ماجرای شهادت امام حسن عسکری (ع)
فارسی 2363 نمایش |«معتمد» خلیفه عباسی همواره از محبوبیت و پایگاه اجتماعی امام ابومحمد عسکری علیه السلام نگران بود و هنگامی که دانست با وجود همه محدودیت هایی که نسبت به آن حضرت روا داشته بود، نه تنها از پایگاه مردمی و نفوذ معنوی آن حضرت کاسته نشده، بلکه بیش از پیش محبوب دل های مردم گردیده، بر نگرانی و وحشتش افزوده شد و سرانجام در صدد قتل آن حضرت برآمد و به شکل مرموزانه و مخفیانه حضرت را مسموم نمود، و شیعیان را از بهره مندی انوار هدایت آن امام همام محروم ساخت.
اینگونه به شهادت رساندن در گذشته نیز وجود داشت و در موارد متعددی خلفای اموی و عباسی این سیاست را به اجرا در آورده بودند و امامان شیعه علیهم السلام نیز کوشیده بودند تا نقشه های شوم آنها را به شکل های گوناگون برای مردم آشکار نمایند تا چهره واقعی آنان برای آیندگان روشن شود. امام عسکری علیه السلام با دانش ویژه ای که داشت، پیش بینی کرد که در آینده ای نه چندان دور زندگی دنیا را ترک خواهد کرد و راهی پیشگاه خدوند خواهد شد. آن امام همام، شهادت خود در آینده نزدیک را به مادر بزرگوارش خبر داد و گفت:در سال ( 260هـ) حادثه ای اتفاق می افتد و آن همانا شهادت امام توسط عمال حکومت عباسی خواهد بود. قلب مادر از این خبر هولناک به درد آمد و آثار غم و اندوه در او پدیدار گردید و گریست. امام علیه السلام مادرش را تسلی داد و گفت: «مادر! امر خدا حتمی است، بی تابی مکن!»
در سال(260هـ) آن مصیبت اتفاق افتاد و همانگونه که آن حضرت خبر داده بود در آن سال، امام عسکری علیه السلام به شهادت رسید. چند روز قبل از شهادت، آن حضرت را نزد طاغوت زمان «معتمد عباسی» بردند در حالیکه «معتمد» سخت ناراحت بود، چون می دید و می شنید که مردم همگی، امام ابو محمد علیه السلام را تعظیم و احترام می کنند و او را در فضیلت، بر همه علویان و عباسیان، مقدم می دارند. از این جهت در پی آن حضرت برآمد و زهر کشنده ای را به وی خورادند. امام علیه السلام همین که آن زهر را خورد، تمام بدن شریفش مسموم شد و در بستر بیماری افتاد و به درد شدیدی دچار گردید. «معتمد» به 5 نفر از خواص و درباریانش از آن جمله به «نحریر» دستور داد که مواظب خانه امام علیه السلام باشند و تمام امور و جریان ها را زیر نظر بگیرند، همچنین به پزشکان دستور داد که هر صبح و شام از حال امام علیه السلام با خبر باشند. همین که روز دوم فرا رسید به «معتمد» خبر دادند که بیماری حضرت وخیم شده است. «معتمد» به پزشکان فرمان دادکه حق ندارند از منزل امام بیرون روند. و به دلیل این که حال امام عسکری علیه السلام رو به وخامت نهاده بود، گفت: از کنار بستر او جدا نشوند. «معتمد» «حسین بن ابی شوارب»، قاضی القضاه را به همراه 10 نفر به منزل امام فرستاد و به آنان دستور داد که شب و روز در آنجا باشند و جریان ها را زیر نظر بگیرند و بعد شهادت دهند که امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. با این وجود به جز پزشکان مأمور خلیفه، 15 نفر دیگر از سوی «معتمد» خلیفه عباسی در خانه حضرت بودند. امام عسکری علیه السلام در شب رحلت در یک اتاق، به دور از چشم مأموران حکومت نامه های بسیاری به نقاط مختلف شیعه نشین نوشت و آن را به وسیله پیکی ارسال نمود. حال امام بدتر شد، پزشکان از او ناامید شدند و هرلحظه به مرک نزدیک تر می شد. در لحظات آخر زندگی، هموازه زبانش به ذکر خدا مشغول بود و او را ستایش می کرد و لب های مبارک از تلاوت قرآن مجید باز نمی ایستاد. سرانجام امام علیه السلام رو به سمت قبله معظمه کرد و روح پاکش به پیشگاه خدا پرواز نمود. این حادثه جانگذار ، روز جمعه هشتم ربیع الاول سال(260هـ) بعد از نماز صبح اتفاق افتاد. ارتحال نابهنگام آن امام بزرگوار ضایعه بزرگی بود که در آن روز گار بر مسلمانان وارد شد و آنان رهبر و پیشوای محبوب و مصلح بزرگ خود را از دست دادند، کسی که همواره غمخوار ضعیفان و یتیمان و مستمندان بود. ناله و شیون از خانه امام علیه السلام بلند شد و کم کم صدای ضجه و ناله زنان و مردان و کودکی آل علی در سراسر «سامرا» به گوش رسید. خبر شهادت امام علیه السلام در سراسر شهر «سامرا» پیچید. این خبر همچون صاعقه ای هولناک بود که تمام مسلمانان را به سرعت به منزل امام علیه السلام رسانید. همگی مشغول گریه کردن و نوحه سرایی بودند. تمام ادارات دولتی شهر تعطیل شد، مردم به احترام امام علیه السلام بازارها را بستند و در شهر عزاداری کردند. گویی شهر «سامرا» به صحرای قیامت تبدیل شده بود.. «سامرا» در تمام طول تاریخ خود چنان تشییعی را ندیده بود که امواج خروشانی از انسان ها از طبقاات مختلف با گرایش هاو عقاید گوناگون همه را گرد هم آورد و همگی سخن از فضایل، ویژگی ها و صفات امام بزرگوار، امام حسن عسکری علیه السلام می گفتند و درباره خسارت و زیان جبران ناپذیری که به مسلمان وارد شده بود، بحث می کردند.
«عثمان بن سعید عمری» متصدی امر غسل، کفن و دفن حضرت شد. این سخن با اعتقاد شیعه به این که امام را باید امام بعدی غسل دهد، کفن کند و نماز بخواند، منافاتی ندارد، چون که اولا: این امر مربوط به حالت عادی است، نه در شرایط سخت و مورد تقیه، ثانیا «عثمان بن سعید عمری» به نیابت از حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عهده دار تجهیز پیکر مطهر امام عسکری علیه السلام بود. و ثالثا: ممکن است در همین شرایط به صورت مخفی حضرت مهدی( عجل الله تعالی فرجه الشریف) به این امر مبادرت نموده بود، لیکن به جهت شرایط خفقان و تقیه به ظاهر «عثمان بن سعید عمری» تصدی این امر را بر عهده گرفته باشد. در هر حال، «عبیدالله بن خاقان» می گوید: «وقتی جنازه امام علیه السلام آماده دفن شد، خلیفه برادر خود «ابوعیسی بن متوکل» را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز بگزارد. هنگامی که جنازه را برای نماز بر روی زمین گذاشتند «ابوعیسی» نزدیک شد و صورت آن حضرت را باز کرد و آن را به علویان، عباسیان، قاضیان، نویسندگان و دیگر شاهدان، نشالن داد و گفت: این «ابو محمد عسکری» است که به مرگ طبیعی درگذشته است و فلان و فلان از قضات و پزشکان و خدمتگزاران خلیفه نیز شهادت می دهند! بعد روی جنازه را پوشاند و بر او نماز خواند و فرمان دادکه جنازه را برای دفن ببرند.»
این شیوه تجربه شده حکام عباسی در مورد امامان شیعه علیهما السلام بود و مردم به ویژه شیعیان نیز کم و بیش با این شوه آشنایی داشتند. بنا به نقل «شیخ صدوق» قبل از اقامه این نماز، نمازی دیگر بر بدن آن حضرت در لحظاتی قبل در درون خامه اقامه شد. «عقید خادم» از منزل خارج شد و به «جعفر» که بر در خانه ایستاده بود و شیعیان به او تعزیت می گفتند، گفت: «یا سیدی کفن اخوک فقم للصلاه علیه»، (سرورم برادرت را کفن کردند پس بر او نماز بخوان.). ناگهان امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جلو آمد و گفت: «تأخر یاعم! فانا احق بالصلاه علی ابی» (عمو عقب بایست من سزاوارم که بر جنازه پدرم نماز بخوانم.»
طبق نقل مشهور، امام عسکری علیه السلام در اول ماه ربیع الاول (260هـ) با زهری که «معتمد» برای ان حضرت تدارک دیده بود بیمار شد و در هشتم همان ماه رحلت نمود، بنابراین، امامت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از همین تاریخ آغاز شد و آن حضرت تا به امروز در پس پرده غیبت قرار دارد. به امید روزی که آن حضرت ظهور کند و جهان را پر از عدل و داد و قسط گرداند.
منـابـع
پورسید آقایی، جباری، عاشوری و حکیم- تاریخ عصر غیبت– از صفحه 256 تا 260
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها