بررسی داستان سرایی سیف درباره جنگ جمل

فارسی 2768 نمایش |

راوی سخنان سیف، در داستان فتنه ( قتل عثمان  و جنگ جمل) محمد و مستنبر است که وجود خارجی نداشته اند و از آفریده های شخص سیف بن عمر می باشند. راوی دیگر او قیس بن یزید نخعی است که از او سه حدیث، و جریر اشرس که از وی نیز دو حدیث، و صصعه مزمنی، و مخلد بن کثیر که از هریک از دو نفر اخیر یک حدیث در تاریخ طبری روایت کرده است، میباشند. ما نام این چهار راوی را جز در احادیث سیف، در هیچ کجای دیگر نیافتیم، بنابراین آنها را هم جزء آفریده های سیف بحساب می آوردیم. همچنین راوی دیگری را بنام پیرمردی از قبیله بنی ضبه، نیز مردی از قبیله بنی اسد معرفی میکند که ما ندانستیم نام این دو تن ضبه ای و اسدی را چه خیال کرده است تا در فهرست طبقات راویان حدیث بشناسائی آنها اقدام کنیم.

نتیجه سنجش سخنان سیف با دیگران

روایت های سیف بن عمر تمیمی، با خلق آن افسانه ها و کارها و مأموریتهای اعجاب انگیز قهرمان افسانه ایش قعقاع بن عمرو تمیمی، همگی در اصل با گفته های مورخین، از آشوبهای زمان عثمان به بعد مخالف و مغایر است. سیف میگوید که قعقاع باعث شد تا مردم کوفه به یاری علی بشتابند در صورتی که دیگران متفقند که اعزام نیروی کوفیان، بوسیله حسن بن علی، و عمار یاسر، و مالک اشتر انجام پذیرفته است. سیف میگوید امام، قعقاع را به سفارت برای طرح آشتی با هواداران جمل مأموریت داد، در حالیکه این مأموریت را ابن عباس، و فرزند صوحان انجام داده اند. سیف مدعی است که هواداران جمل پیشنهاد صلح و آشتی را پذیرفتند، در صورتیکه حقیقت اینست که سران جمل و هواداران آنها، با تمام قوا پیامهای آشتی و نصیحتهای امام را به چیزی نگرفتند، و به جنگ با امام ثابت قدم و شتابزدگی نشان داده و او را به جنگ و نبرد تهدید کردند. سیف تنها گوینده ای است که میگوید سبائیان کنگره ای از سران خود، که در رأس آنها عبدالله بن سبا قرار داشت، در همان شب جنگ تشکیل دادند، و فرزند سبا در مقام یک پیشوای دوراندیش گزارشهای لازم را بگوش سران مجمع رسانید و متذکر شد که نقشه اهریمنی آنها نقش برآب شده، و دو سپاه که بعنوان پیکار رویاروی یکدیگر قرار گرفته اند، صبحگاهان دست دوستی و آشتی با یکدیگر را میفشارند، و راه چاره را از هریک از روسای شیطان صفت یمانی چون خود را جویا میشود، و سرانجام نظر شیطانی خود را در میان میگذارد که سبائیان باید خود را در میان دو سپاه جا زده و سحرگاهان بدون اینکه سران دو سپاه اطلاعی حاصل نمایند آتش جنگ را بر افروزند، که کنگره سبائیان این رأی را می پسندد و در پی اجرای آن متفرق میشوند. سیف با زرنگی خاص خود، این کنگره را همانند کنگره ای قرار داد که کفار قریش در دارالندوه برای کشتن پیامبر خدا تشکیل داده بودند.  در آن کنکره شیخ نجدی (شیطان که بصورت او در آمده بود) نظر یکایک اعضاء کنکره دارالندوه را میشنود، سپس خود همه آنها را رد کرده رأی خود را به اعضاء ارائه میدهد. اختلافی که در میان این دو کنکره شیطانی در دو زمان متفاوت بچشم میخورد این است که کنکره دارالندوه به رهبری شیخ نجدی مواجه با شکست میشود و رسول خدا جان سالم بدر می برد، در صورتیکه در این کنگره که ریاست آنرا عبدالله سبا بعهده داشته است نقشه های اهریمنانه او عملی میشود، و بدون اینکه سران دو سپاه مضری، چون امیرالمومنین و عایشه و طلحه و زبیر از آن اطلاعی پیدا کنند و یا قبلا رضایت خاطر ایشان جلب شده باشد دو سپاه را در دل شب بجان یکدیگر می اندازند، و جنگ برادر کشی، و آتش اختلاف و نفاق را بین جامعه مسلمین دامن میزنند!

نتیجه طرح چنین داستانی، با چنان ریزه کاریهائی که از هرحیث و هر جهت با سیاست قدرت مطلقه روز هماهنگی داشته این میشود که گناه خونهائی که در چنان جنگ خانمان برانداز و چندش آور بر زمین ریخته  شده است تماما و تنها به گردن عبدالله بن سبا، رهبر و لیدر سبائیان یمانی می افتد و دامن آتش افروزان حقیقی جنگ چون عایشه و طلحه و زبیر از سران قبیله مضر از لوث چنان اتهامی پاک می ماند. و از طرفی تا پایان جهان بار ننگ و رسوائی چنان اقدام تبهکارانه دور از انسانیتی بر دوش قبایل قحطانی یمانی سنگینی خواهد کرد. این نخستین و آشکارترین برداشتی است که سیف از بهم بافتن چنان افسانه ای عایدش میشود و در آن تعصبات قبیله ای خود را به نحوی دلخواه ارضاء مینماید. از طرف دیگر در سایه حمایت قدر مطلقه روز با خلق چنان افسانه ای، حقایق را تحریف کرده، مسیر تاریخ اسلام را بنا به ذوق و سلیقه هم مسلکان مانوی خویش تغییر میدهد، و جامعه مسلمین را دستخوش اختلاف آراء و عقاید کرده، به جان یکدیگر می اندازد و در پاسخ به ندای زندقه خود تیشه به ریشه اسلام میزند و مقدمات تضعیف آنرا فراهم میسازد. در صورتیکه برعکس گفته سیف دایر به موافقت هواداران جمل به آشتی و صلح، امام، مسلم مجاشعی، آن جوان نو رسیده را با قرآن به جانب آنها میفرستد تا ایشان را بهه عمل قرآن و قبول دستورات آن بخواند، که عکس العمل هواداران جمل بریدن دستها و کشتن آن نوجوان است.

اما آنچه را که سیف در مورد خودداری مالک اشتر نخعی یمانی از جنگ عنوان کرده است، با شهرت مالک به شجاعت و دلاوری نیازی به پاسخ ندارد. سیف میگوید در حقیقت قعقاع بن عمرو با صدور فرمان کشتن شتر عایشه جنگ را پایان داد. در حالیکه این امر بوسیله امام صادر شد، و خود و یارانش رأسا به این مهم اقدام کرده اند. سیف نوشته است که پیش از پایان جنگ، این قعقاع بن عمرو بود که عفو عمومی داد و گفت شما در امانید، در صورتیکه این فرمان بوسیله سخنگوی امام و طبق دستور آن حضرت ابلاغ شده است. به فرض هم اگر قعقاع وجود داشته باشد، او را در برابر امام و پیشوای ملت چه حد است که چنین دستوری را از پیش خود صادر کند و نیز سیف مدعی است که در پایان نبرد، قعقاع و چند تن دیگر هودج عایشه را از پشت شتر کشته شده برداشتند و بگوشه ای نهادند، و حال آنکه امام بود که دستور داد تا محمد فرزند ابوبکر و برادر عایشه چنین کاری را عهده دار شود. در آخر سیف سخنانی را به امام، و همچنین ام المومنین عایشه نسبت داده است که همگی برخلاف حقیقت و مطالبی است که سایر تاریخ نویسان از طرق مختلف نوشته اند.

دست آورد داستان جمل

در احادیث سیف، در آشوبهائی که از زمان عثمان به بعد وقوع یافته است، برای هیچکس چون قعقاع بن عمرو تمیمی قهرمان افسانه ای، چنین فعالیت چشمگیر و شایان تمجیدی  در فرو نشانیدن آتش آن آشوبها بدست داده نشده است. چه این قعقاع است که سبائیان آشوبگر را از تجمع در مسجد کوفه باز میدارد و آتش فتنه ای که میرفت بین آنها و فرماندار در آن روز زبانه کشد خاموش میسازد. و هم او بوده است که به فرماندهی سپاهی روی به جانب مدینه میگذارد تا خلیفه محصور، عثمان بن عفان را از محاصره متجاسرین و اخلال گران برهاند، ولی چون در راه مدینه خبر کشته شدن عثمان را میشنود، ناگزیر به کوفه باز میگردد. و نیز هم قعقاع بود که به حکمیت بین مردم و استاندار کوفه برمیخیزد، و سخنش در این حکمیت نافذ است، و فرمان میدهد تا مردم برای یاری امام به لشکرگاه او عزیمت نمایند و مردم نیز فرمان میبرند. و هم قعقاع بوده است که امام به وی اعتماد می کند، و فرمان میدهد تا در سمت سفیر صلح و آشتی بین امام و هوادران جمل فعالیت کند، و اقدامات او به نتیجه مطلوب میرسد، و مقدمات صلح بین دو دسته فراهم میگردد، که دخالت و اقدامات اهریمانه عبدالله یمانی آن همه فعالیتها را نقش بر آب میسازد، و یا دسیسه بازی سبائیان آتش جنگی که به تدبیر و درایت قعقاع میرفت که خاموش گردد، با بیرحمی هر چه تمامتر از نو زبانه میکشد و خلقی بسیار را بکام خود میبرد. و باز هم قعقاع بوده که با صدور فرمان کشتن شتر عایشه، جنگ را پایان میدهد. و باز هم قعقاع بوده است که در پایان جنگ با صدور فرمان "شمادر امانید" به سپاهیان جمل عفو عمومی میدهد و خاطر پریشان رزمندگان به هوای جمل را از بیم عاقبت شوم آن میرهاند. و بالاخره قعقاع  است که هودج عایشه را بر میدارد و بر زمین میگذارد. آری، اینهمه افتخارات و سرفرازی از آن اوست، از آن قعقاع بن عمرو، قهرمان شکست ناپذیر، دوستدار امت، دلسوز مسلمین، فرمانده مطاع، رهبر نافذ الکلمه تمیم است که چون تاجی بر تارک قبیله تمیم و بالاخره مضر میدرخشد و همه این افتخارات را نصیب او میسازد. و در برابر همه اینها، تمام دشنامها، بدیها، آشوبها، و فتنه انگیزیها و کارشکنی ها، و بلاها و بدبختیهائی که به جامعه اسلامی رسیده است، همه و همه از ناحیه سبائیان پیروان عبدالله سبا یهودی یمانی بوده است، و بنابراین همه نفرین ها و ناسزاها به سبائیان و بالاخره به همه یمانیها خواهد رسید.

سیف بن عمر تمیمی، از این همه مقدمه چینی، و خلق این همه افسانه های عجیب و غریب و دستکاری در سالهای تاریخ، و تغییر در نامه فرماندهان، خلق جنگها و نبردگاهها و بخصوص طرح افسانه سبائیان و ابن سبا خواسته است به این هدف شیطانی خود برسد که خوشبختانه از نظر سیف بن عمر در سایه لطف و توجهات خاصی که امام المورخین ابوجعفر جریر طبری به افسانه های او مبذول داشته است به این هدف پلیدش خوب هم رسیده است زیرا بیش از دوازده قرن است که حقایق تاریخ اسلامی در پشت ابری ضخیم از اوهام و خرافات و افسانه های سیف بن عمر پنهان گردیده است.

و بالاخره آیا بهتر نیست که بگوئیم، سیف تعصب قبیله ای را بهانه ساخته و در پناه این شعار، به حکم دینی که داشته است در مقام تضعیف اسلام، و از بین بردن آن بوده است. آخر مگر نه اینکه سیف را زندیق  و مانوی مذهب معرفی کرده اند؟

منـابـع

علامه سیدمرتضی عسکری- یکصد و پنجاه صحابی ساختگی– از صفحه 245 تا 250

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد