خطابیه، یکی از گروههای غالیان
فارسی 2318 نمایش |خطابیه یکی از گروههای بزرگ غالیان در نیمه نخست سده دوم است که فردی به نام ابوالخطاب، رهبری آن را در اختیار داشت. ابوالخطاب که نام کاملش محمد بن ابی زینب اسدی یا محمد بن مقلاص بن ابی زینب اجدع براد است و به کنیه ابوطبیان و ابواسماعیل نیز از وی یاد شده، از نخستین کسانی است که توانست با برخورداری از میراث غالیان نوعی اندیشه باطنی را سامان دهد و به تفکر و اندیشه غالیان نیز تعالی بخشد. درباره جزئیات زندگی او اطلاعات چندانی در دست نیست و همین اندازه می دانیم که وی زمانی از اطرافیان نزدیک امام صادق علیه السلام و داعی امام در کوفه بود که توانست اطرافیان فراوانی در این شهر بدست آورد و آنان را به حمایت از امام صادق علیه السلام رهبری کند. در منابع تاریخ دو شخصیت متفاوت از او بدست داده می شود و در حالی که بنابر برخی روایتها امام صادق علیه السلام او را با عناوینی چون «رازدار اهل بیت» و «آگاه از دانش تنزیل و تأویل» ستوده، در برخی از دیگر روایتها امام علیه السلام او را نکوهیده است. شاید پسندیده ترین توجیه برای این روایتها بازگرداندن آنها به دو مقطع متفاوت از زندگی ابوالخطاب باشد؛ چه، او پس از آنکه در دوره نخست فعالیت خود در کوفه، از سوی امام صادق علیه السلام تأیید شد و طرفداران فراوانی نیز بدست آورده بود، پس از مشاهده تندروی هایش، از سوی امام صادق علیه السلام که اساسا صلح طلب بود و از ورود به درگیریهای حاد سیاسی پرهیز داشت، طرد شد و مورد لعن آن حضرت قرار گرفت. «این عمل که احتمالا اندکی پس از جلوس منصور به خلافت در ذوالحجه 136ق./ژوئن 754م. صورت گرفت مایه حیرت عظیم در میان پیروان امام شد. کمی پس از آن در 138ق./ 755-756م. هفتاد تن از هواخواهان غیور ابوالخطاب به اتفاق پیشوای مطرودشان در اوضاع و احوال نامعلومی و ظاهرا برای مقاصد شورشی در مسجد کوفه گرد آمدند. والی کوفه، عیسی بن موسی، با سپاهیان خود به آنان حمله برد و همگی را ز دم تیغ گذرانید. ابوالخطاب دستگیر شد و سپس به فرمان حکمران کوفه به دار آویخته شد.» طرفداران ابوالخطاب را خطابیه گفته اند. هم این گروه با اسماعیلیه نخستین، روابط خوبی داشتند تا جایی که برخی اساسا این گروه را با اسماعیلیه نخستین یکی دانسته اند، و هم ابوالخطاب خود پیوندهایی با اسماعیلیه داشت تا جایی که برخی علت کنار زدن اسماعیل را از جانشینی امام صادق علیه السلام از سوی آن حضرت همین پیوندها و گرایش اسماعیل به افکار و فعالیتهای تندروانه دانسته اند. طرفداران ابوالخطاب یا همان خطابیه پس از مرگ او و شاید نیز در دوران حیات وی به چند گروه شدند و گروهی از آنان همانها بودند که با اسماعیل و پس از درگذشت او با محمد بن اسماعیل بیعت کردند و به هسته های نخستین اسماعیلیان در آمدند. چونانکه منابع فرقه شناختی گزارش کرده اند، خطابیه درباره جانشینی ابوالخطاب اختلاف کردند و از این روی چند دسته شدند:
- دسته ای معمر را رهبر خود گرفتند و او را بسان ابو الخطاب پرستیدند. این دسته معمریه یا خوانده شده اند.
- دسته ای دیگر بزیع بن موسی را جانشین ابوالخطاب دانستند. این گروه را بزیغیه گفته اند.
- دسته ای گفتند عمیر بن بیان عجلی جانشین ابوالخطاب است. این گروه که در کناسه کوفه خیمه ای زده و به پرستش عمیر پرداخته بودند از سوی یزید بن عمر بن هبیره سرکوب شدند و شماری از آنان به قتل رسیدند و شماری را زندانی کردند. از این گروه با نام عمیریه یاد شده است.
- دسته ای نیز مفضل صیرف را رهبر خود گرفتند. این گروه را مفضلیه خوانده اند.
به رغم این دسته بندی، خطابیه عقاید مشترکی داشتند که تقریبا با دیگر انگاره های غالیان همسانی دارد. از آن جمله اینکه امامان را پیامبر و سپس خدا دانستند و معتقد بودند امامان نیز مخاطب سخن فرشته و وحی الهی قرار می گیرند و رسولان و حجج الهی بر دو گونه ناطق و صامت هستند و پیامبر ناطق حضرت محمد صلی الله علیه وآله و پیامبر صامت، علی بن ابی طالب علیه السلام بوده است. این عقیده ای است که شکل تکامل یافته تر آن را بعدها می توان نزد اسماعیلیان یافت. همچنین عقیده داشتند اطاعت از امامان بر همه واجب است و امامان نسبت به غیب و همه آنچه بوده است و خواهد بود آگاهی دارند. این نیز عقیده ای است که بعدها به طور مشخص مفوضه پرچم آن را بر دوش گرفتند.
خطابیه نسبت به امام جعفر صادق علیه السلام غلو فراوان داشتند و تا آن جا پیش رفتند که اما را خدای زمان خویش خواندند و گفتند آن شخصیتی که مردمان او را می بینند حقیقت امام نیست و امام تنها به این جامه خاکی در آمده است تا مردم او را بیینند. آنان بر چنین پایه ای می توانستند مدعی شوند ابوالخطاب از آن امام صادق علیه السلام که مردم می بینند برتر است. همچنین به خطابیه نسبت داده شده که به اباحه و همچنین رفع تکالیف ظاهری دینی نسبت به جامعه خود عقیده داشتند. ناگفته نماند هرچند ابوالخطاب به قتل رسید و هر چند مهدی عباسی به حیات غالیان در کوفه و بحرین و عمان پایان داد، اما همچنان در دوره های بعد نیز نام او مطرح بوده و احتمالا طرفدارانی داشته است، چونانکه در قرن سوم محمد بن عبدالله مهران، کتابی در مناقب ابوالخطاب نوشت، یا یکی از طرفداران امام عسکری علیه السلام ردیه ای بر ابوالخطاب فراهم نهاد. به هر رو، گرچه پایان فعالیت و حیات ابوالخطاب حلقه نهایی تلاشهای غالیان کوفه دانسته می شود، اما این واقعیت پذیرفتنی است که رگه هایی از تفکر او و دیگر غالیان در مفوضه به حیات خود ادامه داده است.
منـابـع
دکتر حسین صابری- کتاب تاریخ فرق اسلامی – از صفحه 289 تا 292
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها