سیره امام علی علیه السلام در زمان امامت و خلافت
فارسی 4985 نمایش |پس از رحلت پیامبر اکرم
پس از رحلت پیغمبر اکرم (ص) در حالی که هنوز جسد مطهر وی به خاک سپرده نشده بود و علی (ع) و بنی هاشم مشغول تجهیز و سوگواری آن حضرت بودند، عده ای از اصحاب پیغمبر بی آن که اطلاعی به علی (ع) بدهند، در بیرون مدینه تجمع کرده و برای پیغمبر (ص) خلیفه تعیین کردند و امیرالمؤمنین (ع) را در مقابل کار انجام شده قرار دادند، با این که خلافت به نص صریح پیغمبر اکرم (ص) مخصوص امیرالمؤمنین (ع) بود و به پاس خدمات و جانفشانی هایی که در راه اسلام کرده بود و لیاقت ذاتی که از جهت علم و عمل داشت، از همه سزاوارتر بود و لااقل، حق شرکت در مشاوره را داشت.
آن حضرت پس از اتمام حجتی که بر حقانیت خود نمود، در گوشه خانه منزوی شد و به تعلیم و تربیت افرادی که شیفته حق و حقیقت بودند پرداخت و در تمام 25 سال مدت انزوای خود، شمشیر آب دار و پنجه نیرومند توانای خود را فراموش نمود در راه احیای حق خود به مبارزه خونین نپرداخت و مبارزه در حقیقت مقدور نبود، زیرا خلافت در ظاهر قیافه ای به خود گرفته بود که کش مکش بر سر آن مانند مشاجره بر سر تخت و تاج شمرده می شد، نه مبارزه در راه احقاق حق.
گذشته از این، اگر آن حضرت اقدام به جنگ می فرمود، بین مسلمانان اختلاف ایجاد (می شد) و منافقین و یهود و نصارا با یکدیگر هم دست و هم داستان شده، یک باره ریشه اسلام را می کندند و بت پرستی به جای آن پا برجا می شد. وقایع دیگری هم از قبیل ظهور پیامبران دروغی -مانند مسیلمه کذاب- پیش آمد که سبب شد آن حضرت از حق خود چشم بپوشد و سکوت اختیار کند. آن حضرت در مدت بیست و پنج سال، بی سر و صدا گروهی از دانشمندان و افراد شایسته را تربیت کرد و علوم و معارف اسلامی را به آنان آموخت به طوری که پس از مدت انزوا، وقتی که به خلافت ظاهری رسید، صدها هزار شیعه دورش گرد آمدند. در مدت پنج سال خلافت ظاهری نیز با گرفتاری های بی شماری که در جنگ های داخلی داشت، در نشر معارف اسلامی و برپا داشتن عدالت اجتماعی دینی، ساعتی آرام نگرفت تا شهید شد.
در زمان امامت و خلافت
دوازده امام پس از پیغمبر اکرم (ص) دویست و پنجاه سال در میان مردم بودند ولی از روز نخستین که پیغمبر اکرم (ص) رحلت فرمود مخالفانی برای ایشان پیدا شد که به هر وسیله بود کرسی خلافت را غصب نموده، مسیر طبیعی دین را منحرف ساختند. گذشته از این، دسته مخالف نام برده، پیوسته برای تحکیم موقعیت و حفظ حکومت خویش از هر خطر احتمالی، در خاموش کردن نور اهل بیت پیغبمر، از هر وسیله استفاده می نمودند و به هر بهانه ای بود در فشار و شکنجه و آزار و بالاخره از بین بردن آنان می کوشیدند. بدین سبب ائمه هدی هرگز نمی توانستند به اصلاحات عمومی پردازند یا معارف و قوانین اسلام و سیرت پیغمبر اکرم (ص) را در جامعه اسلامی به طور همگانی گسترش دهند. حتی امیرالمؤمنین علی (ع) در خلافت ظاهری پنج ساله خود به واسطه اختلافات داخلی و مدعیانی مانند طلحه و زبیر و عایشه و معاویه و متنفذین دیگر از صحابه رسول خدا که اخلال گری نموده، از هر سو جنگ های خونین راه می انداختند، نتوانست هدف های عالی خود را دنبال نموده، به طوری که دلش می خواست اصلاحاتی بکند.
این است که ائمه هدی به حسب مسئولیتی که در پیشگاه خدای متعال داشتند و وظیفه ای که به عهده شان بود، از تعلیم و تربیت همگانی در جامعه، به آموزش و پرورش افراد خصوصی و از اصلاحات عمومی، به امر معروف و نهی از منکر (در حدود امکان) تنزل کرده، قناعت ورزیدند. یعنی به جای این که در معارف و قوانین دینی، سخن حق را علنا در جامعه منتشر سازند و زمام امور را به دست گرفته، چرخ زندگی جامعه را روی مصالح عالیه دینی به گردش آورند، چون تمکن نداشتند، ناگزیر به تعلیم و تربیت افرادی مستعد و صلاحیت دار پرداختند و نسبت به مردم و حکومت های وقت به امر به معروف و نهی از منکر قیام کردند، تا بدین وسیله دین را از فنا و اضمحلال کلی نگه دارند و آیین روشن خدایی تدریجا به نورافشانی بی سرو صدای خود ادامه دهد و روزی، باز به حالت اولی خود برگشته، جهان تاب گردد. این حقیقت، با بررسی روشی که هر یک از ائمه هدی در زمان امامت و در محیط زندگی خود پیش گرفتند کاملا روشن است.
روش حضرت امیرالمومنین (ع)
پس از رحلت پیغمبر اکرم (ص) -چنان که می دانیم- ولایت امور مسلمین که به نص آن حضرت از جانب خداوند با حضرت امیرالمومنین (ع) بود، تبدیل به خلافت انتخابی گردید و کرسی خلافت را دیگران اشغال کردند. آن حضرت و چند نفر از خواص صحابه -مانند سلمان و ابوذر و مقداد- با مردم، احتجاجاتی کردند ولی جواب مساعد نشنیدند. آن حضرت از مردم کناره گرفت و تا مدتی در خانه مشغول جمع آوری قرآن کریم بود و پس از آن، به تعلیم و تربیت عده ای از خواص صحابه و دیگران (مشغول) گردید. آن حضرت با همه سوابق درخشان و غیرقابل رقابتی که در زمان حیات پیغمبر اکرم (ص) داشت و وزیر پیغمبر و کلید فتوحات اسلامی بود و در دانش و داوری و سخنوری و سایر فضایل روحی، از همه مسلمانان برتر بود، در زمان خلیفه اول، در کارهای عمومی از وجود او هیچ استفاده نشد و تنها به عبادت حق و تربیت علمی و عملی یارانی چند می پرداخت و مانند یک فرد بسیار عادی، زندگی می کرد.
در زمان خلافت خلیفه دوم، اگر چه هرگز کار حساسی به وی ارجاع نمی کردند، ولی تا اندازه ای مورد توجه قرار گرفت و در امور مهم از نظراتش استفاده نموده و طرف مشاوره قرار می گرفت، چنان که خلیفه دوم بارها می گفت: «اگر راهنمایی علی نبود، عمر هلاک می شد» (کافی، ج 7 ص 424 ح 6 و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1 ص 18). در زمان خلافت خلیفه سوم، توجه مردم نسبت به آن حضرت بیش تر شد و در همه این مدت (بیست و پنج سال) روز به روز دایره تعلیم و تربیت آن حضرت دامنه دارتر و شعاع عملش وسیع تر می شد، تا عده بی شماری از پرورش یافتگان مستقیم و غیرمستقیم مکتب ولایت، روی کار آمدند و بلافاصله پس از کشته شدن خلیفه سوم، از هر سوی هجوم آورده، آن حضرت را به پذیرفتن خلافت وادار نمودند. آن حضرت همین که زمام امور را به دست گرفت، سیرت پیغمبر اکرم (ص) را که مدت ها بود فراموش شده بود، معمول داشت، مساوات و عدالت اجتماعی را اجرا کرد و تمام امتیازات بی جا را از بین برد و حکمرانان و فرمانروایان بی بندوباری را که در مصادر امور قرار گرفته بودند عزل نمود و اموالی را که از بیت المال به غارت رفته بود و املاک و مستغلات بی حسابی را که مقام خلافت به این و آن بخشیده بود پس گرفت و به مجازات کسانی که از مقررات دینی تخلف می کردند پرداخت.
عده ای از متنفذین غارت گر و سودپرست همین که منافع شخصی خود را در خطر دیدند، پرچم مخالفت برافراشتند و به بهانه خون خواهی عثمان جنگ های داخلی خونینی راه انداختند که موجب گرفتاری آن حضرت و مانع از اصلاحات دیگر گردید. آن حضرت با گرفتاری های کمرشکن که در خلافت پنج ساله خود داشت، افراد بی شماری را تربیت کرد و ذخایر گرانبهایی در فنون مختلف علمی از راه سخنرانی ها و بیانات شیوای خود به یادگار گذاشت و از آن جمله، اصول علم نحو را -که دستور زبان عربی است- وضع فرمود. شخصیت برجسته آن حضرت به وصف نمی گنجد و فضایل بی پایان وی از شماره بیرون است و هرگز تاریخ، شخصیتی را به یاد ندارد که به اندازه وی افکار دانشمندان و انظار متفکرین جهان را به خود جلب کرده باشد.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبائی- اصول عقاید و دستورات دینی- ج 1-4 صفحه 202-204
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها