رابطه خودشناسی و خداشناسی از نظر روایات

فارسی 7013 نمایش |

قرآن می ‏گوید در این آسمان ها و زمین نظر کنید، بروید هر چه هست بشناسید، ای انسان خودت را بشناس، جهانت را بشناس، خدایت را بشناس، زمانت را بشناس، جامعه و تاریخ‏ خودت را بشناس. حتی آیه «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم؛ ای اهل ایمان بر شما باد خودتان.» (مائده/ 105)  ‏ مفسرین می‏ گویند یعنی خودت را بشناس‏. در آیه معروف "ذر" نکته عجیبی در باب شناخت خود و خودشناسی هست‏ اگر چه به صورت رمز مانند بیان شده است. می ‏گوید: « اشهدهم علی‏ انفسهم؛ مردم را شاهد بر نفسهای خود گرفت.» (اعراف/ 172) شهادت یک وقت‏ ادای شهادت است که اول انسان چیزی را دیده، بعد می‏ خواهد برای دیگران‏ نقل کند و شهادت بدهد، و یک وقت یکی را می‏ آورند برای اینکه اول ببیند و بعد شهادت بدهد. آن را می‏ گویند "ادای شهادت" و این را می‏ گویند "تحمل شهادت". قرآن می‏ گوید خدا خود بشر را به خودش ارائه داد (البته‏ این آیه از آیات فطرت است)، خودش را شاهد بر خودش گرفت، یعنی‏ گفت خودت را ببین! «اشهدهم علی انفسهم» تا بشر خودش را دید، خدا گفت: «الست بربکم؟؛ آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: بله‏، نمی‏ گوید خدا خودش را به بشر ارائه داد بعد گفت آیا من پروردگار شما نیستم، می‏ گوید بشر را به بشر ارائه داد و بعد گفت آیا من پروردگار شما نیستم. به چه مناسبت (این طور گفت؟) این مثل این است که‏ آقای زید را (به کسی) نشان بدهند بعد بگویند آیا عمرو را نمی بینی؟ نه‏، این حساب دیگر است.
این قدر خدا با بشر نزدیک است! این قدر خودشناسی و خداشناسی با یکدیگر آمیخته‏ است! می‏ گوید بشر! خودت را ببین، تا خودش را می‏ بیند می‏ گوید آیا من‏ پروردگار تو نیستم؟ تو خودت را ببینی مرا دیده ‏ای، خودت را بشناسی مرا شناخته‏ ای. جمله «من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ هر کس خودش را بشناسد خدا را شناخته است.» از جملات معروف جهان است، قبل از اسلام‏ هم این جمله گفته شده است، سقراط هم گفته است، در هند هم خیلی‏ ها گفته‏ اند ولی احدی به زیبایی قرآن بیان نکرده است. امیرالمؤمنین از این‏ تعبیرات، زیاد در کلماتش هست، در کلمات پیغمبر اکرم (ص) نیز هست، ولی به این زیبایی که در این آیه قرآن آمده احدی بیان نکرده است‏، با آن لسان رمزآمیز قرآن. بشر را به بشر ارائه داد و گفت خودت را ببین، تا خودش را دید گفت مرا خوب می‏ بینی؟ گفت: آری، تو را خوب‏ می‏ بینم. نمی‏ گوید «من عرف نفسه فقد عرف ربه» دو تا معرفت‏ ردیف نمی‏ کند: معرفت خودت، تا بعد از آن منتقل بشوی به معرفت خدا. این قدر این دو معرفت به هم نزدیک است که اگر این را ببینی آن را دیده ‏ای. دیگران دو تا معرفت در کنار هم قرار داده‏ اند، قرآن به یک‏ تعبیر می‏ گوید همان عرفان نفس کافی است، اگر عرفان نفس باشد عرفان رب هم هست. این قدر عرفان نفس با عرفان رب یکی است! مثل نگاه کردن به آینه است. در عین اینکه آینه‏ غیر از صورتی است که در آن است اما اگر آینه را ببینی نمی‏ توانی صورت‏ درون آن را نبینی.
این روایت را شیعه و سنى از رسول الله (ص) نیز نقل کرده ‏اند و خود حدیث معروفى است. بعضى از علما گفته‏ اند: این حدیث معرفت نفس را تعلیق بر محال نموده و امام علی (ع) می خواهد بفرماید شناختن نفس محال است چنان که احاطه علمى بر خداى تعالى داشتن محال است، ولیکن این سخن مردود است، اولا به دلیل این که در روایت دیگرى دارد: «اعرفکم بنفسه اعرفکم بربه؛ نفس‏ شناس ‏ترین شما خداشناس ‏ترین شما است.» ثانیا به دلیل اینکه حدیث مزبور در حقیقت عکس نقیض آیه شریفه: « و لا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم؛ و همچون کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خودفراموشى» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.» (حشر/ 19) نقیض جمله "فراموش کردند خدا را پس خدا نفس‏شان را از یادشان برد" این جمله است "فراموش نکردند خدا را پس خداوند هم نفس آنها را از یادشان نبرد یعنى عارف به نفس خود شدند" عکس این نقیض چنین است: "این ها عارف به نفس خود شدند و نفس خود را فراموش نکردند پس خدا را هم فراموش نکردند" و این همان مضمون روایت است و نیز نقل شده که فرمود: زیرک کسى است که خود را بشناسد و اعمال خود را خالص کند. «غرر الحکم خوانسارى/ جلد 1 صفحه 297» و نیز در کتاب غرر و درر آمدی نقل شده است که امام فرمود: از آن دو معرفت معرفت به نفس از دیگرى بهتر است. (غرر الحکم خوانسارى/ جلد 2 صفحه 25)
ظاهرا مراد امام از دو معرفت معرفت به آیات انفسى و آیات آفاقى است‏ که خداى تعالى فرموده: «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفسهم حتى یتبین لهم أنه الحق أ و لم یکف بربک أنه على‏ کل شی‏ء شهید؛ به زودى نشان‏شان می ‏دهم آیات آفاقى خود را و آیاتى که در نفس خود آنها داریم تا این که روشن شود برایشان این که پروردگار حق است، آیا بس نیست براى روشن شدن حقانیت پروردگارت این که او بر هر چیز حاضر و شاهد است.» (حم/ 53) و نیز فرموده: «و فی الأرض آیات للموقنین و فی أنفسکم أ فلا تبصرون؛ و در زمین آیاتى است براى دارندگان ایمان و یقین و در نفس هاى خود شما، آیا هنوز نمی بینید.» (ذاریات/ 21) معرفت و سیر انفسى افضل از معرفت و سیر آفاقى است، و اما این که چرا معرفت و سیر انفسى از سیر آفاقى بهتر است شاید از این جهت باشد که معرفت نفس عادتا خالى از اصلاح اوصاف و اعمال نفس نیست، بر خلاف معرفت آفاقى، توضیح این که: نافع بودن معرفت آیات به طور کلى براى این است که معرفت آیات به خودى خود آدمى را به خداى سبحان و اسما و صفات و افعال او آشنا می سازد، و می فهماند که خداوند متعال زنده‏ اى است فنا ناپذیر، و قادر دانایى است که قدرتش مشوب به عجز و داناییش آمیخته با جهل نیست، و این که خالق و مالک هر چیزى خداى تعالى است، اوست که پرورش دهنده و مراقب اعمال هر فردى است، خلق را آفرید بدون این که حاجتى به آن ها داشته باشد، و خلقتش صرفا براى این بود که به هر یک از آنها به مقدار استحقاق و قابلیتش انعام کند، آن گاه در روز جمع و قیامتى که در آمدنش شبهه‏ اى نیست همه را جمع نموده، کسانى را که بدى کرده ‏اند به عمل بدشان جزا داده و کسانى را که احسان کرده‏ اند به نیکى پاداش دهد.
این مطالب و نظایر این ها معارفى است که اگر آدمى به طور محکم و مستدل به آنها راه یابد به حقیقت و واقع زندگیش راه یافته و با کمال وضوح می بیند که زندگیش دائمى و پایدار و سعادتش جاودانى و همیشگى است، و آن طور که به نظر اشخاص سطحى می رسد فانى و ناپایدار و آن چنان که آنان خیال می کنند سرسرى و از روى هوس نیست، این جاست که آدمى به یک موقف علمى مواجه می شود که وى را در دنیا و آخرت به این حق یعنى به تکالیف و وظایفى که نسبت به پروردگار خود و همچنین نسبت به همنوع خود دارد هدایت می نماید، و اصولا از برخورد به این موقف علمى بوده که جمیع طوایف بشرى حتى وحشی ها و صحرانشینان، سننى براى زندگى خود وضع کرده و یا از دیگران اخذ و اقتباس نموده و به آن ملتزم شده اند، و این بسیار روشن و جاى هیچ تردید نیست که طوایف بشرى با این که در تشخیص نوع زندگى بعد از مرگ اختلاف دارند، لیکن عموما احساس کرده ‏اند که پس ازمرگ حیاتى سرمدى و جاودانه دارند، از همین جهت هر طایفه بر طبق سلیقه و استحسان خود به منظور سعادت دادن به آن زندگى، سنت و مقرراتى براى خود معین و به آن پاى بند شده. آرى، حیاتى که انسان براى خویش سراغ داشت او را به احساس حوایجى مناسب آن حیات وادار نمود، و در نتیجه به اعمالى که عادتا متضمن رفع آن حوایج است هدایت شد و ناگزیر عمل روزمره خود را با آن اعمال که همان سنت و دین است تطبیق داد.

روایاتى درباره معرفت نفس، و خداشناسى از راه خودشناسى
در کتاب الدرر و الغرر از على (ع) روایت شده است که فرمود: عارف کسى است که نفس خود را بشناسد و او را آزاد سازد، و از هر چیزى که دورش می کند منزهش بدارد. «غررالحکم خوانسارى/ جلد 2 صفحه 48» یعنى از اسیرى هواى نفس و بندگى شهوات آزادش کند. نیز در کتاب مزبور از آن جناب روایت شده که فرمود: بزرگترین جهل‏ ها جهل انسان است به نفس خویش. (متن غررالحکم/ جلد 2 صفحه 88- 91) و نیز فرمود: بزرگترین حکمت‏ ها براى انسان نفس خود را شناختن است (غرر/ صفحه 88-91) و نیز فرمود: از مردم هر کس که بیشتر نفس خود را می شناسد او از پروردگار ترسنده ‏تر است. (غرر/ جلد 2 صفحه 88- 91) جهتش این است که چنین کسى به خداى خود بیشتر عالم و عارف است کما این که خداى سبحان فرمود: «إنما یخشى الله من عباده العلماء؛ از بندگان، تنها علما از خداى می ترسند.» (فاطر/ 28) و نیز در کتاب مذکور از آن حضرت روایت می کند که فرمود: بهترین عقل انسان خودشناسى اوست. بنابر این کسى که خود را شناخت خردمندى یافت، و کسى که نادان به نفس خود بود گمراه شد. «غرر/ جلد 2 صفحه 442» و نیز در کتاب مزبور از آن حضرت روایت می ‏کند که فرمود: در شگفتم از کسى که براى گمشده خود جار می زند، و از این و آن می پرسد، در حالى که خودش را گم کرده و در پى یافتن خود نیست. «غرر/ جلد 2 صفحه 442»
و نیز فرمود: در شگفتم از کسى که خود را نشناخته چگونه می تواند پروردگار خود رابشناسد. «غرر/ جلد 4 صفحه 341- 372- 565- 575» و نیز فرمود: کمال معرفت و نهایت درجه آن این است که آدمى خود را بشناسد. «غرر/ جلد 4 صفحه 341- 372- 565- 575»  حقیقت معرفت همین است و نیز فرمود: چگونه دیگرى را می شناسد، کسى که هنوز خود را نشناخته؟ « غرر/ جلد4 صفحه 341- 372- 565- 575» و نیز فرمود: در معرفت آدمى همین بس که خود را بشناسد، و در نادانیش همین بس که خود را نشناسد. «غرر/ جلد 4 صفحه 341- 372- 565- 575» و نیز فرمود: هر که خود را بشناسد مجرد شده است. «غرر/ جلد 5 صفحه 172- 178- 208- 363- 405- 426»  مقصود از تجرد، یا تجرد از علاقه‏ هاى دنیایى است، و یا تجرد از مردم و گوشه ‏گیرى است، و یا به وسیله اخلاص عمل براى خدا از هر چه جز اوست مجرد شدن است، و نیز فرمود: هر که نفس خود شناخت، مجاهده با نفس نمود، و هر که نفس خود نشناخت آن را واگذاشت و رهایش کرد. «غرر/ جلد 5 صفحه 172- 178- 208- 363- 405- 426» و نیز فرمود: هر که نفس خود شناخت کارش بالا گرفت. «غرر/ جلد 5 صفحه 172- 178- 208- 363- 405- 426»
در جایی فرموده: هر که نفس خویش را بشناسد دیگران را بهتر می شناسد، و هر کس نسبت به نفس خود جاهل باشد نسبت به دیگران جاهل ‏تر است. «غرر/ جلد 5 صفحه 172- 178- 208- 363- 405- 426» و نیز فرمود: هر کس نفس خود شناخت به غایت و نتیجه هر علم و معرفتى رسیده است. «غرر/ جلد 5 صفحه 172- 178- 208- 363- 405- 426» و نیز فرمود: هر کس نفس خود نشناخت از راه نجات دور افتاد، و در گمراهى و جهالت‏ ها گیج و سرگردان شد «غرر/ جلد 2 صفحه  706-1372» و نیز فرمود: معرفت نفس نافع ‏ترین معرفت‏ ها است، «غرر/ جلد 1 صفحه 179-107» و نیز در کتاب مزبور از آن حضرت روایت شده است که فرمود: رستگارى و فوز اکبر براى کسى است که به معرفت نفس موفق شود. «غرر/ جلد 1 صفحه 179-107» و نیز فرمود: جاهل به نفس خود مباش، زیرا کسى که جاهل به نفس خود باشد درحقیقت به همه چیز جاهل است «غرر/ جلد 6 صفحه 304»

منـابـع

مرتضی مطهری- مسأله شناخت- صفحه 34-31

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسير الميزان- جلد 6 صفحه 257-251

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد