قرآن و حدیث سرچشمه الهام فلسفه اسلامی
فارسی 3820 نمایش |اگر فلسفه اسلامی را از دید سنت عقلی غرب بنگریم به نظر می رسد همان فلسفه یونانی اسکندرانی باشد که صیغه عربی گرفته است، فلسفه ای که نقش عمده آن انتقال عناصری خاص و با اهمیت از میراث باستان به غرب قرون وسطی بوده است. ولی در صورتی که فلسفه اسلامی از منظر خود و در پرتو کلیت سنت فلسفی اسلامی، با داشتن تاریخ طولانی و ممتد دوازده قرن که امروزه نیز همچنان به حیات خود ادامه می دهد، مورد بررسی قرار گیرد، بسیار واضح و روشن می نماید که فلسفه اسلامی، همانند دیگر مسائل اسلامی، عمیقا ریشه در قرآن و حدیث دارد.
فلسفه اسلامی، اسلامی است نه تنها به خاطر این حقیقت که در جهان اسلامی و به وسیله مسلمانان توسعه یافته است، بلکه بدین علت که اصول، منبع الهام و بسیاری از مسائل خاص و مورد علاقه خود را، علی رغم ادعاهای مخالفان این نگرش، از سرچشمه های وحی اسلامی به دست آورده است.
فضای اسلامی و تاثیر آن بر فراگیری فلسفه
همه حکمای اسلامی از کندی تا حکمای معاصر، چون علامه طباطبائی، در دنیایی زندگی و زیست می نمودند که در آن حقیقت قرآن و سنت پیامبر اسلام (ص) حاکمیت داشته است. تقریبا همه آنها طبق قانون یا شریعت اسلامی زندگی کرده و از دوران بلوغ هر روز در جهت کعبه به عبادت پرداخته اند. مشهورترین آنها، ابن سینا و ابن رشد، آگاهانه علاقه جدی خود را به اسلام اظهار می کردند و در مقابل هرگونه حمله و انتقادی علیه ایمان خود، نه به گونه مومنانی ساده اندیش، با قدرت از خود عکس العمل نشان می دادند.
چه بسا ابن سینا به هنگام برخورد با مسأله ای مشکل به مسجد می رفت و به نماز مشغول می شد، و ابن رشد قاضی القضات یا قاضی قرطبه (قرطبه منسوب به اسپانیا) بود، بدین معنا که او خود مظهر مرجعیت قانون اسلامی تلقی می شد، حتی اگرچه او بعدا از نظر بسیاری اروپائیان پیشوای مذهب عقلی و مظهر طغیان عقل بر ایمان به شمار می رفت. حضور واقعی قرآن و ظهور آیات وحی، به گونه ای بنیادین، جهانی را که فلاسفه اسلامی در آن و درباره آن به تفکر فلسفی می پرداختند متحول ساخت و به نوع خاصی از فلسفه که می توان به طور دقیق از آن به «فلسفه نبوی» تعبیر کرد سوق داد.
تلاش برای هماهنگی عقل و وحی
حقیقت ناب قرآن، و وحیی که برای جامعه بشری قابل فهم بود، لزوما کانون مسائل مورد علاقه افرادی گردید که سعی در تفکر فلسفی در دنیای اسلامی داشتند و به نوعی فلسفه منتهی شد که در آن، کتاب وحی، به عنوان منبع متعالی معرفت و نه تنها به عنوان منبع برتر قانون دینی بلکه به عنوان منبع ماهیت واقعی وجود و فراتر از وجود، یعنی سرچشمه ناب هستی، پذیرفته شد.
معرفت نبوی، که دریافت کننده وحی است، برای کسانی که در پی شناخت حقیقت اشیاء بودند به عنوان مهم ترین منبع باقی ماند. چگونه راهکارهای متعارف شناخت بشری به چنین حالت و طریقه خارق العاده معرفت ارتباط پیدا کرده است؟ چگونه عقل بشری به چنان عقلی که در پرتو نور وحی متجلی گشته ارتباط پیدا کرده است؟ برای فهم بهتر چنین مسائلی کافی است که نگاهی اجمالی به آثار حکمای اسلامی که تقریبا با وحدت نظر وحی را به عنوان منبعی برای شناخت نهایی پذیرفته اند بیفکنیم. بنابراین، مسائلی همچون تاویلات متون مقدس و نظریات عقلانیی که معمولا متضمن حقیقت معرفت نبوی است همچون محوری اصلی بر قلمرو تفکر فلسفی اسلامی حاکم و ثابت باقی مانده است.
می توان گفت حقیقت وحی اسلامی و تاثیر آن در این راستا شیوه واقعی تفکر فلسفی را در دنیای اسلامی متحول ساخت. عقل نظری فلاسفه اسلامی به هیچ وجه از نوع ارسطویی نیست، گرچه اصطلاحات خاص آن به زبان عربی ترجمه شده است. عقل نظری، که راهکار شناخت شناسانه همه فعالیت های فلسفی است، به نحوی ظریف اسلامی گردیده است که جز از طریق تحلیل واژگان فنی و اصطلاحی قابل تشخیص نمی باشد.
در هر حال، درک اسلامی از عقل هنگامی روشن می گردد که مبحث معنای عقل یا خرد را در آثار فیلسوفی بزرگ چون ملاصدرا، هنگامی که او به تفسیر آیاتی خاص از قرآن که شامل این واژه می باشد یا به تفسیر بخش عقل از مجموعه احادیث شیعه کلینی به نام اصول کافی می پردازد، مطالعه خود تغییر ظریف و دقیقی که در تصور یونانی عقل با نگرش اسلامی به آن پدید آمده است پیشتر از این نیز در آثار حتی مشائیان اسلامی چون ابن سینا، که در آن عقل فعال با روح القدس اتحاد پیدا می کند، می توان مشاهده کرد.
همانطور که از نظر دانش پژوهان سنت اسلامی بسیار شناخته شده است، بنابر حدیثی خاص و همچنین طبق سنت منقول که در طول قرون مطمح نظر بوده است، قرآن و تمام ابعاد سنت اسلامی، که ریشه در آن دارند، دارای بعد ظاهری و بعد باطنی می باشند. علاوه بر آن، خود آیاتی از قرآن بر معانی باطنی و رمزی کتاب وحی و پیام آن به طور ضمنی دلالت دارند. بخشی از مجموعه احادیث نیز به طور مستقیم به بعد، باطنی و رمزی وحی اسلامی مربوط هستند و احادیثی خاص از پیامبر به طور مستقیم به مراتب رمزی و باطنی معانی قرآن اشاره دارند.
نسبت فلسفه اسلامی با ظاهر و باطن دین اسلام
فلسفه اسلامی هم به بعد بیرونی وحی قرآنی یا شریعت و هم به حقیقت درونی یا خود حقیقت که در قلب تمام مسائل اسلامی است، ارتباط دارد. بسیاری از بزرگان آگاه به قانون الهی یا شریعت در مقابل فلسفه اسلامی به مخالفت برخاستند، در حالی که بسیاری آن را پذیرفتند. در حقیقت برخی از حکمای برجسته اسلامی همانند ابن رشد، میرداماد و شاه ولی الله دهلوی خود در قلمرو قانون شرع مقدس مرجعیت و اعتباری داشته اند. به هر حال شریعت، در بیشتر موارد، شرایط اجتماعی و انسانی را برای فعالیت فلسفی حکمای اسلامی فراهم نموده است. انسان برای الهام گرفتن و استفاده از منبع شناخت فلسفه اسلامی ملزم است تا به حقیقت روی آورد.
واژه اصیل حقیقت بیشترین اهمیت را برای شناخت رابطه میان فلسفه اسلامی و منابع وحی اسلامی به همراه دارد. «حقیقت» هم به معنای صدق و راستی و هم به معنای واقعیت است. آن به خود خداوند، که یکی از اسامیش «حق» یا «حقیقت» است و کشف حقیقت آن غایت تمام فلسفه اسلامی است، مربوط می گردد. در عین حال «حقیقت» واقعیت باطنی قرآن را تشکیل می دهد و از طریق غور تاویل گرایانه در معنای کتاب مقدس الهی قابل حصول می باشد.
در طول تاریخ، چه بسیار فلاسفه ای که به وحدت میان فلسفه یا حکمت با حقیقت، که در قلب قرآن جای دارد، قائل شده اند، دو واژه عمده ای که با اختلاف معنایی اندکی در مورد فلسفه اسلامی به کار رفته اند.
بخش اعظم فلسفه اسلامی، در حقیقت، کشف تاویل گرایانه دو کتاب بزرگ وحی، یعنی قرآن و جهان، است، و در جهان عقلانی اسلامی، فلسفه اسلامی، علی رغم اختلافاتی چند، با معرفت یا عرفان، که به طور مستقیم از تعالیم باطنی اسلام سرچشمه گرفته و در تصوف و در ابعاد خاص تشیع تبلور پیدا کرده است، از یک سنخ و یک خانواده هستند. بدون این شناخت و همبستگی، فیلسوفی چون سهروردی یا ملاصدرا در ایران یا ابن عربی در اندلس ظهور پیدا نمی کرد.
فلاسفه متقدم چون ناصر خسرو (قرن پنجم/ یازدهم) و ملاصدرا (قرن دهم/ شانزدهم) فلسفه یا حکمت را، به وضوح، با حقیقت، که در قلب قرآن جای دارد و فهمش متضمن بر تاویلات روحانی کتاب مقدس است یکی دانسته اند. فیلسوف ایرانی قرن سیزدهم / نوزدهم جعفر کاشفی از این نیز فراتر رفته و شیوه های گوناگون تفسیر قرآن را با مکاتب مختلف فلسفی وحدت داده، و تفسیر (تفسیر ظاهری و لغوی) قرآن را با مکتب مشائی، تاویل (تفسیر رمزی) آن را با مکتب رواقی و تفهیم (فهم عمیق کتاب مقدس) را با مکتب اشراقی مرتبط دانسته است.
بر اساس شیوه عمده فلسفه اسلامی، به ویژه آن گونه که در قرون بعدی گسترش پیدا کرد، فعالیت فلسفی از باطن گرایی فرد و غور در معنای باطنی قرآن و حدیث متمایز نبود و این گروه فلاسفه که به تشیع گرایش داشتند علاقمند شدند تا زمینه این تفکر را از طریق قدرت حاصل از شروع دایره ولایت که تابع بلافصل دایره نبوت است با وفات پیامبر اسلام (ص) فراهم کنند.
قرآن و حدیث، همراه با سخنان ائمه (ع)، که به یک معنا توسعه حدیث در عالم تشیع است، در طول قرون زمینه و ساختار فلسفه اسلامی را فراهم کرده و موجب گردید تا فضای عقلانی و اجتماعی ای به وجود آید که فلاسفه اسلامی در آن به تفکر فلسفی بپردازند. به علاوه، آنها علم به مبدا، ماهیت اشیاء، انسان شناسی و علل غایی و تاریخ را، که فلاسفه اسلامی بر اساس آنها به تفکر پرداختند و در سال های متمادی از آنها به نتایجی دست یافتند، ارائه دادند. همین طور آنها زبانی برای بحث تدارک دیدند که فلسفه اسلامی را با سایر طبقات جامعه اسلامی پیوند داد.
البته بدون وحی قرآنی، از تمدن اسلامی دیگر خبری نبود، بلکه مهم است که بدانیم از فلسفه اسلامی نیز دیگر اثری وجود نداشت. فعالیت فلسفی در جهان اسلامی، آن گونه که از طرف بسیاری از علمای غربی و برخی از پیروان مسلمان آنها ادعا شده است، صرفا تکرار طوطی وار فلسفه یونانی- اسکندرانی به زبان عربی، که علی رغم حضور قرآن و حدیث پدید آمده باشد، نبود. بر عکس، فلسفه اسلامی دقیقا آن فلسفه ای است که در فضایی شکوفا شد که حدود آن از طریق آیات وحی قرآنی تعیین گردید.
همان طور که در آغاز این نوشتار گفته شد، فلسفه اسلامی در اصل «فلسفه نبوی» مبتنی بر تاویلات کتاب آسمانی مقدسی است که حاصل وحی است و به گونه ای انفکاک ناپذیر با عقل جهانی پیوند خورده و به تنهایی می تواند امکانات پنهان شده و بالقوه عقل را در ما فعلیت دهد. فلسفه اسلامی، به نحوی که در طریقه سنتی آن قابل شناخت است، به عنوان کشف حجاب از معنای باطنی کتاب آسمانی نیز می باشد، یعنی طریقه ای برای دست یابی به حقیقتی که در بعد باطنی قرآن مستور مانده است. فلسفه اسلامی درباره واحد یا هستی مطلق، وجود کلی و تمام درجات سلسله مراتب کلی (جهان هستی) سخن می گوید، درباره انسان و کمالش، درباره کیهان و بازگشت نهایی همه موجودات به سوی خدا بحث می کند.
این تفسیر از هستی چیزی جز تعمق درباره معنای باطنی قرآن که «عین وجود» است نیست، کتابی که تامل در آن کلید فهم نظام عینی و ذهنی وجود را که سالیان متمادی مورد توجه فلاسفه اسلامی بوده است در اختیار ما قرار می دهد.
تحقیق و مطالعه ای عمیق تر درباره فلسفه اسلامی در طول هزار و دویست سال، نقش قرآن و حدیث را در تدوین و تفصیل و مسائل بحث انگیز این سنت تفکر فلسفی اصیل آشکار می سازد. به همین طریق که تمام فلاسفه اسلامی از کندی به بعد با قرآن و حدیث آشنایی داشته و با آنها زندگی می کردند، فلسفه اسلامی در طول قرون پیوند درونی خود را با منابع وحی اسلامی متجلی ساخته است، پیوندی که هرچه قرن ها بر آن بگذرد بیشتر خود را آشکار می سازد، زیرا فلسفه اسلامی، با استفاده از میراث فلسفی غنی دوران گذشته، در اصل، تاویلاتی درباره کتاب آسمانی مقدس (قرآن) می باشد.
به همین دلیل فلسفه اسلامی، به دور از اینکه مرحله ای انتقالی و چهره ای بیگانه در تاریخ تفکر اسلامی تلقی گردد، در طی قرون باقی مانده است و تا به امروز در تمدن اسلامی یکی از مظاهر عقلی عمده و اصیلی می باشد که عمیقا، همانند هر دانش دیگر اسلامی، ریشه در قرآن و حدیث دارد.
منـابـع
سیدحسین نصر- تاریخ فلسفه- صفحه 55- 59 و 68- 69
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها