حفصه

فارسی 5295 نمایش |

حـفـصـه دختر عمربن خطاب، خلیفه دوم، در سال پنجم پیش از بعثت پیامبر (ص) متولد شد. در ابـتـدا به عقد خنیس، فرزند حذافه سهمى، درآمد. حفصه در مکه به اسلام ایمان آورد با شـوهـرش به مدینه هجرت کرد. خنیس بعد از جنگ بدر بر اثر زخمى که برداشت، درگذشت و حـفـصـه بـیـوه مـاند. پدرش به منظور یافتن همسر جدید براى او به عثمان و ابوبکر پیشنهاد ازدواج با حفصه را داد، ولى آنها جواب مساعد ندادند. او گله و شکایت آن دو را پیش پیامبر (ص) برد و حضرت باب گله و شکایت را بست او با حفصه ازدواج کرد. هرچند حضرت قلبا علاقه ای به حفصه نداشت و از همان آغاز معلوم بود که پیامبر (ص) به خاطر دلجویی از عمر و تحکیم روابط با او و قوم و قبیله اش این کار را انجام داد. در ماجرایی که منجر به طلاق او از طرف رسول خدا گردید و دوباره به خاطر عمر رجوع کرد. عمر به دخترش حفصه گفت دخترم تو به عایشه نگاه نکن و رسول خدا را میازار که به خدا من می دانم پیامبر (ص) تو را دوست ندارد و اگر به خاطر من نبود رجوع نمی کرد. او هـمـراز و هـمـراه و از حـزب عـایـشـه بـود، سـوره تـحـریـم در مـذمـت و تـهدید حفصه و عایشه نـازل شـد چـرا کـه آن دو پـیـامـبـر (ص) را آزردنـد و او را واداشـتـنـد تـا خـود را از حـلال خـدا محروم سازد و حفصه نیز راز رسول خدا رابراى عایشه افشا کرد. ابن عباس ‍گوید: از عـمـر سـؤال کـردم: دو زن کـه بـا هـم علیه پیامبر (ص) همدست و همراه شدند و سوره تحریم در مـورد آنـان نـازل شد کدامین زنان بودند؟ هنوز کلامم تمام نشده بود که عمر جواب داد: عایشه و حفصه. حفصه بعد از رحلت پیامبر خدا (ص) نیز همراه عایشه بود. ابن ابى الحدید مى نویسد: وقتى عایشه تصمیم گرفت براى تهیه مقدمات جنگ با امام على (ع) به بصره برود، براى حـفـصـه پـیـام فـرسـتـاد و او را به همراهى با خود فراخواند. حفصه تصمیم به همراهى با او گـرفـت و بـار سـفـر بـست. این خبر به برادرش عبدالله بن عمر رسید و او خواهرش را از این سـفـر بـازداشـت. حـفـصـه بارها را به زمین گذاشت و از جنگ با امیرالمؤ منین على (ع) منصرف شد.
شـیـخ مـفید مى نویسد: وقتى خبر فرود آمدن حضرت على (ع) در ذى قار به عایشه رسید، نامه اى به حفصه نوشت:
مـا در بـصره فرود آمده ایم و على در ذى قار است و گردنش چنان شکسته شده است که گویى تـخم مرغى را به کوه صفا کوبیده باشند و چون شتر سرخ موى، محاصره شده است که اگر قدمى پیش گذارد دشنه به گلویش فرو برند و اگر قدمى به عقب بردارد از پشت پاهایش را قطع کنند. وقـتى نامه عایشه به حفصه رسید، خوشحال شد و بچه هاى تیم وعدى را فراخواند تا شادى و پایکوبى کنند و به کنیزکانش ‍ دف داد تا بزنند و بگویند: خـبـر تـازه چـیست؟ خبر تازه چیست؟ على چون شتر سرخ موى محاصره شده و در ذى قار است. اگر جلو رود دشنه به گلویش مى زنند و اگر عقب رود پاهایش را قطع مى کنند.
وقتى این خبر به ام سلمه رسید، به شدت ناراحت شد و تصمیم گرفت در مجلس شان حاضر شده و آنـهـا را از ایـن کـار نـهـى کـرده پـاسخ دهد. در این حال، ام کلثوم دختر امام على (ع) از ام سلمه خواست که این ماموریت را به او واگذارد سپس ام کلثوم بطور ناشناس در مجلس حفصه حاضر شد و نقاب از چهره برگرفت و گفت: اگـر اکـنـون تـو و خـواهـرت عـایـشـه بـر عـلیـه امـیـرالمـؤ منین على (ع) توطئه مى کنید، درگذشته نیز نسبت به برادرش رسول خدا ستیزه کردید و خداوند درباره شما آن آیات سوره تحریم، را نازل فرمود و خدا در برابر این ستیزه شما نیز حضرت على (ع) را یارى مى کند حـفـصـه پـشـیـمـان شـد و اظـهـار داشـت ایـن زنـان و کـودکـان از نـادانـى و سـفـلگـى چـنـیـن مـى کنند.
حـفـصـه در مـاه شـعـبـان سـال 45 هجرى و در زمان خلافت معاویه چشم از جهان فرو بست و مروان فرماندار مدینه بر جنازه اش ‍نماز خواند و در بقیع دفن شد.

منـابـع

مرتضی مطهری- زندگانی حضرت محمد (ص)- صفحه 334

رسولی- اسدالغابة- جلد4- صفحه 265

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها