وضعیت فکری خلفای بنی عباس از زمان مأمون به بعد
فارسی 3457 نمایش |آنچه که به لحاظ «وضعیت فکری» در دوره عباسیان در خور توجه و تأمل است، تغییر خط مشی فکری «متوکل» از «اعتزال» - مذهب رسمی دولت- به مذهب «اهل حدیث»، و چرخش آشکار سیاست سرکوبی «معتزله» و «شیعیان»، و حمایت از «اهل حدیث» است که غالب اهل سنت را تشکیل می داد. در مورد «اعتزال» و زمان پیدایش آن، اقوال متعددی است. برخی از محققان پیدایش آن را در اواخر قرن اول هجری و در دوره امویان و جدایی «واصل بن عطا» از استاد خود «حسن بصری» ( 21-110هـ) می دانند. به گفته آنان جایگاه پیدایش و رشد و نمو «اعتزال»، «عراق» بوده و متشکل از 5 اصل است. تکیه این مکتب، بر عقل گرایی مفرط است به طوری که بعضی آن را از این نظر شبیه مکتب عقل گرایی اروپا در عصر «رنسانس» می دانند. این مذهب تا دوره مأمون از مناقشات و دخالت در مسائل سیاسی کاملا به دور بود، اما در این دوره «مأمون» (198-218هـ) عقیده رسمی دولت قرار گرفت و با حمایت های او به اوج شکوفایی خود رسید. برخی از محققان با ارائه شواهد تاریخی بر این عقیده اند که هدف اصلی «مأمون» از این اقدام، مبارزه با امامت شیعه و در رأس آن مبارزه با امام رضا علیه السلام و محکوم کردن و شکست آن حضرت بود، تا بدین وسیله بزرگ ترین مانع و خطر را از سر راه خود و دیگر خلفای عباسی بردارد. همچنان که با اجبار امام به پذیرش مقام «ولایتعهدی» از یک طرف، و ترجمه کتاب های یونانی در فلسفه و منطق از طرف دیگر، برای تحقق اهداف خود تلاش می نمود. او با اجبار امام علیه السلام به پذیرش مقام «ولایتعهدی» یکی از اهدافش این بود که به زعم خود، نشان دهد که امام علیه السلام زاهد نیست و طالب مقامات دنیوی است، او با شروع نهضت ترجمه بنای شکست امام و بستن در خانه اهل بیت علیهم السلام را داشت، اما با برخوردهای پیچیده و دقیق امام علیه السلام و برخورداری حضرت از موهبت عصمت و علم الهی، تمامی نقشه های شوم او نقش بر آب شد تا آنجا که چاره ای جز کشتن امام علیه السلام ندید.
«اباصلت» می گوید: «مأمون» از شهرهای مختلف، «متکلمان» را احضار می کرد به این امید که شاید یکی از آنان در مباحثه، امام علیه السلام را شکست دهد تا منزلت او نزد علما پایین بیاید و به وسیله آنان، نقصان و شکست امام علیه السلام در میان مردم منتشر و شایع شود، ولی هیچ دشمنی، از یهود و نصاری و محبوس و صابئیان و براهمه و بی دینان و مادیان، و نه هیچ دشمنی از فرقه های مسلمین با آن حضرت سخن نمی گفت، مگر آن که با دلیل و برهان، محکوم و ساکت می گشت. تا آنجا که می گوید چون این نیرنگ «مأمون» به نتیجه نرسید، به آن حضرت سوء قصد کرد و با خورانیدن «سم» او را کشت. «مأمون » پس از پذیرش این مذهب، مردم را وادار به قبول مخلوق بودن قرآن که یکی از نظریات «معتزله است، نمود. او در سال (218هـ) نامه ای به حاکم «بغداد» نوشت و از او خواست که قضات و محدثین را در مورد مسأله مخلوق بودن قرآن بیازماید تا چنانچه مخالف این نظر هستند آنان را از سمت خود عزل کند. همچنین دستور داد از قضات تعهد بگیرد، شهادت کسانی که قائل به مخلوق بودن قرآن هستند نپذیرد، و هرکسی که به این مسأله معتقد نیست مجازات نماید. این کار که در واقع نوعی تفتیش عقاید بود در تاریخ به عنوان «محنة القرآن» مشهور شده است.
از جمله وصایای «مأمون» به ولیعهد خود (معتصم)، وادار کردن مردم به پذیرش این مسأله بود. «معتصم» هم با این که بهره ای از علم نداشت، بر هر کدام از علما که قائل به این مسأله نبودند بسیار سخت می گرفت، و هر عالم و قاضی که بر این رأی «معتزله» نبود در معرض ضرب تازیانه و شکنجه قرار می گرفت. « واثق» (227-232هـ) نیز به پیروی از «معتصم» این موضوع را پذیرفت و از «معتزله» حمایت می کرد. او تا آنجا به مردم برای پذیرش عقاید آنان سخت گرفت که باعث رنجش خاطر مردم «بغداد» شد. وی افراط را به آنجا رساند که در مبادله اسرای مسلمین با رومیان، ملاک مسلمانی را پذیرش مخلوق بودن قرآن قرار داد، به طوری که هر کدام از اسراء که قائل به این مسأله نبودند به اعتبار این که مسلمان نیست، مورد مبادله قرار نمی داد. در هرحال سختگیری های «خلفای عباسی» به جایی رسید که مخالفان مورد شکنجه و آزار قرار گرفتند و زندان ها از آنها پر گردید.
«احمدبن حنبل» به جرم مخالفت با این نظریه، تازیانه خورد و مدت ها زندانی شد. در زمان حکومت «واثق»، اهل «بغداد» به خاطر اعتراض به این مسأله، به رهبری «احمدبن نصر خزاعی» قیام کردند و خواستار عزل واثق شدند. این قیام به وسیله «واثق» شکست خورد و رهبر آن به دست او کشته شد. «یوسف بن یحیی بویطی» نیز که از شاگردان «شافعی» بود مورد شکنجه قرار گرفت و در زندان در گذشت. بدون ترید اینگونه اقدامات و نظایر آن باعث نفرت هرچه بیشتر مردم نسبت به «معتزله» می شد. بالاخره با درگذشت «واثق»، «متوکل» (232-247هـ) روی کار آمد. او با یک چرخش آشکار، سیاست حمایت از «اهل حدیث» و سرکوبی «معتزله» و «شیعیان» را در پیش گرفت. و بدین وسیله توانست رضایت توده مردم را که به خاطر سخت گیری های «معتزله» و حمایت های بی دریغ خلفا از آنان، به ستوه آمده بودند، فراهم آورد. تا آنجا که مردم در ستایش او به سبب این کار مبالغه کرده و او را یکی از سه خلیفه و احیا کننده سنت، و از بین برنده بدعت نامیدند. وی علاوه بر آن، با این اقدام خود موفق شد، «علویان» را که بیشتر آنان گرایش «معتزلی» وسیعی داشتند و در واقع عناصر تندرو جامعه را تشکیل می دادند، شکست عمده ای بدهد. «متوکل» با این چرخش فکری، برای رسیدن به اهداف سیاسی خود و نابودی هر چه بیشتر «معتزله» و «شیعه»، روش های خاصی را اتخاذ کرد.
نخست، تفتیش عقاید مذهبی (المحنة) علیه راویان عامه که از سوی «مأمون» و با حمایت «معتزله» اعمال می شد را ممنوع ساخت و ایشان و هواداران آنان را به پذیرش شعارهای ضد شیعی ترغیب کرد.
دوم، «ابن زیات» وزیر و همکارانش را از مشاغل خود برکنار کرد و به جای او «جرجرائی» و «ابن خاقان» را، که گرایش های افراطی به اتخاذ سیاست های ضد شیعی داشتند منصوب کرد.
سوم، دست به ایجاد ارتش نوینی، موسوم به «شاکریه» زد. بدین منظور افرادی را از مناطقی که در بینش ضد علوی معروف بودند، به ویژه از «سوریه»، «الجزیره»، «جبل»، «حجاز» و حتی از «عبنا» که علیه تفتیش عقاید مذهبی ( محنة القرآن ) قیام کرده بودند، استخدام کرد. «متوکل» علاوه بر این اقدامات دست به یک رشته عملیات برعلیه مخالفان خود از «شیعیان» و «علویان» زد، همچون خراب کردن قبر امام حسین علیه السلام می باشد. از دیگر رویدادهای قابل ذکر در این ایام، شکل گیری و تدوین برخی «جوامع روایی» و «صحاح» اهل سنت، همچون «مصنف» ابن ابی شیبه، متوفای (235هـ)، «صحیح» بخاری، متوفای (256 هـ)، و «صحیح» مسلم متوفای (261 هـ) است.
منـابـع
پورسید آقایی، جباری، عاشوری و حکیم- تاریخ عصر غیبت– از صفحه 101 تا 104
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها