اعراف از نظر آیات و روایات
فارسی 4917 نمایش |اعراف فاصله و حجابی است بین بهشتیان و جهنمیان؛ این حجاب دارای درجات و مراتبی است. در درجات اعلای آن نفوس قدسیه که حاکم و مسیطر بر بهشت و دوزخند و هر یک از آنان را از علائم و سیمایشان میشناسند، قرار دارند. آنان به قدری قوی و در مراتب خلوص و قرب، پا در افق عالی نهادهاند که مهیمن و مسلط بر هر دو گروه از بهشتیان و جهنمیان هستند و بهشت و جهنم در زیر نظر و در حیطه نفوذ و اراده آنهاست.
خداوند در قرآن می فرماید: «و بینهما حجاب و علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم و نادوا أصحـ'ب الجنه أن سلـ'م علیکم لم یدخلوها و هم یطمعون* و إذا صرفت أبصـ'رهم تلقآء أصحـ'ب النار قالوا ربنا لا تجعلنا مع القوم الظـ'لمین* و نادی' أصحـ'ب الاعراف رجالا یعرفونهم بسیماهم قالوا مآ أغنی' عنکم جمعکم و ما کنتم تستکبرون* أهـ'ؤلاء الذین أقسمتم لا ینالهم الله برحمة ادخلوا الجنه لا خوف علیکم و لا أنتم تحزنون* و نادی' أصحـ'ب النار أصحـ'ب الجنه أن أفیضوا علینا من المآء أو مما رزقکم الله قالوا إن الله حرمهما علی الکـ'فرین* الذین اتخذوا دینهم لهوا و لعبا و غرتهم الحیوة الدنیا فالیوم ننساهم کما نسوا لقآء یومهم هـ'ذا و ما کانوا بـایـ'تنا یجحدون؛ و بین این دو گروه (بهشتیان و دوزخیان) پرده و حجابی است. و بر قسمتهای بالای آن حجاب، که أعراف آن باشد، مردانی هستند که تمام افراد را یکایک (چه از بهشتیان و چه از دوزخیان) از سیما و آثار و علائمشان میشناسند و افرادی که (بر قسمتهای پائین آن حجاب قرار دارند و) هنوز خودشان داخل در بهشت نگردیدهاند ولی امید و انتظار و طمع دخول در آن را دارند به بهشتیان ندا میکنند که: سلام باد بر شما! و چون نگاه آنان را به طرف دوزخیان برگردانند گویند: بارپروردگارا! ما را با قوم ستمگر، یکجا قرار مده، و با معیت آنان ما را مگذار! و صاحبان و ملازمان اعراف، مردانی راکه از سیما و علائمشان می شناسند ندا می دهند که آنچه را که شما اندوختید و جمع کردید، و آنچه را به مباهات و سرافرازی و بلندپروازی و استکبار بدان اتکاء داشتید، به هیچگونه دستی از شما نگرفت و سودی نبخشید و شما را در امروز بی نیاز ننمود! آیا نمی بینید این بهشتیان را که شما در دنیا سوگند یاد می کردید که خداوند آنان را مشمول رحمت خود نمی گرداند و در بهشت داخل نمی کند (چگونه همگی مشمول رحمت شده و در بهشت ها مسکن گزیدهاند! و این اصحاب اعراف به این بهشتیان خطاب میکنند که) داخل شوید در بهشت بدون هیچگونه خوف و اندیشه، و بدون هیچ گونه حزن و غصهای که در شما راه نخواهد یافت! و اهل جهنم در این حال اهل بهشت را ندا دهند که: از آب و طعامی که خداوند شما را روزی فرموده است قدری هم بر ما افاضه کنید و ما را بهرمند سازید! اهل بهشت در جواب گویند: آب و طعام بهشت را خداوند بر کافران و منکران حرام فرموده است. بر آن کسانی که دین خود را لهو و لعب پنداشتند و باطل و بازیچه گرفتند و حیات و زندگی دنیا آنان را فریفت. پس به پاداش آنکه آنان چنین روزی را که روز لقاء و دیدار ماست فراموش کردند و به خاطر نیاوردند و آنکه آیات ما را انکار می کردند؛ ما نیز امروز آنها را مورد نظر رحمت قرار نمی دهیم و در بوته نسیان و فراموشی می اندازیم!» (اعراف/ 46-51)
أعراف حجاب و پرده، قسمتهای بالای آن را گویند و نیز اعراف، نام برای تپهها و تلهای بلندی است که از رملهای بیابان تشکیل شده است و غالبا بواسطه وزش بادهای تند این تلهای رملی بوجود می آید و چون در این آیه، اعراف به دنبال حجاب ذکر شده است، محتمل است که معنای اول از آن مراد باشد و بودن مردانی بر روی اعراف، معنای دوم را تقویت میکند ولیکن بین این دو معنی در آیه مبارکه، منافات و مغایرتی نیست، زیرا که معنای حجاب: (ما یحجب شیئا عن شیء؛ چیزی که چیزی را از چیز دیگری مستور کند) می باشد، و بنابراین میتوان گفت که این مردانی که بر روی اعراف قرار دارند، در مقام و محل مرتفع و بلندی هستند که بر هر دو جمعیت، از گروه بهشتیان و گروه جهنمیان سیطره و إشراف دارند، و بر هر دو منزل و درجه از بهشت و دوزخ واقف می باشند. و به همین جهت کانوا علی الاعراف، روی اعراف هستند، تا آنکه همه طبقات و اصناف را به سیما و علائمشان بشناسند. چون ماده لغوی «اعراف از عرف یعرف معرفه و عرفانا» به معنای شناختن و دانستن است.
طبق این آیات آنانند که به بهشتیان میگویند: «ادخلوا الجنه»، داخل در بهشت شوید! و آنانند که «یعرفون کلا بسیماهم»، همه را از علائم و سیمایشان میشناسند و آنانند که «أذن مؤذن بینهم»، در میان مردم محشر اعلان میکنند که: دوری از رحمت خدا فقط برای ستمکاران است و آنانند که در خطاب مجهول: «و نودوا أن تلکم الجنه»، فاعل آن ندا هستند، و به اهل بهشت خیر مقدم میگویند و بشارت به خلود و دوام میدهند، و آنانند که جهنمیان را مورد مؤاخذه و بازپرسی قرار میدهند و میگویند: «مآ أغنی' عنکم جمعکم و ما کنتم تستکبرون». و نیز به آنها میگویند: ببینید این بهشتیان هستند که شما سوگند میخوردید که خداوند آنان را به بهشت وارد نمیکند. و در درجات پائین اعراف، جماعاتی از مردم هستند که به آن نفوس قدسیه و مخلصه مرتبط، و پیرو و شیعه آنان بوده و جزء گروه آنان محسوب میشدهاند ـ همچون لشگریان حاکم و سلطان که جزء دستگاه حکومتاند ـ ولی بواسطه گناه و خطائی که انجام دادهاند، یکسره به بهشت نرفته و در انتظار فیض رحمت و شفاعت و اخذ ورقه عبور از صراط هستند. آنان هنوز داخل در بهشت نشدهاند، و در بین بهشت و دوزخ واقعند، ولی امید رحمت و نزول فیض و ورود در بهشت را دارند.
و آنانند که به بهشتیانی که قبل از آنها داخل در بهشت شدهاند و آرمیدهاند، سلام میفرستند و میگویند: سلـ'م علیکم. و آنانند که چون صورتشان به جانب ظالمان و دوزخیان منعطف شود، گویند: بار پروردگارا! ما را با گروه ستمگران قرار مده، (ربنا لا تجعلنا مع القوم الظـ'لمین)! و ما در موارد عدیده از این دوره علوم و معارف اسلام، چه در «امام شناسی» و چه در «معادشناسی» به إثبات رسانیدهایم که بندگان مخلصین حضرت حق، در محشر برای سؤال و کتاب حضور ندارند؛ «فإنهم لمحضرون* إلا عباد الله المخلصین» (صافات/ 127-128)، و مقام آنها اعلی و اشرف است، و حساب و کتاب امتها به دست آنان است. پس آنها که به مقام بقاء بالله فائز گردیدهاند، و دارای مقام بقاء بعد از فناء و منزلت جمع الجمعی هستند از بهشت و دوزخ بالاتر، و در حجاب اقرب، مهیمن و مسیطر بر دو گروه بوده و از آن افق اعلی به همه مینگرند! و همه را می شناسند، و مقام و درجه هر یک را معین و مشخص میسازند.
خداوند متعال در قرآن کریم در سوره حدید، وصف اعراف را با تعبیر «سور» که به معنای دیوار است، و گفتگوی بین بهشتیان و دوزخیان را که در سوره اعراف آمده است، در آنجا به عنوان گفتگوی بین منافقین و منافقات با مؤمنین و مؤمنات بیان میکند؛ و چنانکه می بینیم در هر دو جا بیان یک امر و حقیقت را به دو عنوان تعبیر می نماید: «یوم یقول المنـ'فقون و المنـ'فقـ'ت للذین ءامنوا انظرونا نقتبس من نورکم قیل ارجعوا ورآءکم فالتمسوا نورا فضرب بینهم بسور له و باب باطنه و فیه الرحمه و ظـ'هره و من قبله العذاب؛ روز قیامت روزی است که مردان منافق و زنان منافق، به کسانی که ایمان آوردهاند میگویند شما به ما نظری کنید! و نگاهی بیندازید! تا بدینوسیله ما از نور چهره شما، مقداری برای خود بهره برداشته و اقتباس کنیم! به آنها در پاسخ گفته میشود: شما به عقب و قهقرا برگردید! و از آنجا طلب نور کنید! در این حال بین این دو دسته، دیواری زده میشود که دری دارد؛ و آن در، ظاهری دارد و باطنی؛ در باطنش رحمت است و در ظاهرش از مقابل در، عذاب است» (حدید/ 13)
و در ذیل آیه اعراف آمده: «و نادی أصحـ'ب النار أصحـ'ب الجنه أن أفیضوا علینا من الماء أو مما رزقکم الله قالوا إن الله حرمهما علی الکـ'فرین؛ و جهنمیان به بهشتیان ندا میکنند: قدری از آب و یا طعامی که خداوند به شما روزی کرده است بر ما رحمت آورده و إفاضه کنید! در جواب آنها اهل بهشت میگویند: خداوند آن آب و طعام را بر کافران حرام کرده است». در قیاس این دو آیه واقع در سوره اعراف و سوره حدید، می بینیم که گفتار منافقین به مؤمنین که به ما نظری کنید تا از نور شما توشهای برگیریم، و آنچه در جواب میشنوند که به عقب و پشت برگردید و از آنجا التماس نور کنید (انظرونا نقتبس من نورکم قیل ارجعوا ورآءکم فالتمسوا نورا) به عینه همان گفتار اهل جهنم است به اهل بهشت که بر ما از آب و طعامی که خدا به شما داده است بدهید! و جواب میشنوند که: خداوند آنها را بر کافران حرام نموده است (أن أفیضوا علینا من المآء أو مما رزقکم الله قالوا إن الله حرمهما علی الکـ'فرین).
حجاب بین بنده بهشتی و دوزخی، امر واحدی است
پس بنابراین، سور و دیوار کشیده شده بین منافقین و مؤمنین، همان حجاب و اعراف فاصل بین بهشتیان و دوزخیان است. و در آیه سوره حدید که فقط منافقین را بر روی در این سور قرار داده است، به جهت آنستکه آنان با مؤمنین در ظاهر امرشان اشتراک دارند، چون بنا به فرض منافق هستند. پس در این دیوار که باطنش و حقیقتش ایمان و واقع است، رحمت؛ و ظاهرش از جلوی در، عذاب است؛ و منافقان چون از حقیقت خبری ندارند، از باطن که رحمت است سودی نمی برند، و فقط از ظاهر اسلام و ایمان در دنیا استفاده کردهاند که آنهم در محشر به صورت عذاب جلوهگر میگردد. و حاصل معنی آنستکه حجاب و دیوار چیز واحدی هستند ولی دارای دو وجهه و دو جهت: ظاهری و باطنی، ظاهرش عذاب است و باطنش رحمت. کسانی که به باطنش رسیدهاند، از فوز و کامیابی إیمان و حقیقت بهرمند شدهاند؛ و کسانی که به ظاهرش اکتفا کرده و از باطن خبری ندارند همان دستهای هستند که از حقیقت ایمان و عقیده پاک بی بهرهاند، و فقط برای حفظ مصالح شخصیه ایمان آوردهاند، و همان دستهای هستند که از ظاهر در برابر این دیوار در عذابند. و گویا این دیوار چنین است که اگر هر آینه انظارشان از ظاهر تجاوز میکرد و به باطن می رسید، به نعیم الهی می رسیدند و رحمت حق آنان را فرا می گرفت؛ ولی چون به ظاهر قناعت کردند، از درون آن بی بهرهاند.
پس دیوار و حجاب یکی است؛ ظاهری دارد و باطنی. و مؤمنان و کافران، در مقابل خود فقط یک راه به سوی خدا دارند که باید بپیمایند، و این راه واحد است، همچنانکه دیوار و حجاب واحد است و اختلاف فقط از ناحیه ادراک و فهم آنهاست؛ عینا مانند حالیکه در دنیا دارند، که بین مؤمنان و کافران فرقی نیست در اینکه هر دو باید راهی را که به سوی خدا دارند طی کنند؛ این راه را مؤمنان بطور استقامت طی میکنند و گام در صراط مستقیم مینهند، و کافران منحرف میشوند و بطور اعوجاج و کجی می پیمایند. پس همه با هم هستند، و اختلاف از جهت استقامت و انحراف نفوس است، و از جهت اراده و انتخاب خوب و یا اراده و انتخاب زشت.
و به همین جهت می بینیم در ذیل آیه سوره حدید وارد است که: «ینادونهم ألم نکن معکم قالوا بلی' و لـ'کنکم فتنتم أنفسکم و تربصتم وارتبتم و غرتکم الامانی حتی' جآء أمر الله و غرکم بالله الغرور؛ (چون بین منافقان و مؤمنان دیوار زده میشود، و سور کشیده میشود) منافقان به مؤمنان میگویند: مگر ما با شما در دنیا نبودهایم و معیت نداشتهایم؟! مؤمنان در پاسخ میگویند: آری! ولیکن شما خود را به فتنه و فساد انداختید! و پیوسته انتظار کشیدید! و در شک و تردید بسر بردید! و آرزوهای دراز شما را فریفت، تا آنکه امر خدا نازل شد و مرگ گریبانتان را گرفت، و آن غرور و شیطان و نفس گولزننده و فریب دهنده شما را گول زد (و با خدعه و مکر شما را در غفلت نگاه داشت، تا ناگهان امر خدا آمد و کار از کار گذشت)». (حدید/ 14)
راه خدا یکی است؛ یکی به استقامت و دیگری به انحراف می پیماید
و این همان امر واحد ذو وجهین را می رساند، که منافقان با مؤمنان از هر جهت از جهات طبیعی و مزایای مادی در دنیا با هم بودند، در یک زمین، و یک عشیره، و یک غذا، و یک کسب و کار، و یک پدر و مادر، و یک مقدار عمر، و بالاخره چنان که می بینیم در این جهات طبیعی میزی و فرقی ندارند، ولیکن نیت و هدف و أخلاق و گرایش معنوی تفاوت داشت، و همین موجب شد که آنان را به دوزخ بکشاند و مؤمنان را به بهشت رهبری کند. پس صراط واحد است، و آن راهی است که باید انسان بسوی خداوند تعالی طی کند؛ مؤمنان از راه مستقیم، و کافران و منافقان و بدکاران از راه اعوجاج و انحراف طی میکنند و قبل از آیه اعراف آمده است: «و نادی' أصحـ'ب الجنه أصحـ'ب النار أن قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا فهل وجدتم ما وعد ربکم حقا قالوا نعم فأذن مؤذن بینهم أن لعنه الله علی الظـ'لمین* الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا و هم بالاخره کـ'فرون؛ اهل بهشت به اهل جهنم گویند: حقا آنچه را که پروردگار ما به ما وعده داده بود، حق و محکم و ثابت یافتیم! آیا آنچه را هم که پروردگار شما به شما وعده داده بود (از پاداش سخت) حق و محکم و ثابت یافتید؟! در پاسخ گویند: آری! و در این حال إعلان کنندهای اعلام می دارد که لعنت خداوند بر ظالمان است؛ آن کسانی که مردم را از راه خدا بازداشتند، و راه را به روی آنها بستند، و آن را کج و معوج پنداشتند، و به آخرت کافر شدند» (اعراف/ 44 و 45).
پس راه، راه واحد است، و آن راه برای خداست و بسوی خداست؛ یکی به استقامت و درستی و راستی طی میکند و دیگری به انحراف و کجی می پیماید. و این همان حقیقت واحد سور و حجاب و اعراف است، که یکی به باطن توجه دارد و یکی به ظاهر؛ باطنش رحمت، و ظاهرش نقمت و نکبت است و این مطلب در قرآن کریم تصریحا و تلویحا بسیار آمده است؛ مثلا خداوند میفرماید: «یعلمون ظـ'هرا من الحیوة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون؛ از حیات و زندگی دنیا ظاهری را میدانند و بس، و ایشان از زندگی و حیات آخرت غافل هستند.» (روم/ 7).
روایات داله بر اینکه أعراف، موقف اهل عرفان است
روایات وارده در این باب از جهت مفاد و موضوع به چند بخش قسمت میشوند:
اول: روایاتی که دلالت دارند بر اینکه در ماده اعراف، عرفان و معرفت به کار رفته است و شاید ریشه این نوع تعبیر، از آیه قرآن گرفته شده باشد که «و علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم»، چون در این آیه، وقوف بر اعراف را از آن کسانی قرار داده است که معرفت دارند بواسطه علامت و نشانههائی که در سیمای مردم است، اگر ضمیر هم به کلا بر گردد؛ و یا به نشانههائی که در سیمای خودشان است اگر ضمیر هم به رجال بر گردد. و ممکن است بگوئیم به هر دو یعنی به رجال و کلا بر گردد، و از نقطه نظر ادبیت اشکالی ندارد. و عنوان ارجاع ضمیر به جامع بین دو چیز مذکور در عبارت، خالی از لطف نیست.
در تفسیر «مجمع البیان» آورده است که بکر بن عبدالله مزنی به حسن گفت: به من چنین رسیده است که اهل اعراف، گروهی هستند که نیکیها و بدیهای آنان به قدر هم است، و لذا بین بهشت و دوزخ وقوف دارند. حسن دست خود را بر ران خود زد و گفت: اهل اعراف کسانی هستند که خداوند آنان را برای معرفت و شناسائی اهل بهشت و جهنم در آن محل وقوف داده است؛ تا بعضی را از بعضی دیگر تمیز دهند و سوگند به خدا که چه بگویم، شاید بعضی از آنان، با ما در این خانه باشند! و ثعلبی با اسناد خود در تفسیر از ضحاک، از ابن عباس آورده است که: اعراف مکان بالا و مرتفعی است بر روی صراط، و بر آن حمزه و عباس و علی و جعفر قرار دارند و آنان محبان خود را به سفیدی چهره، و دشمنان خود را به سیاهی چهره می شناسند.
و سپس گفته است: «قال أبوجعفر الباقر علیه السلام: هم ءال محمد علیهمالسلام؛ لا یدخل الجنه إلا من عرفهم و عرفوه، و لا یدخل النار إلا من أنکرهم و أنکروه؛ حضرت باقر (ع) گفتند: اهل اعراف آل محمد علیهمالسلام هستند؛ داخل بهشت نمیشود مگر کسی که آنها را بشناسد و آنها او را بشناسند، و داخل آتش نمیگردد مگر کسی که آنها را ناشناخته بگیرد و آنان او را ناشناخته بگیرند» («مجمع البیان» طبع صیدا، مجلد 2، ص 423).
و در «تفسیر عیاشی» از هلقام از حضرت باقر (ع) آورده است که در جواب اینکه پرسیده بود: مراد از «و علی الاعراف رجال» در آیه شریفه «و علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم» چیست؟ فرمودند: آیا شما در بین خودتان، اهل خبره و شناسائی ندارید؟! آیا بر قبائل خود کسانی را که خوبان را از بدان بشناسند ندارید؟! هلقام گوید: عرض کردم: آری. حضرت فرمود: ما هستیم آن مردانی که تمام خلائق را از روی سیما و علائم میشناسیم! («تفسیر عیاشی» ج 2، ص 18).
روایات داله بر اینکه اهل أعراف، عارفان به خلائقاند
و نیز عیاشی از زاذان، از سلمان آورده است که گفت: شنیدم بیش از ده بار رسول خدا (ص) به علی می فرمود: «یا علی! إنک و الاوصیآء من بعدک أعراف بین الجنه والنار؛ لا یدخل الجنه إلا من عرفکم و عرفتموه، و لا یدخل النار إلا من أنکرکم و أنکرتموه؛ ای علی! تو و اوصیاء بعد از تو، أعراف هستید بین بهشت و آتش؛ داخل در بهشت نمیشود مگر کسی که شما را بشناسد و شما هم او را بشناسید، و داخل آتش نمیشود مگر کسی که شما را ناشناخته گیرد و شما هم او را ناشناخته گیرید!» («تفسیر عیاشی» ج 2، ص 18). و نیز عیاشی از سعد بن طریف از حضرت باقر (ع) در تفسیر این آیه آورده است که فرمودند: ای سعد! ایشان آل محمد علیهم السلام هستند؛ داخل بهشت نمیشود مگر کسی که آنها را بشناسد و آنها او را بشناسند، و داخل جهنم نمیشود مگر کسی که آنان را ناشناخته گیرد و آنان او را ناشناخته گیرند. («تفسیر عیاشی» ج 2، ص 18).
و نیز عیاشی از ثمالی از حضرت باقر (ع) آورده است که در پاسخ کسی که از گفتار خداوند تعالی: «و علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم» سؤال کرده بود فرمودهاند: «نحن الاعراف! الذین لا یعرف الله إلا بسبب معرفتنا. و نحن الاعراف! الذین لا یدخل الجنه إلا من عرفنا وعرفناه، و لایدخل النار إلا من أنکرنا و أنکرناه.و ذلک بأن الله لو شآء أن یعرف الناس نفسه لعرفهم، و لکنه جعلنا سببه و سبیله و بابه الذی یؤتی منه؛ ما هستیم اعراف! آن کسانی که خداوند شناخته نمیشود مگر بوسیله شناخت ما. و ما هستیم اعراف! آن کسانی که داخل بهشت نمیشود مگر آن که ما را بشناسد و ما او را بشناسیم، و داخل آتش نمیشود مگر آن که ما را انکار کند و ما او را انکار کنیم و این بجهت آنستکه خداوند اگر إراده میفرمود و میخواست خود را بدون واسطه به مردم بشناساند البته میشناسانید، ولیکن او ما را سبب و وسیله و دری قرار داده است که باید از آن داخل شد» (همان مصدر، ص 19).
و در «بصائر الدرجات» از محمد بن الحسین از موسی بن سعدان از عبدالله بن قاسم از بعضی اصحابش از سعد اسکاف ـ پس از سؤال او از حضرت باقر (ع) از تفسیر این آیه، و پس از جواب آن حضرت بر همین نهجی که أخیرا از «تفسیر عیاشی» ذکر شد ـ آورده است که حضرت به دنبال آن اضافه میکنند که: «فلا سوآء ما اعتصمت به المعتصمه و من ذهب مذهب الناس؛ ذهب الناس إلی عین کدره یفرغ بعضها فی بعض، و من أتی ءال محمد أتی عینا صافیه تجری بعلم الله لیس لها نفاد و لاانقطاع. ذلک بأن الله لو شآء لاراهم شخصه حتی یأتوه من بابه، لکن جعل الله محمدا و ءال محمد الابواب التی یؤتی منها؛ و ذلک قوله: «و لیس البر بأن تأتوا البیوت من ظهورها و لـ'کن البر من اتقی' و أتوا البیوت من أبو'بها»؛ و بنابراین مساوی نیستند آنچه که معتصمین بدان تمسک می جویند با آنچه که مردم به هر سو راهی را انتخاب نموده و می روند؛ مردم پیوسته برای آب خوردن به سوی چشمههای آلوده و کدر می روند که بعضی از آنها در بعضی دیگر ریخته شده و آمیخته میگردد، ولی کسی که به سوی آل محمد بیاید به سوی چشمه صاف و پاکی آمده است که به علم خدا جاری است و هیچگاه انقطاع و نابودی ندارد. و این حقیقت به جهت آنستکه اگر خداوند اراده فرموده بود که خودش را بشخصه به مردم بشناساند تا بدون هیچ واسطه از در خدا وارد شده و او را ببینند، البته چنین کاری را میکرد، ولیکن محمد و آل محمد را درهائی برای شناسائی خود قرار داده است که باید از آن درها وارد شوند؛ و اینست معنای گفتار خدا که: نیکوئی و خوبی به این نیست که شما در خانهها از پشت آنها وارد شوید! ولیکن خوبی برای کسی است که تقوی پیشه ساخته است! و شما به خانهها از درهای آنها وارد شوید!» (بقره/ 189).. («بحار الانوار» ج 8، ص 336، به نقل از «بصائر الدرجات» ص 146). نظیر مفاد این روایت را درباره اهل اعراف، فرات بن ابراهیم در تفسیر خود، از اصبغ بن نباته و از حبه عرنی از امیرالمؤمنین (ع)، و شیخ صدوق در معانی الاخبار از حضرت باقر از حضرت امیرالمؤمنین علیهم السلام، و علی بن ابراهیم در تفسیر خود، و کلینی از حضرت صادق (ع) در گفتگوی ابن کواء با امیرالمؤمنین (ع) آوردهاند.
مؤذن و إعلان کننده لعنت خدا بر ظالمین، أمیرالمؤمنین است
دوم: روایاتی که دلالت دارند بر آنکه اعلان کننده بین بهشتیان و دوزخیان که لعنت خدا بر ظالمان است، امیرالمؤمنین (ع) هستند. طبرسی از ابوالقاسم حسکانی با اسناد خود از محمد ابن حنفیه از امیرالمؤمنین (ع) آورده است که «إنه قال: أنا ذلک المؤذن! «من آن مؤذن هستم!» و نیز حسکانی با اسناد خود از أبوصالح از ابن عباس روایت کرده است که: «م إن لعلی فی کتاب الله أسمآء لا یعرفها الناس؛ قوله: «فأذن مؤذن بینهم، فهو المؤذن بینهم»؛ یقول: ألا لعنه الله علی الظـ'لمین، الذین کذبوا بولایتی واستخفوا بحقی؛ از برای علی (ع) در کتاب خدا اسمهائی هست که مردم آنها را نمی دانند؛ مثل گفتار خدا که میفرماید: «مؤذنی بین بهشتیان و جهنمیان اعلان کرد» که اوست همان مؤذن بین ایشان؛ ندا میدهد: آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمکاران است. ستمکاران کسانی هستند که ولایت مرا تکذیب کردهاند و حق مرا سبک شمردهاند.» («مجمع البیان» مجلد 2، ص 422؛ و «بحار الانوار» ج 8، ص 331).
و عیاشی از محمد بن فضیل از حضرت امام رضا (ع) در گفتار خداوند: «فأذن مؤذن بینهم أن لعنة الله علی الظالمین» روایت کرده است که: «قال: المؤذن أمیرالمؤمنین (ع)؛ حضرت فرمودند: مؤذن و اعلام دارنده امیرالمؤمنین (ع) است» («تفسیر عیاشی» ج 2، ص 17) و کلینی، از حسین بن محمد از معلی بن محمد از وشاء از احمدبن عمر حلال آورده است که از حضرت ابوالحسن (ع) درباره تفسیر گفتار خدای تعالی: «فأذن مؤذن بینهم أن لعنه الله علی الظـالمین» سؤال کردم، حضرت فرمودند: مؤذن امیرالمؤمنین (ع) است.
منـابـع
سيد محمدحسين حسينی طهرانی- معادشناسی- جلد دهم، قسمت دهم- صفحه 57-25
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها