تبعید بنی قینقاع
فارسی 4904 نمایش |قبیله ی بنی قینقاع از قدرت نظامی مسلمانان و قدرت نمایی آنان در جنگ بدر سخت در هراس و وحشت فرو رفته بودند، و از ناراحتی روزافزونی که بر آنها حکومت می کرد، شعارهای تند و زننده و توهین آمیزی بر ضد پیامبر (ص) می دادند. پیامبر برای اتمام حجت و تذکر اینکه چنین جسارتها برخلاف پیمانی است که با او بسته اند، در اجتماع آنان سخنرانی کرد و گفت: «سرگذشت قریش برای شما عبرت انگیر است و از آن بترسید که بلائی شما را فراگیرد، از دانشمندان خود بپرسید من پیامبر خدا و مبعوث او می باشم، و خصوصیات نبوت من در تورات است.» در این موقع وحی الهی به پیامبر دستور می دهد که برای آنان آیات یاد شده در زیر را تلاوت کند: «قل للذین کفروا ستغلبون و تحشرون إلى جهنم و بئس المهاد* قد کان لکم ءایة فى فئتین التقتا فئة تقاتل فى سبیل الله و أخرى کافرة یرونهم مثلیهم رأى العین و الله یؤید بنصره من یشاء إن فى ذالک لعبرة لأولى الأبصر؛ به کافران بگو: زودا که به زانو در آیید و به سوى جهنم گرد آورده شوید و چه بد جایگاهى است. قطعا در [داستان] دو گروهى که با هم رو در رو شدند براى شما درس عبرتى بود گروهى در راه خدا مى جنگید و دیگرى کافر بود که مؤمنان را به چشم سر دو برابر خود مى دید و خدا هر که را خواهد به نصرت خویش یارى مى دهد. یقینا در این امر اهل بصیرت را عبرتى است.» (آل عمران/ 12- 13)
سخنان پیامبر (ص) مؤثر نیفتاد و قدرت نظامی خود را به رخ پیامبر (ص) کشیدند، و گفتند پیروزی تو بر قریش گواه بر پیروزی تو بر ما که از فنون نبرد، آگاهی کامل داریم، نیست، پیامبر (ص) در پاسخ آنان سکوت کرد و هدف او که اتمام حجت بود، جامه ی عمل پوشید. به دنبال این سخنرانی، زن عربی در بازار مربوط به این گروه جنب، دکان زرگر یهودی، کالا می فروخت و اصرار می ورزید که صورت خود را بپوشد آن زرگر یهودی دامن لباس او را از عقب به پشت او دوخت، وقتی زن برخاست بخشی از بدن او نمایا گردید و مورد مسخره ی جوانان یهود قرار گرفت، در این لحظه مسلمانی تحریک شد و زرگر را از پای درآورد، قتل زرگر یهودی سبب شد که یهودان بنی قینقاع به صورت دسته جمعی او را کشتند.
کشته شدن یک فرد مسلمان که به دفاع از ناموس زنی برخاسته بود، سبب شد که ترس بر آنان مستولی گردد، و مغازه ها را ببندند و به دژ خود پناه ببرند. محاصره ی دژ از طرف مسلمانان به فرمان پیامبر (ص) آغاز گردید، و از ورود تدارکات و هر نوع تماس جلوگیری به عمل آمد، در میان مسلمانان مانند «عباده بن صامت» یا منافقان متظاهر به اسلام مانند «عبدالله بن ابی» با قبیله ی بنی قینقاع در عصر جاهلیت پیمان دفاعی داشتند و این پیمان و به اصطلاح آن روز «ولاء» ایجاب می کرد که در این لحظه ی حساس از آنان به نوعی دفاع کنند زیرا مقتضای «ولاء» دفاع از طرف است، خواه به حق باشد یا به باطل.
«عباده بن صامت» که از مسلمانان راستین بود، دریافت که اسلام با چنین «ولاء» و پیمانی که در دوران عصر جاهلی بسته شده، موافق نیست لذا حضور رسول خدا (ص) رسید، و از دوستی آنان کاملا بیزاری جست، ولی عبدالله بن ابی که از سران نفاق بود با پیامبر گرامی (ص) به جدال پرداخت که ابن هشام جدال او را چنین نقل می کند: «ای محمد با دوستان و هم پیمانان من به نیکی رفتار کن او این جمله را سه بار تکرار کرد، و در هر مرتبه با سکوت پیامبر (ص) روبرو شد، عبدالله از بی اعتنایی پیامبر سخت آشفته شد یقه ی زره ی رسول خدا (ص) را گرفت، پیامبر (ص) در حالی که آثار خشم در چهره ی او نمایان بود، فرمود: رها کن وای بر تو، مرا رهاکن، عبدالله بن ابی گفت: نه به خدا سوگند رها نمی کنم مگر اینکه درباره ی دوستان من به نیکی رفتار کنی، این گروه هشتصد نفری مرا در حوادث سرخ و سیاه یاری کرده اند و من از حوادث بد آینده می ترسم و شاید روزی به آنان نیازمند شوم.»
اصرار رئیس نفاق که در میان مسلمانان خزرجی مقامی داشت، سبب شد که پیامبر در تنبیه یهودان به حداقل اکتفا کند، و قرار شد که با تحویل سلاح، سرزمین مدینه را ترک گویند، آنان نیز از مدینه به سرزمین «وادی القری» و از آنجا به «اذرعات» که جزئی از سرزمین شام بود، کوچ کردند.
قرآن مجید در آیات یاد شده در زیر، عمل مرد منافق را مورد نکوهش قرار می دهد، و از طرح دوستی خود با یهود و نصاری می افزایند، ترسیم می نماید: «یأیها الذین ءامنوا لا تتخذوا الیهود و النصارى أولیاء بعضهم أولیاء بعض و من یتولهم منکم فإنه منهم إن الله لا یهدى القوم الظالمین* فترى الذین فى قلوبهم مرض یسرعون فیهم یقولون نخشى أن تصیبنا دائرة فعسى الله أن یأتى بالفتح أو أمر من عنده فیصبحوا على ما أسروا فى أنفسهم نادمین؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! یهود و نصارا را [تکیه گاه و] دوستان خود نگیرید آنها دوستان و هوادار یکدیگرند و هر که از شما آنها را به دوستى گیرد از آنهاست. همانا خداوند ظالمان را هدایت نمى کند. و لیکن بیماردلان را مى بینى که در [دوستى] آنها مى شتابند و مى گویند: مى ترسیم حادثه بدى براى ما پیش آید [و به کمک آنها نیازمند شویم]. ولى شاید خدا پیروزى یا حادثه دیگرى از جانب خود [براى مسلمین] پیش آورد و این دسته از آنچه در دل نهان داشتند پشیمان شوند.» (مائده/ 51- 52)
منـابـع
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 315
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها