یاد کردن دوستان قدیمی یکی از خصلتهای پسندیده
فارسی 2330 نمایش |مرحوم آیة الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی – طاب ثراه – از مراجع تقلید بزرگ عصر خود بود، و تقریبا مرجعیت عامه تشیع را داشت و در روز عرفه ماه ذیحجه 1365 قمری از دنیا رفت و مرقد شریفش در صحن مطهر نجف اشرف در اتاق معروف زیر ساعت قرار دارد. درباره این بزرگوار نقل می کنند: در زمان مرجعیت خود، روزی برای زیارت مرقد شریف دو امام بزرگوار (امام هفتم حضرت موسی بن جعفر، و امام نهم حضرت جواد علیهم السلام) از نجف اشرف رهسپار کاظمین شد. در کاظمین پس از زیارت، به همراهان فرمود: من حدود سی سال قبل که در کاظمین مشغول درس و بحث بودم، رفقایی داشتم، بپرسید که زنده اند تا از آنها احوالی بپرسم، از جمله یک نفر «کاسب جزء» در کنار حرم بود و من با او مأنوس بودم و از او نیازهای زندگی خانه را خریداری می کردم. چند نفر از همراهان رفتند و آن کاسب را پیدا کردند و به او گفتند، حضرت آیة الله العظمی اصفهانی شما را طلبیده است، او بسیار خوشحال شد و با شتاب به حضور ایشان رسید. مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی وقتی او را دید که پیر و شکسته شده، از او پرسید: آیا مرا می شناسی؟ کاسب گفت نه به جا نمی آورم.
– درست فکر کن من سی سال قبل می آمدم از مغازه تو لوازم زندگی می خریدم، آیا به یاد نداری؟
- هرچه فکر می کنم یادم نمی آید.
– آیا به یاد داری که به من می گفتی چرا خانه برای خود تهیه نمی کنی، مستأجری کار سختی است، و من هم عیالوار می باشم و هم مستأجرم و می دانم که خیلی سخت است؟! آیا اکنون هم عیالوار و مستأجر هستی؟
- دخترهایم را شوهر دادم و فعلا از نظر عیالواری، سبکتر هستم، اما هنوز خانه ندارم و مستاجر می باشم. مرحوم آیة الله العظمی اصفهانی با محبت خاصی به او نگریست و فرمود: «برو خانه ای را پیدا کن در خریدن آن، من تو را کمک می کنم». او فورا رفت و دنبال خانه گشت. تا خانه ای را پیدا کرد و خرید، و مرحوم آیة الله العظمی اصفهانی در خرید آن خانه کمک مالی شایانی از بیت المال به او نمود، و به این ترتیب آن مستضعف بینوا، صاحب خانه شد.
منـابـع
محمد محمدی اشتهاردی- داستان دوستان – از صفحه 690 تا 691
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها