عوامل انحراف و انحطاط مسلمین از دیدگاه اندیشمندان اسلامی

فارسی 4902 نمایش |

این مسئله یک بحث گسترده ای است که از زمان های گذشته اندیشمندان و متفکران و مصلحان اجتماعی به آن پرداخته اند بودند و حتی در رفع و حل آن از جان خود مایه گذاشتند. شاخص ها و دیدگاههای این افکار به اختصار در زیر می آید.

دیدگاه امام خمینی (ره)

امام راحل در سخنان و نوشته های هدایت گستر خود درباره گرفتاری ها و عوامل عقب ماندگی مسلمین، مطالب آموزنده ای ارائه نموده است، از جمله:
1. حکومت های فاسد حاکم بر جوامع مسلمین» امام (ره) در توضیح این عامل می فرماید: «مشکل مسلمین، حکومت های مسلمین است. این حکومت ها هستند که به واسطه روابطشان با ابرقدرت ها و سرسپردگی شان به ابرقدرت های چپ و راست، مشکلات را برای ما و همه مسلمین ایجاد کرده اند. اگر این مشکل از پیش پای مسلمین برداشته شود مسلمین به آمال خودشان خواهند رسید و راه حل آن به دست ملت ماست.»
2. ذلیل شمردن مسلمین.
3. جدایی دین از سیاست.
این دو عامل در زمان حضرت امام حسین (ع) هم وجود داشت. حضرت برای اصلاح امت جدش قیام کرد و با منافقانی جنگید که سعی داشتند با تزریق شعارهایی نظیر، جدایی دین از سیاست، مردم را از رسیدن به حقیقت دور کنند. امام راحل در این باره می فرماید: «تزریق کرده بودند به ملت ها، به مسلمین به دیگر اقشار جمعیت های دنیا که سیاست کار شماها نیست، بروید سراغ کار خودتان و آن چیزی که مربوط به سیاست است بدهید به دست امپراطورها. همه چیز مسلمانان و مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم که نباید حکومت باشد، این یک حرف ابلهانه است این ها مصیبت هایی است که به مسلمانان وارد شده است و سیاست های خارجی برای چاپیدن این ها و برای از بین بردن عزت مسلمین به آن دامن زدند.» هم چنین می فرماید: «رسول الله پایه سیاست را در دیانت گذاشته است. رسول الله تشکیل حکومت و تشکیل مراکز سیاست داده است.»
4. بی توجهی از درک بیان اسلام واقعی: امام (ره) از سال 42 و حتی قبل از آن، همیشه در صدد بود با معرفی اصول حقیقی اسلام، چهره ی واقعی آن را نمایان کند چه بسا با تفسیر نادرست عناوین مقدس، مسلمانان متدین را به عقب ماندگی سیاسی و اجتماعی گرفتار کرده، ارزش های کثیف را جایگزین ارزش های اسلامی می کردند به خصوص زنان مسلمان باید هوشیار باشند که استکبار و سیاستمداران بی دین، به اسم آزادی و حقوق زن قصد دارند زنان را اسیر مسائل شیطانی غرب گردانند. مهم تر از آن این که چشم ها و گوش ها و زبان هایی که لازم است به بیان و استماع حقایقی دینی بپردازند تا مردم به دام تبهکاران نیفتند، باید کور و کر و لال شوند. چنان که امام (ره) می فرماید: «ابتلای اسلام امروز این است که گوش هایی که باید به مسائل و مشکلات مسلمین گوش بدهند کر شده اند، زبان هایی که باید برای مصالح مسلمین به کار بیفتند لال شده اند و چشم هایی که باید مصیبت هایی که بر مسلمین وارد می شود ملاحظه کنند کور شده اند ما با این لال ها و کرها و کورها چه بکنیم.»
5. غرب و شرق زدگی و از خود بیگانگی.
6. روحیه ی مصرف گرایی.
این دو عامل خطرات فراوانی را برای جامعه مسلمین به دنبال داشته است، مثل بی ارزش شمردن ارزش های دینی و ملی و دادن ارزش های کاذب به فرهنگ بیگانگان و ترویج مصرف کالاهای وارداتی که موجب عقب ماندن جوامع دینی می گردد. متاسفانه هنوز هم این دو عامل در جوامع دینی آثار منفی خود را بروز داده، حتی قشر اندیشمند دینی را به خود جلب کرده است.
امام در وصیت نامه الهی خود در تبیین این دو عامل می فرماید: «از جمله نقشه های که تأثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن تا حد زیادی به جا مانده، بیگانه نمودن کشورهای استعمارزده از خویش و غرب زده و شرق زده نمودن آنان است به طوری که خود و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق را دو قطب قدرتمند و نژاد برتر، و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند، و وابستگی به یکی از دو قطب را از فرایض غیر قابل اجتناب معرفی نمودند و قصه ی این امر غم انگیز طولانی و ضربه هایی که از آنان خورده و اکنون نیز می خوریم، کشنده و کوبنده است و غم انگیزتر این که، آنان ملت های ستمدیده ی زیر سلطه را در همه چیز عقب نگهداشتند و کشورهایی مصرفی بار آوردند. به قدری ما را از پیشرفت های خود و قدرت های شیطانیشان ترسانده اند که جرأت دست زدن به هیچ ابتکاری را نداریم و همه چیز خود را تسلیم آنان کرده و سرنوشت خود و کشورهای خود را بدست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطیع فرمان هستیم، و این پوچی و تهی مغزی مصنوعی موجب شده که در هیچ امری به فکر و دانش خود اتکا نکنیم و کورکورانه از شرق و غرب تقلید نماییم، بلکه اگر فرهنگ، ادب، صنعت و ابتکار داشتیم نویسندگان و گویندگان غرب و شرق زده ی بی فرهنگ آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فکر و قدرت بومی ما را سرکوب و مایوس نموده و می نمایند.
رسوم و آداب اجنبی را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترویج کرده و با مداحی و ثناجویی، آنها را به خورد ملت ها داده و می دهند. فی المثل اگر در کتاب یا نوشته یا گفتاری چند واژه ی فرنگی باشد بدون توجه به محتوای آن با اعجاب، پذیرفته و گوینده و نویسنده ی آن را دانشمند و روشن فکر به حساب می آورند. و از گهواره تا قبر به هر چه بنگریم اگر با واژه ی غربی و شرقی اسم گذاری شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پیشرفتگی محسوب و اگر واژه های بومی و خودی به کار رود مطرود و کهنه و واپس زده خواهد بود... رفتن به انگستان و فرانسه و آمریکا و مسکو افتخاری پر ارزش و رفتن به حج و سایر اماکن متبرکه کهنه پرستی و عقب ماندگی است.
بی اعتنایی به آنچه مربوط به مذهب و معنویات است از نشانه های روشن فکری و تمدن و در مقابل، تعهد به آن امور، نشانه ی عقب ماندگی و کهنه پرستی است. اینجانب نمی گویم ما خود همه چیز داریم، معلوم است ما را در طول تاریخ نه چندان دور، خصوصا در سده های اخیر از هر پیشرفتی محروم کردند. دولتمردان خائن و دودمان پهلوی، خصوصا مراکز تبلیغاتی، دستاوردهای خودی و نیز خود کوچک دیدن ها و ناچیز دیدن ها، ما را از هر فعالیتی برای پیشرفت محروم کرد. وارد کردن کالاها از هر قماش و سرگرم کردن بانوان و مردان، خصوصا طبقه ی جوان به اقسام اجناس وارداتی از قبیل ابزار آرایش و تزیینات و تجملات و بازی های کودکانه و به مسابقه کشاندن خانواده ها و مصرفی بار آوردن هرچه بیشتر، که خود داستان های غم انگیز دارد.»

دیدگاه سید جمال الدین اسد آبادی

سید جمال یکی از مصلحان بزرگ اجتماعی بود که تمام عمر خود را صرف ترقی مسلمین و آگاه ساختن آنان از عقب ماندگی کرد. وی عوامل ذیل را دردها و مشکلات جامعه ی اسلامی برشمرده است:
1. استبداد حکام.
2. جهالت و بی خبری توده ی مسلمان و عقب ماندن آنها از کاروان علم و تمدن.
3. نفوذ عقاید خرافی در اندیشه مسلمانان و دور افتادن آن ها از اسلام نخستین.
4. جدائی و تفرقه میان مسلمانان به عناوین مذهبی و غیر مذهبی.
5. نفوذ استعمار غربی.
ایشان برای رهایی از این دردها و بدبختی ها از همه ی امکانات، مسافرت ها، تماس ها، سخنرانی ها، نشر کتاب، مجله، تشکیل حزب و جمعیت، حتی از رواج نردن و نیز خدمت در ارتش، بهره جست. وی راه و چاره را در امور زیر می دانست:
1. مبارزه با خودکامگی مستبدان.
2. مجهز شدن به علوم و فنون جدید.
3. بازگشت به اسلام نخستین و کنار گذاشتن خرافات و پیرایه ها و ساز و برگ هایی که در طول تاریخ به اسلام نسبت داده اند.
4. ایمان و اعتقاد به مکتب.
5. مبارزه با استعمار خارجی، اعم از استعمار سیاسی و فرهنگی.
6. اتحاد مسلمین.
7. دمیدن روح پرخاشگری و مبارزه و جهاد به کالبد نیمه جان جامعه ی اسلامی.
8. مبارزه با خود باختگی در برابر غرب.
علاوه بر مطالب پیشگفته، سیدجمال، اساسی ترین عامل انحطاط جوامع مسلمین را نقص روح فلسفی دانسته است و سایر رذایل اخلاقی، تفرقه و تشتت را به دنبال آن ذکر می کند پس بحران جهان اسلام از دیدگاه او دو وجه اساسی دارد:
اول، وجه فلسفی و عقلانی که بنیادی تر است.
دوم، وجه اخلاقی که به تبع اولی پدید می آید.
ضعف سیاسی و اقتصادی و بی نظمی اجتماعی همه، ریشه در آن دو وجه بحران دارد. سیدجمال، تلاش می کند تا با زمینه سازی تأسیس یک عقلانیت جدید، بحران را رفع و دردهای جهان اسلامی را درمان کند. عقلانیت جدید فلسفی او بر نوعی فلسفه تاریخنگری برآمده از قرآن مبتنی است وی در نقد حکمت رایج می نویسد: «علم حکمت آن علمی است که بحث از احوال موجودات خارجیه می کند و علل اسباب و لوازم و ملزومات آنها را بیان می کند و عجیب آن است که علمای ما صدری و شمس البارعه می خوانند و از روی فخر، خود را حکیم می نامند و با وجود این، دست چپ خود را از دست راست نمی شناسند و نمی پرسند که ما کیستیم و چیستیم و ما را چه باید و چه شاید و هیچ گاه از اسباب این تار برقی ها و آگنیپوتها و ریل گارها سؤال نمی کنند.» پس روشن می گردد که طبق دیدگاه سید جمال، رواج و گسترش تقلید و پیدایش بحران عقلانیت و در نتیجه فساد و تباهی اخلاقی، حلقه های پی در پی زنجیره علل و عوامل انحطاط مسلمین را تشکیل می دهند.

دیدگاه اقبال لاهوری

اقبال که ادامه دهنده راه سید جمال بود به پرورش و معرفی راه کارهای سید جمال پرداخت و در دیوان خود مردم مسلمان را از آن ها آگاه ساخت از جمله:

1. تفرقه و از دست دادن اتحاد مسلمین
از دیدگاه اقبال، مسلمین زمانی به انحطاط و ضعف کشیده شدند که وحدت و یکپارچگی خویش را از دست داده، تحت شعارهای بی محتوای استعمارگران قرار گرفتند. وی در اشعارش می گوید:
کار خود را امتان بردند پیش *** تو ندانی قیمت صحرای خویش
امتی بودی امم گردیده ای *** بزم خود را خود ز هم پاشیده ای
اهل حق را زندگی از قوت است *** قوت هر ملت از جمعیت است
رای بی قوت همه مکر و فسون *** قوت بی رای جهل است و جنون

2. احساس حقارت و از خود بیگانگی در مقابل بیگانگان
وای ما، ای وای این دیر کهن *** تیغ «لا» در کف تو داری نه من
دل ز غیر الله بپرداز ای جوان *** این جهان کهنه درباز ای جوان
آه از قومی که چشم خویش بست *** دل به غیر الله داد از خود گسست
تا خودی در سینه ملت بمرد *** کوه کاهی کرد و باد او را ببرد

3. رویگردانی از اسلام
مسلم از سر نبی بیگانه شد *** باز این بیت الحرم بتخانه شد
از منات و لات و عزی و هبل *** هر یکی دارد بتی اندر بغل

4. اسیر فرنگیان
اقبال که به کشورهای مختلف سفر کرده بود از ماهیت پلید آنها به خوبی آگاهی داشت، لذا در دیوانش، همه جوانان را از این اسارت آگاه می سازد.
مسلمانی که در بند فرنگ است *** دلش در دست او آسان نیاید
ز سیمایی که سودم بر در غیر *** سجود بوذر و سلمان نیاید
اقبال، علاوه بر ذکر دردها، به درمان آنها نیز پرداخته از جمله:
1- تطهیر و تهذیب اندیشه: وی معتقد بود قدم اول، اندیشه سازی و رفع آلودگی از دانسته های پیشین است:
زندگی از گرمی ذکر است و بس *** حریت از عفت مکر است و بس
چون شود اندیشه ی قومی خراب *** ناسره گردد به دستش سیم ناب
میرد اندر سینه اش قلب سلیم *** در نگاه او کج آید مستقیم
بر کران از حرب و ضرب کائنات *** چشم او اندر سکون بیند حیات
موج از دریاش گم گردد بلند *** گوهر او چون خزف نا ارجمند
پس نخستین بایدش تطهیر فکر *** بعد از آن آسان شود تعمیر فکر
2- یادآوری تمدن اسلامی
عصر حاضر زاده ی ایام توست *** مستی او از می گلنام توست
شارح اسرار او تو بوده ای *** اولین معمار او تو بوده ای
3- افشای گوهر مغرب زمین
ای ز افسون فرنگی بی خبر *** فتنه ها در آستین او نگر
از فریب او اگر خواهی امان *** اشترانش را ز حوض خود بران
حکمتش هر قوم را بیچاره کرد *** وحدت اعرابیان صد پاره کرد
تا عرب در حلقه ی دامش فتاد *** آسمان یکدم امان او را نداد

دیدگاه روشنفکران

روشنفکران دینی و سکولار، پیرامون علل و عوامل انحطاط و عقب ماندگی مسلمین به یکسان سخن نگفته اند. میرزا فتحعلی آخوندزاده، سه نظریه خط و الفبا، اسلام و چیرگی عرب را عوامل مهم عقب ماندگی و انحطاط می داند و چیرگی عرب بر ایران را علت بنیادین و آغازین انحطاط معرفی می کند وی دوران ایران باستان را دوران درخشان و دوران اسلامی را دوران ظلمانی می انگارد. در حالی که مهمترین عامل پذیرش اسلام توسط ایرانیان، پیام روح بخش و نورانی اسلام و غلبه بر فرهنگ ظلمانی ایران باستان بوده است و پیشرفت علمی و فلسفی ایرانیان، پس از شکوفایی اسلام نیز با ادعای آخوندزاده چالش دارد.
میرزا ملکم خان ناظم الدوله، علت انحطاط و عقب ماندگی را بر شرایط معرفتی و فرهنگی بنیاد نهاد. او راز پیشرفت غرب را پیدایش و رشد علم سیاست می دانست و سر عقب ماندگی ایران را ناتوانی تفکر و فرهنگ سیاسی سنتی معرفی می کند. اهمیت دادن به خواست و اراده و بینش شخص یا اشخاص صاحب قدرت و بی اعتنایی به آزادی و نیرو و مسئولیت توده مردم، منشأ استبدادپروری و در نهایت انحطاط سازی می باشد. پس در نگرش ملکم خان، نظریه «استبداد عامل عقب ماندگی»، معلول نظام فرهنگی استبداد پرور است. اما وی عوامل پیدایش این نظام فرهنگی را بیان نساخت، و از طرف دیگر به نقش استعمار و توطئه های غربیان و جنایت و خیانت روشنفکران در پیدایش نظام فرهنگی استبدادپرور سخنی نمی راند.
اما روشنفکران دینی، جملگی به مسأله شناسی و علت یابی انحطاط نپرداخته اند اما آنان که در این باب سخن رانده اند، گفتمان های متنوعی عرضه داشته اند. مهندس بازرگان در بیشتر نگاشته ها و سخنرانی های خود به این مسأله پرداخته و عواملی مانند روحیه بی عملی، مسئولیت گریزی، جبرگرایی، خودپرستی، تصوف، استبداد سیاسی، عهدشکنی با خدا را مطرح می سازد. در حالی که اسلام به کار و تلاش توصیه کرده و بر عوامل منفی پیشگفته خط بطلان کشیده است.

دیدگاه دکتر علی شریعتی
دکتر علی شریعتی بدون بهره گیری از یک اسلوب علمی و ارایه یک نظریه منسجم و منظم، به طور پراکنده به علت شناسی انحطاط پرداخته و عواملی مانند زر و زور و تزویر، مرگ روح اجتهاد، تقدم یافتن فرهنگ بر ایدئولوژی، یونان زدگی و هند زدگی یعنی فلسفه گرایی و تصوف زدگی و آخرت گرایی افراطی را به عنوان مهمترین عوامل انحطاط مسلمین نام می برد.

دیدگاه استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری

استاد مطهری، احیاگر اندیشه ی دینی و مصلح اجتماعی نیز در این مورد سخنان فراوان گفته است. وی در این باره می گوید: «هر مکتب اجتماعی معمولا درباره علل انحراف و انحطاط و همچنین علل تعالی و ترقی خود اظهار نظر می کند و طرز اظهار نظر یک مکتب درباره این مطلب زاییده این است که با چه دیدی نسبت به ترقی و انحطاط یا انحراف و استقامت یک جامعه می نگرند. مثلا اگر کسی ترقی جامعه را فقط در پیشرفت مسائل اقتصادی و انحراف آن را در گرو شکست مادی و اقتصادی بداند یک جور ترقی و انحراف را می نگرد، و اگر کسی انحراف و ترقی را در پیشرفت و تکامل مسائل اعتقادی و اخلاقی بداند به گونه ای دیگر آن مفاهیم را تفسیر می کند.» وی در ادامه می گوید: «عده ای از غربی ها به اسلام حمله می کنند و علت انحراف و انحطاط مسلمین را خود اسلام می دانند، ولی از بحث های آینده روشن می شود که اسلام هیچگونه مسئولیتی در انحراف مسلمین ندارد، بلکه مسلمین از تعالیم اجتماعی اسلام منحرف شده و به تبع آن به انحطاط کشیده شدند هم چنان که پیشرفت کشورهای مسیحی از نظر مادی و اقتصادی بر حقانیت مسیحیت دلالت نمی کند.
استاد یکی از عوامل انحطاط مسلمین در عصر حاضر را نابودی و با تحریف معارف دینی دانسته و معتقد است که توحید، نبوت، ولایت و امامت تحریف شده، مفاهیم ارزشی چون صبر، زهد، تقوا، توکل و... مسخ شده و تا وقتی که این مفاهیم، چهره حقیقی خود را بر روی مسلمین باز نکنند، آنها ترقی نخواهند کرد. استاد در مقدمه کتاب انسان و سرنوشت، فهرستی نسبتا مفصل از این بحث را ارائه نموده و می نویسد: «در جواب علل انحراف و انحطاط مسلمین سه بخش اسلام، مسلمین و عوامل بیگانه مورد بررسی قرار گرفته و افکار و معتقداتی چون: اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر، اعتقاد به آخرت و تحقیر زندگی دنیا، شفاعت، تقیه، انتظار فرج و امثال آن مورد اتهام واقع شده اند.» از نظر ایشان برای حل جامع این مسئله لازم است موضوعات زیر مورد تحقیق قرار گیرد:
1. عظمت و انحطاط مسلمین
2. اسلام و مقتضیات زمان
3. سرنوشت و قضا و قدر
4. اعتقاد به معاد
5. شفاعت
6. تقیه
7. انتظار فرج
8. سیستم اخلاقی اسلام
9. حکومت از نظر اسلام
10. اقتصاد اسلامی
11. قوانین جزایی اسلام
12. حقوق زن در اسلام
13. قوانین بین المللی اسلام
14. نقاط انحراف
15. جعل و تحریف و وضع حدیث
16. اختلافات شیعه و سنی و اثر آن در انحطاط مسلمین
17. اشعریت و اعتزال
18. جمود و اجتهاد
19. فلسفه و تصوف
20. زمامداران جهان اسلام
21. روحانیت
22. فعالیت های تخریبی اقلیت ها در جهان اسلام
23. شعوبی گری در جهان اسلام
24. جنگ های صلیبی
25. سقوط اندلس
26. حمله ی مغول
27. استعمار.
ایشان می فرمایند: «این ها مجموع موضوعاتی است که از نظر اینجانب باید جزء این سلسله مباحث قرار گیرند.»

منـابـع

عبدالحسين خسروپناه دزفولى- آسيب شناسى جامعه دينى- صفحه 50-38

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها