نظر قرآن و ائمه درباره مشیت الهی
فارسی 5125 نمایش |در چندین آیه از آیات قرآن کریم داریم که کلمه مشیت الهی را آورده است: اگر خدا بخواهد. این لفظ «ان شاء الله» که ما این همه به کار می بریم و باید هم به کار ببریم فلسفه دارد: ما در مورد قطعی ترین کارها می گوییم اگر خدا بخواهد. حتی (می توان گفت) البته این تعبیر را الان ما به کار نمی بریم ولی اگر هم بگوییم درست است، اگر خدا بخواهد و فردایی باشد. یک وقت می گوییم اگر خدا بخواهد و ما تا فردا زنده باشیم آن خیلی عادی است. حالا اگر بگوییم اگر خدا بخواهد و فردایی باشد می گویند این دیگر خدا بخواهد ندارد، فردا که هست، حالا ممکن است ما در فردا نباشیم ولی فردا که به هر حال هست. اما با منطق قرآن، همین را هم اگر بگوییم، باز درست گفته ایم: اگر خدا بخواهد و فردایی باشد یعنی فردا بودن فردا هم به مشیت الهی است. درست است، من یقین دارم فردا خواهد آمد از باب اینکه یقین دارم مشیت الهی این است که فردایی باشد.
در همین رابطه خدا پیغمبرش را تأدیب کرد: برای کاری آمدند خدمت پیامبر اکرم (ص)، سؤالی کردند و جوابش را خواستند. چون جوابش را از وحی باید بگیرد فرمود: فردا به شما می گویم. با اینکه به قول مولوی جان او هیچ وقت از «ان شاء الله» جدا نیست و او هرگز از خدا غافل نیست، ولی از این ادب غافل ماند که بگوید: فردا اگر خدا بخواهد. طرف، خود پیغمبر است. از رعایت این ادب غافل ماند که بگوید: فردا اگر خدا بخواهد جواب شما را می دهم. چهل روز وحی الهی از او حبس شد که ظاهرا بر پیغمبر اکرم در همه عمر هیچ وقت به اندازه این چهل روز سخت نگذشت؛ یعنی هر دقیقه اش برای او روزها بود، نه از جنبه اینکه به دیگران قول داده و به قولش نمی تواند عمل کند، بلکه از جنبه اینکه عنایت الهی از او گرفته شده. اگر آن عنایت نبود، او برای خودش نبودش از بودش بهتر بود. بعد از چهل روز وحی الهی آمد و به او گفت: «و لا تقولن لشی ء انی فاعل ذلک غدا* الا ان یشاء الله؛ هرگز درباره چیزی نگو فردا چنین می کنم مگر اینکه بگویی اگر خدا بخواهد.» (کهف/ 23- 24)
این اگر خدا بخواهد که یک مسلمان حتی در مورد قطعی ترین مسائل می گوید نه به نشان تردید است. بعضی خیال می کنند این به نشان تردید است و علامت تردید است؛ یعنی یک مسلمان همواره مردد است، نمی داند فلان کار را می کند یا نمی کند، اگر خدا بخواهد بسیار خوب، اگر نه، نه. اما این، نشان تردید نیست، نشان توحید است؛ یعنی یک نفر مسلمان می خواهد بگوید قطعی ترین کارها هم بسته به مشیت الهی است و مستقل نیست. هیچ چیزی در عالم، در دنیا و آخرت، به صورت جبری و قطعی و قهری، چه خدا بخواهد چه نخواهد، وقوع پیدا نمی کند. قبول داریم خیلی حوادث، قطعی و به یک اصطلاح جبری است و حتما واقع می شود، ولی این جبر و قطعیت خودش را از مشیت الهی گرفته است، چون یقین داریم مشیت الهی دگرگون نمی شود؛ نه اینکه آن حادثه جبریت و قطعیت خودش را دارد؛ می خواهد مشیت الهی در پشتش باشد می خواهد نباشد. این است معنای اعتقاد به امر بین امرین در نظام تکوین، نه فقط در نظام تشریع. در قرآن، همیشه عموم مشیت الهی به چشم می خورد یعنی قرآن در مسئله مشیت الهی چنین نیست که مثلا ثنوی باشد و بگوید بعضی امور تحت مشیت الهی است ولی بعضی دیگر تحت مشیت الهی نیست، بلکه می گوید همه چیز تحت مشیت الهی است ولی انتساب هر چیزی به اراده خداوند از مجرای سبب و علت خودش است. کارهای بشر هم انتسابش به خداوند از طریق خود بشر و اختیار و اراده اوست.
خداوند در آیه 51 از سوره انفال می فرماید: «ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید؛ این به سزای اعمالی است که با دستان خویش فرستاده اید و خدا هرگز بر بندگان ستمگر نیست.» این آیه دو فراز دارد: یکی «ذلک بما قدمت ایدیکم» و دیگر: «و ان الله لیس بظلام للعبید». این دو فراز مکمل یکدیگرند. وقتی که صحبت عذابهای دردناک می شود، فورا به ذهن انسان می آید که چرا خدا چنین عذاب می کند؟ آیا این العیاذ بالله ظلم نیست از طرف خداوند؟
قرآن همیشه این طور جواب می دهد: «ذلک بما قدمت ایدیکم» اینها همه به موجب آن چیزهایی است که دستهای خودتان آنها را پیش فرستاده است، یعنی تمام این عذابها و متقابلا نعیم ها، عذابها و نعیم هایی است که به دست خودتان آنها را پیش فرستاده اید. خدا هرگز به بندگان خودش ظلم نمی کند. در سراسر قرآن کریم عموم مشیت الهی به چشم می خورد. قرآن یک کتاب توحیدی عجیبی است، یعنی همیشه بشر را از شرک دور می کند و این را که کسی خیال بکند در عالم حادثه ای رخ می دهد که از علم یا قدرت و یا مشیت خدا بیرون باشد هرگز نمی پذیرد. این است که می بینیم عبارت «من یشاء» یا «ما یشاء» (آنچه خدا بخواهد) در قرآن زیاد به چشم می خورد جز آنچه خدا بخواهد چیز دیگری در عالم واقع نمی شود.
یک مسلمان اگر به قرآن اعتقاد دارد باید اینطور معتقد باشد که چیزی که خدا نخواهد در عالم واقع نمی شود، پس هر چه واقع می شود به مشیت خدا واقع می شود. موجودات جهان با نظامی هماهنگ به یک سو و به طرف یک مرکز، تکامل می یابند، آفرینش هیچ موجودی عبث و بیهوده و بدون هدف نیست، جهان با یک سلسله نظامات قطعی که سنن الهیه نامیده می شود اداره می شود. اراده و مشیت الهی به صورت سنت، یعنی به صورت قانون و اصل کلی، در جهان جریان دارد. سنتهای الهی تغییر نمی کند و آنچه تغییر می کند بر اساس سنتهای الهی است. خوبی و بدی دنیا برای انسان بستگی دارد به نوع رفتار انسان در جهان و طرز برخورد و عمل. نیکی و بدی کارهای گذشته از آنکه در جهان دیگر به صورت پاداش یا کیفر به انسان باز می گردد، در همین جهان نیز خالی از عکس العمل نیست. تدریج و تکامل، قانون الهی و سنت الهی است. جهان گاهواره تکامل انسان است.
خداوند در سوره قمر آیه 49 می فرماید: «إنا کل شی ء خلقناه بقدر؛ ما هر چیزى را به اندازه آفریدیم.» این جمله در عین فشردگى از حقیقت مهمى در عالم خلقت پرده بر مى دارد، حقیقتى که بر سراسر جهان هستى حاکم است، و آن اندازه گیرى دقیق در همه کائنات جهان است. هر قدر علم و دانش بشرى پیشرفت مى کند به این اندازه گیرى دقیق آشناتر مى شود، این اندازه گیرى دقیق نه تنها در موجودات ذره بینى که در کرات عظیم آسمانى نیز حاکم است. فى المثل مى شنویم فضانوردان با محاسبات دقیق علمى که به وسیله صدها نفر کارشناس متخصص به وسیله مغزهاى الکترونیکى انجام مى گیرد موفق مى شوند، درست در همان منطقه اى از کره ماه که مى خواستند بنشینند، با اینکه ظرف چند روزى که سفینه فضایى فاصله زمین و ماه را مى پیماید همه چیز دگرگون مى شود، ماه هم به دور خود مى گردد و هم به دور زمین، و جاى آن به کلى عوض مى شود، و حتى در لحظه پرتاب سفینه نیز زمین هم به دور خود و هم به دور آفتاب با سرعت فوق العاده اى در حرکت است، ولى از آنجا که تمام این حرکات گوناگون حساب و اندازه دقیقى دارد که مطلقا از آن تخلف نمى کند، فضانوردان موفق مى شوند که با محاسبات پیچیده درست در منطقه مورد نظر فرود آیند! ستاره شناسان مى توانند از دهها سال قبل، خسوف و کسوفهاى جزئى و کلى را که در نقاط مختلف زمین روى مى دهد دقیقا پیش بینى کنند، اینها همه نشانه دقت در اندازه گیریهاى جهان بزرگ است.
در موجودات کوچک، در مورچگان ریز با آن اندامهاى پیچیده و متنوع و رگها و اعصاب، ظرافت این اندازه گیرى خیره کننده است و هنگامى که به موجودات کوچکتر، یعنى جانداران ذره بینى، میکربها، ویروسها، آمیبها مى رسیم ظرافت این اندازه گیرى اوج مى گیرد و در آنجا حتى یک هزارم میلیمتر و کوچکتر از آن تحت حساب است و از آن فراتر هنگامى که به داخل اتم وارد مى شویم تمام این مقیاسهاى اندازه گیرى را باید دور بریزیم، و اندازه ها به قدرى کوچک مى شود که به فکر هیچ انسانى نمى گنجد. این اندازه گیرى تنها در مساله کمیتها نیست، کیفیتهاى ترکیبى از این اندازه گیرى نیز دقیقا برخوردار است، نظامى که بر روح و روحیات انسان و امیال و غرائز او حاکم است نیز اندازه گیرى دقیقى در مسیر خواسته هاى فردى و اجتماعى انسان دارد که اگر کمترین دگرگونى در آن رخ دهد نظام زندگى فردى و اجتماعى او به هم مى ریزد.
در عالم طبیعت، موجوداتى هستند که آفت یکدیگرند و هر کدام ترمزى در برابر دیگرى محسوب مى شود. پرندگان شکارى از گوشت پرندگان کوچک تغذیه مى کنند و از اینکه آنها از حد بگذرند، و تمام محصولات را آسیب برسانند جلوگیرى مى نمایند و به همین جهت عمر طولانى دارند. ولى همین پرندگان شکارى، بسیار کم تخم مى گذارند و کم جوجه مى آورند و تنها در شرایط خاصى زندگى مى کنند. اگر بنا بود با این عمر طولانى جوجه هاى فراوان بیاورند، فاتحه تمام پرندگان کوچک خوانده مى شد. این مساله دامنه بسیار گسترده اى در جهان حیوانات و گیاهان دارد که مطالعه آن انسان را به عمق «إنا کل شی ء خلقناه بقدر» آشناتر مى سازد.
ممکن است از آیه مورد بحث و شبیه آن این توهم یا سوء استفاده پیش آید که اگر همه چیز را خداوند روى اندازه و حسابى آفریده است پس اعمال و افعال ما نیز مخلوق او است و بنابراین از خود اختیارى نداریم. گرچه اعمال ما به تقدیر و مشیت الهى است و هرگز خارج از محدوده قدرت و اراده او نیست ولى او مقدر ساخته که ما در اعمال خود مختار باشیم و به همین جهت براى ما تکلیف و مسئولیت قائل شده که اگر اختیار نداشتیم تکلیف و مسئولیت نامفهوم و بى معنى بود بنابراین اگر ما در اعمال خود فاقد اراده و مجبور باشیم این بر خلاف تقدیر الهى است. ولى در مقابل افراط جبریون گروهى به تفریط و تندروى در جهت مقابل افتاده اند که آنها را قدریون و مفوضه مى نامند، آنها صریحا مى گویند: اعمال ما به دست ما است و خدا را مطلقا به اعمال ما کارى نیست و به این ترتیب قلمرو حکومت الهى را محدود ساخته و خود را مستقل پنداشته و راه شرک را مى پویند.
حقیقت این است که جمع میان این دو اصل (توحید و عدل) نیاز به دقت و ظرافت خاصى دارد، اگر توحید را به این معنى تفسیر کنیم که خالق همه چیز حتى اعمال ما خداست بطورى که ما هیچ اختیارى نداریم، عدل خدا را انکار کرده ایم، چرا که گنهکاران را مجبور بر معاصى ساخته و سپس آنها را مجازات مى کند و اگر عدل را به این معنى تفسیر کنیم که خدا هیچ دخالتى در اعمال ما ندارد او را از حکومتش خارج ساخته ایم و در دره شرک سقوط کرده ایم. «امر بین الامرین» که ایمان خالص و صراط مستقیم و خط میانه است این است که معتقد باشیم ما مختاریم ولى مختار بودنمان نیز به اراده خدا است و هر لحظه بخواهد مى تواند از ما سلب اختیار نماید و این همان مکتب اهل بیت (ع) است.
قابل توجه این که در ذیل آیات مورد بحث روایات متعددى در مذمت از این دو گروه در کتب تفسیر اهل سنت و شیعه وارد شده است مانند: در حدیثى از امام باقر (ع) مى خوانیم: «نزلت هذه فى القدریة ذوقوا مس سقر إنا کل شی ء خلقناه بقدر؛ این آیات در باره قدریه نازل شده در قیامت به آنها گفته مى شود آتش دوزخ را بچشید ما هر چیزى را روى حساب و اندازه آفریدیم.» اشاره به این که منظور از اندازه و حساب این است که براى هر گناهى مجازات دقیقى معین ساخته ایم، و این یکى دیگر از تفسیرهاى آیه است و یا این که شما که منکر تقدیر الهى بودید و خود را قادر بر هر چیز مى پنداشتید و خدا را از قلمرو اعمال خود بیرون فکر مى کردید اکنون قدرت خدا را ببینید و بچشید عذاب انحراف خود را.
سعادت و شقاوت هر کس بسته به مشیت الهى است که بر اساس عمل تعیین مى شود. خداوند در سوره اسراء آیه 54 می فرماید: «ربکم أعلم بکم إن یشأ یرحمکم أو إن یشأ یعذبکم و ما أرسلناک علیهم وکیلا؛ پروردگارتان به شما داناتر است، اگر بخواهد رحمتتان می کند یا اگر بخواهد عذابتان می کند، و ما تو را بر آنان وکیل نفرستاده ایم.» این آیه این را مى رساند که خداوند دوست دارد که مؤمنین از سخن درشت با یکدیگر دورى کنند و نسبت به سعادت و شقاوت یکدیگر (که خدا به آن داناتر است) قضاوت نکنند و مثلا نگویند فلانى چون پیروى رسول خدا (ص) را کرده سعید و آن دیگرى که نکرده شقى است، فلانى اهل بهشت و آن دیگرى اهل جهنم است زیرا کسی نمى داند در این بحر عمیق سنگریزه قرب دارد یا عقیق. آرى کسانى که به خدا ایمان دارند باید اینگونه امور را به خدا واگذار نمایند، چون پروردگار شما، شما را بهتر مى شناسد، و همانا او به مقتضاى استحقاقى که از رحمت و یا عذاب او دارید میان شما قضاوت و داورى مى کند، اگر خواست رحم مى کند (و البته این ترحم را نمى کند مگر به شرط ایمان و عمل صالح، چون در کلامش مکرر این شرط شده) و اگر خواست عذابتان مى کند، و این را عملى نمى کند مگر با کفر و فسق، و ما تو را اى پیغمبر وکیل ایشان قرار نداده و امر ایشان را به تو واگذار نکرده ایم تا اختیار تام داشته باشى به هر که خواستى بدهى و هر که را خواستى محروم کنى.
از همینها مى توان فهمید که تردید در عبارت: اگر خواست بر شما رحم مى کند، و اگر خواست عذابتان مى کند به اعتبار مشیت هاى مختلف پدید مى آید و مشیت هاى مختلف هم ناشى از ایمان و کفر و عمل صالح و طالح است. و این نیز روشن مى گردد که جمله «و ما أرسلناک علیهم وکیلا» ردع و تخطئه مؤمنین است از اینکه در نجات خود (از عمل صالح دست بردارند و تنها) اعتماد به رسول خدا (ص) کنند و سرنوشت خود را مستند به قبول دین او بدانند (همانطور که یهود و نصارى به دین خود دلخوش هستند)، آیه شریفه قرآن هم همه را تخطئه نموده و مى فرماید: «لیس بأمانیکم و لا أمانی أهل الکتاب من یعمل سوءا یجز به؛ کار به آمال و آرزوى شما و آرزوى یهود و نصارى درست نشود، هر آن کس کار بد کند (هر کس که باشد) کیفر آن را خواهد دید.» (نساء/ 123) و نیز در تخطئه از همین پندار مى فرماید: «إن الذین آمنوا و الذین هادوا و النصارى و الصابئین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحا فلهم أجرهم عند ربهم؛ محققا هر مسلمان و یهود و نصارى و ستاره پرست که از روى حقیقت، ایمان به خدا و روز قیامت آورد و عمل شایسته کند از جانب پروردگار به اجر و ثواب رسند.» (بقره/ 62) و همچنین در مواردى دیگر.
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 5 صفحه 90-88
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 3 صفحه 120-121 و 132- 133
مرتضی مطهری- جهان بینی توحیدی- صفحه 6-25
ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 23 صفحه 84-82
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه الميزان- جلد 13
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها