تقلید نابجا، یکی از موانع معرفت و شناخت حقیقت در قرآن
فارسی 1869 نمایش |در قرآن کریم، پیرامون پیروی کورکورانه و بدون تفکر و نکوهش این امر، آیاتی آمده است. در ادامه به بررسی این آیات شریفه می پردازیم:
1- «قالوا سواء علینا أو عظت أم تکن من الواعظین ان هذا الاخلق الأ ولین – و ما نحن بمعذبین» (سوره شعرا/آیات 136-138)
2- «و اذا قیل لهم تعالوا الی ما أنزل الله و الی الرسول قالوا حسبنا ما وجدنا علیه آبائنا أولوکان آبائهم لایعلمون شیئا و لا یهتدون» (سوره مائده / آیه 104)
3- «و اذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا علیها آبائناو الله أمرنابها قل ان الله لا یامربالفحشاء أتقولون علی الله ما لا تعلمون» (سوره اعراف/ آیه 28)
4- «و اذا قیل لهم اتبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتبع ما وجدنا علیه آبائنا أولو کان الشیطان یدعوهم الی عذاب السعیر» (سوره لقمان/ آیه 21)
5- «و کذالک ما ارسلنا من قبلک فی قریه من نذیر الا قال مترفوها انا وجدنا آبائنا علی أمه و انا علی آثارهم مقتدون» (سوره زخرف/ آیه 23)
ترجمه:
1- «آنها (قوم عاد) گفتند: برای ما تفاوت نمی کند چه ما را اندرز بدهی یا ندهی، این همان روش و اخلاق پیشینیان است و ما هرگز مجازات نخواهیم شد.»
2- «و هنگامی که به آنها گفته شود بیائید به سوی آنچه خدا نازل کرده به سوی پیامبرش، می گویند آنچه را ازپدران خود یافته ایم ما را بس است! آیا نه چنین است که پدران آنها چیزی نمی دانستند و هدایت نیافته بودند؟»
3- «و هنگامی که کار زشتی انجام می دهند می گویند پدران خود را بر این عمل دیدیم، و خدا به ما دستور داده است. بگو: خداوند هرگز دستور به عمل زشت نمی دهد، آیا چیزی بر خدا می بندید که نمی دانید؟»
4- «و هنگامی که به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل کرده، پیروی کنید، می گویند: نه، ما از چیزی پیروی می کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم، آیا حتی اگر شیطان آنها را دعوت به عذاب آتش فروزان کند (باز هم تبعیت می کنند)؟!»
5- «همین گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو پیامبری انذار کننده نفرستادیم مگر این که ثروتمندان مست و مغرور گفتند: ما پدران خود را بر مذهبی یافتیم و به آثار آنها اقتدأ می کنیم.
شرح مفردات
گرچه واژه «تقلید» در آیات فوق به کار نرفته است بلکه به جای آن «اقتداء یا اهتداء» به آثار پیشینیان و نیاکان، یا اتباع از پدران و مانند آن به کار رفته است، ولی بد نیست که مفهوم این کلمه نیز دقیقا روشن شود. این واژه از ماده «قلد» (بر وزن قند) است، در اصل طبق گفته راغب در مفردات به معنی تابیدن طناب است، و قلاده را از این جهت «قلاده» گویند که رشته تابیده ای است که در گردن می نهند، و قلائد جمع قلاده در آیات قرآن به معنی چهار پایانی است که برای قربانی در مراسم حج چیزی به گردنشان می آویختند تا شناخته شوند (مائده / 2) و پیروی از دیگری را از این نظر تقلید می نامند که سخن او را همچون قلاده ای بر گردن خویش می نهند، و یا مسئولیت را همچون قلاده ای بر گردن کسی می نهند که از او پیروی می کنند. اما «مقالید» به گفته بسیاری از لغویین جمع مقلید یا مقلد (بر وزن محنت) است.
(زمخشری در کشاف می گوید این واژه مفردی از جنس خود ندارد) و مقلید و «اقلید» هر دو به معنی «کلید» است، حتی بعضی از ارباب لغت مانند «ابن منظور» در «لسان العرب» نقل می کند که اصل آن از «کلید» فارسی گرفته شده، و در عربی نیز به همین معنی استعمال می شود. «مقالید» به معنی خزائن نیز به کار می رود از این جهت که خزائن را قفل می کنند و جز با در دست داشتن کلید راهی به آن نیست. بنابراین «مقالید» ارتباطی با ماده «تقلید» و «قلاده» ندارد. ولی این احتمال وجود دارد که هر دو به یک ماده باز گردد زیرا کلید را بسیاری از مردم در رشته ای می کنند و آن را به گردن خویش می آویزند. بهرحال این پیروی از دیگری که نامش تقلید است گاه مذموم است و گاه ممدوح و مطلوب، و در اینجا منظور همان قسم مذموم است که از آن تعبیر به تقلید کورکورانه می کنیم.
تفسیر و جمع بندی
در نخستین قسمت از آیات فوق به قسمتی از سخنان قوم «عاد» برخورد می کنیم که در مقابل پیامبر دلسوز و مهربانشان «هود» بیان داشتند، آنها در پاسخ دعوت هود به توحید و ترک ظلم و ستم و تجمل پرستی گفتند: «برای ما هیچ تفاوت نمی کند، چه ما را اندرز دهی و چه ندهی، ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم، این کارها را که می بینی اعم از بت پرستی و غیر آن روش و اخلاق پیشینیان ما است، و ما به خاطر سخنان تو دست از آنها برنمی داریم، و برخلاف آنچه تو خیال می کنی ما هرگز از سوی خدا مجازات نخواهیم شد! و به این ترتیب نفوذ ناپذیری خود را در مقابل سخنان منطقی این پیامبر بزرگ آشکار ساختند چرا که حجاب تقلید به آنها اجازه نمی داد واقعیتها را ببینند.
در دومین آیه مشرکان عرب بازگو شده که وقتی به آنها گفته می شد به سوی آنچه خدا نازل کرده بیائید، و دست از بتها و بدعتهای خود درباره تحریم بسیاری از حیوانات حلال بردارید آنها می گفتند: همین سنتهای نیاکان، ما را کافی است، ما نیاز به هیچ هدایت دیگری نداریم، نه آیات قرآن و نه غیر آن! ولی قرآن برای بیدار کردن آنها از این خواب غفلت و پاره کردن حجاب تقلید می گوید: «مگر نه چنین است که پدران آنها چیزی نمی دانستند و هدایت نیافته بودند»؟ آیا تقلید و پیروی بی قید و شرط از جاهل و گمراه جائز است؟
در سومین آیه باز اشاره به مشرکان عرب (یا جمعی از انسانهای شیطان صفت) می کند که وقتی عمل زشت و قبیحی را انجام می دهند اگر از دلیل آن سوال شود حوابی جز این ندارند که بگویند: «این راه و رسم پدران ما است» به همین نیز قناعت نمی کنند بلکه گاه می گویند: «خدا نیز ما را به همین دستور داده است» (و الله امرنا بها). قرآن بلافاصله این تهمت بزرگ را نفی می کند و می گوید: «خدا هرگز به کارهای زشت دستور نمی دهد چرا به او نسبتهائی می دهید که نمی دانید»؟ در اینکه منظور از فحشاء ( کار زشت و قبیح) در آیه چیست بسیاری از مفسران گفته اند اشاره به رسم جمعی از اعراب در عصر جاهلیت است که زن و مرد آنها لخت برهنه مادرزاد به طواف خانه خدا می پرداختند، به گمان اینکه در لباسهائی که مرتکب گناه شده اند شایسته نیست خانه خدا را طواف کنند. و به این ترتیب عملی به این زشتی با تقلید کورکورانه در میان آنها از نسلی به نسل دیگر منتقل می شد و حجاب تقلید اجازه نمی داد که قبح و زشتی این عمل را درک کنند.
در چهارمین و پنجمین آیه سخن از گروهی از مشرکان عصر پیامبر اکرم(ص) یا بت پرستان و گمراهان اعصار پیشین است که در برابر دعوت پیامبر اسلام و یا انبیای سلف می گفتند: «ما آداب رسوم و عقائدی را از نیاکان خود به ارث برده ایم، و از آنها پیروی و به آثار آنها اقتداء خواهیم کرد» یعنی تنها دلیلشان برای مخالفت با انبیاء همین مسأله تقلید کورکورانه از پدران و نیاکان بود. به این ترتیب کفر و بت پرستی و انواع گناهان و عادات زشت از طریق تقلید کورکورانه از نسلی به نسلی منتقل می شد، و روح تقلید چنان حجاب ضخیمی بر عقل و فکر آنها می انداخت که هر حقیقتی را مکنر می شدند، قرآن در مقابل اینگونه افراد، گاه می گوید: «مگر نیاکان شما جاهل و گمراه نبودند»؟ آیا تقلید جاهل از جاهل صحیح است؟ «أولوکان آبائهم لایعلمون شیئا و لایهتدون» (سوره مائده/ آیه 104) و گاه می گوید: «آیا پدران شما آلت دست شیطان نبودند؟ و شیطان آنها را به آتش سوزان فرا نمی خوانند»؟ چگونه از آنها پیروی می کنید؟ «أولو کان الشیطان یدعوهم الی عذاب السعیر» (سوره لقمان / آیه 21) و گاه می گوید: «آنچه را پیامبر برای شما آورده از راه و رسم نیاکانتان هدایت بخش تر است» چرا از آن پیروی نمی کنید؟ «قال أولو جئتکم بأهدی مما وجدتم علیه آبائکم» (سوره زخرف/آیه 24).
توضیحات:
1- انواع مختلف تقلید
پیروی از دیگران، خواه پیروی از افراد زنده باشد یا از گذشتگان، و خواه پیروی از یک فرد باشد یا از یک گروه، از چهار صورت خارج نیست:
1- تقلید جاهل از عالم- یعنی پیروی کسی که چیزی را نمی داند از متخصص و آگاه فن، همچون مراجعه بیمار ناآگاه از طب به طبیب آگاه و دلسوز.
2- تقلید عالم از عالم- یعنی مراجعه اهل فن به یکدیگر و پیروی بعضی از بعضی دیگر.
3- تقلید عالم از جاهل- که یک انسان آگاه، علم خود را رها کند چشم و گوش بسته دنبال جاهلان افتد.
4- تقلید جاهل از جاهل-که گروهی نادان رسم و سنت و اعتقادی را بدون دلیل برای خود انتخاب کنند و گروه نادان دیگری چشم و گوش بسته به دنبال آنها به حرکت درآیند و بیشترین عامل انتقال عقائد فاسد و رسوم غلط از قومی به قومی دیگر در همین قسم داخل است و بیشترین مذمت قرآن نیز از همین است.
روشن است از این چهار قسم تنها قسم اول است که می تواند منطقی و ممدوح باشد و اصولا محور زندگی انسانها را در مسائل تخصصی اینگونه پیرویهای عاقلانه و منطقی تشکیل دهد، زیرا مسلم است هیچ کس هرچند بزرگترین نابغه جهان باشد نی تواند در همه چیز صاحب تخصص شود، مخصوصا در عصر و زمانی که رشته های تخصصی آنقدر گسترش پیدا کرده که تنها در رشته طب مثلا صدها گونه تخصص وجود دارد که عادتا محال است یک فرد در تمام رشته های همین یک فن متخصص شود تا چه رسد به فنون دیگر. با این حال هرکس در رشته ای متخصص است به اجتهاد خود در آن رشته عمل می کند، و آنها که در آن رشته مجتهد و صاحب نظر نیستند راهی جز این ندارند که به صاحبنظران و متخصصان آن فن مراجعه کنند. یک مهندس ساختمان اگر بیمار شود به طبیب مراجعه می کند، و اگر آن طبیب بخواهد ساختمانی بسازد از این مهندس دستور می گیرد، یعنی هرکدام در یک رشته «مجتهد» و در رشته ای دیگر «مقلد» هستند، و این اصلی است عقلائی (رجوع جاهل به عالم، و غیرمجتهد به مجتهد، یا غیر متخصص به متخصص ) که همیشه در میان انسانها بوده و هست، و اصولا چرخهای زندگی بدون آن گردش نمی کند. البته صاحب نظران و مجتهدانی که به آنها مراجعه می شود شرائطی دارند که بعدا به آن اشاره خواهد شد. این همان است که گاهی از آن تعبیر به «اسوه حسنه» می شود همان گونه که قرآن مجید می گوید: "لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه"، «برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکوئی بود» (سوره احزاب /آیه 21).
و در سوره انعام می خوانیم: "اولئک الذین هدی الله فبهداهم اقتداه" «آنها (گروهی از انبیا پیشین مانند اسماعیل و یونس و یحیی و یوسف و موسی) کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده، پس به هدایت آنان اقتدا کن» (سوره انعام/آیه90). خطاب در این آیه گرچه پیامبر اسلام (ص) است ولی بعید نیست منظور امت باشد. و اما سه قسم دیگر از اقسام چهارگانه تقلید همه باطل و بی اساس و غیر منطقی است، اما «تقلید عالم از جاهل» و «تقلید جاهل از جاهل»، کاملا معلوم است، ولی در مورد تقلید «عالمان» از «عالمان» هرگاه مراجعه عالمی به عالم دیگر برای مشاوره و به دست آوردن اطلاعات بیشتر در آن رشته تخصصی بوده باشد، این مسلما مذموم نیست، اما نام آن را «تقلید»
نمی توان گذاشت، بلکه نوعی «تحقیق » و تکمیل تخصص است.
تقلید آن است که عمل و آگاهی خود را در آن رشته به کلی نادیده بگیرد و چشم و گوش بسته از دیگری پیروی کند، مسلما برای چنین شخصی که قادر بر تحقیق و اجتهاد است چنین تقلیدی مذموم و نادرست است، به همین دلیل در فقه اسلامی تقلید کردن برای مجتهدان حرام است. از آنچه گفتیم فلسفه تقلید افراد غیرفقیه در مسائل فقهی از مجتهدان و فقهای آگاه کاملا روشن شد، شبیه آن در تمام رشته های علمی رواج دارد، و از آنجا که فقه اسلامی به قدری گسترده است که هرکس بخواهد در آن صاحب نظر شود باید تمام عمر خود را وقف تحصیل و تحقیق در این رشته کند و این امر برای همه مردم امکان پذیر نیست، ناچار باید گروهی به این رشته بپردازند، و افراد دیگر در مسائل فقهی از آنها پیروی کنند، ولی در اصول اسلام ( اصول دین) که همه به فراخور حال خویش قادر بر تحقیق در آن هستند تقلید جائز نیست.
2- شرایط تقلید ممدوح
معمولا در تعریف «تقلید» می گویند عبارت است از «قبول گفتار دیگری بدون دلیل تفصیلی» و گاه بعضی آن را توسعه داده و پیروی عملی را نیز جزء آن دانسته اند، بدون آنکه سخن و گفتاری در میان باشد، و گاه تاثیرات ناخودآگاهی را که اعمال و رفتار و صفات دیگران در انسان می گذارد نیز جزء آن دانسته اند. البته قسمت اخیر که به صورت تاثیر ناخودآگاه تحقق می یابد از موضوع بحث ما خارج است، ولی در قسمت اول و دوم در صورتی تقلید می تواند ممدوح باشد که از یکسو شخص مورد تقلید(به اصطلاح مرجع تقلید) دارای این دو شرط عمده باشد: آگاهی و صداقت، یعنی صاحب نظر باشد و تشخیص خود را نیز با صداقت منتقل کند، هرگاه یکی از این دو از میان برود تقلید وارد قسم مذموم خواهد شد. از سوی دیگر موضوع مورد تقلید باید از موضوعات تخصصی باشد تا تقلید در آن جائز گردد، اما در مسائل عمومی که همه توانائی بر تحقیق دارند( مانند مسائل مربوط به اصول اعتقادی، و آن قسمت از امور اخلاقی و اجتماعی که جنبه تخصصی ندارد) هرکس باید به سهم خود در آن تحقیق کند. از سوی سوم مقلد نیز خود باید قادر به استنباط نباشد که اگر قادر باشد و بتواند یک مسأله تخصصی را با تحقیق مورد بررسی قرار دهد تقلید برای او ممنوع است. و از اینجا مرز میان تقلید ممدوح و مذموم در جهات سه گانه (شرائط مرجع، شرائط مقلد، شرائط موضوعی که در آن تقلید صورت می گیرد) روشن می شود.
این بحث را با حدیثی از امام صادق(ع) پایان می دهیم. کسی به امام عرض کرد: با اینکه عوام یهود اطلاعی از کتاب آسمانی خود جز از طریق علمایشان نداشتند چگونه خداوند آنها را به خاطر تقلیدشان از علما و پذیرش از آنان مذمت فرموده؟! (اشاره آیه: «و منهم أمیون لایعلمون الکتاب الا امانی» و آیه « فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم» (سوره بقره / آیات 78-79)، آیا عوام یهود با عوام ما که از علمای خویش تقلید می کنند تفاوتی دارند؟ امام صادق(ع) در جواب فرمود: «میان عوام ما و عوام یهود از یک جهت تفاوت است، و از یک جهت برابری، از آن جهت که مساوی هستند خداوند عوام ما را نیز نکوهش کرده همانگونه که عوام یهود را مذمت کرده است. اما از آن جهت که با هم تفاوت دارند این است که عوام یهود از وضع علمای خود آگاه بودند، به خوبی می دانستند که آنها در نقل مطالب دروغ می گویند، حرام و رشوه می خورند، و احکام خدا را تغییر می دهند. آنها با فطرت خود این حقیقت را دریافته بودند که اینگونه اشخاص فاسقند و جایز نیست گفتار آنها را درباره خدا و احکامش بپذیرند، و شایسته نیست گواهی آنها را درباره پیامبران خدا قبول کنند به این دلیل خداوند آنها را مذمت کرده است. و اگر عوام ما نیز از علمای خود فسق آشکار و تعصب شدید و حرص بر دنیا و اموال حرام ببینند، هرکس از آنها تبعیت کنند همانند یهود است که خداوند آنان را به خاطر پیروی از علمای فاسق مذمت کرده است. سپس اضافه فرمود: "فما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه مطیعا لامر مولاه فللعوام أن یقلدوه"، «اما دانشمندانی که نفس خویش را حفظ کرده و دین خدا را نگهداشته اند، مخالف هوای نفس و مطیع فرمان مولای خود باشند عوام می توانند از آنها تقلید کنند».
3- انگیزه های تقلید کورکوانه
تقلید کوراکوانه یا به تعبیر دیگر «تقلید جاهل از جاهل»، و از آن بدتر «تقلید عالم از جاهل»، نشانه وابستگی فکری است و این امر عوامل زیادی دارد که به طور فشرده به قسمتی از آن ذیلا اشاره می شود:
1- عدم بلوغ فکری-ممکن است افرادی باشند از نظر جسمی بالغ شوند اما تا آن عمر به مرحله بلوغ و استقلال فکری نرسند، آنها به همین دلیل همیشه در زندگی پیرو این و آنند و هیچگاه شخصا به تحلیل مسائل نمی پردازند. چشم آنها پیوسته به دیگران دوخته شده، و هرچه آنها گفتند تکرار می کنند، بی آنکه از خود اراده ای داشته باشد، به همین دلیل گاه به خاطر تغییر محیط خود ممکن است مسیر را احیانا به کلی عوض کنند، و به اصطلاح صد و هشتاد درجه تغییر جهت دهند. راه مبارزه با این تقلید کورکورانه، بالابردن سطح فرهنگ جامعه و شکوفائی افکار و استعدادها است.
2- شخصیت زدگی، به این ترتیب که کسی را به عنوان قهرمان بی نظیر بپذیرد، به گونه ای که برای خود در برابر او هیچگونه قدرت اظهار نظر نبیند، در این حال چشم و گوش بسته به دنبال او حرکت می کند هرچند آن شخصیت شایسته پیروی و تقلید هم نباشد.
2- علاقه شدید به نیاکان و پیشینیان که گروهی در هاله ای از عظمت قداست فرو می روند، هرچند هیچگونه شایستگی نداشته باشند، در این جا نسلهای بعد چشم و گوش بسته به دنبال آنها حرکت می کنند، و با اینکه معمولا نسلهای بعد که وارث علوم گذشتگان هستند و خود نیز مسائل تازه ای بر آن می افزایند از گذشتگان آگاهترند در عین حال مقلد چشم و گوش بسته آنها می شوند.
4- گروه گرائی یا تعصبهای قبیله ای- اینگونه گرایشها و تعصبها نیز سبب می شود که جمعی چشم و گوش بسته دنبال گروه و حزب و قبیله و دار و دسته خود حرکت کنند، و هرچیز را آنها می گویند تکرار نمایند، و هرگز حق تجزیه و تحلیل مستقل مسائل و استقلال در تفکر را به خود ندهند.
این عوامل چهارگانه و پاره ای عوامل دیگر سبب می شود که بسیاری از خرافات، موهومات، عقائد باطل، رسوم و آداب غلط، سنتهای جاهلی و اعمال زشت، از جمعی به جمع دیگر و از نسلی به نسلی دیگر منتقل گردد، یا به تعبیر دیگر گرایشهای نادرست بالا حجابی در مقابل دیدگان فکر آنها می شود و از معرفت حق باز می مانند.
منـابـع
آیت الله مکارم شیرازی- پیام قرآن جلد اول- از صفحه 342 تا 352
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها