توبه و از بین بردن ریشه های نفاق
فارسی 3353 نمایش |خداى تعالى منافقین را به چند صفت سنگین توصیف فرموده، صفاتى که ریشه هاى نفاق جز در زمینه وجود آن صفات رشد نمی کند و شرایطى را یادآور شده که هر یک از آنها قسمتى از آن صفات زشت را از دل ها پاک می کند، یکى از آن شرایط و یا به عبارت دیگر یکى از آن عواملى که ریشه هاى نفاق را می خشکاند توبه است، یعنى برگشتن به سوى خداى تعالى و این برگشتن وقتى نافع است که شخص تائب آنچه را که تاکنون از خود تباه ساخته اصلاح کند، اگر جان پاک خدادادى خود را آلوده کرده، باید با رژیم هایى که هست آن آلودگی ها را پاک کند و این اصلاح نیز نتیجه اى نمی دهد، مگر آنکه انسان خود را از خطر لغزش و انحراف به خدا بسپارد و از او عصمت و مصونیت بخواهد یعنى کتاب خدا و سنت پیغمبرش را پیروى کند زیرا راهى به سوى خدا نیست مگر آن راهى که خود او معین فرموده، از آن گذشته هر راهى دیگر راه شیطان است.
باز این اعتصام کار را تمام نمی کند و سود نهایى را نمی رساند مگر وقتى که انسان دین خود را خالص براى خدا کند و اتفاقا اعتصام هم در همین اخلاص معنا می دهد، براى اینکه شرک، ظلم است، آن هم ظلمى که آمرزیده و بخشیده نمی شود و وقتى بیماردلان توبه کردند و اصلاح مفاسد خویش نمودند و به خداى عز و جل نیز اعتصام جستند و دین خود را خالص براى خدا نمودند، در آن هنگام مؤمن حقیقى خواهند بود و ایمانشان آمیخته با شرک خواهد بود و آن وقت است که از خطر نفاق ایمن شده، خودشان راه گم شده را پیدا می کنند، هم چنان که فرموده است: «الذین آمنوا و لم یلبسوا إیمانهم بظلم أولئک لهم الأمن و هم مهتدون؛ کسانى که ایمان آوردند و ایمان خود را به ظلم نیالودند، آنان داراى امنیت و همانان راه یافتگانند.» (انعام/ 82)
از سیاق آیه هم این معنا به دست می آید که مراد از مؤمنین تنها آن دسته از مؤمنینى است که ایمانشان محض و خالص است و خداى تعالى نیز این چنین معرفیشان کرده، که ایشان کسانیند که اولا توبه می کنند و ثانیا گذشته خود را اصلاح می نمایند و ثالثا از خدا عصمت و مصونیت می خواهند و رابعا دین خود را خالص براى خدا می کنند و این چهار صفت متضمن جزئیات تمامى صفات و خصایصى است که خداى تعالى در کتاب عزیزش براى مؤمنین شمرده، مثلا یک جا در صفت مؤمنین فرموده: «قد أفلح المؤمنون* الذین هم فی صلاتهم خاشعون* و الذین هم عن اللغو معرضون؛ مؤمنان رستگار شدند، آنهایى که در نمازشان خاشعند و آنهایى که از لغو و هر کار بیهوده روى گردانند.» (مؤمنون/ 1 تا 3)
در جاى دیگر فرموده: «و عباد الرحمن الذین یمشون على الأرض هونا و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما* و الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما؛ بندگان خداى رحمان آنهایند که در زمین با تواضع قدم بر می دارند و چون افراد نادان با بى ادبى با آنان روبرو شوند پاسخى سالم می دهند و آنهایند که هنگام شب به خاطر خلوت با پروردگارشان هر بیننده آنان را می بیند که یا سر به سجده دارند و یا در حال نمازند.» (فرقان/ 63- 64) در جاى دیگر فرموده: «فلا و ربک لا یؤمنون، حتى یحکموک فیما شجر بینهم، ثم لا یجدوا فی أنفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما؛ نه به پروردگارت سوگند، این انسانها ایمان ندارند، مگر وقتى که تو را در هر نزاعى که برایشان پیش آید حکم قرار دهند و هر حکمى که بفرمایى هر چند به ضررشان باشد در دل از حکم تو احساس ناراحتى نکنند و به تمام معنا تسلیم حکم تو باشند.» (نساء/ 65)
از این آیات می فهمیم که قرآن کریم هر جا که کلمه مؤمنین را بطور مطلق و بدون توضیح ذکر کند مرادش چنین کسانى است، مگر آنکه قرینه اى در کلام باشد که بفهماند در خصوص این کلام منظور از کلمه مؤمنین غیر دارندگان چنین اوصافى است. خداى تعالى هم به همین جهت می فرماید: «إن المنافقین فی الدرک الأسفل من النار و لن تجد لهم نصیرا* إلا الذین تابوا و أصلحوا و اعتصموا بالله و أخلصوا دینهم لله فأولئک مع المؤمنین و سوف یؤت الله المؤمنین أجرا عظیما؛ منافقان در طبقه زیرین جهنم هستند و هرگز برایشان یاورى نخواهى یافت. مگر آنها که توبه کرده و راه اصلاح را در پیش گرفتند و به خدا متوسل شده و دین خویش را براى خدا خالص کرده اند، آنان قرین مؤمنانند و خدا مؤمنان را پاداشى بزرگ خواهد داد.» (نساء/ 145 و 146). نفرمود: «فأولئک من المؤمنین؛ کسانى که داراى چنین اوصافى شده اند از مؤمنین هستند.» بلکه فرمود: « فأولئک مع المؤمنین» چون به صرف تحقق این اوصاف در مؤمنین، دارندگان آن، از مؤمنین به طور مطلق نمی شود بلکه براى اولین بار ملحق به مؤمنین به طور مطلق می شوند. بله وقتى از خود آنان می شوند که این اوصاف در ایشان پاى بگیرد و در دلهاشان مستقر گردد و براى همیشه محفوظ بماند.
دقت فرمایید «ما یفعل الله بعذابکم إن شکرتم و آمنتم...؛ اگر شکر گزاری کنید و ایمان آورید، خدا به عذاب شما اقدام نمی کند.» (نساء/ 147) این آیه شریفه ظهور در این معنا دارد که خطاب در آن متوجه مؤمنین است، زیرا زمینه کلام خطاب با مؤمنین بود، البته با حفظ ایمانشان مخاطب به چنین خطابى نشده اند بلکه در این خطاب از ایمانشان چشم پوشى شده، کانه انسانهایى فرض شده اند که از ایمان عاریند. این آیه شریفه کنایه است از اینکه خداى تعالى احتیاجى به عذاب کردن آنان ندارد، اگر خود آنان با شکر نکردن از نعمت هاى خدا و یا ایمان نیاوردن، خویشتن را مستوجب نسازند، براى اینکه بارى تعالى از شکنجه کردن بندگان سودى نمی برد تا انجام آن را بر ترک آن ترجیح دهد و از وجود گنهکاران متضرر نمی شود تا با عذاب کردن آنان، آن ضرر را از خود دفع کند، پس معناى جمله مورد بحث این است که اگر شما شکر نعمت خدا را با اداى حق واجب او به جاى آورده و به او ایمان بیاورید هیچ موجبى نیست که شما را عذاب کند بلکه خداى عز و جل شکرگزار شکرگزاران خویش و دارندگان ایمان به خویش است، او علیم است، اینگونه افراد را که مورد شکرگزارى اویند با سایر موارد اشتباه نمی کند.
این آیه شریفه دلالتى دارد بر اینکه عذابى که شامل اهل عذاب است از ناحیه خود آنان است نه از ناحیه خداى تعالى و همچنین هر عاملى و هر عملى که مستوجب عذاب است، از قبیل ضلالت و یا شرک و یا معصیت، مستند به خداى تعالى و از قبل آن حضرت نیست و اگر چیزى از این امور از ناحیه خداى تعالى باشد عذابى هم که دنبال این عناوین می آید از قبل او بود، چون او مسبب الاسباب است و سببیت هر سببى مستند به او است.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 1
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها