نکوهش کبر و متکبر در قرآن کریم
English فارسی 6371 نمایش |در آیات متعددی از قرآن کریم متکبران مورد نکوهش و مذمت قرار گرفته اند و کبر صفت افراد بی ایمان و دشمنان خداوند و فرستادگان او بیان شده است. اکنون به بیان برخی از این آیات می پردازیم:
کبر عامل اصلی دشمنی با خدا
«إن الذین یجادلون فى ءایت الله بغیر سلطان أتئهم إن فى صدورهم إلا کبر ما هم ببلغیه فاستعذ بالله إنه هو السمیع البصیر؛ کسانى که در آیات خداوند بدون دلیلى که براى آنها آمده باشد ستیزه جویى مى کنند، در سینه هایشان فقط تکبر (و غرور) است، و هرگز به خواسته خود نخواهند رسید، پس به خدا پناه بر که او شنوا و بیناست» (غافر/ 56) جدال به معنای ادامه دادن جدل و بحث است و غالبا در ادامه دادن بحث و کلام در مقام دشمنی و غلبه کردن بر طرف مقابل به کار می رود (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ج2، ص 63) جمله «إن فی صدورهم إلا کبر» علت دشمنی و ستیزه جویی آنها را در کبر ایشان منحصر مى کند و مى فرماید: عاملى که ایشان را وادار به این جدال مى کند، نه حس جستجوى از حق است و نه شک در حقانیت آیات ما است تا بخواهند با مجادله حق را روشن کنند و حجت و برهانى هم ندارند، تا بخواهند با مجادله، آن حجت را اظهار بدارند بلکه تنها عامل جدالشان آن کبریست که در سینه دارند. آرى، آن کبر است که ایشان را وادار کرده در برابر حق جدال کنند و به وسیله آن حق صریح روشن را باطل جلوه دهند. سپس مى افزاید: «آنها هرگز به منظور خود نخواهند رسید» (ما هم ببالغیه) هدف آنان این است که خود را بزرگ ببینند، فخر بفروشند و بر جامعه حکومت کنند، اما جز ذلت و زیر دست بودن بهره اى نخواهند گرفت، نه به هدفى که از کبر و غرور دارند مى رسند، و نه به هدفى که براى مجادله هاى باطل و بى اساس دارند که حق را ابطال کنند و باطل را بر کرسى بنشانند.
افراد بی ایمان مستکبرند
«إلهکم إله واحد فالذین لا یؤمنون بالآخرة قلوبهم منکرة و هم مستکبرون؛ معبود شما خداوند یگانه است اما کسانى که به آخرت ایمان نمى آورند، دل هایشان (حق را) انکار مى کند و مستکبرند.» (نحل/ 22) جمله «قلوبهم منکرة» یعنى دل هایشان منکر حق است. «و هم مستکبرون» یعنى از حق استکبار مى ورزند و استکبار به طورى که گفته اند عبارت از این است که: کسى بخواهد با ترک پذیرفتن حق، خود را بزرگ جلوه دهد و خود را بزرگتر از آن بداند که حق را بپذیرد. معناى آیه این است که معبود شما واحد است و آیات روشن و واضحى بر آن دلالت دارد، و وقتى امر به این درجه از روشنى باشد با هیچ پرده اى پوشیده نمى شود و جاى شکى در آن نمى ماند، پس اینها که به روز جزا ایمان ندارند دل هایشان منکر حق است و نسبت به آن عناد و لجاج دارند و مى خواهند با لجاجت در برابر حق، خود را بزرگتر از حق جلوه دهند و به همین جهت بدون هیچ دلیل و حجتى از تسلیم در برابر حق سر بر مى تابند.
نفوذ ناپذیری متکبران در برابر حقایق الهی
خداوند به صورت یک اصل کلى در مورد متکبران مى فرماید: «ساصرف عن آیاتى الذین یتکبرون فى الارض بغیر الحق و ان یروا کل آیة لایؤمنوا بها و ان یروا سبیل الرشد لایتخذوه سبیلا و ان یروا سبیل الغى یتخذوه سبیلا ذلک بانهم کذبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین؛ به زودى کسانى را که در روى زمین به ناحق تکبر ورزیدند از ایمان به آیات خود روى گردان مى سازیم، به گونه اى که هر آیه و نشانه اى را (از حق) ببینند به آن ایمان نمى آورند، اگر راه هدایت را ببینند آن را انتخاب نمى کنند و اگر راه ضلالت را مشاهده کنند، آن را راه خود بر مى گزینند! (همه اینها) به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل ماندند» (اعراف/ 146) تعبیرات تکان دهنده این آیه از عمق مصایبى که متکبران به آن گرفتار مى شوند خبر مى دهد، خداوند این گونه افراد را چنان مجازات مى کند که در برابر حق نفوذ ناپذیر شوند، به گونه اى که اگر تمام آیات الهى و معجزات گوناگون را ببینند باز ایمان نمى آورند، اگر راه راست را مقابل پاى آنها بنهند از آن راه نمى روند و اگر طریق گمراهى را مشاهده کنند فورا آن را به عنوان طریق و مسلک خود مى پذیرند.
همچنین خداوند می فرماید ما بر دل های متکبران مهر می زنیم: «الذین یجادلون فى آیات الله بغیر سلطان اتاهم کبر مقتا عندالله و عند الذین آمنوا کذلک یطبع الله على کل قلب متکبر جبار؛ (اسرافکاران وسوسه گر) کسانى هستند که در آیات الهى به مجادله بر مى خیزند بى آنکه حجتى براى آنها آمده باشد! این کار (یعنى جدال بى اساس در مقابل حق) خشم عظیمى (براى آنها نزد خدا و کسانى که ایمان آورده اند) بر مى انگیزد. این گونه خداوند بر قلب هر متکبر جبارى مهر مى نهد.» (مؤمنون/ 35) «یطبع» از ماده «طبع» در این گونه موارد به معنى مهر نهادن است و اشاره به کارى است که در گذشته و حال انجام مى شود که هرگاه بخواهند چیزى دست نخورده باقى بماند و دخل و تصرفى در آن نشود، آن را محکم مى بندند و گره مى زنند و روى آن گره را ماده چسبنده اى گذاشته و بر آن مهر مى نهند که اگر کسى بخواهد در آن تصرفى کند مجبور است مهر را بشکند، در نتیجه عملش فاش خواهد شد و تحت تعقیب قرار خواهد گرفت و در فارسى امروز از آن تعبیر به «لاک و مهر» یا «سیم و سرب» مى کنند.
بنابراین، مهر نهادن بر دل هاى متکبران جبار اشاره به این است که لجاجت ها و دشمنى ها در برابر حق چنان پرده ظلمانى بر فکر آنها مى اندازد که به هیچ وجه قادر به درک حقیقتى نیستند، تنها خودشان را مى بینند و منافعشان و هوا و هوس هایشان را، فکر آنها به صورت ظرف دربسته اى در مى آید که نه محتواى فاسد را مى توان از آن بیرون کرد و نه محتواى صحیح را وارد آن ساخت، این نتیجه «تکبر» و «جباریت» است که در واقع صفت دوم نیز از صفت اول متولد مى شود; زیرا «جبار» در این گونه موارد به معنى کسى است که از روى خشم و عضب، مخالفان خود را مى زند و مى کشد و نابود مى کند و پیرو فرمان عقل نیست، و به تعبیر دیگر کسى است که به خاطر خود محورى و خود بزرگ بینى، دیگران را مجبور به پیروى از خود مى کند (بنابراین جباریت ثمره شوم تکبر است). البته این واژه (جبار) گاهى بر خداوند اطلاق مى شود که مفهوم دیگرى دارد و به معنى شخص جبران کننده نقایص و اصلاح کننده شکستگى ها و کاستى هاست.
خدا مستکبران را دوست ندارد
یکی دیگر از تعبیرات تکان دهنده ای که در قرآن کریم در مورد کبر وارد شده این است که «انه لایحب المستکبرین؛ خداوند مستکبران را دوست نمى دارد» (نحل/ 23) شبیه این تعبیر در قرآن مجید، چندین بار دیده مى شود مانند: «والله لایحب الظالمین؛ خدا ظالمان را دوست ندارد» (آل عمران/ 140)، «والله لایحب المفسدین؛ خداوند مفسدان را دوست ندارد» (مائده/ 64)، «ان الله لایحب المعتدین؛ خداوند تجاوزگران را دوست ندارد» (مائده/ 87)، «انه لایحب المسرفین؛ خداوند اسرافکاران را دوست ندارد» (انعام/ 141)، «ان الله لایحب الخائنین؛ خداوند خائنان را دوست ندارد» (انفال/ 58)، «ان الله لایحب الفرحین؛ خداوند شادى کنندگان مغرور و سرکش را دوست نمى دارد» (قصص/ 76)
دقت در این گونه تعبیرات نشان مى دهد که رابطه خاصى در میان آنها وجود دارد. مى توان گفت قدر مشترک میان صفات رذیله اى که در آیات هفتگانه بالا آمده، همان حب ذات و خود بزرگ بینى است که سرچشمه «ظلم» و «فساد» و «اسراف» و «فخرفروشى» بر دیگران مى شود. اینکه مى فرماید: خدا این گروه هاى هفتگانه را دوست ندارد، مفهومش این است که آنها را از ساحت قدسش طرد مى کند، چرا که بدترین و خطرناک ترین رذایل اخلاقى که مانع قرب الى الله است بر وجود آنها حاکم است.
تکبر نخستین گناه جهان
«و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ابى واستکبر و کان من الکافرین؛ در آن هنگام که خداوند به همه فرشتگان دستور داد که برای آدم (ع) سجده کنند و ابلیس در آن زمان به خاطر مقام والایش در صف فرشتگان جاى گرفته بود، همگى سجده کردند جز ابلیس که در برابر این فرمان خدا سرپیچى کرد و استکبار ورزید.» (بقره/ 34) و به دنبال این سرپیچى صریح و آشکار و حتى آمیخته به اعتراض نسبت به اصل فرمان خدا، فرمود: «قال فاهبط منها فما یکون لک ان تتکبر فیها فاخرج انک من الصاغرین؛ از آن مقام و مرتبت فرود آى! تو حق ندارى در آن جایگاه تکبر کنى! بیرون رو که از افراد پست و حقیر خواهى بود.» (حجر/ 33) علت سرپیچى ابلیس از سجده آدم این بود که تکبر می ورزید و خود را بالاتر و برتر از آدم می دانست. «قال ما منعک ألا تسجد إذ أمرتک قال أنا خیر منه خلقتنى من نار و خلقته من طین؛ (خداوند به او) فرمود: در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز مانع تو شد که سجده کنى؟ گفت: من از او بهترم مرا از آتش آفریده اى و او را از گل» (اعراف/ 12)
در حقیقت این نخستین گناهى است که در جهان به وقوع پیوست، گناهى که سبب شد فردى همچون ابلیس که سالیان دراز و به تعبیر امیر مؤمنان على (ع) در خطبه قاصعه شش هزار سال خدا را عبادت کرده بود، به خاطر تکبر یک ساعت تمام اعمال و عبادات او بر باد رفت «اذ احبط عمله الطویل و جهده الجهید، و کان قد عبدالله ستة آلاف سنة... عن کبر ساعة واحدة؛ و از آن مقام والا که همنشین با فرشتگان و مقام قرب خدا بود یکباره سقوط نمود» بسیارى از افراد هستند که گرفتار لغزش و خطا مى شوند، ولى هنگامى که به اشتباه خود پى بردند باز مى گردند و توبه و اصلاح مى کنند، ولى تکبر و استکبار، از امورى است که حتى اجازه بازگشت بعد از بیدارى را نیز به انسان نمى دهد، به همین دلیل شیطان توبه نکرد، زیرا کبر و غرور به او اجازه نداد سر تسلیم و تعظیم در برابر پدیده بزرگ آفرینش (انسان) فرود آورد، بلکه بر لجاجت خود افزود و سوگند یاد کرد که همه انسان ها را جز عباد مخلصین خداوند گمراه سازد و به این نیز بسنده نکرد، از خدا عمر جاویدان خواست تا این برنامه زشت و انحرافى را تا پایان جهان ادامه دهد!
به این ترتیب کبر و خودخواهى و خود برتر بینى مایه لجاجت، حسد، کفر، ناسپاسى در برابر حق و ویرانگرى و فساد خلق خدا شد و شیطان همان گونه که مولاى متقیان امیر مؤمنان على (ع) در خطبه قاصعه نهج البلاغه مى فرماید: پایه استکبار و تعصب را در زمین گذاشت و با عظمت خداوند به مبارزه برخاست! «فعدو الله امام المتعصبین و سلف المستکبرین الذى وضع أساس العصبیة و نازع الله رداء الجبریة وادرع لباس التعزز، و خلع قناع التذلل؛ این دشمن خدا پیشواى متعصبان و سرسلسله مستکبران جهان است که اساس تعصب را پى ریزى کرد و با خداوند در مقام جبر و تیتش به ستیز و نزاع پرداخت و لباس استکبار را بر تن پوشید و پوشش تواضع و فروتنى را فرو گذارد» و درست به همین دلیل خدا او را ذلیل و خوار و پست کرد، همان گونه که امیر مؤمنان على (ع) در ادامه همان خطبه مى فرماید: «الا ترون کیف صغره الله بتکبره و وضعه بترفعه فجعله فى الدنیا مدحورا، و اعد له فى الاخرة سعیرا؟!؛ آیا نمى بینید چگونه خداوند او را به خاطر تکبرش، تحقیر کرد و بر اثر بلند پروازى بى دلیلش، وى را پست و خوار نمود، از همین رو او را در دنیا مطرود ساخت و آتش برافروخته دوزخ را در آخرت براى او مهیا نمود»
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- اخلاق در قرآن جلد2- ص 24-39
طبرسی- ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن جلد1- صفحه 127
محمد حسین طباطبایی- ترجمه الميزان جلد17- صفحه 516-520 و جلد 12- صفحه 334
ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه جلد20- صفحه 138
حسن مصطفوی- التحقیق فی کلمات القرآن الکریم جلد2- صفحه 63
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها