رفع یک شبهه پیرامون شق القمر

فارسی 2901 نمایش |

پرسش: آیا موضوع معجزه «شق القمر» مطابق قرآن و اخبار و اثبات آن، با عدم مناسبت وسعت کره ماه با آستین وجود مبارک پیغمبر و با عدم تطبیق ظرف با مظروف به قواعد منطق و عقل و ادراک بشری و دو نیم شدن آن، صحیح است؟
پاسخ: داستان شق القمر حقیقتی است قابل اعتماد و از راه قرآن و روایات به ما رسیده، جز این که روایات که این قصه را نقل می کنند مختلف می باشند و از این نظر که هر یک از آنها خبر واحد و به تنهایی غیر قابل اعتماد هستند، از این روی به خصوصیاتی که در هر یک از این روایات مذکور است نمی توان تکیه زده بحث نمود و آنچه از روی هم رفته آنها به دست می آید همین قدر است که ماه به اشاره پیامبر اکرم (ص) به نحو اعجاز دو نیمه شد و این همان است که قرآن کریم نیز به آن اشاره می فرماید.
قرآن کریم در اول سوره قمر می فرماید: «اقتربت الساعة وانشق القمر؛ رستاخیز نزدیک آمده و ماه دو نیمه شد.» (قمر/ 1)
 و این خرق عادتی است که از پیغمبر اکرم (ص) (در مقابل درخواست یعضی از منکرین رسالت آن حضرت که برای نبوتش شاهدی خارق عادت –معجزه– می خواستند) صادر شد و بدیهی است که پس از آن که امکان معجزه و خرق عادت و صدور آن را از انبیا پذیرفتیم، برای انکار یک معجزه خاص و خاصه پس از آن که قرآن کریم (که خود نیز معجزه است) آن را تصدیق نمود، راهی نداریم.
و اصولا از راه عقل نیز هیچ گونه دلیلی بر نفی خرق عادت –جز استعباد خالی– نیست و ممکن است در ماورای علل و اسبابی که ما برای حوادث می شناسیم، علل و اسباب دیگری وجود داشته باشد که بتواند حوادثی غیر عادی به وجود آورد و ما از آنها بی اطلاع باشیم.
برخی از معترضین گفته اند که انشقاق قمر که آیه شریفه به آن اشاره می کند از حوادثی است که در قیامت موعود و هنگام خرابی عالم طبیعت روی می دهد نه دو نیمه شدن کره ماه به دست پیغمبر اکرم (ص) ولی این احتمال را آیه بعد دفع می کند؛ زیرا خدای متعال به دنبال آیه سابقه الذکر می فرماید:
«و ان یروا ءایة یعرضوا و یقولوا سحر مستمر؛ و اگر ایشان -مشرکین- آیه ای (شق القمر) را ببینند می گویند: سحری است که به دنبال هم می آید.» (قمر/ 2)
و روشن است که اگر مراد از آیه همان خرابی روز قیامت بود، اعتراض مشرکین و نسبت سحر به این حادثه دادنشان معنا نداشت.
برخی دیگر از معترضین گفته اند: مراد آیه اشاره است به جدا شدن کره ماه از کره خورشید؛ چنان که علم امروز آن را تأیید می نماید و این در حقیقت یکی از کرامات قرآن است که قرن ها پیش از پیدایش این نظریه از واقع آن خبر می دهد، ولی از نظر لغت شناسی این نظر غلط و خطاست؛ زیرا جداشدن جسمی از جسم دیگر به نحو تولد یا مطلق انفصال در لغت اشتقاق و انفصال نامیده می شود نه انشقاق که به معنای دو نیم یا دو پارچه شدن است.
برخی دیگر از معترضین گفته اند که اگر چنین حادثه ای اتفاق افتاده بود البته مورخین غیر اسلامی آن را نیز ضبط کرده می نوشتند، ولی باید توجه داشت که تاریخ نقلی پیوسته به نفع و طبق دلخواه قدرت های وقت نوشته شده و هر قصه و حادثه ای که بر خلاف تمایلات قدرت های وقت بوده در بوته اجمال و پس پرده خاموشی و فراموشی مانده است؛ چنان که می بینیم در تواریخ قدیم اثری از اخبار ابراهیم و موسی و عیسی (ع) نیست، در صورتی که از نظر دینی در عجایب و معجزاتی که از این حضرات صادر شده تردیدی نیست.
ابراهیم بود که در آتش نمرودی نسوخت؛ موسی بود که عصا و ید بیضا و آن همه معجزات داشت؛ عیسی بود که مرده را زنده می کرد و دعوت اسلامی هم روزی که پیدا شد بر خلاف تمایلات همه قدرت های جهان بود.
گذشته از این که میان مکه -که این قضیه آن جا به وقوع پیوسته - و میان اروپا -که تاریخ نویس را داشتند- ساعت ها اختلاف طلوع و غروب است و حادثه آسمانی که زمان کمی در مکه خودنمایی کرده و مرئی بوده، در افق های غربی دور مانند رم و آتن و غیر آنها قابل رؤیت نخواهد بود؛ چنان که حوادث آسمانی کوتاه آن مناطق برای منطقه مکه معظمه قابل رؤیت نیست.

منـابـع

مرتضی مطهری- اسلام و انسان معاصر- صفحه 234-237

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد