساله وى محمد بن على که امام پنجم باشد و دیگر حسن مثنى فرزند امام دوم که داماد امام حسین (ع) بود و در جنگ زخم کارى خورده و در میان کشته گان افتاده بود او را نیز در آخرین رمق یافتند و به شفاعت یکى از سرداران سر نبریدند و با اسیران به کوفه بردند) و از کوفه نیز به سوى دمشق پیش یزید بردند.
واقعه کربلا و اسیرى زنان و دختران اهل بیت و شهر به شهر گردانیدن ایشان و سخنرانیهائى که دختر امیرالمؤمنین (ع) و امام چهارم که جزء اسیران بودند، در کوفه و شام نمودند بنی امیه را رسوا کرد و تبلیغات چندین ساله معاویه را از کار انداخت و کار به جایى کشید که یزید از عمل مأمورین خود در ملاء عام بیزارى جست و واقعه کربلا عامل مؤثرى بود که با تأثیر مؤجل خود حکومت بنی امیه را برانداخت و ریشه شیعه را استوارتر ساخت و آثار مؤجل آن انقلابات و شورشهائى بود که به همراه جنگهاى خونین تا دوازده سال ادامه داشت و از کسانى که در قتل امام شرکت جسته بودند، حتى یک نفر از دست انتقام نجستند.
کسى که در تاریخ حیات امام حسین (ع) و یزید و اوضاع و احوالى که آن روز حکومت میکرد، دقیق شود و در این بخش از تاریخ کنجکاوى نماید، شک نمیکند که آن روز در برابر امام حسین (ع) یک راه بیشتر نبود و آن همان کشته شدن بود و بیعت یزید که نتیجه اى جز پایمال کردن علنى اسلام نداشت، براى امام مقدور نبود، زیرا یزید با اینکه احترامى براى آیین اسلام و مقررات آن قائل نبود و بند و بارى نداشت، به پایمال کردن مقدسات و قوانین اسلامى بی باکانه تظاهر نیز میکرد.
ولى گذشتگان وى اگر با مقررات دینى مخالفت میکردند، آنچه میکردند در لفافه دین میکردند و صورت دین را محترم شمرده، با یارى پیغمبر اکرم (ص) و سایر مقامات دینى که مردم براى ایشان معتقد بودند، افتخار می نمودند.
و از اینجا روشن میشود که آنچه برخى از مفسرین حوادث گفته اند که این دو پیشوا (امام حسن و امام حسین) دو سلیقه مختلف داشتند و امام حسن مسلک صلح را می پسندید، بخلاف امام حسین که جنگ را ترجیح میداد؛ چنانکه آن برادر با داشتن چهل هزار مرد جنگى با معاویه صلح کرد و این برادر با چهل نفر به جنگ یزید برخاست، سخنى است نابجا. زیرا می بینیم که همین امام حسین که یک روز زیر بار بیعت یزید نرفت، ده سال در حکومت معاویه مانند برادرش امام حسن (که او نیز ده سال با معاویه به سر برده بود) به سر برد و هرگز سر به مخالفت برنداشت و حقا اگر امام حسن یا امام حسین با معاویه می جنگیدند، کشته می شدند و براى اسلام کمترین سودى نمی بخشید و در برابر سیاست حق به جانبى معاویه که خود را صحابى و کاتب وحى و خال المؤمنین معرفى کرده و هر دسیسه را بکار می برد، تأثیرى نداشت.
گذشته از اینکه با تمهیدى که داشت میتوانست آنان را به دست کسان خودشان بکشد و خود به عزایشان نشسته به مقام خونخواهى بیاید، چنانکه با خلیفه سوم نظیر همین معامله را کرد.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- شیعه در اسلام- صفحه 205-215
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها