نسبت میان عرفان و هنر
فارسی 4466 نمایش |زیبایی
ادیان بزرگ جهان و به ویژه ادیان توحیدی و به خصوص دین اسلام، نه تنها ضد زیبایی نیست، بلکه به تصریح آیه های قرآنی، سراسر آفرینش، صنع و فعل خداوند است که در غایت نیکویی، حسن، جمال و لطافت آفریده شده است و هیچ زشتی و کاستی در نظام تکوینی عالم نیستند، هر چه هست زیباست و در فعل الاهی زشتی و تباهی وجود ندارد. در آیات قرآن این مضمون آمده است که خدا، آفریدگار همه موجودات است: «الله خالق کل شیئی؛ خدا آفريدگار هر چيزى است.» (زمر/ 62) و نیز این مضمون به صراحت در قرآن دیده می شود که خداوند هر چه را که آفریده، زیبا آفریده است: «هو الذی احسن کل شیئی خلقه؛ همان كسى كه هر چيزى را كه آفريده است نيكو آفريده.» (سجده/ 7) و از ضمیمه و اقتران این دو مقدمه، می توان یک «قیاس منطقی» تشکیل داد که نتیجه منطقیش چنین است: پس هر چه آفریده شده زیباست. موجودی غیر زیبا و فاقد حسن در طبیعت بلکه در کل هستی و جهان نیست. افزون بر این، در عرفان اسلامی، عالم به تمامی حاصل و مظهر تجلیات خداوند است تجلیات متنوعی که مربوط به «اسماء و صفات» پروردگار بوده و هر موجود، «مظهر» و «جلوه» یک یا چند اسم خداوند است. «اسماء و صفات» حق نیز به دو گونه کلی تقسیم بندی شده اند: اسماء، صفات جلالیه، جمالیه یا لطفیه و قهریه. تأکید عارفان مسلمان این است که در اینجا جلال و جمال و لطف و قهر اموری جدا و متمایز و متباین نیستند، بلکه کاملا مرتبط و پیوسته و در هم تنیده اند. در هر جلالی، جمالی هست و در هر قهری، لطفی مختفی است.
جلال و جمال حق به هم آمیخته اند: «لکل جمال جلال و لکل جلال جمال» و البته اصل خلقت خداوندی بر رحمت، خیر، جود، احسان، بخشش بی علت و بی رشوت، مهر، لطف، فیض و عنایت است و رحمت او همواره بر غضبش سبقت و پیشی دارد: «یا من سبق رحمته غضبه» و هستی بر اساس عدل و هماهنگی و رحمت بنا شده است: «کتب علی نفسه الرحمه؛ رحمت را بر خويشتن واجب گردانيده است.» (انعام/ 12) و نیز: «بالعدل قامت السموات و الارض.» از این چشم انداز دل انگیز و زیبای عارفانه که ملهم و مأخوذ از آیات قرآنی و آموزه های اسلامی است، کل هستی، عین حسن و جمال در کمال، تناسب و نظم است؛ زیرا «مخلوق» و «مظهر» خداوندی است که سراپا حسن و لطف و رحمت مطلق است و به بندگانش مهر می ورزد: «إن الله رئوف بالعباد» و بی استحقاق و قابلیت، جود و بخشش می کند و «قدیم الاحسان» است و فیض او نیز دائمی، ساری و جاری است: «یا دائم الفیض علی البریه.» و فضل او بی حساب است و قهر او نیز عین لطف.
پیداست که چنین تلقی زیبا و دل انگیزی از خدا و هستی و سلسله مراتب موجودات و نظم عالم هستی، نتیجه ای جز تأیید زیبایی و گرایش به زیبایی نیست. آدمیان نیز دعوت شده اند تا در این زیبایی تأمل کنند تا از طریق این «آیات» و «نشانه ها» و به تعبیر عارفان «آینه های خداوند» (مرائی حق) بیشتر و بهتر و ژرف تر و گسترده تر به حضور خالق هستی و علم و قدرت و احاطه او و نیز رحمت و فیض بی منتهای او پی ببرند و او را عالمانه و عاشقانه و هنرمندانه، پرستش کنند و به آن منبع حسن، لطف، تعالی و کمال نزدیک شوند و به او تقرب جویند. پس هم به مقتضای دلایل فلسفی و هم بر اساس «اصل تجلی» در عرفان اسلامی و هم به دلالت صریح آیه های قرآنی، عالم سراسر تجلی حسن حق و ظهور معشوق ازلی و محبوب حقیقی است و موجودات همگی با زبان حال او را می طلبند و او را می خواهند. هستی سراپا مجلی و مظهر اوست و موجودات، تمامی آینه گردان حسن روی اویند. این حقیقت والا، به زیبایی و شکوه در شعر شاعران عارف مشرب ما بیان شده است. برای نمونه ابیاتی را ذکر می کنیم که قطره ای از اقیانوس ناپیدای کرانه ادب ارزشمند و زبان فخیم فارسی است:
هر سو که دویدیم همه روی تو دیدیم *** هر جا که رسیدیم سر کوی تو دیدیم
هر قبله که بگزید دل از بهر عبادت *** آن قبله دل را خم ابروی تو دیدیم
هر سرو روان را که در این گلشن دهرست *** بر رسته بستان و لب جوی تو دیدیم
از باد صبا بوی خوشت دوش شنیدیم *** با باد صبا قافله بوی تو دیدیم
روی همه خوبان جهان را به تماشا *** دیدیم ولی آینه روی تو دیدیم
در دیده شهلای بتان همه عالم *** کردیم نظر نرگس جادوی تو دیدیم
تا مهر رخت بر همه ذرات بتابید *** ذرات جهان را به تک و پوی تو دیدیم
در ظاهر و باطن به مجاز و به حقیقت *** خلق دو جهان را همه رو سوی تو دیدیم
هر عاشق دیوانه که در جمله گیتی است *** بر پای دلش سلسله موی تو دیدیم
سر حلقه رندان خرابات مغان را *** دل در شکن حلقه گیسوی تو دیدیم
از مغربی احوال مپرسید که او را **** سودازده طره هندوی تو دیدیم
(دیوان شمس مغربی، غزل 139)
در نگرش عارفان مسلمان، جهان جمله ظهور و تجلی حق است و چون هر چه هست سایه و جلوه خدای صاحب کمالات است، خدایی که جمیل، رحیم، رئوف، فیاض، جواد، حسن و لطیف است. بنابراین سایه او نیز زیباست، ظل جمیل هم جمیل است و جهان سراسر حسن و زیبایی است؛ اما دیده خفاش سان محجوبان اسیر نفس و خودپرستی یارای دیدن این نور را ندارد که جهان هستی به او روشن است: «الله نور السموات و الارض» و تمامت هستی از او روشنی یافته است که: «و أشرقت الأرض بنور ربها؛ و زمين به نور پروردگارش روشن گردد.» (زمر/ 69) دیده زیبانگر و زیبایی شناس باید تا بتواند آن غایت حسن و خوبی و منتهای لطف و جمال را به عیان در عالم مشاهده کند و همه عالم را عکس روی او ببیند. عارفان چنین چشمی دارند و با چنین چشمی به عالم نظر می کنند. این زیبانگری و زیبا دوستی و زیباجویی یکی از مهمترین مضامین اشعار شاعران و عارفان مسلمان است. شبستری در منظومه زیبا و موجز «گلشن راز» به سادگی حقیقت تجلی و ظهور حق در آفاق و انفس را بیان کرده است:
هر آن چیزی که در عالم عیان است *** چو عکسی ز آفتاب آن جهان است
جهان چون زلف و خط و خال و ابروست *** که هر چیزی به جای خویش نیکوست
تجلی گه جمال و گه جلال است *** رخ و زلف آن معانی را مثال است
صفات حق تعالی لطف و قهر است *** رخ و زلف بتان را ز آن دو بهر است
(گلشن راز، تصحیح جواد نوربخش، ص 47)
جهان بینی دینی
پس طبق «جهان بینی دینی»، اساس تکوین و خلقت عالم بر زیبایی و فعل زیبای خداوند بنا گشته است و زیبایی در متن هستی موجودات و کل آفرینش حضور دارد. عارفان مسلمان معمولا در اینجا به حدیث معروف «کنز مخفی» استناد می جویند که عین عبارت آن چنین است: «قال داوود یا رب لم خلقت الخلق؟ قال: کنت کنزا مخفیا فأجبت أن اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف؛ حضرت داوود پرسید پروردگارا چرا موجودات را آفریدی و او پاسخ داد: من گنجی نهان بودم و دوست داشتم تا شناخته شوم. پس موجودات را آفریدم تا شناخته آیم.» فخرالدین عراقی همین حقیقت را در این بیت معروفش آورده است:
جلوه ای کرد که بیند به جهان صورت خویش *** خیمه در مزرعه آب و گل و آدم زد
بدین سان عالم با عشق و حب آغاز گشت و خدا «فاعل بالعشق» است و کار از پی حب و دوستی می کند، نه سود و ربح. کاروان هستی با عشق به راه افتاد و همه موجودات بهره ور از محبت و عشق هستند.
بیرون دوید یار ز خلوتگه شهود *** خود را به شکل جمله جهان هم به خود نمود
اسرار خویش را به هزاران زبان بگفت *** گفتار خویش را به همه گوشها شنود
در ما نگاه کرد، هزاران هزار یافت *** در خود نگاه کرد همه جز یکی نبود
در هر که بنگرید درو غیر خود ندید *** چون جمله را به رنگ خود آورد در وجود
یک نکته گفت یار ولیکن بسی شنید *** یک دانه کشت دوست ولیکن بسی درود
خود را بسی نمود به خود یار جلوه گر *** لیکن نبود هیچ نمودی چو این نمود
از دست نیستی همه عالم خلاص شد *** تا یار بر جهان در گنج نهان گشود
(دیوان شمس مغربی، ص 138)
گنج نهان، همان «کنز مخفی» در حدیث قدسی است که پیشتر نقل کردیم که با نخستین تجلی ذاتی حق، ماسوا پدید آمد و آنچه غیر عالم، خلق و مخلوقات می نامیم که تمامی ظهورات و تجلیات و مظاهر اویند، آشکار شدند. عالم با عشق آغاز شده، هدف و غایت آن نیز دریافت همین عشق و رسیدن به وصال معشوق ازلی است. زیبایی و عشق و حسن خداوند در تمامی عالم و سراپای هستی جلوه گر و نمایان است و در دل هر ذره ای، کشش و جذب و انجذاب عشق است. تصویری از این زیباتر و هنری تر سراغ دارید؟ آن ماهروی ازلی در آینه اعیان تابیده و همه را مدهوش خود کرده و عالم، همه مست این تجلی و طالب دیدار اویند. ادیان، نه تنها در آموزش ها و دیدگاه های بنیادین و اصیل خود با زیبایی و زیبادوستی و زیبا شناسی و طلب حسن و نیکویی، تضاد و تعارض و خصومتی ندارند که مروج و مشوق آن نیز هستند. تنها یک روح زیبا است که می تواند خدا را عاشقانه عبادت کند و اسرار آفرینش را به لطافت و عمق دریابد و به جهان و موجودات نگاهی زیباشناسانه داشته باشد. و به گفته حافظ:
کمال سر محبت ببین نه نقص گناه *** که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند
دیدن زیبایی های آفرینش نیز روح زیبا می خواهد و دیده ای زیبا شناس. بی سبب نیست که در روایات دینی و دعاهای اسلامی آمده است که: «إن الله جمیل یحب الجمال و یحب أن یری اثر نعمته علی عبده؛ خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد و نیز دوست دارد که نمود نعمتش را در بنده اش ببیند.» یا در برخی دعاها آمده است: «سبحان من لبس البهجه و الکمال؛ ای پروردگار پاک، تو کسی هستی که جامه بهجت و کمال پوشیده است.» یعنی که خداوند عین ابتهاج و دارای تمامی کمال هاست و لذا برترین مرتبه عشق و سرور را دارد.
این سخن بلند در کتاب «اشارات» ابن سینا نیز آمده است و کل «نمط هشتم» آن کتاب، به همین مسئله «بهجت و سعادت» و عشق و ابتهاج حق تعالی، اختصاص یافته است که البته شرح آن در حوصله این مقال نمی گنجد. در دعاهای اسلامی، عزت، جمال، جلال، عظمت، لطف، فیض، رحمت، جود، شوق، جلوه گری، حسن، رأفت، احسان و صفاتی از این دست به خداوند نسبت داده شده و مظاهر این اسما و صفات در آفرینش و جهان هستی برشمرده شده که همه نشان از نگرش زیبا شناختی دین اسلام می کند. خداوند «بدیع السموات و الارض؛ پديدآورنده آسمانها و زمين.» (انعام/ 101) است. طراوت و تازگی، نو شوندگی، زیبایی در این تعبیر موج می زند. او با همه حسن و جمالی که دارد، در همه جا حاضر است و با همه اشیا همبودی دارد: «هو معکم اینما کنتم؛ هر كجا باشيد او با شماست.» (حدید/ 4) که همان «معیت قیومیه» در لسان و تعبیرات حکیمان و عارفان مسلمان است.
او به اشیا و موجودات از خودشان نزدیک تر است: «و نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم.» (ق/ 16) و خود را در آفاق و انفس به ما نمایانده است: «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم؛ به زودى نشانه هاى خود را در افقهاى گوناگون و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود.» (فصلت/ 53) و بر همه چیز گواه و مشهود همه است «اولم یکف بربک أنه علی کل شیئی شهید؛ آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است.» (فصلت/ 53) خویشتن را در هستی نمایانده است و ظهور و تجلی او چنان است که هر صاحب بصیرتی می تواند با مشاهده قلبی و دیده دل او را ببیند و بیابد. او پنهان نیست. بر دل های مؤمنان راستین و عارفان جلوه می کند و آنان را سرمست و رها از خود می سازد.
ز تو با تو راز گویم به زبان بی زبانی *** به تو از تو راه جویم به نشان بی نشانی
چه شوی ز دیده پنهان که چو روز می نماید *** رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی
تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی *** تو چه آیت شریفی که منزه از بیانی
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده*** ز تو کی کنا ره گیرم که تو در میان جانی (دیوان خواجوی کرمانی، غزل شماره 358)
اسمای حسنی
در تعلیمات اسلامی، خداوند دارای «اسمای حسنی» و زیباترین نام ها و صفت هاست که به گفته عارفان، این «اسماء»، اسم های لفظی و لغوی قراردادی نبوده، بلکه جلوه های عینی و کمالات واقعی خداوند هستند که هر یک مظهر بلکه مظاهری عینی و واقعی در همین جهان دارند و موجودات، تمامی مرائی و مجالی و «مظاهر اسماء و صفات» خداوندند و در سرای وجود و جهان هستی، جز ذات حق و اسماء و صفات او هیچ چیز موجود نیست. هر چه هست یا خود اوست و یا مظهر و جلوه او؛ نه وجودی بیگانه، مستقل و متمایز. این سخن عین متن آیه قرآنی است که: «هو الله الخالق البارﺉ المصور له الاسماء الحسنی؛ اوست خدایی که آفریدگار و پدیدآورنده و صورت بخش موجودات است و تمامی اسمای حسنی از آن اوست.» (حشر/ 24) و این اسماء، اسماء عینیه واقعیه وجودیه اند، نه «اسماء ملفوظه» یا لفظیه. این سخن همه عارفان مسلمان است.
نه تنها از راه آموزه های دینی و باورها و اعتقادات دینی می توان بر پیوند استوار دین و هنر و ربط وثیق دین و زیبایی استدلال کرد که به لحاظ سابقه تمدنی و واقعیت های تاریخی و امور عینی نیز می توان گرایش هنری و نگرش زیبا شناختی ادیان را در طول تاریخ نشان داد. معماری، موسیقی، کتابت قرآن و تلاوت آن با سبک های متنوع موسیقایی، جشن های دینی و اعیاد مذهبی، مراسم سوگواری، آداب و مناسک خاص عبادت، عبادتگاه ها، سبک های خوشنویسی، بنای مساجد و همه هنرهایی که در تمدن اسلامی ظهور کرده اند، کاملا از قرآن و آموزش های دینی و باورها و ارزش های اسلامی تأثیر پذیرفته اند و این مطلب نزد هنر پژوهان و هنر شناسان و محققانی که در هنر اسلامی کاوش کرده اند، امری مسلم و انکار ناپذیر است. آنچه ادیان (و در اینجا اسلام) با آن مخالف هستند، ابتذال، غفلت، هرزگی، پوچی، بی مسئولیتی، آلودگی به گناه و سقوط از مرتبه والای انسانی است.
هنر و عرفان در قرآن
1. روش هنری
یکی از معجزات قرآن، فصاحت و بلاغت آن است. فصاحت و بلاغت که بخشی از هنر گفتاری و نوشتاری است، تمام آیات قرآن را د ربر می گیرد. علاوه بر این هنر که در همه آیات به کار رفته، حدود 1500 آیه نیز به قصه های قرآنی اختصاص یافته است. این آیات که در قالب 70 داستان آمده، عمدتا شامل مسایل اعتقادی و جهان بینی است که به صورت داستان، پردازش شده است. از مقایسه تعداد فراوان این آیات با آیات انگشت شماری که به روش عقلی و فلسفی به بیان مسایل عقیدتی پرداخته اند می توان نتیجه گرفت که قرآن روش هنری را بر روش عقلی ترجیح می دهد. امروزه ده ها اندیشمند و فیلسوف غربی به این شیوه روی آورده اند؛ آثار «راسل»، «سارتر»، و «بکت»، «کوندرا»، «کوئولو»، و ده ها نویسنده مشهور دیگر، مؤید این مدعاست.
افزون بر استفاده از «رمان» در بیان مسایل عقیدتی، امروزه از قالب های مانند: فیلم های سینمایی، هنرهای تجسمی، کارتون و... برای ترویج این افکار استفاده شایانی می شود. کارتون هایی نظیر دو قلوهای افسانه ای، پینوکیو، بابا لنگ دراز، ای کیوسان، نانوک و ده ها کارتون دیگر که از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می شود هر کدام بیان کننده تفکر، فرهنگ، عقاید، مذاهب و مکتب های خاصی است. کارتون دوقلوهای افسانه ای، در واقع چکیده ای از حرف یوگاست؛ او می گوید: اتحاد دو ناهمجنس و تمرکز آنان، قدرت می آورد.
کارتون پینوکیو، بیان کننده یک دوره سیر و سلوک و عرفان مسیحی است و کارتون ای کیوسان، تداعی کننده عرفان یوگاست. البته روش های هنری بسیار متنوعند. قرآن می فرماید: «وقتی حضرت موسی مأمور شد به قصر فرعون برود و پیام الهی را به او برساند، گفت: خداوندا! برادرم هارون را با من بفرست؛ زیرا که او از من فصیح تر است.» (قصص/ 34) به فرموده آیت الله جوادی آملی: «این آیه، اهمیت هنر را در تبلیغ دین می رساند و هنر منحصر در فصاحت نیست.» (نقل به مضمون) وقتی وجود 500 آیه فقهی در قرآن، الهام بخش روش های اجتهاد می شود، آیا نباید وجود 1500 آیه داستانی، ما را به توجه بیشتر نسبت به این روش سوق دهد؛ البته تعدادی افراد کج سلیقه ممکن است این روش را دون شأن خود بدانند؛ ولی به هر حال خداوند این روش را برگزید و بی شک انتخاب او انتخابی احسن است.
2. روش عرفانی
از روش های به کار رفته در قرآن کریم، روش عرفانی است. آیاتی که به صورت خاص دلالت بر مسائل عرفانی دارد و حدود 300 آیه است. آیه ﴿واعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه؛ بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل مى گردد.» (انفال/ 24) از این آیات است. البته ادعیه اهل بیت مانند: مناجات شعبانیه، دعای عرفه، مناجات خمس عشر، دعاهای صحیفه سجادیه و... همه منابعی هستند که عرفان ناب با زیباترین بیان در آنها موج می زند؛ ولی متأسفانه با وجود ده ها شرح و حاشیه بر عروه که به صورت سنت در آمده است برای بعضی از این دعاها حتی ترجمه روان و مناسبی هم وجود ندارد تا چه رسد به شرح و تفسیر! مسائل عرفانی به خاطر زیبایی های معنوی، از جذابیت منحصر به فردی برخودارند، اگر کتاب مثنوی معنوی مولانا در کشوری مانند آمریکا پرفروش ترین کتاب سال می شود به خاطر علاقه ای است که در نهاد بشر نسبت به زیبایی های معنوی به ودیعت نهاده شده است؛ با این وجود متأسفانه جای این مباحث شورانگیز و انسان ساز خالی است و این بخش از آیات قرآن از مهجورترین آیات قرآنی است.
فلسفه هنر در عرفان ابن عربی
در دوره جدید و عقل مدرن تعبیر فلسفه هنر، جا افتاده و مقبول است اما در عرفان ابن عربی این تعبیر، پذیرفته نیست. زیرا معرفت شناسی ابن عربی به گونه ای است که پایگاه معرفت را آن گونه که نزد حکمای مشاء متداول بوده، به مرکز دیگری منتقل می کند، یعنی نزد حکما و فلاسفه، عقل را به عنوان پایگاه معرفت شناخته شده است. اما ابن عربی، عقل را نقد می کند. فلسفه را نقد می کند. نقادی خاصی نسبت به عقل و فلسفه دارد و پایگاه ادراک را در انسان از عقل به قلب منتقل می کند. اینکه چگونه این کار را انجام می دهد، مورد بحث ما نیست. به هر صورت معرفت شناسی ابن عربی، برای عقل فلسفی بهائی قائل نیست. به این ترتیب، از نگاه ابن عربی، عقل و فلسفه، درباره هنر سخنی برای گفتن ندارد. می توان گفت، هنر در نظر ابن عربی کاری پیامبرانه است. کاری خدایی است.
بنابراین تعبیر فلسفه هنر یعنی تبیین معقولیت هنر در ابن عربی پذیرفتی نیست. اگر ما برای این بحث «فلسفه هنر از نگاه ابن عربی» را انتخاب کردیم، در واقع می خواهیم بگوییم آنچه به عنوان فلسفه هنر امروز متداول است و درباره چیستی هنر و رمز و راز هنر در دنیای انسانها بحث می شود، نظر ابن عربی در این باب چیست و او چگونه هنر را تبیین می کند. بحث درباره هنر از مسائل بارز و برجسته در عرفان ابن عربی نیست. مرادم این است که وقتی ما آثار ابن عربی را که بسیار فراوان هم هست مطالعه و بررسی می کنیم، مباحث بسیار زیادی را او مطرح کرده است. مثلا در باب انسان شناسی، درباره اسماء و صفات الهی، در باب جمال و عشق و بسیاری از مباحث دیگر، ابن عربی به طور مستقل فصلی به آن اختصاص داده است؛ در فتوحات یا آثارش دیگرش.
حتی برخی مباحث است که او رساله مستقلی را در باب آنها نوشته است، مثلا کتابی با عنوان کتاب المعرفه دارد و بعضی مباحث را در یک رساله مستقل مورد بحث قرار داده است. اما ابن عربی درباره هنر نه کتاب مستقلی دارد و نه فصلی را در آثار خودش مثلا فتوحات که مباحث بسیار زیادی را در فتوحات آورده و مطرح کرده به هنر اختصاص داده است. این سخن به این معنا نیست که ابن عربی درباره هنر بحث نکرده است. او درباره مؤلفه های اثر هنری که نقش محوری در بحث های زیادی دارد مثلا درباره عشق، زیبایی، خیال، ذوق، ابداع، خلاقیت، درباره این گونه عناوین در آثارش حتی بحث مستقل دارد. اما مستقلا درباره هنر بحث نکرده است. در متون عرفانی ابن عربی واژه هنر معادل کلمه عربی "صنعت" به کار رفته نه "فن".
ابن عربی، فیلسوف را به معنای محب الحکمه، و فلسفه را حب الحکمه می شناسد. این را در فتوحات می گوید. بحث زیبایی و زیبایی شناسی از نظر ابن عربی، انصافا بحث گسترده ای است، اما در این فرصت تنها می توان یک جمله درباره اش گفت. به طور کلی ما زیبایی را مولد عشق می دانیم، بحث زیبایی شناسی خیلی مهم است، تعریفی هم از آن نداریم، با این همه بحثی که درباره زیبایی شناسی شده است اما هنوز فلسفه زیبایی برای ما روشن نیست. ابن عربی می گوید بیایید تا به یک صورت دیگر حرکت کنیم تا به زیبایی برسیم. زیبایی شناسی یعنی با عقل زیبایی را ادراک کردن و شناختن. در معرفت شناسی ابن عربی، عقل جایگاهی ندارد، بنابراین ما در زیبایی شناسی ابن عربی، یک طور دیگر حرکت می کنیم.
او می گوید این طور نیست که زیبایی مولد عشق باشد، اگر از یک طرف دیگر حرکت کنید، زیبایی عوض می شود و عشق است که مولد زیبایی است. اگر توانستید نسبت به چیزی دل ببندید، همه چیز آن را زیبا می بینید. در واقع در ابن عربی زیبا شناسی به زیبا بینی تبدیل می شود. زیبا بینی هم همانی است که حافظ می گوید:
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن *** منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وقتی عالم و آدم را دوست داشتیم و به آنها عشق ورزیدیم و فهمیدیم که همه تجلی خدایند و خدا جمیل است، آن وقت همه چیز عالم زیبا خواهد بود.
منـابـع
علی ارجمند عین الدین- مقاله هنر و عرفان در قرآن
همایون همتی- مقاله درآمدی بر زیبایی شناسی دینی
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها