بررسی نبرد قادسیه و حضور قعقاع، صحابی ساختگی در آن (1)
فارسی 1906 نمایش |ابن عساکر و طبری از قول سیف بن عمر، علت بازگشت قعقاع را از شام چنین آورده اند که خلیفه عمر نامه ای به ابو عبیده نوشت تا او سپاهیان عراق مأمور در شام را برای کمک به سعد وقاص به عراق باز گرداند. ابو عبیده فرمان برد و سپاهیان عراقی را دستور داد تا به سرکردگی قعقاع به سوی میهن خویش عزیمت نمایند.
در جنگ قادسیه
طبری از قول سیف در نبردهای قادسیه، وقایع سه روز آن را به تفصیل چنین شرح داده است.
یکم- روز ارماث.
دوم- روز ( اغواث). طبری در این قسمت نخست به وصول نامه خلیفه به ابو عبیده و اعزام سپاهیان عراقی به سر کردگی قعقاع به سوی میهنشان پرداخته سپس چنین ادامه میدهد: قعقاع با شتابی هر چه تمامتر از شام به جانب عراق عزیمت کرد و منازل را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و سپیده دمان روز اغواث به حوالی نبردگاه قادسیه رسید. در آنجا افراد سپاه خود را که به هزار نفر میرسیدند به گروههای ده نفری تقسیم کرد و فرمان داد، به این ترتیب به میدان کارزار وارد شوند. دسته اول حرکت میکند، و دسته دوم زمانی به سوی میدان رهسپار میشود که دسته اول از نظرش ناپدید شده باشد و به همین ترتیب دسته سوم و بعد دسته چهارم. آنگاه خود در راس دسته اول پیش تاخت و خود را به صفوف مسلمین رسانید و به آنان درود گفت و مژده داد که کمک در راه است و آنان را به نبرد و پایداری در برابر دشمن برانگیخت و گفت: هر چه من میکنم، شما هم همان را انجام دهید، سپس به میدان تاخت و هماورد خواست. در این کرو فر که قعقاع از خود نشان داد، و جرأت و جسارتی که به دیگر مسلمانان بخشید، گردان و دلاوران سپاه اسلام او را به یکدیگر نشان دادند و گفتند این قهرمان، همان کسی است که ابوبکر درباره اش گفته است: سپاهی که چنین گردی در آن باشد، هرگز شکست نخواهد خورد! قعقاع چون در رزمگاه هماورد خواست، ذوالحاجب از سپاه ایران که ابو عبید را در نبرد پل از پای در آورده بود، به جنگ قعقاع شتافت. قعقاع که کشنده ابو عبید را شناخته بود بانگ برداشت هم اکنون ترا به قصاص یاران خود، ابو عبید و دیگران که در نبرد جسر کشته شده اند خواهم کشت، سپس به سختی حمله برد و با یک ضربت شمشیر ذوالحاجب را بکشت و پس هماورد دیگری را بنام بیرزان که از سپاه ایران به جنگش بیرون شده بود از پای در آورد. از طرفی سواران قعقاع تا شب هنگام طبق دستور فرمانده خود در گروههای ده نفری و در فواصل مشخص شده، خود را به سپاه مسلمین میرسانیدند. هر دسته که از را میرسید، قعقاع بعنوان اخبار و تقویت روحیه افراد سپاه تکبیر میگفت و سپاه اسلام نیز به پیروی از او تکبیر میگفتند و در نتیجه آن، موقعیت سپاهیان اسلام قویتر و ارکان سپاه دشمن متزلزل میگردید. قعقاع برای تقویت هرچه بیشتر روحیه مسلمین بانگ برداشت: ای مسلمانان! دشمن را به شمشیر آبدیده خود مژده دهید که داس اجل آنهاست. در همین روز اغواث بود که سعد وقاص فرمانده کل قوای اسلام در نبرد قادسیه از جمله هدایائی را که عمر خلیفه، برای شجاعترین و رزمنده ترین افراد سپاهی فرستاده بود، یک رأس اسب به قعقاع بخشید، و قعقاع به این مناسبت اشعار زیر را سروده است: «اسبهای تازی جز ما را نمی شناسند، در شامگاه اغواث و در نزدیکهای قادسیه، آنشب که بر دشمن یورش بردیم، و نیزه های ما چون مرغهای گوناگون بسوی دشمن پرکشیدند.....:». به روز اغواث، افراد پیاده قبیله تمیم، در گروههای ده نفری با شترهائیکه آنها را از سر تا پا پوشیده بودند و به شکل و قیافه ای مهیب و ترس آور در آورده بودند، زیر حفاظت و پاسداری شدید سواره نظام همان قبیله به سپاه خصم حمله میبردند. قعقاع فرمان داده بود تا با آن شتران به صفوف سواره نظام دشمن یورش ببرند، به این امید که اسبهای آنان، شترهای مسلمین را با آن شکل که آراسته بودند بجای فیل بگیرند و رم کنند و شکافی در سپاه دشمن پدید آید و شیرازه آن از هم پاره شود. و چنین شد. و به سپاه مشرکین تلفات سنگینی وارد آمد. تلفاتی که ایرانیان بر اثر این نیرنگ جنگی قعقاع در روز اغواث متحمل شدند، به مراتب بیشتر از تلفات و خسارات جانانه ای بود که مسلمین به روز ارماث از پیلان مشرکین به دوش کشیدند. قعقاع در نبرد اغواث هر کجا که جمعیتی از سواره های مشرکین را می دید به آنها حمله میبرد و شکستی فاحش بر آنها وارد می ساخت و در هر حمله، گروهی نام آور را به خاک و خون میکشید. قعقاع در این روز سی بار اینچنین خود را به سپاه خصم زده و در هر نوبت گردی و دلاوری را از پای در آورده است. در بار سی ام، بزرگمهر بدست او کشته شده است. و قعقاع به همین مناسبت چنین سروده است: «آنان را با حملات خود می آزارم، نیزه به ایشان میزنم و درست به هدف میزنم، و با این کار در بهشت جائی فراخ آرزو دارم. ضربت شمشیر خود را که جانش را میگرفت به او تقدیم داشتم، شمشیری که چون پرتو خورشید میدرخشید. در روز اغواث افراد پراکنده و فراری پارسی را که با نیزه خود هدف قرار دادم، و من و افرادم تا جان در بدن داریم خواهیم جنگید!»
سوم- روز عماس: طبری از قول سیف بن عمر به تفصیل روز عماس را شرح داد همچنین مینویسد: قعقاع بن عمرو شبانگاه افرادش را به صورت پراکنده به همانجائی هدایت کرد که در شب روز اغواث اجتماع کرده بودند، و با آنان قرار گذارد که صبحگاهان به همان ترتیب روز اغواث منتهی این بار در گروههای یکصد نفری به سپاه اسلام بپیوندند، تا بدینوسیله امیدواری رزمندگان هر چه بیشتر، و پایداریشان افزونتر شود. به این حیله جنگی قعقاع نیز هیچیک از افراد سپاهی آگاهی نیافت. صبحگاهان قعقاع که خود در ستاد فرماندهی قرار داشت، چشم به افق دوخته بود و انتظار رسیدن اولین گروه یکصد نفری خود را میکشید، که گرد سواران وی از دور پدیدار گردید. قعقاع به منظور اخبار رسیدن قوای کمکی تازه نفس بانگ به تکبیر بلند کرد. سپاه اسلام که متوجه شدند آنان نیز تکبیر گفتند و بیش از پیش قویدل گردیدند. و چون سعد وقاص دید که صفوف فیلهای جنگی دشمن در صفوف آسواران مسلمین شکاف ایجاد کرده، و دیری نخواهد پائید که شیرازه لشکر از هم گسیخته شود، قعقاع و عاصم، آن دو برادر نام آور تمیم را فرمان داد تا چاره ای بیندیشند و فیل سفید را که بقیه پیلان از او پیروی میکردند از پای در آورند. آن دو برادر پذیرفتند و دو نیزه کوتاه و محکم، در عین حال نرم و قابل انعطاف برداشتند، و دور از چشم دیگران و با کمال احتیاط با عده ای از سربازان خود، خود را به جلو کشیدند تا سرانجام به پیشتاز پیلان یعنی پیل سفید رسیدند. چون پیل سفید کاملا به آنها نزدیک شد و به دسترس آن دو رسید با یک حرکت هر دو برادر برجستند و با هم و با قدرت نیزه های خود را در چشمهای پیل سفید فرو کردند و به این ترتیب هر دو چشم آنرا کور ساختند. فیل که از درد بخود می پیچد خشمگین خرطوم خود را آویخت که قعقاع با چالاکی آنرا به یک ضربت شمشیر بینداخت. پیل به پهلو در آمد و از کر و فر بیفتاد. و قعقاع به مناسبت این پیروزی چنین خواند: «خاندان من، فرزندان یعمر مرا به جنگ و نبرد تشویق کردند، و در این تشویق و تحریض چه خوب نیزه های خود را در گاه نبرد تکان میدهند. در آن روز که به حمایت آزاد کرده ها برخاسته و به نبرد قادسیه روی نهادند. خاندان من شانه از زیر بار جنگ خالی نکردند. چون به نبرد خصم خود برخیزم، قوای او را هر چه که باشد. از هم خواهم گسیخت. در نبردها سختیها را به جان میخرم و با فیلهائیکه به بزرگی خانه ای میباشند و می بینیم که حمله میکنند، من نیزه خود را در حدقه و چشم آنها فرو میبرم.» ابن عساکر از قول سیف روایت میکند که عایشه ام المومنین گفته است: قعقاع نخستین پهلوانی است که در نبرد قادسیه، قطع کردن خرطوم پیلان را عملا به مسلمانان آموخت. چه آنگاه که مسلمین باران تیرهای جانگذار خود را بسوی پیلان می باریدند تنها اثرش روی گردانیدن پیلها بود تا وقتیکه خرطومشان را زدند و از پای در افتادند...! ابن حجر نیز همین داستان را در شرح حال قعقاع از زبان ام المومنین و از قول سیف بطور اختصار نقل کرده است.
اثر روایات سیف در فرهنگ اسلام
حموی با استناد سخن سیف در باره واژه اغواث مینویسد: نمیدانم ارماث و اغواث و عماس هر کدام نام مکانی است و یا اینکه از واژه رمث، و غوث، و عمس گرفته شده اند. در هر صورت قعقاع بن عمرو به روز اغواث در اشعار خود اشاره کرده است و آن نخستین روزی است که پس از بازگشت از شام در قادسیه به نبرد پرداخته است، و درباره واژه عماس مینویسد: عماس به کسر عین، سومین روز از روزهای نبرد قادسیه است، و نمیدانم که عماس نام مکانی است یا خود از واژه عمس که مقلوب معس است گرفته شده است. روز غواث که زائیده خیالات سیف است شهرتی تمام یافت تا آنجا که ابن عبدون در اشعارش به چنین روزی اشاره کرده و ابن بدرون در شرحی که بر قصیده او نوشته تمام روایت سیف را مربوط به روز اغواث نقل کرده است. قلقشندی که به سال 821 هـ در گذشته است روز اغواث را از روزهای معروف اسلام معرفی کرده است. زبیدی که به سال 1200 هـ وفات یافته در تاج العروس در شرح بر واژه اغواث گفته است: روز اغواث دومین روز، از روزهای نبرد قادسیه بوده، و قعقاع بن عمرو در این روز سروده است: «اسبان تازی، جز ما را نمیشناسند....» تا آخر ابیات.
لیلة الهریر
طبری از قول سیف چنین مینویسد: چون روز عماس به شب آمد، جنک آوران از نبرد با یکدیگر باز ایستادند و در سراسر شب نیز هر دو طرف همچنان سرگرم پیکار بودند. صدای شمشیرها با نفیر خشم آمیز رزمندگان درهم آمیخت و صدائی مرموز و گنگ ایجاد میکرد که به همین مناسبت آنرا لیلة الهریر نامیده اند یعنی شبی که در آن زوزه می کشیدند.
منـابـع
علامه سیدمرتضی عسکری- یکصد و پنجاه صحابی ساختگی– از صفحه 182 تا 188
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها