رویکرد عقلانی معتزله به دین (مناسبات)
فارسی 4311 نمایش |مناسبات عقل و دین در نزد معتزله متقدم و متاخر
تلاش معتزلیان در هماهنگی عقل و دین را می توان به دو دوره تقسیم کرد. زیرا معتزله متقدم و متاخر در موضوع مناسبات عقل و دین، به لحاظ رویکرد برون دینی شان اختلاف نظر دارند. اگرچه هر دو گروه «عقل» را مقدم بر «دین» می دانسته اند، ولی در چگونگی تلقی نسبت دین با عقل، طریق واحدی نپیموده و یکسان میان آن دو داوری نکرده اند.
نسبت عقل و دین در نزد معتزله متقدم
معتزله متقدم، چشمی به «عقل» و نگاهی به «دین» و آموزه های معرفت بخش «وحی» داشته اند. به همین جهت، تلاشی دوسویه را آغاز کردند، از سویی در حوزه مسایل نظری و مشکلات عملی، حق داوری را به «عقل» می سپردند و با تاکید بر تبعیت احکام از مصالح و مفاسد و توانایی «عقل» در کشف حسن و قبح افعال آدمی، جایگاه وسیع و رفیعی به آن می دادند و از دیگر سو، می کوشیدند در قلمرو دیانت، تسلیم دین و پایبند به «وحی» باقی بمانند. از این رو، رویکرد معتزله متقدم به استدلالات عقلی را نباید صرفا متأخر از جریان های معرفتی ای برشمرد که بیرون از چارچوب تعالیم دیانت وارد جامعه مسلمین شده بود، بلکه در ابتدا شالوده های «عقلانیت» موجود در کتاب و سنت، دید گاه معتزلی ها را در تفسیر آموزه های دینی بر روش عقلی به خود جلب کرد و سپس در دوره متأخر، مواجهه با فلسفه ها و تعامل و با آراء و اندیشه های دیگر ملل و نحل، تمایل به پردازش نظامی فکری و مستقل از دیانت را در میان آن ها برانگیخت.
برای معتزلیان متقدم، رجوع به اصول فلسفه و بهره مندی از تفکر یونانی، تنها به مثابه ابزاری در عرصه مباحثات و مجادلات کلامی محسوب می شد و به هیچ وجه «فلسفه» و آموزه های آن، به منزله منبع فهم انسان و جهان و مبدا و معاد قرار نمی گرفت. و آنان با طرح مسایل نظری و معضلات عملی در پرتو استدلال های عقلی، غالبا رویکرد دینی داشته اند و همچنین اهمیت «دین» را به عنوان منشأ تفسیر یک مسلمان از جهان و انسان مد نظر قرار می دادند. بر این اساس، متکلمان عقل گرای معتزلی در سرفصل فعالیت های دینی و اجتماعی خود، تلاش کردند تا سخن خداوند را در پرتو اصول عقل فهم کنند. (مجتهد شبستری، هرمنوتیک، کتاب و سنت، ص 102)
نسبت عقل و دین در نزد معتزله متأخر
ولی متأخران از معتزله از سده سوم هجری به بعد، با بهره گیری از آموزه های فلسفی، اندک اندک گام به سوی «عقل» به مثابه یک منبع مستقل برداشتند و حرکت تندروانه ای را در تفسیر آموزه های دینی در پیش گرفتند؛ تا جایی که با عنوان پیروان «شریعت عقل» از آنها یادشده است. (دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ص75) و این خود آغاز چالشی بود که فضای فکری و فرهنگی جامعه اسلامی را درگیر مسایل فلسفی می کرد. (رک: نعمانی، شبلی، تاریخ علم کلام، انتشارات اساطیر)
د غدغه عموم مردم و عالمان دینی در چهره فقیه و محدث، بیش و پیش از هرچیز، پاسخ دادن به دعوت «وحی» بود، که از آنان «ایمان» طلب می کرد، نه فلسفیدن، و حال آن که معتزله متأخر تمام هویت ایمانی را در معرفت فلسفی منحصر می کرد و یکی از شرایط مهم رستگاری و نجات را همین «شناخت» می شمرد. اینک در نزد معتزلیان متأخر، چون فلسفه به منزله سرچشمه تفکر و تفسیر و تبیین شناخت جهان، انسان و جامعه به شمار می رفت، لذا آموزه های دینی ای چون: چیستی ایمان و کفر و نسبت آن با علم و معرفت و ماهیت کلام الهی و مسایلی مانند، جبر و اختیار، حسن و قبح و آزادی و انتخاب انسان، که در نظر متقدمان معتزلی، با رجوع به قرآن و روایات به روش عقلی حل و فصل می شد، با پاسخ های صرفا فلسفی مواجه گردید. این رویکرد صرفا فلسفی و فروبستن نگاه به کتاب و سنت، افق تفکر معتزله متأخر را به سوی مباحث انتزاعی تر و گسسته از دغدغه های توده مردم می برد و باب مناقشات و منازعات عدیده ای را می گشود. (نعمانی، شبلی، تاریخ علم کلام، انتشارات اساطیر)
جبهه گیری علمای اهل سنت در برابر عقل گرایی افراطی معتزله متأخر
بدین سان، عموم مسلمانان و بسیاری از محدثان و فقیهان اهل سنت، از ورود فلسفه یونانی، که از فرهنگ بیگانه سرچشمه می گرفت و بازتاب د هنده آراء و اندیشه های نسبتا شرک آلودی بود که مغایر با آموزه های توحیدی اسلام می نمود و نگرش خاص به خدا و پیدایش جهان داشت خشنود نبودند. چرا که اینان، فلسفه را محصول اندیشه بشری می دیدند و آن را برخاسته از فضای عقلانیتی که مستقل از منبع وحیانی و تفکر دینی بود، تلقی می کردند. گرچه لایه هایی از عقلانیت که در خطابات قرآنی و روایی موجود بود، مورد توجه و اهتمام مسلمانان نیز بود، اما آنان از عقل، تلقی یک ابزار داشتند و ارزش عقل تنها به میزانی بود که آدمی را به آستانه دیانت رهنمون شود، نه آن که به منزله یک منبع دریافت و شناخت خدا و انسان و دیگر مسایل دینی به شمار آید.
متکلمان معتزلی، در حوزه علم کلام که متکفل تبیین، توجیه و دفاع عقلانی از دین بود، به تدریج از مقصد اصلی فاصله گرفتند و به تأسیس نظام مابعدالطبیعی روی آوردند و از مباحثی که صرفا جنبه دینی داشت و مستقیما جزو مسایل ایمانی محسوب می شد، قدم فراتر نهادند و به مقولاتی از قبیل: جوهر و عرض، واجب و ممکن، حرکت و سکون و کون و فساد، که در فلسفه از آن ها گفتگو می شود (نگا: البندر، رشید، مذهب المعتزله من الکلام الی الفلسفه) روی آوردند و در همان موقف، آموزه های دینی را به عیار عقل سنجیدند و از چهره دینی و مذهبی، به جریانی فکری- فلسفی تبدیل شدند و از همین رو نیز آماج تیر تکفیر و تفسیق و مخالفت پاره ای از فقها و محدثان واقع شدند، تا آن جا که «ابویوسف» از شاگردان ابوحنیفه، معتزله را از زنادقه به شمار آورد و همچنین، مالک و شافعی دو تن از ائمه اهل سنت، شهادت آنان را نمی پذیرفتند، و «محمد بن حسن شیبانی»، شاگرد دیگر ابوحنیفه فتوا داد: «هر کسی به معتزله اقتدا کند، نمازش پذیرفته نیست.» (الفرق بین الفرق، ص81)
همان گونه که اشاره شد، معتزلیان متأخر زمینه ورود اصطلاحات فلسفی را در معارف اسلامی و مباحث اعتقادی رایج ساختند و با استفاده از مباحث فلسفی، راه را برای تلفیق و تطبیق میان فلسفه و دین (نه صرفا عقل و دین)، هموار کردند و پیش آهنگ فیلسوفانی چون کندی و فارابی و ابن سینا به عنوان بزرگترین نماینده «فلسفه مشاء» در برقراری مناسبات دین و فلسفه شدند. و در حقیقت، اینان بر شانه های معتزلیان متأخر ایستاده اند. (نگا: حلبی، تاریخ علم کلام در ایران و جهان)
پیامدهای عقل گرایی حداکثری معتزلیان متأخر
کوتاه سخن این که، رویکرد معتزلیان متأخر در جهان شناسی و معرفت شناسی، به گونه ای سامان دادن به مسایل دینی و ایجاد هماهنگی در ساختار اعتقادی و نظام معرفتی مبتنی بر فلسفه بوده است. معتزلیان تابع چشم بسته فلسفه یونان نبوده و همواره به تفاوت هایی که میان بینش دینی و جهان شناسی فلسفی در مباحثی چون: نظام آفرینش، قدرت، علم مطلقه خداوند و اختیار انسان وجود داشت تا حدودی آگاهی و آشنایی داشته اند. به همین سبب، تلاش کردند تا مفهومی از مقولات یاد شده ارائه شود که با مقتضیات عقلی و قدرت مطلقه خداوند ناسازگار نباشد، ولی به رغم آن بر این باور بودند که مسایل ایمانی و مباحث دینی، بدون تحقیق و تأمل در این مقولات، توفیقی به همراه نخواهد داشت. (نگا: مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، ج دوم، ص31)
و چنین موضعی است که معتزلیان متأخر را به «عقل گرایی حداکثری» نزدیک می سازد و آنان با غفلت از «گزاره های خرد گریز» یگانه معیار پذیرش آموزه های د ینی را «خرد پذیر بودن» آن قرار دادند و این عدم توجه معتزلیان متأخر، جرأت هر نوع تأویل دور از ذهن از متون دینی را به آنان می داد و هر کجا که تأویل را به روی خود، بسته دیدند و راهی برای ایجاد سازش و سازگاری میان عقل فلسفی و آموزه های مورد نظر نمی یافتند، به انکار پرداختند و از این منظر، رسالت متکلم بودن و دینی اندیشید ن را فرونهادند. و شاید سخن «اقبال لاهوری» که می گوید: «معتزلیان... دین را تا حد دستگاهی از مفاهیم منطقی تنزل دادند.» (نگا: اقبال لاهوری، بازسازی اندیشه دینی در اسلام، ص37) درباره متأخران از معتزله نادرست نباشد. چرا که در میان آنها تفکر در مسایل مابعد الطبیعه آمیخته با منطق ارسطویی غالب بود و برخلاف متقدمان، آنها که «تفکر اخلاقی» را مبنای زیست دینی قرار داده بودند. و به قول «ابوهلال عسکری»: «قدمای معتزله از همان آغاز به عقل متکی بودند و نیروی آن را در جنب آیات قرآنی تصدیق می کردند.» (نگا: الفاخوری، حنا، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ج1، ص133)
درس هایی از رویکرد مکتب اعتزال به اندیشه دینی
مکتب اعتزال، آئینه ای است که می توان فراز و فرود یک تجربه زیسته را در آن نظاره کرد، و از ظهور و بروز و افول و زوال آن درس ها گرفت و عبرت ها آموخت. چرا که اندیشه د ینی و هم موضع و موقعیت سیاسی معتزلیان، انباشتی از تجربه های مثبت و منفی را به همراه دارد. و این مهم رویکرد آسیب شناسانه به دستاورد های مکتب مزبور را به سبب مواجهه اندیشه اسلامی با جریان های معرفتی و هم غیر معرفتی در جهان معاصر، بیش از پیش ضروری می سازد.
با بررسی اجمالی درمی یابیم که اندیشه د ینی و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی در سده نخست هجری، در شرایط ویژه ای قرار داشت، از یک سو، دینداران در پیش روی خود جریان «نص گرایی» متصلبانه را از سر می گذراندند و از طرف دیگر، حاکمان اموی شرایط سیاسی و اجتماعی را به سمت استبداد و حاکمیت جور و ستم و روابط بردگی و حذف فیزیکی مخالفان خود پیش می بردند.
در این گیر و دار اندیشه دینی با ورود فلسفه یونانی در معرض نواندیشی قرار می گرفت و پرسش های عدیده ای را در ذهن و ضمیر جامعه مسلمانان سرریز می کرد که نگرشی جدید به دین و نحوه مناسبات آن با جامعه را می طلبید. و متفکران نیز برای تبیین عقلانی مفاد و محتوای شریعت و اصول دیانت، بر اساس فهم نوینی که از دین یافته بودند، به ضرورت دگردیسی در مبانی روش شناختی دین پی بردند.
از این رو، می بایست «برآمدن» مکتب اعتزال و بسط و گسترش آموزه های عقل گرایانه آن را در یکی از حساس ترین دوره های تاریخ اسلام، رویدادی دوران ساز و اندیشه پرداز در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی به شمار آورد. چون این مکتب عقلی، که از متن چالش های فکری و فرهنگی و کشاکش های سیاسی و اجتماعی خاصی سر برآورده بود، چنان تأثیر ژرفی بر تکوین و تداوم اندیشه در جهان اسلام بر جای نهاد که پس از قرن پنجم، به رغم افول تدریجی آن از سپهر اندیشه ورزی، متفکران نحله های گوناگون کلامی و مذهبی، هرگز نتوانستند از تأثیر آموزه های آن برکنار بمانند. چنان که این تأثیر پس از قرنها رکود، در سده بیستم نیز در میان مصلحان جوامع اسلامی به خوبی مشهود است. به طوری که برخی از پژوهشگران سخن از گرایش «نومعتزلی» در میان متفکران مسلمان معاصر گفته اند. (نگا: مسأله اختیار در تفکر اسلامی و پاسخ معتزله به آن، ص399 ـ 409)
و همچنین چشم انداز دینی و عقلی معتزله تا بدان جا گسترده بود که برخی از محققان در تطبیق میان مباحثی که یکی از معتزلیان به نام «قاضی عبدالجبار همدانی» درباره علم تفسیر، در کتاب «شرح الاصول الخمسه» و «المحکم و المتشابه فی القرآن» مطرح کرده است و مطالبی که عده ای از متفکران و متألهان معاصر غرب، چون «شلایر ماخر» و «دیلتای» درباره «هرمنوتیک» بیان داشته، قابل مقایسه دانسته اند. (نگا: هرمنوتیک، کتاب و سنت، ص107)
بدین ترتیب به رغم انتقادات درست و یا نادرستی که بر مکتب اعتزال وارد کرده اند، نمی توان دست آوردهای مثبت آن را نادیده گرفت. چون که این مکتب، حقیقتا به انسان حس زندگی اخلاقی همراه با اختیار را می دهد و بر دو ضرورت اساسی «عدالت» و «آزادی» که از ضروریات و محکمات جامعه انسانی در هر دوره ای به شمار می روند، تأکید می ورزد.
در عین حال نباید از پیامد های منفی پاره ای از اندیشه ها و آراء و کنش ها و رفتارهای سیاسی و اجتماعی آنان چشم پوشید و از کنار آنها سرسری گذشت. زیرا تأکید معتزلیان در باب عدالت و آزادی و دیگر مقولات انسانی، تا زمانی ادامه یافت که آنان به عنوان یک جریان فکری- مذهبی فعالیت می کردند و از محور قدرت به دور بود ند، اما مانند هر اندیشه دیگری، هنگامی که به مرکز قدرت و حکومت نزدیک شدند، اعتقادات و باورهای خود را از واجبات شمردند و به دشمنی با مخالفان و دگراندیشان پرداختند و کسانی را که به «خلق قرآن» اعتقاد نداشتند، تکفیر نمودند و از پذیرش گواهی آنها خودداری کردند و در بعضی موارد نیز تازیانه نواختند.
بنابراین پیوند اندیشه و عقاید با سیاست عباسیان، سبب بروز مشکلاتی شد که خود معتزله در حوزه نظریه پردازی در تقابل با آنها بوده است. زیرا نهضت عباسیان به نام بازگرداندن اسلام، دیانت و عدالت برپا گردید. (نگا: نادری، نادر، برآمدن عباسیان، ترجمه عبدالحسین آذرنگ) و در تبلیغات اولیه، مدعی برپایی نظم تازه ای بر بنیان اصول کاملا اسلامی شدند، ولی به چنین پیمانی وفادار نماندند. و یکی از بزرگترین اشتباهات معتزله، که در زوال و اضمحلال آنان نقش تعیین کننده داشت، همین بود که در این بازی سیاسی، بازیچه دست مأمون و جانشینان او شدند. و در داستان «محنه» که یک جریان «تفتیش عقاید» بود و تنی چند از خلفای عباسی، آن را به منزله یک مانور سیاسی برای مخالف گیری شکل داده بودند، معتزلیان بدون آن که نقش مهمی در آن داشته باشند. (ذکاوتی قزاگزلو، ص53) وجه المصالحه تصفیه حساب های سیاسی قرار گرفتند. و این غفلتی بود جبران ناپذیر، که طومار معتزلیان را به دست قدرت سیاسی و بنیاد گرایی دینی درهم پیچید.
معتزلیانی که در آغاز با دو سلاح «استدلال» و«قدرت سیاسی» فرصتی برای تبلیغ آزادانه به دست آورده بودند و در توسعه و گسترش اعتقادات خود کوشیدند، در نهایت با غفلت از در غلتیدن در فساد قدرت و شهرت، بی محابا جلو رفتند و در میان توده مردم و طبقه فقیهان و محدثان نارضایتی آفریدند، که در ذیل و ظل آن سلاح استدلال، کارآیی خود را فرو نهاد و شکل ضد دین به خود گرفت. و علی رغم آن که معتزلی ها، از نظر ایده و تفکر بسیار عقلانی و آزادی خواه جلوه کردند، ولی به لحاظ تجربه تاریخی عملکرد خوشایندی نداشتند. و با این حال از انصاف به دور است که آنان را گروهی «غیر اصیل» بخوانیم و یا صرفا برآمده از «فرهنگ سیاسی بنی امیه» بنامیم. (جعفری لنگرودی، تاریخ معتزله، فلسفه فرهنگ اسلام، ص 147)
منـابـع
غلامحسین ابراهیمی دینانی- ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام- جلد دوم- تهران- انتشارات طرح نو
شبلی نعمانی- تاریخ علم کلام- جلد اول- ترجمه سیدمحمدتقی فخرداعی گیلانی- تهران- انتشارات اساطیر
علیاصغر حلبی- تاریخ علم کلام در ایران و جهان- تهران- انتشارات اساطیر
محمد مجتهد شبستری- کثرت گرایی در تفکر مذهبی در قرون 4 و5 هجری- نامه فرهنگ- سال سوم- شماره 12
مرتضی مطهری- آشنایی با علوم اسلامی- قم- انتشارات صدرا- جلد 2 صفحه 31
محمد اقبال لاهوری- بازسازی اندیشه دینی در اسلام- ترجمه محمد بقایی- تهران- انتشارات فردوس
حنا الفاخوری- تاریخ فلسفه در جهان اسلامی- جلد 1
محمدجعفر جعفری لنگرودی- تاریخ معتزله- فلسفه فرهنگ اسلام- تهران- کتابخانه گنج دانش
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها