عصمت پیامبر و شبهه ی تنافی آن با قرآن
فارسی 3558 نمایش |ممکن است ظاهر برخی از آیات منافی با عصمت پیامبر اکرم (ص) پنداشته شود، مانند: «لئن أشرکت لیحبطن عملک؛ چنانچه شرک بورزی، حتما اعمال تو حبط و باطل خواهد شد.» (زمر/ 65) و «لئن اتبعت أهواءهم بعد الذی جاءک من العلم ما لک من الله من ولی ولا نصیر؛ اگر پس از دریافت علم و درک حق، از خواسته های اهل کتاب پیروی کنی، خداوند سرپرست و یاور تو نخواهد بود.» (بقره/ 120)
عدم تدبر در این گونه آیات ممکن است باعث این توهم شود که (معاذ الله) زمینه ی شرک یا تبعیت از اهل کتاب در مقابل پیروی از وحی در وجود مبارک پیامبر بوده است که مورد نهی قرار گرفت، و چنین انسانی را نمی توان معصوم خواند.
پاسخ اجمالی به این پندار نادرست آن است که وجود چنین خطابهایی دلیل بر شمول آن نسبت به رسول اکرم (ص) نیست، زیرا در احادیث آمده است که قرآن بر اساس مثل معروف عرب: «إیاک أعنی واسمعی یا جارة» نازل شده است، بنابراین از آن جا که پیامبر گیرنده ی وحی و مخاطب اصلی کلام الهی است، ظاهر خطابها ناظر به اوست وگرنه در حقیقت این گونه خطابها ناظر به مسلمانان است و شاهدش خطابهایی است که درباره ی پیامبر (ص) اصلا موضوع ندارد، مانند: «وقضی ربک ألا تعبدوا إلا إیاه و بالوالدین إحسانا إما یبلغن عندک الکبر أحدهما أو کلاهما فلا تقل لهما أف ولاتنهرهما وقل لهما قولا کریما* واخفض لهما جناح الذل من الرحمة؛ و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد اگر يكى از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگى رسيدند به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخنى شايسته بگوى و از سر مهربانى بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو پروردگارا آن دو را رحمت كن.» (إسراء/ 23- 24)
در این آیات نسبت به تکریم پدر و مادر و احسان به آنها و نرنجاندن آنان سفارش اکید شده است، در حالی که پدر رسول اکرم (ص) پیش از تولد آن حضرت و مادرش نیز در خردسالی وی از دنیا رفته بودند.
شاهد دیگر، خطابهایی است که موضوع آن عام است ولی خطاب متوجه شخص رسول اکرم (ص) است، مانند: «یا أیها النبی إذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن؛ اى پيامبر چون زنان را طلاق گوييد در [زمانبندى] عده آنان طلاقشان گوييد و حساب آن عده را نگه داريد و از خدا پروردگارتان بترسيد.» (طلاق/ 1)
همین گونه است توبیخ مردم در خطابی که در ظاهر متوجه شخص پیامبر است، چنانکه خداوند در قیامت به حضرت عیسی (ع) می گوید: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را عبادت کنید (و ما را إله و معبود خود بدانید)؟ حضرت مسیح (ع) در جواب عرض می کند: که هرگز من آن را نگفتم: «وإذ قال الله یا عیسی ابن مریم ءأنت قلت للناس اتخذونی و أمی إلهین من دون الله؛ و [ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود اى عيسى پسر مريم آيا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستيد گفت منزهى تو مرا نزيبد كه [در باره خويشتن] چيزى را كه حق من نيست بگويم.» (مائده/ 116) روشن است که این نحوه بیان، توبیخ نسبت به مردم است نه حضرت عیسی (ع).
نظیر این که خدای سبحان در قیامت در خطابی که ظاهر آن ناظر به ملائکه است ولی در واقع سرزنش بت پرستان است، به فرشتگان می فرماید: «و یوم یحشرهم جمیعا ثم یقول للملائکة أهؤلاء إیاکم کانوا یعبدون* قالوا سبحانک أنت ولینا من دونهم بل کانوا یعبدون الجن أکثرهم بهم مؤمنون؛ آیا مردم شما را می پرستیدند؟ ملائکه در جواب می گویند: تو منزه از شریک و نظیری، تو مولا و سرپرست ما هستی بلکه آنها شیطان را می پرستیدند.» (سباء/ 40- 41)
اما پاسخ تفصیلی به شبهه ی منافات آیاتی از قرآن کریم با عصمت رسول اکرم (ص) نیازمند بیان تفصیلی آن آیات است: آیه ی اول: «ولئن اتبعت أهواءهم بعد الذی جاءک من العلم ما لک من الله من ولی ولا نصیر؛ ای پیامبر (ص) پس از دریافت وحی و درک حق، اگر از خواسته های تبهکاران (اهل کتاب) پیروی کنی، هیچ سرپرست و یاوری در برابر عتاب و عقاب خداوند نخواهی داشت.» (بقره/ 120)
علاوه بر آنچه درباره ی عدم شمول این گونه آیات نسبت به رسول اکرم (ص) گذشت و نیز این که قضیه شرطیه تنها دلالت بر صحت ملازمه دارد نه بر تحقق مقدم یا تالی، این نکته نیز قابل ذکر است که آن حضرت مانند سایر مسلمانان همان گونه که به نماز و روزه و تبلیغ احکام خدا و... مکلف است، به اجتناب از پیروی خواسته های کفار نیز مکلف است، و قانون عمومی تکلیف این است که ترک آن عذاب دارد و در این جهت همه ی مکلفان یکسانند و استثنایی ندارد. بنابراین اگر پیامبر نیز شرک بورزد، اعمالش حبط می شود.
آیه ی دوم: «ولئن اتبعت أهواءهم من بعد ما جاءک من العلم إنک إذا لمن الظالمین؛ اگر از خواسته های تبهکاران پیروی کنی، جزو ستمگران خواهی بود.» (بقره/ 145)
این آیه نیز با عصمت پیامبر منافات ندارد،زیرا اولا آیه به صورت قضیه شرطیه بیان شده است و در آن هیچ اشعاری به تحقق مقدم و تالی نیست، و ثانیا چنانچه پیامبر به خواسته های کفار اهمیت می داد و با آنها سر سازش داشت،آن همه رنج، شکنجه، تبعید، محاصره اقتصادی و حدود هشتاد جنگ (اعم از غزوه و سریه) اتفاق نمی افتاد و این جمله جانگداز را بر زبان نمی راند که «ماأوذی نبی مثلما أوذیت.»
آیه ی سوم: «الحق من ربک فلا تکونن من الممترین؛ حق از طرف خداوند به تو رسیده است و تو هرگز در مریه و شک مباش.» (بقره/ 147)
این آیه نیز منافات با عصمت پیامبر ندارد، زیرا خدای سبحان خود حرکت آن حضرت را بر صراط مستقیم تأیید و تثبیت کرده است: «علی بینة من ربه؛ از جانب پروردگارش بر حجتى روشن است.» (هود/ 17) «إنک علی صراط مستقیم؛ تو در مسائل علمی و عملی، دارای بینه و بر صراط مستقیم هستی.» (زخرف/ 43) بنابراین همان طور که گذشت گرچه ظاهر خطاب در آیه مزبور متوجه پیامبر است، لیکن مخاطب اصلی آن دیگران هستند که در مبدأ قرآن و اتصال آن به خداوند تردید داشتند.
آیه ی چهارم: «لیس لک من الأمر شیء أو یتوب علیهم أو یعذبهم فإنهم ظالمون؛ هيچ يك از اين كارها در اختيار تو نيست يا [خدا] بر آنان مى بخشايد يا عذابشان مى كند زيرا آنان ستمكارند.» (آل عمران/ 128) گفته شده که جمله ی «لیس لک من الأمر شیء» یعنی چیزی از امر و تصمیم درباره توبه یا توبیخ تبهکاران برای تو نیست، منافات با عصمت پیامبر دارد. ولی واضح است که این جمله معترضه بوده، معنای آیه چنین است: خداوند درباره تبهکاران تصمیم می گیرد. پس یا آنها را خوار کرده و به عذاب گرفتارشان می سازد و یا توبه آنها را می پذیرد و تصمیم گیری نهایی با خداست و تو ای پیامبر در این زمینه نقشی نداری و تنها مأمور ابلاغ پیام خداوند هستی.
آیه ی پنجم: «إنا أنزلنا إلیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما أراک الله ولا تکن للخائنین خصیما* واستغفر الله إن الله کان غفورا رحیما* ولا تجادل عن الذین یختانون أنفسهم إن الله لا یحب من کان خوانا أثیما؛ ما این کتاب آسمانی را به حق نازل کردیم (بطلان در حریم آن راه ندارد) تا برابر آنچه خدا به تو ارائه داده و تو آن را دیده ای حکم کنی.» (نساء/ 105- 107) روشن است که ارائه، قویتر از تعلیم است؛ هنگامی که مطلبی به حد وضوح رسید و مشهود شد، از آن تعبیر به رؤیت می شود و در حقیقت وقتی پیامبر به نشئه عین الیقین رسید و به مشاهدات غیبی بار یافت، سخن از شهود است، نه الفاظ و مفاهیم.
در ادامه می فرماید: «لاتکن للخائنین خصیما؛ هرگز در موردی به نفع خائن مخاصمه نکن و خصم او باش.» (نساء/ 105) و در حقیقت چنین است: «لاتکن لهم خصیما بل کن علیهم خصیما» چنین توهم شده است که از این آیه می توان استظهار کرد که پیامبر تمایل داشته تا به نفع خیانت کاران حکم کند و این با عصمت آن حضرت ناسازگار است. دفع توهم، به بیانی است که گذشت و آن اینکه چون قانون تکلیف عمومی است، پیامبر (ص) نیز همانند سایر مردم مکلف است و نهی مذکور در آیه دلالت بر تکلیفی از تکالیف آن حضرت می کند و هرگز تکلیف، دلیل بر عدم عصمت مکلف نیست.
البته ممکن است این آیه نیز از باب خطاب به پیامبر،ولی برای تفهیم به دیگران باشد، زیرا قضا و داوری، مخصوص پیامبر نبوده و با شأن نزول آیه نیز منافاتی ندارد. جمله ی «واستغفر الله إن الله کان غفورا رحیما؛ و از خدا آمرزش بخواه كه خدا آمرزنده مهربان است.» (نساء/ 106) نیز عصمت پیامبر را نفی نمی کند تا گفته شود: استغفار معصوم از خطا و عصیان معنا ندارد. زیرا استغفار دو گونه است: یکی آن که برای دفع بوده مانع عروض غفلت و گناه شود، دیگر آن که برای رفع و نابودی گناه و خطای موجود باشد. اهل بیت عصمت و طهارت (ع) که به گواهی آیه ی تطهیر از گزند گناه و خطا و رجس و پلیدی مصونند، استغفارشان دفعی است نه رفعی و برای این است که ارتباطشان با عالم کثرت، موجب غبار گرفتگی دلهایشان نشود، و چون هر موجود امکانی و همه کمالهای او چه در حدوث و چه در بقاء به فیض واجب مستند است، از این رو معصومان (ع) همواره با درخواست آمرزش، آموزش عصمت دارند.
استظهار عدم عصمت پیامبر (ص) از جمله ی «ولاتجادل عن الذین یختانون؛ و از كسانى كه به خويشتن خيانت مى كنند دفاع مكن.» (نساء/ 107) به توهم آن که پیامبر گرایش به جدال به سود خیانت کاران داشته است نیز مردود است، زیرا کسی از عموم و شمول قانون تکلیف مستثنا نیست و نهی از این گونه جدال نیز تکلیفی مانند سایر تکالیف پیامبر است و صرف نهی از گناه دلیل گرایش منهی، به منهی عنه نخواهد بود.
منـابـع
عبدالله جوادی- تفسیر موضوعی- جلد 9 صفحه 37
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها