گزارشی از غزوه ی حمراء الاسد
فارسی 5968 نمایش |شب شانزدهم شوال سال سوم هجرت، شب بسیار دردناک و اسفباری بود ناله ی زنان داغدیده از یک طرف دیگر، ضجه ی مجروحان جنگی که خواب به چشم آنان راه نمی یافت از طرف دیگر، و احتمال حمله ی مجدد دشمن، دست به دست هم داده، محیط مدینه را محیط غم و اندوه، و محیط رعب و وحشت ساخته بود.
پیامبر گرامی (ص) برای تقویت روحیه ی شکست خورده ی مسلمانان و ارعاب دشمن، بامداد روز یکشنبه دستور داد که در مدینه و تعقیب دشمن شوند و گروهی که تخلف کرده بودند، حق شرکت در آن ندارند، پس از اندی لشکری از مجروحان و خستگان گرداگرد پیامبر را گرفته و همگان تا نقطه ای به نام «حمراء الاسد» که در هشت فرسنگی مدینه قرار دارد پیش رفتند. پیامبر در حالی که «ابن ام مکتوم» را نماینده ی خود قرار داده بود با یارانش سه روز (دوشنبه، سه شنبه و چهارشنبه) در آنجا اقامت گزید وقتی از بازگشت دشمن به سوی مکه مطلع گردید، به سوی مدینه بازگشت.
البته ابوسفیان تصمیم بر حمله ی مجدد داشت ولی عوامل از خارج و داخل، او را از این حمله بازداشت. مقصود از عامل خارجی همان «معبد خزاعی» است که وی مشرک بود ولی تمام افراد قبیله ی «خزاعه» با پیامبر رابطه ی نیکو داشته و رازدار او بودند. «معبد» از مدینه به سوی مکه می رفت در «حمراءالأسد» با رسول گرامی (ص) ملاقات کرد وضع پیامبر و یاران او، عواطف انسانی معبد را تکان داد از این جهت رو به پیامبر (ص) کرد و گفت «شما را در این حالت دیدن برای من سخت و گران است از خدا می خواهم تو را شفا دهد.» وی که عازم مکه بود، در نقطه ای به نام «روحا» با ابوسفیان ملاقات کرد و مشاهده نمود که او تصمیم بر بازگشت به سوی مدینه دارد که ضربه ی کاری تر دیگری بر مسلمانان وارد سازد.
ابوسفیان که با معبد خزاعی که خود رئیس قبیله ی «خزاعه» بود آشنایی سابق داشت، از او درباره پیامبر اسلام (ص) سؤال کرد، او در جواب گفت: «محمد را دیدم با لشکرى انبوه که تا کنون همانند آن را ندیده بودم، در تعقیب شما هستند و به سرعت پیش مى آیند!» ابوسفیان با نگرانى و اضطراب گفت: «چه مى گویى؟ ما آنها را کشتیم و مجروح ساختیم و پراکنده نمودیم.» معبد الخزاعى گفت: «من نمى دانم شما چه کردید؟ همین می دانم که لشکرى عظیم و انبوه، هم اکنون در تعقیب شما است!»
مقصود از عامل داخلی که مایه ی انصراف گردید «صفوان بن امیه بن خلف» است او خود یکی از سران قریش به شمار می رفت و پدرش «امیه بن خلف» در نبرد «بدر» کشته شده بود او به ابوسفیان گفت «می اندیشم که در مصاف دوم، نبردی باشد غیر آنچه که دیروز دیدم اگر به مکه بازگردیم و به پبروزی نسبی خود اکتفا ورزیم، بهتر است.»
این گفتگوها سبب شد که وی از بازگشت مجدد به مدینه منصرف گردد و آیاتی در این زمینه فرود آمد: «الذین استجابوا لله و الرسول من بعد ما أصابهم القرح للذین أحسنوا منهم و اتقوا أجر عظیم* الذین قال لهم الناس إن الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم إیمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل؛ کسانى که دعوت خدا و پیامبر را بعد از اصابت زخم [در احد] گردن نهادند، براى نیکوکاران و پرهیزکارانشان پاداشى بزرگ است. همان کسانى که وقتى مردم به آنها گفتند: مشرکین در برابر شما گرد آمده اند، پس از آنان بترسید، [به جاى ترس] بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس است و نیکو حمایتگرى است.» (آل عمران/ 172- 173)
ابوسفیان و یاران او تصمیم قطعى گرفتند که به سرعت، عقب نشینى کرده و به مکه بازگردند و براى اینکه مسلمانان آنها را تعقیب نکنند، و آنها فرصت کافى براى عقب نشینى داشته باشند از جمعى از قبیله عبدالقیس که از آنجا می گذشتند و قصد رفتن به مدینه براى خرید گندم داشتند خواهش کردند که به پیامبر اسلام (ص) و مسلمانان این خبر را برسانند که ابوسفیان و بت پرستان قریش با لشکر انبوهى به سرعت به سوى مدینه می آیند تا بقیه یاران پیامبر (ص) را از پاى در آورند. هنگامى که این خبر، به پیامبر و مسلمانان رسید، گفتند: «حسبنا الله و نعم الوکیل؛ خدا ما را کافى است و او بهترین مدافع ما است.»اما هر چه انتظار کشیدند خبرى از لشکر دشمن نشد، لذا پس از سه روز توقف، به مدینه بازگشتند.
منـابـع
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 389
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 3 صفحه 176
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها