ملاک سعادت و شقاوت انسان

فارسی 4002 نمایش |

خداوند متعال اصل همه هدایت هاست و برای نور هدایت خودش مثالی ذکر کرد و فرمود: «یهدی الله لنوره من یشاء؛ خدا هر کس را که بخواهد به این نورش هدایت می کند.» (نور/35) یکی از آثار اینکه انسان از نور هدایت الهی استفاده کند این است که عمل انسان ارزش پیدا می کند. یعنی چه؟
انسان یک سلسله اعمال و کارهایی در دنیا انجام می دهد و بلکه تمام زندگی انسان تلاش و حرکت و کار است. شما از اول صبح که بیدار می شوید، چه به خودتان نگاه کنید و چه به مردم دیگر، می بینید همه زندگی تلاش و حرکت و جنبش و دوندگی و کار است. اگر بپرسید برای چه؟ البته مقصدها خیلی فرق می کند، ولی همه در نهایت امر یک چیز می خواهند و آن سعادت خودشان است. انسان بالفطره طالب سعادت خودش است نه طالب شقاوت خودش و اگر دنبال کارهایی می رود که منجر به شقاوتش می شود، آن کار را نه به قصد اینکه به شقاوت برسد انجام می دهد بلکه در همان حال نیز به خیال خودش سعادتش در این راه است. حقیقت امر این است که مسرت و اندوه و شادى و غم و رغبت و نفرت و رنج و راحت آدمى دایر مدار طرز فکر آدمى در مسئله سعادت و شقاوت است و سعادت و شقاوت و آن عناوین دیگرى که همان معنا را مى رساند، به اختلاف موردش مختلف مى شود، سعادت و شقاوت روح، امرى است و سعادت و شقاوت جسم، امرى دیگر و همچنین سعادت و شقاوت انسان، امرى است و سعادت و شقاوت حیوان امرى دیگر و به همین مقیاس و انسان دنیاپرست و مادى که هنوز متخلق به اخلاق خدایى نشده و با ادب الهى بار نیامده تنها و تنها کامیابى هاى مادى را سعادت مى داند و کمترین اعتنایى به سعادت روح و کامیابى هاى معنوى ندارد. قهرا چنین کسى هر چه زور دارد در این مصرف مى کند که مال بیشتر و فرزندان (دغل کارتر) و جاه و مقام منیع تر و سلطه و قدرت بیشترى به دست آورد و در آغاز، راه به دست آوردن خالص و بى دردسر آنها را، آرزو مى کند و این خیال را در سر مى پروراند که این امور، تنعم و لذت خالص است. مادام که به دست نیاورده اینطور خیال مى کند و از نداشتن آن حسرت مى خورد، ولى وقتى بدست مى آورد مى بیند نه، آنطور هم که خیال مى کرده نیست، اگر یک لذت در آن هست هزار الم و ناراحتى هم همراه دارد، براى اینکه آن طور که مى پنداشت کامل به تمام معنا نیست بلکه نواقصى دارد و رفع همان نواقص، گرفتاری ها دارد و اسبابى مى خواهد، در اینجا به شدت دل به آن اسباب مى بندد، ولى وقتى به سراغ اسباب مى رود متوجه مى شود که آنها هم هیچ کاره هستند، در نتیجه یک حسرت دیگر هم از این بابت بر دلش مى نشیند.
آرى او مسبب الاسباب را نیافته و به وى دل نبسته تا همواره و در هر حال دلى آرام و در برابر هر مصیبتى تسلیتى در داخل جان خود داشته باشد، به همین جهت در برخورد با هر سببى حسرتى دیگر بر دلش مى نشیند. پس افراد مادى و بى خبر از خداى لایزال، در حسرت به سر مى برند، تا چیزى را ندارند از نداشتن آن حسرت مى خورند و وقتى به آن دست مى یابند باز متأسف گشته و از آن اعراض نموده چیزى بهتر از آن را مى جویند، تا بلکه با به دست آوردن آن عطش درونى خود را تسکین دهند، حال افراد مادى، در دو حال (دارایى و ندارى) چنین است و اما قرآن کریم انسان را موجودى مرکب از روحى جاودانى و بدنى مادى و متغیر مى داند، انسان از نظر قرآن همواره با چنین وصفى قرار دارد، تا به سوى پروردگار خود برگردد، در آن موقع است که خلود و جاودانگى آدمى شروع مى شود و دیگر دچار زوال (و دگرگونگى) نمى گردد. پس، از نعمت هاى دنیا بعضى مانند علم، تنها مایه سعادت روح آدمى است و بعضى مانند مال و فرزندى که او را از یاد خدا باز ندارد، مایه سعادت روح و جسم او خواهد بود، آن هم چه سعادت بزرگى و همچنین بعضى از حوادث که مایه محرومیت و نقص جسم آدمى است، ولى براى روح جاودانه او سعادت است، مانند شهادت در راه خدا و انفاق مال و سایر امکانات در این راه، که این نیز از سعادت آدمى است، همچون تحمل نوشیدن دواى تلخ است که دقایقى آدمى را ناراحت مى کند ولى مدت طولانى مزاجش را سالم مى سازد و اما آنچه که خوشآیند جسم و مضر به روح آدمى است، مایه شقاوت آدمى و عذاب او است و قرآن کریم این گونه اعمال را که تنها لذت جسمانى دارد، متاعى قلیل خوانده، که نباید به آن اعتنا کرد و در این باره فرموده است: «لا یغرنک تقلب الذین کفروا فى البلاد* متاع قلیل ثم ماویهم جهنم و بئس المهاد؛ رفت و آمد و تسلط کفار در بلاد، تو را فریب ندهد، که بهره و نفعى اندک است و به دنبال آن جایگاهى در جهنم است که بد جایگاهى است.» (آل عمران/196-197)
و همچنین هر چیزى که مضر به روح و جسم، هر دو است، قرآن آن را نیز عذاب خوانده، همچنان که خود مادیین هم آن را عذاب مى شمارند. اما قرآن آن را از جهتى و مادیین از نظرى دیگر عذاب مى دانند. قرآن آن را از این نظر عذاب مى داند که مایه ناراحتى روح است، و مادیین از این نظر عذاب مى دانند که مایه بدبختى و ناراحتى بدن است، نظیر انواع عذاب هایى که بر امت هاى گذشته نازل شده و قرآن در این باره مى فرماید: «ألم تر کیف فعل ربک بعاد* ارم ذات العماد* التى لم یخلق مثلها فى البلاد* و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد* و فرعون ذى الاوتاد* الذین طغوا فى البلاد* فاکثروا فیها الفساد* فصب علیهم ربک سوط عذاب* ان ربک لبالمرصاد؛ مگر ندیدى خدا با قوم عاد با آن بناى ستون دار که نظیر آن در شهرها ساخته نشده بود، چه کرد؟ و با فرعون صاحب میخ ها، همان ها که در شهرها طغیان کردند و در آن فساد بسیار کردند و پروردگارت تازیانه عذاب بر آنها فرود آورد، که پروردگار تو در کمین است» (فجر/6-14)
سعادت و شقاوت موجودات با شعور، بستگى به شعور و اراده آنها دارد چون ما یک امرى را که در نظر دیگران لذیذ است ولى ما لذت آن را احساس نمى کنیم، سعادت خود نمى دانیم، همچنان که امرى را که براى دیگران الم انگیز است ولى ما از آن احساس الم و ناراحتى نمى کنیم، شقاوت نمى شماریم. از همین جا روشن مى شود روشى که قرآن در مسئله سعادت و شقاوت طى کرده غیر از آن روشى است که مادیین پیش گرفته اند و انسان فرو رفته در مادیات هم اگر بخواهد زندگیش گوارا شود باید از مکتبى پیروى کند که سعادت حقیقى را سعادت بداند و شقاوت حقیقى را شقاوت بداند، چون قرآن آنچه واقعا سعادت است سعادت مى داند و آنچه به راستى شقاوت است شقاوت مى خواند. قرآن به پیروان خود تلقین مى کند که دل، به غیر خدا نبندند و به آنان این باور را مى دهد که تنها مالکى که مالک حقیقى هر چیز است خدا است، هیچ چیزى جز بئه وسیله خدا روى پاى خود نمى ایستد، چنین کسى اگر دوا مى خورد دواى خدا را مى خورد و اگر غذا مى خورد غذاى او را مى خورد، براى دوا و غذا و هیچ چیز استقلال در تأثیر قائل نیست و نیز چنین کسى هیچ هدفى را جز براى او دنبال نمى کند و چنین انسانى در دنیا چیزى به جز سعادت براى خود نمى بیند، آنچه مى بیند یا سعادت روح و جسم او هر دو است و یا تنها سعادت روح او است و غیر این دو چیز را عذاب و درد سر مى داند، به خلاف انسان دل بسته به مادیات و هواى نفس که چنین فردى چه بسا خیال کند آن اموال و ثروتى که براى خود جمع آورى کرده مایه خیر و سعادت او است، ولى به زودى بر خبط و گمراهى خود واقف مى شود و همان سعادت خیالى تبدیل به شقاوت یقینى مى شود چنان که خداوند فرموده: «فذرهم یخوضوا و یلعبوا حتى یلاقوا یومهم الذى یوعدون؛ به حال خودشان وا بگذار تا در مادیات فرو روند و سرگرم بازى باشد تا به ناگاه روزى را که وعده داده شده اند دیدار کنند» (معارج/42) و نیز فرموده: «لقد کنت فى غفلة من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید؛ تو از این در غفلت بودى. ما پرده از پیش چشمت کنار زدیم و در نتیجه امروز چشمانت تیزبین شده است» (ق/22) و نیز فرموده: «فاعرض عن من تولى عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوة الدنیا* ذلک مبلغهم من العلم؛ پس از هر کس که از یاد ما اعراض مى کند و به جز زندگى دنیا نمى خواهند، روى برگردان، اینها سطح فکرشان اینقدر کوتاه است.» (نجم/29-30)
علاوه بر اینکه در هیچ جاى دنیا و نزد هیچ یک از دنیاپرستان مادى، نعمتى که لذت خالص باشد وجود ندارد، بلکه اگر از نعمتى لذتى مى برند همان لذت توأم با غم و اندوه است، غم و اندوهى که خوشى آنان را تیره و تار مى سازد از اینجا روشن مى شود که درک و طرز فکرى که در انسان هاى موحد و مخصوصا در اهل قرآن است غیر درک و طرز فکرى است که دیگران دارند، با اینکه هر دو طایفه از یک نوع هستند، یعنى هر دو انسانند، البته بین دو نقطه نهایى این دو طرز تفکر مراتب بسیارى هست، که صاحبان آن اهل ایمان هستند اما طایفه دیگر به خاطر نرسیدن به کمال تربیت و تعلیم الهى، کم و زیاد و یا زیادتر گرفتار انحراف فکرى مى شوند.
درجات و مراتب سعادت و شقاوت
هر یک از سعادت و شقاوت درجات و مراتبی دارد، نه اهل سعادت در یک درجه و مرتبه اند و نه اهل شقاوت، این مراتب و تفاوت ها درباره اهل بهشت به عنوان درجات و درباره اهل جهنم به عنوان درکات تعبیر می شود. چنین نیست که همه اهل بهشت از اول به بهشت بروند؛ همچنان که همه اهل جهنم خالد نیستند یعنی برای همیشه در جهنم باقی نمی مانند. بسیاری از بهشتیان آنگاه به بهشت خواهند رفت که دوران های بسیار سختی از عذاب در برزخ یا آخرت تحمل کنند، یک نفر مسلمان و شیعه باید بداند که فرضا ایمان سالمی با خود ببرد اگر خدای ناخواسته در دنیا مرتکب فسق ها و فجورها و ظلم ها و جنایت ها بشود مراحل بسیار سختی را در پیش دارد و بعضی از گناهان خطر بالاتری دارد و احیانا موجب خلود در آتش است.
ملاک میمنت و شئامت در انسان ها
قرآن به اصحاب الیمین "اصحاب المیمنه" و به اصحاب الشمال "اصحاب المشئمه" هم گفته است که در همین سوره «اذا وقع» هر دو تعبیر آمده است. میمنه از یمن است و مشئمه از شئامت. در واقع در اینجا قرآن خواسته است ملاک یمن یعنی میمون بودن و ملاک شئامت و مشئوم بودن را هم ذکر کند که انسان درباره میمون بودن و مشئوم بودن خیال نکند که اگر کسی مثلا پیشانی اش فلان خط را داشته باشد او از اصحاب المیمنه است و اگر در سرش یک پیچ داشته باشد او از اصحاب المشئمه است؛ نه، میمنت و شئامت به اینها بستگی ندارد. آن که از اصحاب الیمن است از اصحاب المیمنه هم هست. آن کسی که به نیات و اخلاق و اعمال و اعتقادات پاکش به آن عالم پیوسته، او به یمن و برکت پیوسته است. آن که با اعمال شوم و نیات کج و معوج و عقاید سخیف و باطل خودش به عالم اسفل السافلین پیوسته او به شئامت پیوسته است. یمن و شئامت در وجود خود انسان است. یمن ها در عقاید خوب است، شئامت ها در عقاید بد؛ یمن ها در اخلاق خوب است، شئامت ها در اخلاق بد؛ یمن ها در اعمال خوب است و شئامت ها در اعمال بد، نه در چیز دیگر.

منـابـع

سید محمد حسین طباطبایی- ترجمه تفسیر المیزان جلد 3- صفحه 13

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 4- صفحه 125-126

مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 424

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 6- صفحه 113

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد