تفسیر آیاتی از سوره هود درباره عذاب قوم حضرت لوط(ع)
فارسی 2476 نمایش |خداوند متعال در آیات 83-81 سوره مبارکه هود می فرماید:
«قالوا یلوط انا رسل ربک لن یصلو الیک فاسر بإهلک بقطع من اللیل ولا یلتفت منکم احد الا امر اتک انه مصیبها ما اصابهم ان موعدهم الصبح الیس الصبح بقریب»
«فلما جاء امرنا جعلنا علیها سافلها وامطرنا علیها حجاره من سجیل منضود»
«مسومه عندربک وما هی من الظلمین ببعید»
«گفتند: ای لوط ما فرستادگان پروردگار تو هستیم؛ آنها هرگز دسترسی به تو نخواهند داشت. تو با خانواده ات در پاره ای از شب ]از این شهر[ بیرون برو و هیچ یک از شما به پشت سرش نگاه نکند! مگر همسرت که او نیز به همان بلا که آنها گرفتار می شوند، گرفتار خواهد شد. موعد ]عذاب[ آنها صبح است! آیا صبح نزدیک نیست؟!»
«هنگامی که فرمان ما رسید؛ ]شهر و دیار[ را زیرورو کردیم و بارانی از سنگ از گل های متحجر متراکم بر آنها فرود آوردیم»
«]سنگ هایی که[ نزد پروردگارت نشاندار بودند و آن از ستمگران دور نیست».
خروج حضرت لوط علیه السلام و خانواده اش از شهر
حضرت لوط علیه السلام وقتی فرستادگان خدا را شناخت، طبیعی است که بسیار خوشحال شد و تمام غصه ها از جانش زائل گشت، همچون آدم تشنه کامی که در بیابان سوزانی به آب سرد و زلالی برسد یا گرمازده ای که به ظل ممدود و سایه ی گسترده ای پناهنده شود و نسیم های آرام بخش بر او بوزد. فرشتگان پس از تسکین آلام روحی او گفتند: اینک دستور این است که هم الان تو به همراه خانواده (به جز همسرت) از شهر بیرون بروی و شهر را با تمام اهلش به ما واگذاری که ما باشیم و این قوم تبهکار. «فاسر بإهلک بقطع من اللیل». اسراء به معنای سیر شبانه است در سوره ی اسراء اشاره به معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شده: «سبحان الذی اسری بعبده لیلا من لمسجد الحرام الی المسجد الاقصی» (اسراء/1)، «منزه آن خدایی که بنده اش را شبانه حرکت داد و در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی رسانید». پس معنای شب در معنای اسراء هست. ذکر کلمه ی «لیل» پس از آن، از باب توضیح و تأکید است. به حضرت لوط علیه السلام دستور داده شده تا صبح نشده است تو به همراه خانواده ات در پاره ای از شب حرکت کن و از شهر بیرون برو: «ولایلتفت منکم احد الا امراتک انه مصیبها ما اصابهم» (هود/74)، «..و احدی از شما نباید در شهر بماند مگر همسر تو که باید بماند تا همان عذابی که به دیگران رسیده به او هم برسد..». این جمله ی «ولایلتفت منکم احد» را بعض مفسران اینگونه معنی کرده اند: «کسی از شما به پشت سرش نگاه نکند یا قلبا نگران آنچه که از متاع زندگی در شهر باقی گذاشته اید، نباشد» و محتمل است به این معنا باشد که کسی ترحم به مردم این شهر نکند. آن چنان که حضرت ابراهیم علیه السلام در مقام شفاعت از قوم لوط برآمد که خدا فرمود: «یجادلنا فی قوم لوط» (هود/ 74)، ابراهیم درباره ی قوم لوط با ما به گفتگو پرداخت و ما گفتیم: «یا ابراهیم اعراض عن هذا...» (هود/76)، «ای ابراهیم! از این سخن درگذر] راجع به آن قوم با من حرف نزن.[ اینجا هم محتمل است مقصود از «ولایلتفت منکم احد» این باشد که احدی از شما خاندان لوط درباره ی این قوم محکوم به عذاب اظهار ترحم ننماید! آنگاه فرشتگان مأمور عذاب گفتند: «ان موعدهم الصبح الیس الصبح بقریب»، «حقیقت اینکه هنگام مقرر برای نزول عذاب براین قوم، موقع صبح است آیا صبح نزدیک نیست»؟ این جمله ممکن است جواب برای استعجال حضرت لوط علیه السلام باشد یعنی وقتی آن حضرت آگاه شد که اینها مأموران عذاب هستند، بس که از دست آن مردم بدی ها دیده و زجرها کشیده بود، دلش می خواست هرچه زودتر عذاب بر آنها نازل شود. در این قسمت، استعجال و شتابزدگی داشت ولی فرشتگان خدا گفتند: ما دستور داریم تا صبح مهلتشان بدهیم، تو هم ای جناب لوط! تحمل کن! نه مگر صبح نزدیک است و چند ساعتی بیش نمانده است؛ تو که سالها در کنار این مردم صبر و تحمل داشته ای، این چند ساعت را هم متحمل باش. حال سر این مهلت چه بوده است، نمی دانیم ولی محتمل است برای این بوده که شاید توبه کار بشوند و به سوی رب رحیم برگردند. چنان که در داستان قوم یونس علیه السلام خواندیم که بر اثر مهلت خدا و راهنمایی یک عالم به راه آمدند و عذابی که تا بالای سرشان آمده بود، برداشته شد و سعادتمند شدند. اینها هم مهلت داده شدند که شاید تا صبح تنبه پیدا کرده و توبه کار شوند، مخصوصا که اول شب بر اثر مشت خاکی که یکی از فرشتگان به صورتشان پاشید کور شدند و همین کافی بود که مقدمه ی عذاب را بشناسند و تائب بشوند. احتمال این هم هست که این جمله، استعجال از طرف فرشتگان باشد! یعنی: آنها به حضرت لوط علیه السلام گفتند: تعجیل کنید و هر چه زودتر از شهر بیرون بروید زیرا موعد عذاب این قوم صبح است و صبح هم که بسیار نزدیک است. عجله کنید تا صبح نشده، شما از شهر خارج بشوید.
نزول عذاب های مرگبار الهی بر سر قوم لوط
به هرحال حضرت لوط علیه السلام و همراهانش شبانه از شهر خارج شدند و شب به پایان رسید و هنگام طلوع خورشید عذاب شدید خدا بر آن قوم طاغی دامن گسترانید که در سوره ی حجر آیه 73 می خوانیم: «فاخذتهم الصیحه مشرقین»، «به هنگام اشراق و طلوع خورشید بود که صیحه و فریادی مرگبار همراه با صاعقه یا زلزله آنها را گرفت». در این آیات سوره ی هود به دو نوع عذاب اشاره شده است: 1. تقلیب و زیرورو کردن. 2. سنگباران نمودن؛ که می فرماید: «فلما جاء امرنا جعلنا عالیها سافلها وامطرنا حجارة ها من سجیل منضود مسومه عند ربک»، «هنگامی که فرمان ما فرا رسید، آن سرزمین و آن شهرها را زیرو رو کردیم و بارانی از سنگ از گل های متحجر پی درپی نشاندار در نزد پروردگارت بر آنها فرو ریختیم..».
فرمان خدا، مایه ای جز اراده و خواستن ندارد!
«انما امره اراده شیئا إن یقول له کن فیکون» (یس/82)، «همانا امر و فرمان او این است؛ هرچه را بخواهد ایجاد کند به او می گوید: موجود شو، او موجود می شود». تعبیر به گفتن نیز از باب فهماندن به ماست و گرنه جز اراده و خواست چیزی لازم نیست! در سوره ی یس می فرماید: «وما انزلنا علی قومه من بعده من جند من السماء و ما کنا منزلین* ان کانت الا صیحة واحدة فاذا هم خامدون» (یس/29-28)، «ما هرگز برای از بین بردن قومی از آسمان لشکری نازل نمی کنیم بلکه با یک صیحه ی مرگبار آسمانی همه را خامد و خاموش می سازیم».
موتفکات، یعنی شهرهای واژگون
خداوند حکیم آنجا که سخن از توحید در عبادت به میان می آورد از ذات اقدسش تعبیر به من می کند و می گوید: «اننی انا الله اله الا انا فاعبدنی» (طه /14)، به یقین منم که الله هستم و جز من معبودی نیست و من را عبادت کن..». اما آنجا که سخن از موضع قدرت می گوید، از ذات اقدسش تعبیر به ما می کند و می فرماید: «فلما جاء امرنا جعلنا علیها سافلها»، «همین که فرمان ما به آن شهر و دیار رسید؛ آن را زیرورو کردیم؛ بالای آن را پایین آورده و پایین آن را بالا بردیم...». مثل اینکه شما کاسه ای را هر چه در آن هست از زمین بلند کنید و وارنه اش سازید. تمام چهار شهر دریک چشم به هم زدن از اعماق خود کنده شدند و با تمام احمال و اثقالشان بالا رفتند و به صورت واژگون فرود آمده و در شکم زمین دفن شدند. علاوه بر این: «وامطرنا علیها حجاره من سجیل منضود»، «بارانی از سنگ بر آن سرزمین فرو ریختیم»! حال آیا سنگبارانی پیش از زیرورو شدن آن شهرها بوده یا پس از آن و یا همزمان، از آیات قرآن هیچ یک از این وجوه به طور صریج استفاده نمی شود. «واو عطف» هم دلالت بر ترتیب و تقدم و تاخر مطلب نمی ماند و بر فرض اینکه پس از زیرورو شدن هم باشد، دلیل بر شدت منفوریت آن قوم در پیشگاه خدا و استحقاق عقوبت مضاعف می باشد. کلمه «سجیل» بنا به گفته ی بعض مفسران در اصلیک کلمه ی فارسی به معنی: سنگ گل بوده و معرب شده، یعنی به صورت لفظ عربی «سجیل» درآمده است یعنی گل متحجر. («منضود» یعنی پی درپی متراکم توأم با سرعت که گویی سنگ پارها سوار بر هم فرو می ریزند. «مسومه عند ربک»، آن سنگ ها، نشاندار به نشان های مخصوص آسمانی بودند که هر سنگی به کدام نقطه باید فرود آید و چه کسی را باید تباه سازد.
عذاب های کوبنده در انتظار طاغیان امت های دیگر
در قست پایانی آیه آمده است: «و ما هی من الظلمین ببعید»، «این سنگ های آسمانی از ستمگران دور نیست»، یعنی گمان نکنید این سنگباران آسمانی اختصاص به قوم لوط دارد بلکه هر جمعیت منحرف از صراط مستقیم عدل و حق، انتظار چنین سرنوشت شومی را باید داشته باشند منتهی به اشکال مختلف از زلزله و سیل و صاعقه و توفان و جنگ های ویرانگر و اختلافات اجتماعی و... زیرا خدای نظام بخش به جهان، همان خداست و انسان طغیانگر دارای شهوت و غضب همان انسان است، و سنت خداوند عادل و حکیم- که تجاوزگران ازمرز بندگی باید کوبیده شوند- نیز همان سنت است. از این نظر این نوع عذاب های کوبنده که بر قوم لوط فرود آمد؛ از طاغیان امت های دیگر نیز دور نخواهد بود!! احتمالا این جمله را به این معنا نیز می شود حمل کرد که ویرانه های «موتفکات» و شهرهای واژگون شده ی قوم لوط از ظالمان و مشرکان مکه و حجاز فاصله ی زیادی ندارد. در سر راهشان که بین مکه و شام مسافرت می کنند، از کنار آن سرزمین می گذرند و می توانند آنها را ببینند و عبرت بگیرند. در سوره ی حجر این آیه را می خوانیم: «و انها لبسیل مقیم» (حجر/76) «آن ویرانه ها در کنار راهی مشخص ثابت است» و در سوره ی صافات آمده است: «و انکم لتمرون علیهم مصبحین* و باللیل افلا تعقلون» (صافات/138- 137)، «شما پیوسته صبحگاهان و شبانگاهان از کنار آنان می گذرید، آیا نمی اندیشید»؟ ممکن است این آیه این گونه معنا شود: شما صبح و شام با تلاوت آیات قرآن که وقایع گذشتگان را به شما نشان می دهد از کنار آنان می گذرید و یا مقصود، عبور رهگذران و مسافران از کنار آن سرزمین باشد که هر دو طریق باید برای اندیشمندان عبرت انگیز باشد.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی – تفسیر سوره هود – از صفحه 389 تا 395
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها