شبهه در مورد بهشت حضرت آدم علیه السلام (اصل شبهه)

فارسی 7732 نمایش |

اصل شبهه

برخی بر اساس مبانی عقلی و نقلی شبهه ای را در مورد بهشت حضرت آدم (ع) ذکر نموده اند که بهشتى که خداوند آدم (ع) را در آن جاى داد و به او دستور داد تا از آن فرود آید، آیا در زمین بوده است یا در آسمان. آیا بهشتى که خداوند آدم را در آن جاى داده، غیر از بهشت جاودانى است که در آسمان وجود دارد و اگر این گونه است، پس منافاتى دارد با این که خداوند می فرماید بهشتى که خداوند آدم (ع) را در آن جاى داده از سایر نقاط زمین بلندتر و داراى درخت، میوه، سایه و دیگر نعمت هاى الهى بوده و همین بهشت را خداوند این گونه توصیف فرموده است: «إن لک ألا تجوع فیها ولا تعرى* و أنک لا تظمؤا فیها و لا تضحى؛ در آن بهشت همه چیز برایت مهیاست، نه گرسنه مى مانى و نه برهنه و عریان مى گردى و نه تشنه مى شوى و نه حرارت خورشید به تو مى رسد.» (طه/ 118)
در ثانی اگر بگوییم بهشت آدم (ع) در زمین بوده است پس با آیه شریفه «فاخرجهما الشیطان فیه و قلنا اهبطوا منها جمیعا؛ پس شیطان آنها (آدم و حوا) را از بهشت بیرون کرد و ما گفتیم پایین بروید.» (بقره/ 36) چه کنیم؟ آین آیه نه با بهشت دنیوی و استفاده از نعمتهای خداوند سازگاری دارد و نه با بهشت برزخی و مثالی. آنها همچنین می گویند اگر بگوییم بهشت آدم بهشت آسمانی و جاودانی بوده باز این اشکال به وجود می آید که بهشت جاى خلود است و کسى که وارد آن شد دیگر بیرون نمى شود پس آدم چطور بیرون آمد؟ در هر حال می گویند در اینکه بهشت حضرت آدم کجا بوده بین آیات قرآن ناسازگاری وجود دارد.

عناصر منطقی شبهه

1- طبق آیات قرآن و روایات خداوند آدم را قبل از انتقال به زمین در بهشت جای داده است.
2- اما در اینکه آن بهشت کدام بهشت بوده، بهشت زمینی بوده و یا بهشت آسمانی یعنی همان بهشت جاودان، بین آیات منافات وجود دارد.
3- بنابراین معلوم نیست که بهشت حضرت آدم کجاست.

پاسخ شبهه

«جنت» در اصل از کلمه جن به معنای «پوشیده از دیده» است. همان طوری که به کودک پنهان در رحم مادر جنین و به موجودات نامرئی، جن گفته می شود. همین طور به زمین پوشیده از درخت؛ جنت یعنی بوستان و بهشت اما بهشتی که آدم و حوا (ع) در آن سکونت داشتند، از نظر بعضی مفسرین همان بهشت جاودان است. اما برخی علما و مفسرین دیگر عقیده دارند بهشت آدم و حوا، بوستانی از بوستانهای روی زمین بوده است. چرا که معتقدند در بهشت جاودان تکلیف و رنج و زحمت نیست. از طرفی شیطان رجیم نمی تواند به آن راه داشته باشد. این دسته از مفسران با استناد به آیه های قرآن، نظر خود را اثبات می کنند:
الف) قرآن کریم از قول شیطان نقل می کند که به آدم گفت: «هل ادلک علی شجره الخلد؛ آیا می خواهی تو را به درخت خلد راهنمایی کنم.» (طه/ 120) و این نشانگر آن است که آدم در بهشت خلد نبوده است.
ب) استفاده از واژه «هبوط» دلیل آن نیست که آدم در آسمان سکنی داشته و بعد فرود آمده است. زیرا که قرآن پیاده شدن حضرت نوح (ع) از کشتی را چنین بیان می کند: «اهبط بسلام منا؛ با درودى از ما و بركتهايى بر تو و بر گروههايى كه با تواند فرود آى.» (هود/ 48) و همچنین رفتن بنی اسراییل به شهر: «اهبطوا مصرا؛ به شهر فرود آييد.» (بقره/ 61)
ج) بهشت اخروی، جاودان و همیشگی است «خالدین فیها لایبغون عنها حولا؛ اهل بهشت در آن جاودانند و از آنجا گرایش به هیچ جای دیگر ندارند.» جاودانه در آن خواهند بود و از آنجا درخواست انتقال نمى ‏كنند.» (کهف/ 108) پس آدم و حوا نمی توانند ساکن بهشت خلد بوده باشند و سپس از آنجا بیرون رانده شده باشند.
د) در بهشت جاودان رنج و زحمت و تکلیف و تنبیه نیست: «لا یمسهم فیها نصب و ما هم منها بمخرجین؛ هیچ رنج و زحمت در آنجا به آنها نرسد و هرگز از آن بهشت ابدی بیرونشان نکنند.» (حجر/ 48)
و) از طرفی خداوند در آغاز داستان آدم به فرشتگان می فرماید: «انی جاعل فی الارض خلیفه؛ من تو را خلیفه ای در روی زمین قرار می دهم.» (بقره/ 30) و هیچ دلیلی ندارد که خداوند این آدمی را که روی این کره خاکی آفریده، به آسمانها برده باشد.
به هر حال در پاسخ این شبهه باید گفت که گرچه بعضى آن را بهشت موعود نیکان و پاکان مى دانند، ولى ظاهر این است که آن بهشت نبود. بلکه یکى از باغهاى پر نعمت و روح افزاى یکى از مناطق سر سبز زمین بوده است.
زیرا اولا بهشت موعود قیامت، نعمت جاودانى است که در آیات بسیارى از قرآن به این جاودانگى بودنش اشاره شده، و بیرون رفتن از آن ممکن نیست.
و ثانیا ابلیس آلوده و بى ایمان را در آن بهشت راهى نخواهد بود، نه وسوسه هاى شیطانى است و نه نافرمانى خدا.
ثالثا در روایاتى که از طرق اهل بیت (ع) به ما رسیده این موضوع صریحا آمده است.

داستان بهشت آدم

مسئله بهشت آدم، و داستان آن جز در سه جا نیامده است:
1- در آیات سوره بقره که می فرماید: «و قلنا یئادم اسکن أنت و زوجک الجنه وکلا منها رغدا حیث شئتما و لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظلمین* فأزلهما الشیطن عنها فأخرجهما مما کانا فیه و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو و لکم فى الارض مستقر و متع إلى حین* فتلقى ءادم من ربه کلمت فتاب علیه إنه هو التواب الرحیم*قلنا اهبطوا منها جمیعا فإما یأتینکم منى هدى فمن تبع هداى فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون*و الذین کفروا و کذبوا بئایتنا أولئک أصحب النار هم فیها خلدون؛ و گفتیم: اى آدم، تو و همسرت در بهشت آرام گیرید و از آن به فراوانى از هر کجا که خواستید، بخورید و نزدیک این درخت مشوید، که از ستمگران خواهید شد و شیطان ایشان را از نعمت بهشت بینداخت و از آن زندگى آسوده که داشتند، بیرونشان کرد. گفتیم: با همین وضع که دشمن یکدیگرید، پایین روید، که تا مدتى در زمین قرارگاه و بهره دارید و آدم از پروردگار خود سخنانى فرا گرفت و خدا او را ببخشید، که وى بخشنده و رحیم است. گفتیم همگى از بهشت پایین روید. اگر هدایتى از من به سوى شما آمد (و البته هم خواهد آمد) آنها که هدایت مرا پیروى کنند، نه بیمى دارند و نه اندوهگین شوند و کسانى که کافر شوند و آیه هاى ما را دروغ شمارند، اهل جهنمند و خود در آن جاودانند.» (بقره/ 35- 39)
2- در سوره اعراف که فرموده: «و یا آدم اسکن انت و زوجک الجنه، فکلا من حیث شئتما، و لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین* فوسوس لهما الشیطان، لیبدى لهما ماورى عنهما، من سواءتهما و قال: ما نهیکما ربکما عن هذه الشجره، الا ان تکونا ملکین، او تکونا من الخالدین* و قاسمهما: انى لکما لمن الناصحین* فدلیهما بغرور، فلما ذاقا الشجره، بدت لهما سواءتهما، و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنه، و نادیهما ربهما: الم انهکما عن تلکما الشجره؟ واقل لکما: ان الشیطان لکما عدو مبین* قالا: ربنا ظلمنا انفسنا، و ان لم تغفر لنا، و ترحمنا، لنکونن من الخاسرین* قال: اهبطوا بعضکم لبعض عدو، و لکم فى الارض مستقر، و متاع الى حین* قال: فیها تحیون، و فیها تموتون، و منها تخرجون؛ و اى آدم تو و همسرت در بهشت مسکن کنید، و از آن هر قدر که می خواهید بخورید، ولى نزدیک این درخت مشوید، که در آن صورت از ستمکاران خواهید شد، پس شیطان آن دو را وسوسه کرد، تا بلکه بتواند عیبهائى از ایشان که پوشیده بود آشکار سازد، و لذا گفت: پروردگار شما، شما را از این درخت نهى نکرده، مگر براى اینکه در نتیجه خوردن از آن مبدل به فرشته نشوید و یا از جاودانان در بهشت نگردید، (و اگر شما از آن بخورید، همیشه در بهشت خواهید ماند) آنگاه براى آن دو سوگند یاد کرد که من از خیرخواهان شمایم. به این وسیله و با نیرنگ هاى خود آن دو را به خود نزدیک کرد، تا آنکه از درخت بخوردند، همین که خوردند، عیبشان ظاهر شد، ناگزیر شروع کردند از برگهاى بهشتى بر خود پوشیدن، و پروردگارشان ندایشان داد: که مگر به شما نگفتم: از این درخت مخورید؟ و مگر نگفتم شیطان براى شما دشمنى است آشکار؟! گفتند: پروردگارا ما به خویشتن ستم کردیم، اگر ما را نبخشى و رحم نکنى، حتما از زیانکاران خواهیم شد فرمود: از بهشت پائین بروید، که بعضى بر بعضى دیگر دشمنید، و زمین تا مدتى معین (یعنى تا هنگام مرگ) جایگاه شما است و نیز فرمود: در همانجا زندگى کنید، و در آنجا بمیرید، و از همانجا دوباره بیرون شوید.» (اعراف/ 19- 25)
3- در سوره طه، که فرموده: «و لقد عهدنا الى آدم من قبل، فنسى، و لم نجد له عزما* و اذقلنا: للملائکه اسجدوا لآدم، فسجدوا، الا ابلیس، ابى، فقلنا یا آدم: ان هذا عدو لک و لزوجک، فلا یخرجنکما من الجنه فتشقى* ان لک الا تجوع فیها و لا تعرى* و انک لا تظمو فیها، و لا تضحى* فوسوس الیه الشیطان، قال یا آدم هل ادلک على شجره الخلد و ملک لا یبلى* فاکلا منها، فبدت لهما سوآتهما، و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنه، و عصى آدم ربه فغوى* ثم اجتباه ربه، فتاب علیه و هدى* قال: اهبطا منها جمیعا بعضکم لبعض ‍ عدو فاما یاتینکم منى هدى، فمن اتبع هداى، فلا یضل و لا یشقى* و من اعرض عن ذکرى، فان له معیشه ضنکا* و نحشره یوم القیامه اعمى، قال: رب لم حشرتنى اعمى؟ و قد کنت بصیرا* قال کذلک اتتک ایاتنا، فنسیتها، و کذلک الیوم تنسى؛ و ما با آدم قبلا عهدى بسته بودیم و فرمانى داده بودیم (که فریب ابلیس را نخورد)، ولى او را در آن عهد ثابت قدم و استوار نیافتیم، و چون به فرشتگان گفتیم: بر آدم سجده کنند، همه سجده کردند، جز شیطان، که سر باز زد. آنگاه به آدم گفتیم: که زنهار این ابلیس دشمن تو و همسر تو است، مواظب باشید، از بهشت بیرونتان نکند، وگرنه بدبخت خواهید شد، چون در بهشت نه گرسنه می شوى، و نه برهنه، نه تشنه می شوى، و نه گرمازده اما شیطان با همه این سفارشها در او وسوسه کرد، و گفت: اى آدم، می خواهى من تو را به درختى راهنمائى کنم، که اگر از آن بخورى، ابدیت و ملک جاودانى خواهى یافت؟ (و شیطان سرانجام کار خود را کرد)، و آدم و همسرش از آن درخت بخوردند، و عورتشان برایشان نمودار شد، پس بر آن شدند، که از برگ هاى بهشت عورت خود بپوشانند، و آدم ارشاد و راهنمائى پروردگارش را نافرمانى کرد، و گرفتار شد، آنگاه پروردگارش وى را برگزید و نافرمانیش را جبران نمود و هدایتش فرمود.
پروردگارش ‍ دستور داد که همگى از بهشت فرود آئید در حالی که بعضى دشمن بعض ‍ دیگر باشید پس هر هدایتى که از طرف من به سوى شما آمد، و خواهد هم آمد، در آن هنگام هر کس هدایت مرا پیروى کند، گمراه و بدبخت نمی شود، و هر کس از یاد من اعراض کند، زندگى سختى خواهد داشت، علاوه بر اینکه روز قیامت کور محشورش خواهیم نمود، و چون بگوید: پروردگارا من که بینا بودم، چرا کور محشورم کردى؟ در جوابش خواهد فرمود: همانطور که آیات من به سویت آمد، و تو عمدا آن را فراموش کردى، امروز هم ما تو را فراموش کردیم.» (طه/ 115- 126)

آزمایش آدم و حوا، در بهشت دنیا

در دنیا جایگاهی بسیار خوب و پردرخت و شاداب وجود داشت که به آن بهشت دنیا می گفتند. خداوند آدم (ع) را در همانجا آفرید و روح انسانی را در او دمید، و به فرشتگان فرمان داد تا او را سجده کنند. آدم از چگونگی زندگی بر روی زمین هیچ گونه اطلاعی نداشت، و تحمل زحمت های آن، بدون مقدمه برای او مشکل بود، و از چگونگی کردار و رفتار در زمین باید اطلاعات و آگاهی پیدا می کرد. بنابراین می بایست مدتی کوتاه تمرین ها و آموزش های لازم را در محیط آرام بهشت دنیا ببیند، و بداند زندگی روی زمین با برنامه ها و تکالیف و مسئولیت ها آمیخته است، که انجام صحیح آنها باعث سعادت و تکامل و بقای نعمت است و سرباز زدن از آن، سبب رنج و ناراحتی و نیز بداند هر چند او آزاد آفریده شده، اما این آزادی به طور مطلق و نامحدود نیست که هر چه خواست انجام دهد. او می بایست از پاره ای از اشیاء روی زمین چشم بپوشد.
نیز لازم بود بداند، چنان نیست که اگر خطا و لغزشی کند، درهای سعادت برای همیشه به روی او بسته می شود و راه بازگشت برای او نیست، بلکه راه بازگشت وجود دارد و او می تواند پیمان ببندد که بر خلاف دستور خدا کاری را انجام ندهد، تا بار دیگر به بهره مندی از نعمت های الهی نائل گردد. او در محیط بهشت لازم بود تا حدی پخته شود. دوست و دشمن خود را بشناسد، چگونگی زندگی در زمین را فراگیرد، و با داشتن این آمادگی، به روی زمین قدم بگذارد. اینها اموری بود که هم آدم و هم فرزندان او در زندگی آینده خود به آن نیاز داشتند. بنابراین شاید علت این که آدم (ع) در عین این که برای خلافت و نمایندگی خدا در زمین، آفریده شده بود، اما مدتی در بهشت دنیا، درنگ کرد، این بود که دستورهایی به او داده شود، تا تمرین و آموزش های لازم را برای ورود به زمین ببیند. بنابراین سکونت آدم و حوا در بهشت، در حقیقت دوره آموزشی آنها برای پاگذاشتن به میدان زمین برای جبهه گیری در برابر انحرافات و ناملایمات، و کسب سعادت بود.

اخراج آدم و حوا از بهشت

خداوند آدم (ع) و حوا (ع) را در بهشت دنیا سکونت داد، و فرمود: «شما در بهشت ساکن شوید و از هر جا می خواهید از نعمت های آن، گوارا بخورید اما نزدیک این درخت نشوید که از ستمگران خواهید شد.» (بقره/ 35؛ اعراف/ 19) ولی شیطان، آدم و همسرش را به لغزش انداخت و آنان را از آن چه در آن بودند (بهشت) خارج کرد. «در این هنگام به آنها گفتیم؛ همگی بر زمین فرود آیید، در حالی که بعضی دشمن دیگری خواهید بود، و برای شما تا مدت معینی در زمین قرارگاه و وسیله بهره برداری هست.»
خداوند به آدم (ع) و حوا (ع) فرمود: «از همه میوه ها و نعمت های بهشت آزاد هستید بخورید، گوارای وجودتان باشد، ولی تنها از این درخت نخورید، و حتی به آن درخت نزدیک نشوید.» ولی شیطان به سراغ آنها آمد و آنها را وسوسه کرد تا لباسهای تقوا را که باعث کرامتشان شده بود، از تنشان خارج سازد. به آنها گفت: پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده مگر به خاطر این که (اگر از آن بخورید) فرشته خواهید شد، یا جاودانه در بهشت خواهید ماند، و برای آنها سوگند یاد کرد که من خیرخواه شما هستم، به این ترتیب آنها را با فریبکاری، از مقامشان فرود آورد. هنگامی که آنها فریب شیطان را خوردند، و از آن درخت چشیدند، لباسهای کرامت و احترام، از اندامشان فرو ریخت و به چنین سرانجام شوم گرفتار آمده و در نتیجه از بهشت رانده شده و اخراج گشتند. خداوند آنها را سرزنش کرد و فرمود: «آیا من شما را از آن درخت منع نکردم و نگفتم که شیطان دشمن آشکار شما است؟» (اعراف/ 22)
علامه طباطبایی می فرماید: «آنچه از آیات قرآن در سوره های بقره، اعراف و طه در بیان داستان خلقت حضرت آدم (ع) برمی آید این است که منظور اصلى از خلقت آدم این بوده که در زمین سکونت کند، چیزی که هست راه زمینى شدن آدم همین بوده که نخست در بهشت منزل گیرد، و برتریش بر ملائکه، و لیاقتش براى خلافت اثبات شود، و سپس ملائکه مأمور به سجده براى او شوند، و آنگاه در بهشت منزلش دهند، و از نزدیکى به آن درخت نهیش کنند، و او (به تحریک شیطان) از آن بخورد، و در نتیجه عورتش و نیز از همسرش ظاهر گردد، و در آخر به زمین هبوط کنند و از این ریخت و سیاق به خوبى بر مى آید که آخرین عامل و علتى که باعث زمینى شدن آن دو شد، همان مسئله ظاهر شدن عیب آن دو بود، و عیب نامبرده هم به قرینه ای که فرموده: «بر آن شدند که از برگهاى بهشت بر خود بپوشانند» همان عورت آن دو بوده، و معلوم است که این دو عضو، مظهر همه تمایلات حیوانى است چون مستلزم غذا خوردن، و نمو نیز هستند.
پس ابلیس هم جز این همى و هدفى نداشته، که (به هر وسیله شده) عیب آن دو را ظاهر سازد، گو اینکه خلقت بشرى، و زمینى آدم و همسرش، تمام شده بود، و بعد از آن خدا آن دو را داخل بهشت کرد، ولى مدت زیادى در این بین فاصله نشد، و خلاصه آنقدر به آن دو مهلت ندادند، که در همین زمین متوجه عیب خود شوند، و نیز به سائر لوازم حیاه دنیوى و احتیاجات آن پى ببرند، بلکه بلافاصله آن دو را داخل بهشت کردند، و وقتى داخل کردند که هنوز روح ملکوتى و ادراکى که از عالم ارواح و فرشتگان داشتند، به زندگى دنیا آلوده نشده بود، به دلیل اینکه فرمود: «لیبدى لهما ما ورى عنهما؛ تا ظاهر شود از آن دو آنچه پوشانده شده بود از آنان.» و نفرمود: «لیبدى لهما ما کان ورى عنهما؛ تا ظاهر شود از آن دو آنچه بر آن دو پوشیده بود» پس معلوم می شود، پوشیدگى عیبهاى آن دو موقتى بوده، و یکدفعه صورت گرفته، چون در زندگى زمینى ممکن نیست براى مدتى طولانى این عیب پوشیده بماند.
جان کلام و آنچه از آیات نامبرده بر می آید این است که وقتى خلقت آدم و حوا در زمین تمام شد، بلافاصله، و قبل از اینکه متوجه شوند، عیب هاشان پوشیده شده، داخل بهشت شده اند. پس ظهور عیب در زندگى زمینى، و به وسیله خوردن از آن درخت، یکى از قضاهاى حتمى خدا بوده، که باید می شد، و لذا فرمود: «زنهار که ابلیس شما را از بهشت بیرون نکند، که بدبخت می شوید»، و نیز فرمود: «آدم و همسرش را از آن وضعى که داشتند بیرون کرد» و نیز خدای تعالى خطیئه آنان را بعد از آنکه توبه کردند بیامرزید، و در عین حال به بهشتشان برنگردانید، بلکه به سوى دنیا هبوطشان داد، تا در آنجا زندگى کنند و اگر محکومیت زندگى کردن در زمین، با خوردن از درخت و هویدا گشتن عیب، قضائى حتمى نبود، و نیز برگشتن به بهشت محال نبود، باید بعد از توبه و نادیده گرفتن خطیئه به بهشت برگردند، (براى اینکه توبه آثار خطیئه را از بین مى برد) پس معلوم می شود علت بیرون شدن از بهشت، و زمینى شدن آدم آن خطیئه نبوده، بلکه علت این بوده که به وسیله آن خطیئه عیب آن دو ظاهر گشته، و این به وسیله وسوسه شیطان لعین صورت گرفته است.»

 

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه الميزان- جلد 1 صفحه 117 – 195، 211-214، جلد ‏8 ص 47

ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 1 صفحه 184-187

مرتضی مطهری- شناخت- صفحه 31-29 و 29-26

سایت اندیشه قم- مقاله آدم و حوّا در بهشت

سید محمدحسین تهرانی- معادشناسي- جلد سوم- قسمت نهم

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد