عقیده به حیات بعد از مرگ در فرهنگ اقوام پیشین از دیدگاه قرآن
فارسی 2530 نمایش |مسأله معاد بازتاب بسیار گسترده ای در میان اقوام پیشین داشته است. از دورترین زمانها یعنی قرون قبل از تاریخ، آثار اعتقاد به حیات بعد از مرگ در میان اقوام مختلف به خوبی دیده می شود، به گونه ای که شک و تردیدی در این امر باقی نمی ماند که آنها اعتقاد راسخی به جهان دیگر داشته اند. در مرحله تاریخ که وارد می شویم نیز می بینیم تقریبا همه اقوام و ملل با تمام اختلافاتی که در فرهنگ خود داشته اند به مسأله معاد مومن بوده اند. قرآن مجید نیز این حقیقت را با صراحت بیان کرده که از زمان آفرینش آدم مسأله معاد و حیات بعد از مرگ مطرح بوده، و حتی ابلیس نیز به این امر اعتراف داشته و بعد از آدم نیز پیامبران الهی که مأمور هدایت اقوام مختلف بودند آنها را به مسأله «حیات بعد از مرگ و زندگی آخرت» توجه می دادند، به گونه ای که این زندگی برای همه اقوامی که انبیاء به سوی آنها مبعوث شدند مطلبی آشنا محسوب می شده است. البته نمی توان انکار کرد که این مسأله در لسان پیامبر اسلام (ص) و معارفی که از طریق وحی بر او نازل شده بسیار گسترده تر است، به گونه ای که قسمت مهمی از آیات قرآن مجید را شرح مسأله معاد در شاخ و برگهای آن تشکیل می دهد. با این اشاره به سوی قرآن باز می گردیم و به نمونه هائی از آیات گوش جان می سپاریم:
1- قال انظرنی الی یوم یبعثون (اعراف/14)
2- قال فیها تحیون وفیها تموتون و منها تخرجون (اعراف/25)
3- انی ارید ان تبوابا تمی و اتمک فتکون من اصحاب النار (مائده/29)
4- ایعدکم انکم اذا متم و کنتم ترابا وعظاما انکم مخرجون (مومنون/35)
5- ولا تخزنی یوم یبعثون- یوم لا ینفع مال ولا بنون (شعراء/87 و 88)
6- و قالوا لن یدخل الجنه الا من کان هودا او نصاری (بقره/111)
7- و السلام علی یوم ولدت ویوم اموت ویوم ابعث حیا (مریم/33)
8- والی مدین اخاهم شعیبا فقال یا قوم اعبدوا الله و ارجوا الیوم الآخر (عنکبوت/36)
9- انی ترکت مله قوم لا یومنون بالله وهم بالاخره هم کافرون – و اتبعت مله ابائی ابراهیم واسحق ویعقوب (یوسف/37 و 38)
10- لقد وعدنا هذا نحن و اباونا من قبل ان هذا الا اساطیر الاولین (نمل /68)
ترجمه:
1- (شیطان) گفت: مرا تا روز رستاخیز مهلت ده (و زنده بگذار).
2- فرمود: در آن (زمین) زنده می شوید و در آن می میرید و از آن ( در رستاخیز بیرون خواهید آمد).
3- من می خواهم با گناه من و خودت (از این عمل) بازگردی (و بار هر دو را به دوش کشی) و از دوزخیان گردی و همین است سزای ستمکاران.
4- آیا او به شما وعده می دهد هنگامی که مردید و خاک و استخوان شدید بار دیگر (از قبرها) خارج می شوید؟
5- و مرا در روزی که مردم مبعوث می شوند شرمنده و رسوا مکن – در آن روزی که مال و فرزندان سودی نمی بخشد.
6- آنها گفتند هیچکس جز یهود یا نصاری هرگز داخل بهشت نخواهد شد.
7- و سلام (خدا) بر من آن روز متولد شدم و آن روز که می میرم و آن روز که زنده برانگیخته می شوم.
8- ما به سوی مدین برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید و به روز بار پسین امیدوار باشید.
9- من آئین جمعیتی را که ایمان به خدا ندارند و به سرای دیگر کافرند ترک گفتم- من از آئین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردم.
10- این وعده ای است که به ما و پدرانمان از پیش داده شده اینها همان افسانه های خرافی پیشنیان است.
تفسیر و جمع بندی
عقیده به معاد در دوارنهای مختلف
آیاتی را که در بالا آوریم هر کدام مربوط به یکی از دورانهاست. نخستین آیه ناظر به داستان «ابلیس» بعد از زنده شدن از درگاه خداست، او که از باده غرور و خودخواهی سرمست بود به جای اینکه به سوی خدا باز گردد و از در توبه در آید در مقام افزایش لجاج برآمد و از خدا چنین تقاضا کرد: «مرا تا روز رستاخیز مهلت ده و زنده نگهدار»! (قال انظرنی الی یوم یبعثون)، نه به این منظور که بر لوح معاصی از طریق توبه به درگاه خدا قلم عفوی بکشد، یا در کنار سیئات حسناتی بنویسد، بلکه به این منظور که برسر راه آدم و فرزندانش کمین کند و آنها را گمراه سازد، و از این طریق عطش جهنمی خشم و حسد خویش را فرو بنشاند!
از این آیه به خوبی روشن می شود که مسأله رستاخیز از همان آغاز مطرح بوده، و حتی شیطان به آن یقین داشته است که چنین روزی در پیش است. ولی این تقاضای شیطان به این صورت اجابت نشده، و چنانکه آیه 38 سوره حجر می گوید: "انک من المنظرین الی یوم الوقت المعلون" «تا روز معین و معلومی به تو مهلت داده خواهد شد» که بعضی آن را به پایان جهان و برچیده شدن دوران تکلیف تفسیر کرده اند و بعضی به روز قیام مهدی موعود(ع).
البته احتمال بعیدی نیز در بعضی از کلمات مفسرین آمده است که "یوم الوقت المعلوم" اشاره به روز قیامت است، اما این احتمال بسیار بعید به نظر می رسد، چرا که نه با ظاهر آیات موافق است و نه با روایاتی که در تفسیر آیه نقل شده است. در اینجا سوالاتی مطرح است از جمله:
1- چگونه خداوند به او مهلت داد تا نیت شوم خود را عملی سازد و به اغوای انسانها بپردازد؟!
پاسخ: بقای ابلیس، همچون اصل وجود او، گوشه ای از امتحان الهی نسبت به انسانها ست، که در سایه آن اولیاء الله و افراد با ایمان راه تکامل را می پویند و ناخالصان از صف آنها خارج می گردند.
2- آیا اطمینان به ادامه حیات تا پایان جهان سبب آن نمی شود که ابلیس به کار خود ادامه دهد و هنگامی که احساس نزدیک شدن پایان عمر خویش کند توبه نموده، به سوی خدا باز گردد؟
پاسخ- راهی که ابلیس پیموده چنان بود که بازگشتی در آن وجود نداشت و بر اثر تشدید حالت طغیان با مرور زمان این صفت طبیعت ثانوی او می شد، و در برابر چنین طبیعتی راه بازگشتی وجود ندارد.
3- چگونه شیطان تقاضای حیات تا روز قیامت می کند در حالی که تا پایان دنیا برای هدف او کافی بود؟
پاسخ- در تفسیر المیزان آمده است که او تمنا داشت در عالم برزخ و فاصله میان این جهان و جهان دیگر نیز به اغوای انسانها بپردازد!
4- با اینکه ابلیس می دانست مطرود درگاه خداست چگونه انتظار داشت تقاضای او پذیرفته شود؟
پاسخ- به گفته مرحوم طبرسی در مجمع البیان او یقین داشت فضل و کرم الهی به حدی است که حتی گنهکاران مطرود می توانند در آن طمع کنند. در روایتی نیز آمده است که اجابت دعای او به خاطر عباداتی بود که قبل از آن انجام داده بود.
در دومین آیه که مربوط به داستان هبوط آدم و همسرش حوا از بهشت به زمین، و رانده شدن ابلیس از آن مکان قرب الهی است، می فرماید: خداوند به آنها خطاب کرد و گفت: «شما در زمین زنده میشوید و در آن می میرید و از آن ( در قیامت) بیرون خواهید آمد» (قال فیها تحیون وفیها تموتون و منها تخرجون). این تعبیر نشان می دهد که نه تنها رستاخیز انسانها که رستاخیز جن که شیطان از آنها بود از همان روز نخست مسلم بوده است، و این احتمال که در بعضی از تفاسیر آمده که مخاطب در این آیه تنها آدم و حوا و فرزندان آینده آنها است، دلیل روشنی ندارد. این تعبیر به خوبی نشانمی دهد که هم مبدأ حیات انسان زمین است و هم محل مرگ او و محل رستاخیز او.
سومین آیه درباره فرزندان آدم، «هابیل» و «قابیل» است هنگامی که قربانی هابیل به خاطر اخلاصش در پیشگاه خدا پذیرفته شد، و قربانی قابیل به خاطر عدم خلوصش رد شد، آتش حسد در درون قابیل شعله ور گشت و برادرش را تهدید به قتل کرد، هابیل گفت اگر تو قصد مرا کنی من قصد قتل تو را نخواهم کرد، من از خدا می ترسم، سپس افزود: «من می خواهم بار گناه من و خودت را بر دوش کشی، و از دوزخیان باشی، و همین است سزای ستمکاران»! (انی ارید ان تبوابا تمی و اتمک فتکون من اصحاب النار).
این تعبیر به خوبی نشان می دهد که مسأله معاد از همان زمان در میان فرزندان آدم یک امر مسلم بوده است، لذا هابیل برادرش قابیل را به عذاب الهی در سرائی دیگر تهدید می کند. «تبوا» از ماده «بواء» به گفته راغب در مفردات در اصل به معنی مسطح بودن مکان است، در مقابل «نبوه» که به معنی تفاوت سطوح می باشد، لذا هنگامی که گفته شود بوات مکانا، مفهومش این است که محلی را برای وی صاف و مسطح کرده است. این واژه گاه به معنی اقامت و ملازمت نیز می آید زیرا هنگامی که انسان بخواهد در محلی اقامت کند، آن را صاف و منظم می کند، آیه فوق را نیز به همین معنی ذکر کرده اند.
ولی «مصباح المنیر» این واژه را به معنی اعتراف کردن، و بار سنگین بر دوش کشیدن تفسیر کرده است، در حالی که در مقاییس برای آن دو معنی ذکر شده: بازگشت دو چیز، و تساوی دو چیز. و در کتاب «التحقیق» معنی اصلی آن را بازگشت به طرف پائین و انحطاط ذکر کرده، و سایر معانی را معانی مجازی می شمرد که از لوازم معنی اصلی است، طبق این معنی، مفهوم آیه مورد بحث این است که من می خواهم با گناه خودت و گناه من، در درگاه خدا سقوط کنی.
ملاحظه موارد استعمال این واژه در قرآن مجید و تعبیرات دیگر، مطلبی را که در مقاییس آمده و برای آن دو مفهوم ذکر کرده تقویت می کند، و در آیه مورد بحث هر دو معنی مناسب است. طبق معنی اول هابیل می گوید: «من می خواهم (به سوی خدا) باز گردی با گناه من و گناه خودت» و طبق معنی دوم می گوید: «جایگاهی را برای خود فراهم می سازی که با گناه من و گناه تو مهیا و آماده شده است.»
در اینجا سوال مهمی مطرح است و آن اینکه منظور از گناه هابیل که به دست برادرش کشته شد چه گناهی بوده که بر دوش برادر قرار می گرفت؟ و اصولا این سخن با توجه به "الا تزرو ازره وزرا اخری" «هیچکس بار گناه دیگری را بر دوش نمی کشد» (نجم/38) چگونه می تواند قابل قبول باشد؟!
مفسران معروف هر کدام راهی را در اینجا برگزیده اند که غالبا نیاز به تقدیری در آیه دارد و منظور از "اتمی" (گناهان من) "اثم قتلی" (گناه قتل من) می باشد. ولی مناسبترین معنی این است که آیه تقدیری ندارد و منظور این است اگر تهدید خود را عملی کنی و مرا به قتل برسانی بار گناهان گذشته من بر دوش تو خواهد افتاد، چرا که در قیامت باید غرامت قتل مرا بدهی و چون عمل صالحی نداری باید گناهان مرا بپذیری!
حدیثی از امام باقر(ع) در تفسیر آیه نقل شده که همین معنی را تأیید می کند، می فرماید: «کسی که مومنی را عمدا به قتل برساند خداوند تمام گناهان (مظلوم) را بر قاتلش می نویسد، و مقتول از تمام گناهان پاک می شود، و این است معنی سخن خداوند متعال» "انی ارید.... ".
در روایت دیگری که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده (هرچند ناظر به خصوص تفسیر آیه نیست) این معنی نیز منعکس است، در این روایت می خوانیم: «روز قیامت ظالم و مظلوم را حاضر می کنند و از حسنات ظالم میگیرند و بر حسنات مظلوم اضافه می کنند، تا حق او گرفته شود، و اگر ظالم حسناتی نداشته باشد، از سیئات مظلوم می گیرند و بر ظالم می افکنند».
چهارمین آیه که ناظر به عصر نوح (ع) است، از زبان کافرین و منکران دعوت او چنین نقل می کند: «آیا او (نوح) به شما وعده می دهد هنگامی که مردید و خاک و استخوان شدید بار دیگر (از قبرها) خارج می شوید»؟! (ایعدکم انکم اذا متم و کنتم ترابا وعظاما انکم مخرجون). این تعبیر به خوبی می رساند که نوح (ع) بارها مسأله معاد- آن هم معاد جسمانی – را مطرح کرده بوده، به گونه ای که به گوش همه مخالفان نیز رسیده بود، لذا آنها با ناباوری عجیبی که از افکار منحط آنها سرچشمه می گرفت، به یکدیگر می گفتند: «هیهات هیهات از این وعده هائی که به شما داده می شود» (هیهات هیهات لما توعدون). از آیات سوره نوح نیز به خوبی استفاده می شود که او برای رفع شبهه و از بین بردن استبعاد و وحشت آنها از مسأله معاد، از طریق تشبیه و تمثیل زندگی انسانها به زندگی گیاهان وارد شد، آنجا که می گوید: «خداوند شما را همچون گیاهی از زمین رویانید، سپس شما را به همان زمین باز می گرداند، و بار دیگر از آن خارج می سازد» (و الله انبتکم من الارض نباتا – ثم یعیدکم فیها ویخرجکم اخراجا) (نوح/17 و 18). به این ترتیب سابقه عرفان معاد حتی با استدلالاتی شبیه آنچه پیغمبر اسلام(ص) برای مشرکان مکه مطرح می فرموده در میان قوم نوح که اولین پیامبر اولعزم و صاحب شریعت است، روشن می شود.
در پنجمین آیه سخن از «ابراهیم» و ایمان او به مسأله رستاخیز است، در این آیه که گوشه ای از دعاهای ابراهیم را به هنگامی که در برابر مخالفت شدید کفار عصر خود واقع شده بود بیان می کند، چنین می خوانیم: به پیشگاه خدا عرضه می دارد «مرا در آن روز که مردم برانگیخته می شوند شرمنده و رسوا مفرما» (ولا تخزنی یوم یبعثون)، «همان روز که مال و فرزندان مفید نخواهد بود» (یوم لا ینفع مال ولا بنون )، و در دو آیه قبل از آن عرضه می دارد: «مرا از وارثان بهشت پر نعمت قرار ده» (و اجعلنی من رثه جنه النعیم).
دعاهای فوق به خوبی نشان می دهد که ابراهیم با آن مقام عظمت که از بزرگترین انبیاء اولعزم است از رسوائی روز قیامت بیم داشته است. ممکن است کسانی این تعبیر را برای سرمشق دیگران بدانند، و تعلیمی برای غیر معصومین، چرا که برای معصومین رسوائی قیامت غیر ممکن است، ولی بعضی در اینجا تعبیر لطیفی دارند و آن اینکه همانگونه که "حسنات الابرار سیئات المقربین" است، کارهای نیک معمولی دون شأن پیامبران معصوم می باشد، همچنین اگر آنها که از مقر بانند در مقامات پائین بهشت که مخصوص «ابرار» است جای گیرند، مایه رسوائی آنها محسوب می شود، چرا که از هر کس عملی انتظار می رود، و برای هرکس مقامی!
ششمین آیه از عقیده «یهود و نصاری» نسبت به معاد سخن می گوید، می فرماید: آنها گفتند: هیچکس جز یهود یا نصاری هرگز داخل بهشت نخواهد شد (و قالوا لن یدخل الجنه الا من کان هودا او نصاری). آری آنها آنقدر خود برتر بین بودند که بهشت را دربست مخصوص خود می دانستند، و حتی اعتنائی به مومنان دیگر نداشتند. قرآن در پاسخ آنها نخست می گوید: این آرزوی آنهاست (تلک امانیهم) آرزوئی بی دلیل و بی مأخذ و دور از واقعیت که هرگز به آن نخواهد رسید. سپس روی سخن را به پیامبر (ص) کرده می گوید: «به آنها بگو دلیلتان ر ا بیاورید اگر راست می گوئید»! (قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین).
این انحصار طلبی بر چه معیار عقلی استوار است و کدام دلیل می گوید که لطف خدا مخصوص شماست و شامل حال دیگران نخواهد شد؟ اصولا چگونه ممکن است این تبعیض با عدالت خداوند سازگار باشد، و مومنان نیکوکار را به زعم شما از بهشت محروم سازد؟ به فرض که آنها مدعی ابدیت دین خود بودند، چرا درباره امتهای پیشین که تابع انبیاء سلف بودند و به وظائف خود عمل کرده بودند، چنین قضاوتی داشتند، اینها همه نشان می دهد که آنها در انحصار طلبی بهشت تنها تابع اوهام خویش که از خودخواهیها سرچشمه می گرفت بودند.
قابل توجه اینکه «امانی» جمع «امنیه» به معنی آرزوست (جمعی از مفسران تصریح کرده اند که به معنی آرزوهائی است که انسان به آن نمی رسد) بنابراین «امانی» به معنی آرزوهاست و معنی جمع را می بخشد، در حالی که انحصار طلبی بهشت فقط «یک آرزو» بود، بعضی گفته اند این به خاطر آن است که یک آرزو، آرزوهای دیگری را نیز به دنبال داشت، و آن نجات از عذاب الهی، هول و ترس و محشر، و آسان بودن حساب، و مسائل دیگری از این قبیل است. بعضی دیگر گفته اند آرزو وقتی بسیار بزرگ باشد در حکم «آرزوها» است، و این تعبیر لطیفی است که نشان می دهد تا چه حد آنها دور از واقعیت فکر می کردند؟ این احتمال نیز وجود دارد که چون هر یک از آنها چنین آرزوئی را داشتند، و یا حتی یک نفر از آنها بارها این آررزو را در سر می پروراند، لذا به صورت جمع مطرح شده تا معلوم شود این پندار منحصر به فرد خاصی، یا مقطع خاصی نبوده، بلکه جنبه عمومی و مستمر داشته است. به هرحال این آیه دلیل روشنی است بر وجود عقیده معاد در میان قوم یهود و نصاری.
در هفتمین آیه کلام «مسیح (ع)» را در آن هنگام که در گاهواره بود و به فرمان خدا به سخن درآمد می خوانیم که با صراحت از مسأله معاد خبر می دهد، و ضمن سخنانش می گوید: «سلام (خدا) بر من در آن روز که متولد شدم و آن روز که می میرم و آن روز که زنده و برانگیخته می شوم» (و السلام علی یوم ولدت ویوم اموت ویوم ابعث حیا).
انتخاب این سه روز (روز تولد، روز مرگ، و روز حیات مجدد در قیامت) به خاطر آن است که سه روز خطرناک و سرنوشت ساز در زندگی انسانها است، و به تعبیر دیگر هر سه روز سرآغاز فصل نوینی برای انسان می باشد که سلامت در آنها بسیار مهم است، و جز به لطف خدا میسر نمی شود، و در حقیقت حضرت مسیح(ع) با این سخنش تقاضای لطف الهی را در این سه روز می کند. ضمنا از همان گاهواره، پیامی در زمینه نفی الوهیت خویش، و اینکه بنده ای همچون سایر بندگان خداست، به همه انسانها می فرستد. در آیه 15 همین سوره این موضوع درباره حضرت یحیی(ع) نیز آمده است، با این تفاوت که در آنجا سخن از سوی خداست، و در اینجا سخن از مسیح(ع) است.
در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا (ع) می خوانیم: «وحشتناکترین چیزی که در مورد انسان است در سه موطن است: روزی که متولد می شود و از شکم مادر خارج می گردد و چشمش به این دنیا می افتد، و روزی که می میرد و عالم پس از مرگ و اهل آن عالم را مشاهده می کند، و روزی که بار دیگر زنده می شود و احکامی را می بیند که در دار دنیا ندیده بود» سپس امام به آیات مربوط به یحیی و مسیح(ع) در این زمینه اشاره فرمود. به هرحال آیه فوق به خوبی نشان می دهد که مسأله رستاخیز در امتهای پیشین آن چنان مسلم بوده که حتی مسیح در گاهواره از آن سخن می گوید.
تاکنون موضوع معاد را در آئین چهار پیامبر از پیامبران «اولولعزم» اجمالا بررسی کردیم، و به ضمیمه آیات زیادی که از آئین پیغمبراسلام(ص) در زمینه معاد سخن می گوید این موضوع در مورد پنج پیامبر اولولعزم تکمیل می شود. از میان پیامبران «غیر اولولعزم» نیز ماجرای حضرت آدم و مسائل پیرامون آن مانند داستان فرزندان آدم و داستان شیطان را ملاحظه کردیم. اکنون بد نیست این معنی را از زبان سایر پیامبران بشنویم.
شعیب که همزمان حضرت موسی بود هنگامی که مبعوث به رسالت شد و به سوی «مدین» (شهری در جنوب غربی اردن که امروز بنام «معان» نامیده می شود و در شرق خلیج عقبه قرار دارد) آمد، به قوم خود گفت: «ای قوم من خدا را بپرستید، و به روز باز پسین امیدوار باشید، و در زمین فساد نکنید» ( فقال یا قوم اعبدوا الله ارجوا الیوم الاخر ولا تعثوا فی الارض مفسدین!) در اینجا حضرت شعیب در آغاز دعوتش بر دو اصل اساسی همه ادیان یعنی «مبدأ» و «معاد» تکیه می کند، و مردم را به سوی این دو اصل فرا می خواند. منظور از امید داشتن به روز قیامت امید به ثواب الهی در آن روز است، یا اینکه امید در اینجا به معنی ایمان و اعتقاد نسبت به آن روز می باشد.
نهمین آیه از زبان «یوسف» در زندان به هنگام گفتگو درباره تعبیر خواب با دوستان زندانی است، می گوید: یوسف به آنها چنین گفت: من آئین قومی را که ایمان به خدا ندارند و نسبت به سرای دیگر کافرند ترک گفتم. (و به خاطر این فداکاری خداوند مرا شایسته تعلیم علم تعبیر خواب دانست) (انی ترکت مله قوم لا یومنون بالله وهم بالاخره هم کافرون).
این تعبیر به خاطر آن است که مشرکان بت پرست عقیده به خدا داشتند ولی معاد و یوم الجزاء را به صورت تناسخ می پذیرفتند، و معتقد بودند که روح هر انسانی بعد از مرگ به کالبد دیگری در همین دنیا باز می گردد، و پاداش و کیفر خود را در این زندگی مجدد می بیند، در حالی که آئین توحیدی نه شرک را می پذیرد، و نه تناسخ و بازگشت ارواح را به این دنیا، لذا یوسف آنها را هم منکر خدا شمرد و هم منکر معاد.
«ملة» در اصل به معنی «دین» است، و تفاوت آن با دین در این است که دین را اضافه به خداوند و افراد هر دو می کنند، می گویند دین الله، یا دین محمد(ص) ولی ملت معمولا به انبیاء (یا اقوامی که در میان آنها انبیاء یا مدعیان نبوت بوده) اضافه می شود و می گویند ملة ابراهیم و مانند آن و «ملة الله» گفته نمی شود. در اینجا منظور یوسف (ع) عزیز مصر و همسرش زلیخا و اطرافیان آنها و به طور کلی مردم مصر در آن زمان است که عقیده صحیحی نه درباره مبدء داشتند نه درباره معاد. و به هرحال نشان می دهد که اعتقاد به معاد به عنوان یکی از دو رکن اساسی دین در آئین یوسف(ع) نیز بوده است که حتی در زندان در برابر همبندهای خود، این دو رکن را در کنار هم بیان می کند. قابل توجه اینکه یوسف به دنبال این سخن می گوید: «من از آئین پدرانم ابراهیم و اسماعیل و یعقوب پیروی کردم» (و اتبعت مله ابائی ابراهیم واسحق و یعقوب) اشاره به اینکه ایمان مبدء و معاد دو اصل ثابت در همه ادیان الهی و آئینهای پیشین بوده است.
دهمین و آخرین آیه مورد بحث که از زبان «مشرکان مکه» در برابر پیغمبر اکرم(ص) است می گوید: آنها در برابر دعوت رسول الله (ص) به سوی ایمان به معاد ضمن ابراز تعجب از اینکه چگونه انسان بعد از آنکه خاک شد بار دیگر لباس حیات در تن می پوشد گفتند: «این وعده ای است که به ما و پدرانمان از پیش داده شده است، اینها همان افسانه های خرافی پیشنیان است»! (لقد وعدنا هذا نحن و اباونا من قبل ان هذا الا اساطیر الاولین).
این تعبیر به خوبی نشان می دهد که دعوت به سوی معاد از قدیمترین ایام از سوی پیامبران الهی انجام یافته، به گونه ای که مشرکان آن را در زمره «اساطیر الاولین» (افسانه های پیشینیان ) می شمردند! (اساطیر) جمع «اسطار» و «اسطار» نیز به نوبه خود جمع «سطر» است که به معنی صف درختان یا کلمات و مانند آن است، و به این ترتیب «اساطیر» جمع می باشد، و اشاره به روایاتی است که از پیشینیان باقیمانده و از آنجا که داستانهای پیشینیان غالبا آمیخته با افسانه ها و خرافاتی بوده این تعبیر معمولا در مورد «خرافات» به کار می رود. بعضی نیز گفته اند که «اساطیر» جمع «اسطوره» و «اسطاره» و «اسطیر» است و از آنجا که اضافاتی بر ماده ثلاثی دارد اشاره به اضافاتی در معنی است، معنی اصلی آن سطر طبیعی است، و معنی اضافی آن سطور مجعول و دروغین است.
نتیجه بحث
از مجموع آنچه در آیات فوق گفته شد، و همچنین آیات مشابه آن که در قرآن مجید فراوان است به خوبی استفاده می شود برخلاف زعم ناآگاهانی که گمان می کنند سخن از ایمان به روز قیامت مطلبی است که در این اواخر، در میان اقوام مومن مطرح شده، از نخستین ایامی که آدم گام به روی زمین نهاده، این مسأله مطرح بوده، و همه پیامبران الهی به سوی آن دعوت کردند. حتی از آیات متعددی در قرآن استفاده می شود که در قیامت نیز خداوند به این مسأله در برابر مجرمان احتجاج می کند، و می فرماید: «ای گروه جن و انس! آیا رسولانی از خود شما به سویتان نیامدند که آیات مرا برای شما باز گو کنند و از لقای چنین روزی (روز قیامت) شما را بیم دهند»؟! ( یا معشر الجن و الانس الم یائکم رسل منکم بقصون علیکم ایاتی وینذرونکم لقاء یومکم هذا) (انعام/130). این آیه به خوبی می رساند که رسولان الهی در تمام طول تاریخ همه جن و انس را به ایمان به معاد دعوت کردند.
همین معنی در آیه دیگری از زبان خازنان دوزخ در برابر دوزخیان آمده (و قال لهم خزنتها الم یائکم رسل منکم یتلون علیکم آیات ربکم وینذرونکم لقاء یومک هذا) (زمر/71). جالب اینکه دوزخیان نیز عموما به این معنی اعتراف می کنند، چنانکه در ادامه همین آیه آمده است: "قالوا بلی" «می گویند آری». بنابراین از دیدگاه قرآن، مسأله معاد از مسائلی است که همیشه در متن دعوت انبیاء قرار داشته، و از زمان خلقت آدم(ع) مطرح بوده و در هر عصر و زمانی از سوی رسولان الهی تأکید شده، و همه اقوام با آن آشنائی داشته اند.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن (معاد در قرآن مجید)- جلد 5- از صفحه 357 تا 372
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها