تبعید بنی النضیر
فارسی 7501 نمایش |قتل معلمان قرآن
«بنی النضیر» دومین قبیله ی یهودی در مدینه است که در اوائل سال چهارم هجرت از مدینه اخراج شدند. سیره نویسان می گویند پیامبر گرامی (ص) چهل نفر از معلمان قرآن را برای تبلیغ و دعوت به آیین توحید در جوار و تضمین شخصیتی به نام «ابو براء بن عامر بن مالک» روانه ی سرزمین «نجد» کرد ولی متأسفانه همگی جز دو نفر به وسیله ی «عامر بن الطفیل» با همراهی قبیله ی «بنی سلیم» از پای درآمدند.
حادثه ی دلخراش قتل فجیع سی و هشت معلم قرآن، مسلمانان را لرزاند. یک نفر از آنان به نام «عمرو بن امیه» دو نفر از قبیله ی «بنی عامر» را به گمان اینکه کشتار معلمان قرآن به وسیله آنها انجام گرفته به عنوان انتقام کشت، در حالی که یک نفر از بنی عامر در این کشتار شرکت داشت، و قتل به تشویق عامربن الطفیل و بنی سلیم انجام گرفته بود وقتی پیامبر (ص) از جریان دوم آگاه شد، تصمیم گرفت خونبهای دو نفر را (هر چند مشرک بودند) بپردازد.
میان قبیله ی یهودی، «بنی النضیر» و قبیله ی «بنی عامر» پیمانی برقرار بود. پیامبر به خاطر همین پیمان، رهسپار سرزمین بنی نضیر شد تا از آنان در پرداخت دیه دو مقتول بی گناه عامری کمک بگیرد، آنان با چهره ی باز با درخواست او موافقت کردند ولی پیامبر (ص) که در کنار دیواری نشسته بود، احساس کرد که وضع دگرگون شد و رفت و آمدهای مشکوکی همراه با اشاره و ایماء انجام می گیرد، از این جهت به این وضعیت بدبین شد و به قولی وحی الهی او را از توطئه ی یهود آگاه ساخت و گفت سران قبیله تصمیم گرفته اند که پیامبر را با افکندن سنگ بزرگ از بالا، ترور کنند و به حیات او خاتمه دهند، در این شرایط پیامبر (ص) با یاران خود منطقه را ترک گفت پس از ورود به مدینه جریان را به اصحاب خود بازگو کرد و فرمان آماده باش صادر گردید، و «ابن ام مکتوم» را جانشین خود در مدینه ساخت و در ماه ربیع الاول سال چهارم، قلعه ی بنی نضیر را شش روز محاصره نمود.
پیام رئیس حزب نفاق
عبدالله بن ابی رئیس حزب نفاق، به یهودان بنی النضیر پیام فرستاد که ایستادگی کنند، اگر جنگ کردند او با حزب خود به نفع آنان وارد جنگ می شود، و اگر مدینه را ترک گفتند او نیز مدینه را همراه حزب خود ترک می گوید. قبیله ی بنی نضیر هر چه انتظار کشیدند نتیجه ای از این وعده مشاهده نکردند وقتی از وعده و نوید حزب نفاق مأیوس شدن آماده ی صلح و تسلیم شدند و پیامبر (ص) نیز صلح آنان را پذیرفت مشروط بر اینکه سلاح خود را تحویل دهند و اموال منقول خود را ببرند و آنها برای حمل در و پنجره، خانه های خود را ویران می کردند سپس همگی به «خیبر» و از آنجا به شام کوچ کردند و از سران آنان که به خیبر رفتند عبارت بودند از «سلام بن ابی الحقیق» و «کنانه بی اربیع بن ابی الحقیق»، و «حیی بن اخطب» و از میان بنی النضیر دو نفر اسلام آوردند. آیاتی از سوره ی حشر در این مورد نازل شده که در ذیل می نگاریم.
در مورد سرگذشت بنی النضیر چنین می فرماید: «هو الذى أخرج الذین کفروا من أهل الکتاب من دیارهم لأول الحشر ما ظننتم أن یخرجوا و ظنوا أنهم مانعتهم حصونهم من الله فأتئهم الله من حیث لم یحتسبوا و قذف فى قلوبهم الرعب یخربون بیوتهم بأیدیهم و أیدى المؤمنین فاعتبروا یأولى الأبصار؛ اوست آن که کافران اهل کتاب (بنى نضیر) را براى نخستین تبعید دسته جمعى از خانه هایشان بیرون راند. شما گمان نمى کردید که [به این آسانى] بیرون روند، و خودشان هم مى پنداشتند که قلعه هایشان نگهدارشان از [خشم] خداست، اما خدا از آن جایى که تصور نمى کردند بر آنها درآمد و در دل هایشان وحشت افکند، چندان که به دست خود و به دست مؤمنان خانه هاى خود را ویران مى کردند. پس عبرت بگیرید اى صاحبان بصیرت!» (حشر/ 2) در این آیه نکاتی وجود دارد که یادآور می شویم:
1 ـ مددهای غیبی افراد باایمان را گاهی آنچنان فرا می گیرد که نه از خیال دشمن می گذشت چنانکه می فرماید: «ما ظننتم أن یخرجوا و ظنوا أنهم مانعتهم حصونهم من الله»
2 ـ اگر چه دشمن به قلعه ی محکم و سلاح خود می بالید، اما آنها از یک لشکر غیبی که همان ایجاد رعب و ترس در دلها است، غافل بودند، و خدا در مواردی پیامبر را با این لشکر ناپیدا و مؤثر کمک کرده است چنانکه می فرماید: «فأتئهم الله من حیث لم یحتسبوا و قذف فى قلوبهم الرعب» یکی از نشانه های پیامبر گرامی (ص) این است که از طریق رعب بر دشمن پیروز می گردد چنانکه می فرماید: «و نصرت بالرعب».
3 ـ آنان سالیان درازی در ساختن قعه و خانه های درون آن رنج کشیده بودند، ولی با همان دستهای سازنده، به جان خانه ها افتادند تا با ویران کردن، در و پنجره آن را همراه خود ببرند، و یا خانه سالم به دست مسلمانان نیفتد و از طرفی نیز مسلمانان قبل از صلح درصدد ویران کردن دژ بودند که بر آنها دست یابند و این خود یک نوع درس عبرت است و اینکه خود انسان به کمک دشمن خانه ی مسکونی خود را ویران کند چنانکه می فرماید: «یخربون بیوتهم بأیدیهم و أیدى المؤمنین فاعتبروا یأولى الأبصار»
سرانجام باید این گروه کیفر ببینند تا برای دیگران نیز عبرت باشد، لکن به خاطر اعلام صلحی که با پیامبر نمودند کیفر آنان در ترک وطن محدود گردید وگرنه کیفر شدیدتری به خاطر نقض پیمان در کمین آنان بود بالاخره ترک سرزمین آباد، و تن به جلاء وطن دادند خود نیز کیفر و گوشمالی محکمی بود. چنانکه می فرماید: «و لو لا أن کتب الله علیهم الجلاء لعذبهم فى الدنیا و لهم فى الاخرة عذاب النار؛ و اگر خدا جلاى وطن را بر آنها مقرر نکرده بود، قطعا آنها را در دنیا عذاب مى کرد، و آنها را در آخرت عذاب آتش است.» (حشر/ 3)
در آیه ی بعد علت کیفر را یادآور می شود و آن همان خصومت با پیامبر خدا (ص) و تصمیم بر قتل و ترور او بود در حالی که پیامبر (ص)، مهمان آنان به شمار می رفت چنان که می فرماید: «ذالک بأنهم شاقوا الله و رسوله و من یشاق الله فإن الله شدید العقاب؛ این [جلاى وطن] براى آن بود که آنها با خدا و رسولش در افتادند، و هر کس با خدا درافتد، [بداند که ] خدا سخت کیفر است.»
ترس فزونتر از حد
در آیه ای از همین سوره یادآور می شود که کافران، به خاطر کفری که می ورزند از مسلمانان بیش از خدا می ترسند، این نیز از آثار عدم معرفت آنها است. «لأنتم أشد رهبة فى صدورهم من الله ذالک بأنهم قوم لا یفقهون؛ البته شما در دل هاى آنان از خداوند پر مهابت ترید، چرا که آنها مردمى هستند که نمى فهمند.» (حشر/ 13)
خبرهای غیبی قرآن در این مورد
قرآن در این مورد به مسلمانان دل و جرأت می بخشد و با قاطعیت سه مطلب را یادآور می شود:
1 ـ یهودیان به خاطر علاقه ای که به زندگی دارند، هرگز با شما به طور دسته جمعی و رویارو جنگ نخواهند نمود تنها به پرتاب سنگ از درون دژ و یا از پشت دیوار اکتفا خواهند کرد.
2 ـ گروه کافر در میان خود قدرتمندند ولی در برابر افراد باایمان فاقد آن قدرت می باشند زیرا ایمان و اعتقاد به شهادت، مشکلات را آسان می سازد و انسان را به استقبال مرگ روانه می کند.
3 ـ وحدت کافران، وحدت صوری است که در درون آنان غوغایی از اختلاف حکومت می کند و به هر سه نکته در آیه ی یاد شده در زیر اشاره شده است: «لا یقاتلونکم جمیعا إلا فى قرى محصنة أو من وراء جدر بأسهم بینهم شدید تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتى ذالک بأنهم قوم لا یعقلون؛ آنها با شما به صورت گروهى [و در یک صف متحد] نمى جنگند مگر در قریه هاى قلعه دار یا از پس دیوارها. زورمندى ایشان در میان خودشان سخت است [اما در مقابل شما ضعیفند]. آنها را متحد مى پندارى ولى دل هایشان پراکنده است. این بدان سبب است که آنان مردمى هستند که تعقل نمى کنند.» (حشر/ 14)
به نکته ی نخست با جمله ی: «لا یقاتلونکم جمیعا»، به نکته ی دوم با جمله ی: «بأسهم بینهم شدید» و به نکته ی سوم با جمله ی: «تحسبهم جمیعا و قلوبهم» اشاره می کند. چرا از حادثه ی پیشین عبرت نگرفتند؟ قرآن یادآور می شود که سرگذشت بنی النضیر بسان سرگذشت قبیله ی «بنی قینقاع» است که قبل از آن بودند چرا از آنها عبرت نگرفتند؟ چنانکه می فرماید: «کمثل الذین من قبلهم قریبا ذاقوا وبال أمرهم و لهم عذاب ألیم؛ درست مانند کسانى که چندى پیش از آنها [در واقعه بدر] سزاى کار خود را چشیدند، و براى آنها عذابى دردناک است.» (حشر/ 15)
با این حادثه، طومار زندگی دو قبیله از قبایل یهود در سرزمین «مدینه» در هم پیچیده شد. تنها قبیله ای که باقی ماند و پیمان خود را با پیامبر (ص) حفظ کرده بود، قبیله ی «بنی قریظه» بود و تا روزی که آنان به پیمان خود وفادار بودند از جانب مسلمانان جز خوبی و نیکی، چیزی مشاهده نمی کردند.
روایاتى درباره ماجراى اخراج و تبعید بنى النضیر
در تفسیر قمى در ذیل آیه شریفه «هو الذی أخرج الذین کفروا من أهل الکتاب من دیارهم» گفته: سبب نزول این آیه چنین بود که در مدینه سه طایفه و دودمان از یهودیان زندگى مى کردند، یکى بنى النضیر بود، و یکى بنى قریظه، و یکى بنى قینقاع. و این سه طایفه با رسول خدا (ص) عهدى داشتند که تا مدتى مورد احترام بود، و بعدا یهودیان آن عهد را شکستند. و سبب این عهدشکنى در بنى النضیر این بود که مردى از اصحاب آن جناب دو نفر را ترور کرده بود، و قرار شد که به صاحبان خون، دیه و خونبها بپردازند، رسول خدا (ص) به میان بنى النضیر آمد تا از آنان مقدارى پول براى این منظور قرض کند. در بین افراد بنى النضیر کعب بن اشرف بود که رسول خدا (ص) بر وى در آمد. کعب گفت: «مرحبا اى ابوالقاسم، خوش آمدى.» و برخاست و چنین وانمود کرد که مى خواهد طعامى درست کند، ولى در دل نقشه کشتن آن جناب را مى ریخت، و در سر مى پروراند که بعد از کشتن آن جناب بر سر اصحابش بتازد. در همین حال جبرئیل نازل و جریان را به آن جناب اطلاع داد. حضرت برخاست و به مدینه برگشت، و به محمد بن مسلمه انصارى فرمود: «برو در قبیله بنى النضیر، و به مردم آنجا بگو که خداى عز و جل توطئه شما را به من خبر داد، یا از سرزمین ما بیرون شوید، و یا آماده جنگ باشید.» آنان گفتند «از بلاد تو بیرون مى شویم.»
از سوى دیگر عبدالله بن ابى شخصى را نزد ایشان فرستاد که «بیرون نروید، و هم چنان در محل خود بمانید، و با محمد جنگ کنید که اگر چنین کنید من با قوم خود و هم سوگندانم شما را یارى خواهم کرد، و اگر هم بیرون بروید من نیز با شما بیرون مى آیم، و اگر قتال کنید با شما در قتال همدست مى شوم.» قبیله بنى النضیر چون این وعده را شنیدند دلگرم شده، تصمیم گرفتند بمانند، و به اصلاح قلعه ها پرداخته آماده جنگ شدند، و شخصى را نزد رسول خدا (ص) فرستادند که «ما از دیار خود بیرون نمى رویم، هر کارى که مى خواهى بکن.» رسول خدا (ص) برخاست و تکبیر گفت، اصحابش یک صدا تکبیر گفتند. به امیرالمؤمنین فرمود: «تو پیشاپیش لشکر به قبیله بنى النضیر برو.» امیرالمؤمنین بیرق جنگ را برداشت، و به راه افتاد، و رسول خدا (ص) قلعه آنان را محاصره کرد، و عبد الله بن ابى به کمک آنان نیامد، و بدینسان ایشان را فریب داد.
رسول خدا (ص) به هر یک از قلعه هاى ایشان که نزدیک مى شد آن قلعه را خراب مى کردند، و به قلعه بعدى منتقل مى شدند. و با اینکه بعضى از یهودیان خانه هاى گران بها داشتند، رسول خدا (ص) دستور داد درختان خرماى آنان را قطع کنند. یهودیان به جزع در آمدند، و گفتند: «اى محمد! مگر خداى تعالى تو را امر به فساد کرده، اگر این درختان از تو شد بگذار سالم از آن تو باشد، و اگر از ما است چرا قطع مى کنى.»
یهودیان وقتى چنین دیدند گفتند: «اى محمد! ما حاضریم از سرزمین تو بیرون شویم، به شرطى که اموال ما را به ما بدهى.» حضرت فرمود: «این کار را نمى کنم، ولیکن به شما اجازه مى دهم از اموالتان آن مقدار را که شتران شما حمل کند با خود ببرید.» یهودیان قبول نکردند، و چند روزى هم ماندند، آن گاه گفتند مى رویم، و به مقدار بار شتران از اموال خود مى بریم. فرمود: «نه باید بروید و هیچ چیز با خود نبرید، هر کس از شما را ببینیم که با خود چیزى مى برد او را خواهیم کشت.» یهودیان از قلعه هاى خود بیرون شده، جمعى از ایشان به فدک، و جمعى به وادى القرى، و گروهى به شام رفتند. در این باره بود که آیات زیر نازل شد: «هو الذی أخرج الذین کفروا... فإن الله شدید العقاب» (حشر/ 2) و درباره اعتراضى که یهودیان به آن جناب در مورد قطع اشجار کرده بودند، فرمود: «ما قطعتم من لینة أو ترکتموها قائمة على أصولها فبإذن الله...* ربنا إنک رؤف رحیم؛ آنچه درخت خرما بريديد يا آنها را [دست نخورده] بر ريشه هايشان بر جاى نهاديد به فرمان خدا بود تا نافرمانان را خوار گرداند.... پروردگارا راستى كه تو رئوف و مهربانى.» (حشر/ 5- 10) و درباره عبدالله بن ابى، و همفکرانش این آیه نازل شد: «أ لم تر إلى الذین نافقوا...* ثم لا ینصرون؛ مگر كسانى را كه به نفاق برخاستند نديدى كه به برادران اهل كتاب خود كه از در كفر درآمده بودند مىگفتند... [ديگر] يارى نيابند.» (حشر/ 11- 12)
در مجمع البیان از ابن عباس روایت آورده که گفت: «رسول خدا (ص) مردم بنى النضیر را محاصره کرد، به طورى که کاملا در چنگال او قرار گرفتند، و به ناچار حاضر شدند هر چه آن جناب خواست بدهند، و در آخر این طور با ایشان مصالحه کرد که جان خود را سالم برگرفته از سرزمین و وطن خود بیرون شوند، و ایشان را به اذرعات شام گسیل بدارد. و براى هر سه نفر از ایشان یک شتر و یک مشک آب داد. یهودیان به اذرعات شام، و به اریحا رفتند، مگر دو خانواده از آنان یکى خانواده ابى الحقیق، و یکى خانواده حى بن اخطب، که به خیبر رفتند. و طایفه اى هم خود را به حیره رساندند.»
منـابـع
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 319
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 19 صفحه 358
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها