مسائلی درباره عصمت پیامبر اکرم (ص) در کلام قرآن
فارسی 1578 نمایش |تعبیرات مختلفی در آیات قرآن مجید است که گاهی گمان می شود این تعبیرات دلیل بر این است که گاهی گناه و خطا از پیامبران صادر شده است. یکی از مهمترین آیاتی که در این زمینه مطرح شده است، آیات مربوط به حضرت محمد (ص) می باشد. در اینجا به دو نمونه از این آیات اشاره می کنیم.
الف- در آیه 43 سوره توبه می خوانیم: خداوند به پیغمبرش خطاب کرده، می فرماید: «خداوند تو را بخشید، چرا به آنها اجازه دادی، پیش از آنکه کسانی که راست گفتند برای تو روشن شوند و دروغگویان را بشناسی»؟! (عفی الله عنک لم اذنت لهم حتی یتبین لک الذین صدقوا وتعلم الکاذبین). آیا تعبیر به «عفو» از یکسو و «عقاب و سرزنش» و سوال از اینکه چرا به آنها اجازه دادی؟ از سوی دیگر، دلیل بر آن نیست که اجازه ای را که پیامبر به گروهی از منافقان دادند که از شرکت در میدان جهاد خودداری کنند کار خلافی بوده؟ آیا این آیه با مقام عصمت آن حضرت سازگار است؟ جالب اینکه در این آیه خداوند نخست سخن از عفو می گوید و بعد عتاب می کند، ولی بعضی از ناآگاهان بدون توجه به این لطف بیان الهی چنان جسورانه نسبت به این مساله برخورد کرده اند که آیه را دلیل بر امکان صدر گناه از پیامبر دانسته اند! از جمله «زمخشری» در «کشاف» در تفسیر این آیه می نویسد: جمله «عفی الله عنک» کنایه از جنایت است، زیرا عفو در چنین جائی به کار می رود و معنای آیه این است که تو خطا کردی و بد کاری انجام دادی»! در حالی که اگر کمی بیشتر در محتوای آیه و صدور ذیل آن، و تعبیراتی که در آیات آمده دقت می کردند می دانستند که کلمه عفو، و عتاب نسبت به حضرت در واقع برای بیان زشتی کار منافقان است، و روی سخن را به پیامبر کردن نوعی تعبیر کنائی لطیف برای بیان یک واقعیت مهم است. توضیح اینکه: گاه انسان یکی از دوستانش را مورد عتاب و خطاب قرار می دهد که چرا نگذاشتی فلان کس رسوا شود و مردم او را بشناسند؟ و در حقیقت این عتاب و خطاب مقدمه ای است برای انتقاد از شخص ثالث. این موضوع را با ذکر مثالی می توان روشن ساخت. فرض کنید کسی بخواهد به صورت فرزند بی گناه شما سیلی بزند. یکی از دوستان شما دست او را بگیرد، مسلما از این کار ناراحت نمی شوید، ولی گاه برای اثبات زشتی باطن آن شخص، روی سخن را به دوستتان کرده، و به صورت عتاب می گوئید: چرا نگذاشتی سیلی بزند، تا همه مردم این مرد سنگدل را بشناسند. این سخن در لباس عتاب و سرزنش یک دوست است، در واقع کنایه بلیغی است از بیرحمی و سنگدلی آن مرد ستمگر. در بعضی از تعبیراتی که از امام علی بن موسی الرضا(ع) در تفسیر این آیه نقل شده این تعبیر آمده است که امام (ع) فرمود: «این آیه از قبیل ضرب المثل معروف عرب است که می گوید بتو می گویم، ولی ای همسایه تو بشنو، خداوند نیز روی سخن را در این آیه به پیامبرش کرده ولی منظور امت است». این سخن ممکن است اشاره به همان مطلبی باشد که در بالا گفته شد، شاهد این سخن آنکه در آیات دیگر قرآن به پیامبر(ص) اجازه داده شده است که وقتی مومنان از آن حضرت اجازه می خواهند که از شرکت در بعضی کارهای مهم به خاطر گرفتاریهای شخصی معاف شوند پیامبر به هرکس که می خواهد و صلاح می بیند اجازه دهد (فاذا استاذنوک لبعض شانهم فاذن لمن شئت منهم واستغفر لهم الله) (نور/62). بنابراین با این اجازه الهی مانعی وجود نداشته که پیامبر به گروهی از منافقان اجازه دهد تا از شرکت در جهاد خودداری کنند، به خصوص اینکه شرکت آنها مشکلی از مسلمانان را حل نمی کرده، و شاید مشکلاتی هم می آفریده است. از مجموع این جهات می توان فهمید که تفسیر بالا تفسیر مناسبی برای آیه فوق است، در آیه چیزی که مخالف مقام عصمت باشد وجود ندارد.
ب- آیه دیگری که درباره پیامبر (ص) سوال انگیز شده آیه 68 سوره انعام است، آنجا که می گوید: «واذا رایت الذین یخوضون فی آیاتنا فاعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره واما ینسینک الشیطان فلا اقعد بعد الذکری مع القوم الظالمین»، «هرگاه کسانی را که آیات ما را استهزاء می کنند ببینی از آنها روی بگردان تا به سخن دیگری بپردازند، و اگر شیطان (این موضوع را) از یاد تو ببرد به محض یادآوری با قوم ظالم منشین». سوال این است که اگر شیطان بتواند در روح پاک پیامبر نفوذ کند، و حکم الهی را دائر به ترک مجالست با اهل باطل از یاد او ببرد، چگونه ممکن است در برابر خطا معصوم باشد؟ و به تعبیر دیگر یکی از دو شاخه «عصمت» مصونیت از سهو و نسیان و خطا است، آیا آیه فوق این مطلب را مخدوش نمی کند؟
پاسخ
دقت در آیه بعد از آن به خوبی این نکته را روشن می سازد که گرچه ظاهرا روی سخن در این آیه به پیامبر (ص) است، اما در واقع منظور پیروان او هستند، که اگر گرفتار فراموشکاری شدند و در جلسات آلوده به گناه و استهزا کفار نسبت به مقدسات شرکت کردند، به محض اینکه متذکر شوند باید از آنجا برخیزند و بیرون روند، و در حقیقت از قبیل ضرب المثل معروف عرب است که می گوید: «ایاک اعنی واسمعی یا جاره»، «مخاطبم توئی، ولی همسایه تو بشنو» زیرا در آیه بعد از آن چنین می خوانیم «و ما علی الذین یتقون من حسابهم من شیء ولکن ذکری لعلهم یتقون»، «اگر افراد پرهیزگار (از روی اجبار یا فراموشی یا به قصد ارشاد) با آنها بنشینند چیزی از حساب و گناه آنها بر ایشان نیست، ولی این کار تنها باید) برای متذکر ساختن آنها (کفار) باشد شاید پرهیزکاری پیشه کنند» (انعام/ 69). همانگونه که ملاحظه می کنیم در این آیه سخن از افراد با تقوا است و ناظر به توده مسلمین است، نه شخص پیامبر(ص)، درحالی که این آیه بحث آیه گذشته را تکمیل می کند. نظیر اینگونه بحثها در گفتگوهای روزمره و در ادبیات زبانهای مختلف فراوان دیده می شود که روی سخن را به کسی می کنند و هدف شخص یا اشخاص دیگری است. از جمله در آیه 23 سوره اسراء به هنگام توصیه درباره پدر و مادر می خوانیم: «و قضی ربک الا تعبدو الا ایاه وبالوالدین احسانا اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلاتقل لهما اف ولا تنهرهما و قل لهما قولاکریما»، «پروردگارت فرمان داده، جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید، هرگاه یکی از آنها یا هر دو نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار لطیف و سنجیده بزرگوارانه به آنها بگو». روشن است که ضمیر «ربک» خطاب به پیامبر(ص) است، درحالی که «الا تعبدوا» خطاب به همه مومنان می باشد (زیرا به صورت صیغه جمع است)، سپس در جمله «اما یبلغن عندک الکبر» تا آخر آیه تمام ضمیرها مفرد است، و مخاطب در آن، پیامبر(ص) می باشد، در حالی که می دانیم پیغمبر اکرم (ص) سالیان دراز قبل از نبوت پدر و مادر خود را از دست داده بود، بنابراین، اینگونه دستورات درباره احترام والدین به صورت خطاب پیامبر(ص) از قبیل همان ضرب المثل معروف «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» است. و اینکه جمعی از مفسران اهل سنت پذیرفته اند که مانعی ندارد مخاطب آیه مورد بحث پیامبر(ص) باشد، و چنین نسیان برای او جایز است، صحیح به نظر نمی رسد، چرا که مورد آیه نسیان احکام الله است، مگر می شود پیامبر (ص) حکم الهی را فراموش کند، و اگر فراموش کند، چه اعتماد و اطمینانی به سخنان او در مسأله وحی که اساس دعوت او است باقی می ماند.
ج: بعضی از آیات سوره «ضحی» نیز از جمله آیاتی است که برای ما که معتقد به لزوم عصمت پیامبر(ص) از آغاز عمر هستیم ایجاد سوال می کند، آنجا که می فرماید: «الم یجدک یتیما فوی- و وجدک ضالافهدی - و وجدک عائلا فاغنی»، «آیا تو را یتیم نیافت و پناه داد؟ و تو را گمشده ای یافت و هدایت کرد، و تو را فقیر یافت و بی نیاز نمود» (ضحی/6 و 7). در تفسیر این آیه و بیان محتوای آن، مفسران بیانات گوناگونی دارند. افراد کمی آیه را به معنی گمراهی و کفر تفسیر کرده اند، و حتی بعضی از مفسران ناآگاه و بیخبر از دلائل عصمت گفته اند که پیامبر اسلام (ص) چهل سال به آئین قوم خود (آئین بت پرستی ) بود تا اینکه از سوی خداوند هدایت شد. ولی تمام مفسران «شیعه» و جمهور مفسران «اهل سنت» (همانگونه که فخر رازی اعتراف کرده است) اینگونه تفسیری را برای آیه نپذیرفته اند، و جملگی اتفاق بر این دارند که پیامبر اسلام (ص) یک لحظه در تمام عمرش کفر نورزید و مشرک نبود. این مفسران در تفسیر آیه بیانات متعددی دارند، و تفسیرهای زیادی ذکر کرده اند که بالغ بر بیست تفسیر می شود که فخر رازی ذیل آیه مورد بحث همه را جمع آوری کرده است. آنچه از میان آنها قابل توجه است، و با محتوای آیه و سایر آیات قرآن مجید سازگار می باشد چند تفسیر زیر است:
1- با توجه به آیه قبل و بعد آن که اشاره به دوران کودکی و جوانی پیامبر(ص) می کند، و اشاره به این است که تو در آن دوران (کرارا) گمشدی و جانت به خطر افتاد (یکبار مادر رضاعی تو «حلیمه سعدیه» بعد از پایان دوران شیرخواری تو را به مکه می آورد تا به عبدالمطلب دهد در وسط راه در میان دره ها گم شدی، و بار دوم در دره های مکه آنگاه که در حمایت عبدالمطلب بودی و مرتبه سوم در آن هنگام که با عمویت ابوطالب در قافله ای به سوی شام می رفتی، و در یک شب تاریک و ظلمانی راه را گم کردی و گم شدی) خداوند در تمام این موارد تو را هدایت فرمود و به آغوش پر مهر جد یا عمویت بازگرداند. شاهد این تفسیر اینکه در آیه قبل از آن اشاره به مساله یتیمی پیامبر(ص) شده است، و آیه بعد از آن اشاره به فقر مادی آن حضرت است، «ضلالت» و «هدایتی» که در وسط این دو واقع شده نیز همان هدایت و ضلالت مادی و جسمانی است، در غیر این صورت قرار گرفتن هدایت معنوی در میان این دو امر مادی چندان مناسب به نظر نمی رسد(دقت کنید).
2- منظور از ضلالت و هدایت همان ناآگاهی و آگاهی نسبت به اسرار نبوت و قوانین اسلام و معارف قرآن است، یعنی تو هرگز از این امور آگاه نبودی، خدا بود که این نور را در قلب تو افکند تا به وسیله آن انسانها را هدایت کنی. شاهد این سخن آیات دیگری از قرآن است، از جمله آیه 52 شوری که می گوید: «ما کنت ما الکتاب و لا الایمان ولکن جعلنا نورا نهدی به من نشاء من عبادنا»، «تو نه کتاب (قرآن) را می دانستی نه ایمان (و معارف محتوای قرآنی) را، ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هرکس از بندگانمان را بخواهیم هدایت می کنیم». بدیهی است پیامبر(ص) قبل از رسیدن به مقام نبوت و رسالت گرچه موحد و یکتاپرست بود، ولی فاقد این فیض الهی یعنی مقام رسالت و معارف قرآنی بود، خدا دست او را گرفت و هدایتش فرمود و بر این مقام نشاند. تعبیر «نهدی به من نشاء من عبادنا» در این آیه نشان می دهد که منظور از هدایت در اینجا همان هدایت به اسلام است. در آیه 3 سوره یوسف نیز می خوانیم: «نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن و ان کنت من قبله لمن الغافلین»، «ما بهترین داستانها را برای تو از طریق این قرآن که به تو وحی کردیم بازگو می کنیم هر چند پیش از آن از غافلان بودی». گرچه این تفسیر، هدایت و ضلالت به مفهوم معنویش تفسیر شده و چنان که گفتیم با آیه قبل و بعد آن متفاوت است، ولی توجه به آیات دیگر قرآن از باب «القرآن یفسر بعضه بعضا» قرینه قابل ملاحظه ای بر این تفسیر است.
3- منظور از «ضال» در اینجا «گم شده بودن از نظر شخصیت در میان قوم و جمعیت خویش است» چنانکه در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا(ع) می خوانیم فرمود: «و وجدک ضالا، ای ضاله فی قوم لا یعرفون فضلک فهدا هم الیک»، «خداوند تو را گم شده و ناشناخته در میان قومی یافت که فضل تو را نمی دانستند، و او آنان را به سوی تو هدایت کرد». همین معنی به تعبیر دیگری در تفسیر نورالثقلین از عیون اخبار الرضا(ع) آمده است. اطلاق واژه «ضال» و «ضاله» بر این معنی معمول است، چنانکه در حدیث آمده است «الحکمه ضاله المومن»، «دانش گمشده انسان با ایمان است» به این ترتیب آیه دارای چند تفسیر زنده است که با مقام عصمت منافات ندارد.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی - تفسیر سوره ابراهیم (ع) – صفحه 103 و صفحه 151 تا 153 و صفحه 158 تا 163
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها