دلائل معاد در عالم گیاهان
فارسی 3410 نمایش |در آیات قرآن به دلایل محکم و منطقى براى اثبات معاد جسمانى استدلال شده است، یکى از این طریق توجه به تحولات زمین به هنگام نمو گیاهان است. در حقیقت قرآن مى خواهد صحنه هاى معاد را که مردم در همین زندگى دنیا با آن سر و کار دارند و پیوسته با چشم خود مى بینند و از آن غافلند براى آنها تشریح کند تا بدانند زندگى بعد از مرگ نه تنها امر غیر ممکنى نیست، بلکه دائما صحنه هاى مشابه آن را در زندگى روزمره با چشم خود مشاهده مى کنند.
خداوند به زندگى و حیات گیاهان است پرداخته، مى گوید: در فصل زمستان به زمین نگاه مى کنى، آن را خشک و مرده مى بینى، اما هنگامى که قطره هاى حیاتبخش باران را بر آن فرو فرستادیم و فصل بهار فرا رسید حرکت و جنبشى سراسر آن را فرا مى گیرد و نمو مى کند، و انواع گیاهان زیبا را مى رویاند؛ «و ترى الأرض هامدة فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزت و ربت و أنبتت من کل زوج بهیج؛ زمين را خشكيده مى بينى و[لى] چون آب بر آن فرود آوريم به جنبش درمى آيد و نمو مى كند و از هر نوع [رستنيهاى] نيكو مى روياند.» (حج/ 5)
راغب مى گوید: وقتى گفته مى شود "همدت النار" معنایش این است که آتش خاموش شد، و از همین باب است "ارض هامدة" یعنى بدون گیاه و نیز "نبات هامد" یعنى گیاه خشک. در کلام خداى تعالى هم آمده که مى فرماید: "و ترى الأرض هامدة" و قریب به همین معنا است کلام کسى که آن را به "ارض هالکة؛ زمین هلاک کننده" معنا کرده است.
راغب مى گوید: "هز" به معناى تحریک به حرکت شدید است. وقتى گفته مى شود: "هززت الرمح" معنایش این است که من نیزه را به شدت تکان دادم، و نیز "اهتز النبات" به معناى این است که گیاه از شدت سرسبزى تکان بخورد باز راغب درباره کلمه ی "ربت" گفته: "ربا" به معناى زیاد شد و بلند شد مى باشد، هم چنان که در قرآن فرموده: "فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزت و ربت" یعنى وقتى آب را بر آن نازل مى کنیم، تکان مى خورد و بلند مى شود این بود کلام راغب البته با تلخیص.
و أنبتت من کل زوج بهیج" یعنى زمین بعد از آنکه ما بر آن آب نازل کردیم از هر صنف از اصناف گیاهان داراى بهجت، یعنى خوش رنگ، و داراى برگ و گل خندان برویانید. ممکن هم هست منظور از "زوج" معناى مقابل فرد باشد، براى اینکه در جاهاى دیگر کلام خداى تعالى این معنا ثابت شده، که گیاهان نیز ازدواج دارند، هم چنان که براى آنها حیات و زندگى اثبات شده و علوم تجربى امروز نیز با آن موافق است.
هرگونه نباتات و رستنى ها از طریق ازدواج و لقاح رو به رشد و نما می گذارند بالاخره زمین در اثر فصل بهار و فرو باریدن باران و حرارت و نور خورشید دوره حمل و آبستنى را می گذراند و هسته ها که در درون زمین نهفته و پنهانند در اثر اقتضاء ظرفیت زمین با خاک آمیخته با آب و حرارت به صورت شیره خام در آمده رو به رشد و نما گذارده و از زمین سر برون آورند و هر یک هدف مخصوص خود را پیش می گیرند.
حاصل معنا این است که زمین در رویاندن گیاهان و رشد دادن آنها، اثرى دارد نظیر اثر رحم در رویاندن فرزند که آن را از خاک گرفته به صورت نطفه، و سپس علقه، آن گاه مضغه، آن گاه انسانى زنده در مى آورد.
امام صادق (ع) می فرماید: پیامبر خدا (ص) به جبرئیل (ع) فرمود: ای جبرئیل! به من بنما چگونه خداوند تبارک و تعالی بندگان را در روز قیامت برمی انگیزد. جبرئیل با پیامبر به گورستان بنی ساعده آمد و بر سر گوری گفت: به اذن خدا خارج شو. مردی از گور خارج شد و در حالی که سرش را از خاک می تکاند می گفت: ای وای (گویا تبه کار بوده است). سپس گفت: داخل شو و آن مرد باز داخل شد. سپس پیامبر (ص) را بر سر قبر دیگری آورد و به مرده درون آن قبر گفت: به اذن خدا خارج شو. جوانی از قبر بیرون آمد و در حالی که سرش را از خاک می تکاند گفت: "أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له و أشهد أن محمدا عبده و رسوله و أشهد أن الساعة أتیة لاریب فیها و أن الله یبعث من فی القبور". سپس جبرئیل گفت: یا محمد (ص) این گونه در روز قیامت برانگیخته خواهند شد.
در آیات بعد به عنوان جمع بندى و نتیجه گیرى کلى، هدف اصلى از بیان این دو دلیل را ضمن باز گویى پنج نکته تشریح مى کند:
1- نخست مى گوید: «ذلک بأن الله هو الحق؛ آنچه (در آیات قبل از مراحل مختلف حیات در مورد انسانها و جهان گیاهان) بازگو شد براى این است که بدانید خداوند حق است.» (حج/ 6)
کلمه ی "ذلک" اشاره به مطالبى است که در آیه ی قبلى آمده بود، و آن خلقت انسان و گیاه بود. و تدبیر امر آنها از نظر حدوث و بقاء، و هم از نظر خلقت و تدبیر، امرى است داراى واقعیت که کسى نمى تواند در آنها تردید کند.
آنچه از سیاق بر مى آید این است که مراد از "حق"، خود حق است، یعنى وصفى نیست که قائم مقام موصوف حذف شده و خبر "ان" بوده باشد، بلکه مى خواهد بفرماید: خداى تعالى خود حق است، حقى که هر موجودى را تحقق مى دهد و در همه چیز نظام، حق جارى مى کند. پس همین که خداى تعالى حق است و هر چیزى تحققش به او است، سبب شده که این موجودات و نظامهاى حقه جارى در آن به وجود آید، و همه اینها کشف مى کند از اینکه او حق است.
پس چون او حق است نظامى را که آفریده نیز حق است، بنابراین نمى تواند بیهوده و بى هدف باشد، همانگونه که در جاى دیگر مى خوانیم: «و ما خلقنا السماء و الأرض و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا؛ ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان این دو است بیهوده و باطل نیافریدیم، این گمان و پندار کافران است.» (ص/ 27) و چون این جهان بى هدف نیست و از سوى دیگر هدف اصلى را در خود آن نمى یابیم یقین پیدا مى کنیم که معاد و رستاخیزى در کار است.
2- این نظام حاکم بر جهان حیات به ما مى گوید: «و أنه یحی الموتى؛ او است که مردگان را زنده مى کند.» (حج/ 6)
جمله به هیئت مضارع دلالت بر صفت دائم و مستمر دارد و نظر به این که حیات که ظهورى از وجود است داراى مراتب و درجات بیشمار و ضد آن موت است هر مرتبه اى از حیات آمیخته با مرتبه اى از موت خواهد بود مثلا زمین و خاک خشک مرده را نیروى حیات مى بخشد و حد وجودى بیشترى می یابد. بدین جهت به صورت شیره خاک و حرارت در می آید همچنین هسته و دانه درون خاک را حیات مى بخشد و به جنین روح می دمد با توجه به این که هر لحظه به طور تجدد فیض و تکرار موهبت پى درپى حیات صورت می گیرد مانند تابش اشعه خورشید که پى درپى و هر لحظه جهان را فرا مى گیرد و اجراء حیات در نباتات و در سلسله ی بشر شاهد قطعى است که نظام یکنواخت سراسر جهان را فرا می گیرد. همان کسى که لباس حیات بر تن خاک مى پوشاند، و نطفه بى ارزش را به انسان کاملى مبدل مى سازد، و زمینهاى مرده را جان مى دهد او مردگان را حیات نوین مى بخشد آیا با این برنامه حیات آفرین مستمر او در این جهان باز مى توان در امکان معاد تردید کرد؟.
نظام عالم قیامت کاملترین نظام است
3- هدف دیگر این است که بدانید «و أنه على کل شیء قدیر؛ خدا بر هر چیز توانا است.» (حج/ 6) و چیزى در برابر قدرت او غیر ممکن نیست.
مراد این است که آنچه ما بیان کردیم همه به خاطر این بوده که خدا بر هر چیز قادر است، چون ایجاد انسان و نبات و تدبیر امر آنها در ایجاد و ابقاء، مرتبط به وجود و نظامى است که در عالم جریان دارد، و همانطور که ایجاد وجود و نظام عالم، جز با داشتن قدرت میسر نمى شود، همچنین داشتن قدرت بر آن دو کار جز با داشتن قدرت بر هر چیز میسر نمى شود. پس ایجاد انسان و نبات و تدبیر امر آن دو، به خاطر عموم قدرت او است، و به تفسیر دیگر خلقت و تدبیر انسان و نبات کشف مى کند از عموم قدرت او.
آیا کسى که مى تواند خاک بى جان را تبدیل به نطفه کند و نطفه بى ارزش را در مراحل حیات پیش ببرد، و هر روز لباس تازه اى از زندگى بر او بپوشاند، و زمینهاى خشکیده و افسرده بى روح را چنان سر سبز و خرم سازد که قهقهه حیات از سراسر آن برخیزد، آیا چنین کسى قادر نیست که انسان را بعد از مرگ به زندگى جدید باز گرداند؟ وقتی نظام جهان وجود حادثه و یا امرى را اقتضا کند که فیض وجود آن را فرا بگیرد علل و اسباب و شرایط و مبادى وجودى آن خواسته تحقق می یابد و از لوازم تشخص و قابلیت آن به شمار می آیند همه آنها از یک سو و از هر سوى دیگر ساحت کبریائى است و در میان خالق و مخلوق صفت قدرت و یا مشیت نخواهد بود بلکه صفت اراده و قدرت را عقل بشر پس از تحلیل حکم می نماید و همه ظهورى از قدرت و قهر کبریائى است که در این نظام تحقق یافته است.
خلاصه علل و اسباب هر پدیده و حادثه اى که در نظام خارجى تحقق می یابد در صفت متمم قابلیت حادثه و موجود خارجى قرار می گیرد و از سوى نامتناهى دیگر ساحت کبریائى سبب حقیقى است. ایجاد سلسله بشر و اجراء حیات در زمین و در نباتات به طور موجبه جزئیه شاهد قطعى است که پروردگار به طور اطلاق بر هر خواسته اى قدرت دارد و اختصاص به مورد خاصى ندارد و قدرت او نامتناهى است زیرا نظام جهان به طور یکنواخت و مرتبط همه مراتب و انواع موجودات و طبقات آن را فرا می گیرد و هرگز تجزیه پذیر نخواهد بود.
قدیر صفت فعل پروردگار است از نظر اینکه نظام هستى مسطوره اى از قدرت بى حد او است همچنین نظام عالم قیامت کاملترین نظام و غرض بالاصاله است و مفاد قدیر قدرت بطور اطلاق است به این که ایجاد و آفرینش هر موجود و خواسته اى وابسته به قید و شرطى نخواهد بود.
این نظر بر حسب توحید افعالى پروردگار در صورتى است که همه موجودات بر حسب نظر دقیق وابسته به یکدیگر باشند و ارتباط وجودى با اسباب و امکانات داشته باشد یعنى وحدت و اتصال خاصى میان همه آنها فرمانروا باشد در این صورت هر یک از اجزاء و اسباب جدا از مجموع اسباب نخواهد بود و هر موجودى وابسته به مجموع علل و اسباب بوده و مجموع شرایط مشخصات معلول و خواسته اند. در این صورت قدرت به طور اطلاق سبب ایجاد آن خواسته خواهد بود مثلا وجود زید فرزند خالد به طور مقید به همه شرایط باشد یعنى همه اسباب مشخصات وجودى او پیوست باشند بر این تقدیر صادق است که سبب تام وجود زید فقط اراده قاهره و قدرت پروردگار خواهد بود.
به عبارت دیگر مفاد جمله (على کل شیء قدیر) قدرت به طور اطلاق است و به هر موجود و خواسته اى تعلق مى یابد و هر موجودى را فرا می گیرد ناگزیر بى نهایت خواهد بود و این در صورتى است که مجموع نظام سبب تشخص هر موجود و خواسته اى باشد به عبارت دیگرى نقص و وابستگى به علل و امکانات از شؤن موجودات طبیعى و لوازم تشخص هر یک از آنها است و اراده و قدرت ظهور فعل و از شؤن واجب تعالى و به طور اطلاق و فوق زمان و زمانیات است و هر چه را ایجاد نماید واسطه نداشته بلکه ذات کبریائى است از هر سو و موجود امکانى است از سوى دیگر و هیچ یک از صفات مانند اراده و حکمت و صلاح و قدرت در آفرینش وساطت نخواهند داشت و تعلق صفت قدرت کبریائى به ایجاد عالم قیامت نیز از نظر آن است که مجموع نظام جهان که از کرات بالا و زمین پهناور و انواع اقسام موجودات بی شمار صورت گرفته و مى گیرد.
به طور مجموع متعلق اراده و قدرت پروردگار قرار گرفته و اراده و قدرت صفت فعل و فوق زمان و ظهور آن وجود مجموع نظام جهان است که داراى مراحل و اجزاء و عوالم و صحنه هائى است از جمله خلقت سلسله بشر که غرض اصلى است. و نظر به این که مجموع عوالم فعل پروردگار و باید ابدى باشد وگرنه خلقت جهان بیهوده خواهد بود و نیز نظر به این که سلسله بشر در اثر امتیاز ذاتى و امانتى که بوى سپرده شده ابدى و همیشگى خواهد بود پس عالم قیامت نیز به طور طفیلى است و پس از پراکندگى این نظام عالم دیگرى که محصول و کاملترین عوالم است گسترده خواهد شد.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه الميزان- جلد 14 صفحه 486
محمد تقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 8 صفحه 23
سيدمحمد حسينى همدانى نجفى- انوار درخشان- جلد 11 صفحه 30 - 128
ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 14 صفحه 17
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها