تجدید حیات انرژی ها در پیش چشم ما
فارسی 2804 نمایش |آتش در جاى خود نعمتى مهم و اساسى است که در بسیارى از سرچشمه هاى زندگى ما دخالت قاطع دارد، چه مصدر کارمایه (انرژى) و وسیله اى براى تولید گرما و روشنى و پختن خوراکها است، و در صنعت از عوامل عمده به شمار مى رود، ولى قرآن در این سیاق به توجه دادن ما به این نواحى از اهمیت آتش، آن اندازه توجه ندارد که به سخن گفتن از آن به اعتبار آیتى از آیات او و نعمتى بزرگ بودن توجه دارد که ناگزیر باید در مقابل آن سپاسگزارى شود.
در آیاتی از قرآن یکی از دلایل معاد آفرینش آتش است، آتشى که از مهمترین ابزار زندگى بشر، و مؤثرترین وسیله در تمام صنایع است، مى فرماید: «أ فرأیتم النار التی تورون؛ آیا هیچ درباره آتشى که مى افروزید اندیشیده اید؟» (واقعه/ 71)
چنان که ملاحظه مى شود، خدا توجه ما را به چیزهاى خاصى (مینى یاخته و جنین و مرگ و کشاورزى و آب و آتش) جلب مى کند، و خصوصیت و تمایز آنها تنها به این نیست که براى انسان از مهمترین و آشکارترین چیزها هستند یا از بزرگترین تجلیات خدا در آفرینش محسوب مى شوند، بلکه از آن روى است که چندان مورد توجه و اهتمام ما قرار نمى گیرند و ما را به تذکره و پند گرفتن برنمى انگیزند، و ما به آنها همچون چیزهاى فراوان که به آنها عادت کرده ایم نگاه مى کنیم، چه از وقتى که به دنیا آمده ایم با آب و آتش و همانندهاى آنها سر و کار داشته ایم، ولى آیا هیچ درباره نیازمندى خودمان به آنها اندیشیده ایم؟ و در این که چرا خدا آنها را فراوان در اختیار ما قرار داده است؟ و اگر آنها نباشند چه خواهد شد؟ اگر چنین کنیم، دیدگاه ما نسبت به آنها کاملا عوض خواهد شد. دیری نخواهد گذشت که این گونه چیزها از رازهاى زندگى با ما سخن گویند و به ستایش پروردگار بپردازند که آنان را فراوان به وجود آورده و همچون پلى در میان ما و معرفت آفریدگار بزرگ قرار داده است.
در آیه ی بعد می افزاید: «أ أنتم أنشأتم شجرتها أم نحن المنشؤن؛ آیا شما درخت آن را آفریده اید یا ما آفریده ایم؟» (واقعه/ 72)
"تورون" از ماده "ورى" (بر وزن نفى) به معنى مستور ساختن است و به آتشى که در وسائل آتش افروزى نهفته است و آن را از طریق جرقه زدن بیرون مى آورند "ورى" و "ایراء" مى گویند.
توضیح اینکه براى افروختن آتش و ایجاد جرقه نخستین که امروز از کبریت و فندک و مانند آن استفاده مى کنند در گذشته گاه از آهن و سنگ چخماق بهره مى گرفتند، و آنها را به یکدیگر مى زدند و جرقه ظاهر مى شد، اما اعراب حجاز از دو نوع درخت مخصوص که در بیابانها مى روئید و بنام" مرخ" و" عفار" نامیده مى شد به عنوان دو چوب آتش زنه استفاده مى کردند، اولى را زیر قرار مى دادند و دومى را روى آن مى زدند، و مانند سنگ و چخماق جرقه از آن تولید مى شد.
پس آیا ما خالق آن آتش بوده ایم یا خدا؟ پس چرا به قدرت خدا ایمان نمى آوریم که آتش را در این درختان سبز ذخیره کرده است، و به آن باور نمى کنیم که او توانایى آن را دارد که مردگان را زنده کند؟
مشکل بشر در قضیه بعث آن است که امور را بنابر قدرت خود مورد مقایسه قرار مى دهد، و چون در نفس خود ضعف و عجز احساس مى کند، به انکار آخرت مى پردازد، ولى اگر به قضیه از طریق اراده خدا که در جهان متجلى است نگاه کند، بعث را امرى آسان تصور خواهد کرد، بسا هست که این اندیشه راز پرسشهاى ما را از یکدیگر (آیا شما یا ما) مکشوف سازد، پس اگر فرضا پاسخ آن باشد که ما (بشر) مى آفرینیم و زراعت مى کنیم و به وجود مى آوریم و نازل مى کنیم، امکان کافر شدن بعث وجود مى داشت، در صورتى که پاسخ شناخته در نزد هر انسان آن است که دیگرى جز ما این کار را به انجام مى رساند، که در این صورت باید بکوشیم تا آن دیگرى را بشناسیم و به او ایمان آوریم و نامهاى او را بشناسیم و در نتیجه از واقعیت بعث و نشور آگاه شویم.
بازگشت آتش سرخ از درون درختان سبز
غالب مفسران آیات فوق را به همین معنى تفسیر کرده اند که خداوند مى خواهد از آتشى که در چوب اینگونه درختان نهفته شده و از آن به عنوان آتش زنه استفاده مى شود استدلال بر نهایت قدرت خود کند، که در "شجر اخضر" (درخت سبز) آتش و نار آفریده است، در حالى که جان درخت در آب است، آب کجا و آتش کجا؟! آن کس که چنین توانایى دارد که این آب و آتش را در کنار هم بلکه در درون هم نگهدارى کند چگونه نمى تواند مردگان را لباس حیات بپوشاند و در رستاخیز زنده کند؟
شبیه همین دلیل براى معاد در آیات آخر سوره "یس" نیز آمده است، «الذی جعل لکم من الشجر الأخضر نارا فإذا أنتم منه توقدون؛ همان کسى که براى شما از درخت سبز آتش آفرید و شما به وسیله آن آتش مى افروزید.» (یس/ 80)
ولى این تعبیر قرآنى مى تواند اشاره به دلیل لطیفترى که همان رستاخیز انرژیهاست بوده باشد، و به تعبیر دیگر در اینجا سخن تنها از "آتش زنه" نیست، بلکه سخن از خود آتش گیر یعنى چوب و هیزم که به هنگام سوختن آن همه حرارت و انرژى را آزاد مى کند، نیز هست.
توضیح اینکه از نظر علمى ثابت شده آتشى که امروز به هنگام سوختن چوبها مشاهده مى کنیم همان حرارتى است که درختان طى سالیان دراز از آفتاب گرفته، و در خود ذخیره کرده اند، ما فکر مى کنیم تابش پنجاه سال نور آفتاب بر بدنه درخت از میان رفته، غافل از اینکه تمام آن حرارت در درخت ذخیره شده، و به هنگامى که جرقه آتش به چوبهاى خشک مى رسد و شروع به سوختن مى کند آن حرارت و نور و انرژى را پس مى دهند.
یعنى در اینجا رستاخیز و معادى برپا مى شود، و انرژیها مرده از نو زنده مى شوند و جان مى گیرند، و به ما مى گویند: خدایى که رستاخیز ما را فراهم ساخت قدرت دارد که رستاخیز شما انسانها را نیز فراهم سازد!
جمله ی "تورون" که به معنى آتش افروختن است گرچه معمولا در اینجا به استفاده از "آتش زنه" تفسیر شده، ولى هیچ مانعى ندارد که آتش گیره (هیزم) را نیز شامل مى شود، زیرا به هر حال آتشى است پنهان که آشکار مى گردد.
البته این دو معنى با هم منافات ندارد، معنى اول را عموم مردم مى فهمند و معنى دوم که معنى دقیقترى است با گذشت زمان و پیشرفت علم و دانش آشکار گشته.
پروردگار ما تنها آتش را نیافرید و درخت آن را به وجود نیاورد، بلکه براى آفریدن آن هدفهایى محدود معین کرد: مى افزاید: «نحن جعلناها تذکرة و متاعا للمقوین؛ ما این آتشى را که از این درختان خارج مى شود وسیله یادآورى براى همگان و نیز وسیله زندگى براى مسافران قرار داده ایم.» (واقعه/ 73) که مردمان را به یاد پروردگارشان اندازد، از آن روى که این نعمت الاهى بزرگى است، به همان گونه که ما را به یاد آتش جهنم مى اندازد، پس نخستین و مهمترین هدف آن تزکیه و پاکیزه ساختن نفس انسان است، و در خبرى از امام صادق (ع) آمده است که: «این آتش شما جزئى از هفتاد جزء آتش جهنم است که هفتاد بار به آب خاموش شده و دوباره افروخته شده است، و اگر جز این مى بود آدمى نمى توانست آن را خاموش کند، و او را در قیامت خواهند آورد و چون بر آتش دوزخش نهند و چنان فریاد مى زند که هیچ فرشته مقرب یا پیامبر مرسلى نیست که از ترس این فریاد تکیه بر سر زانوان پایش مى کند.»
اما هدف دیگر آتش بهره برداریهاى مادى مختلف از آن در زندگى است، و کشف شدن منافع آن به توسط انسان در جاهاى مختلف زندگى و طریقه به کار بردن آن خواه به صورت مستقیم (زبانه ها و شعله ها) و خواه به صورت غیر مستقیم (و به شکل کارمایه).
بازگشت روح به بدنهای بی جان
بازگشت آتش از درون درختان سبز از یک سو یادآور بازگشت روح به بدنهاى بی جان در رستاخیز است، و از سوى دیگر این آتش تذکرى است نسبت به آتش دوزخ، چرا که طبق حدیثى پیغمبر گرامى اسلام (ص) فرمود: «نارکم هذه التی توقدون جزء من سبعین جزءا من نار جهنم؛ این آتشى که برمى افروزید یک جزء از هفتاد جزء آتش دوزخ است.»
و اما تعبیر به "متاعا للمقوین" اشاره کوتاه و پر معنى به فوائد دنیوى این آتش است، زیرا در معنى "مقوین" دو تفسیر آمده، نخست اینکه: از ماده "قواء" (بر وزن کتاب) به معنى بیابان خشک و خالى است، بنابراین "مقوین" به کسانى مى گویند که در بیابانها گام مى نهند، و از آنجا که افراد بادیه نشین غالبا فقیرند گاه این تعبیر در معنى "فقیر" نیز به کار رفته است.
تفسیر دوم اینکه: از ماده "قوت" و به معنى "نیرومندان" است، بنابراین واژه مزبور از لغاتى است که در دو معنى متضاد به کار مى رود.
درست است که آتش و درختان "آتش زنه" و "آتشگیره" مورد استفاده همگان است، ولى چون مسافران براى دفع سرما و طبخ غذا مخصوصا در سفرهاى قدیم به وسیله قافله ها بیش از همه محتاج به آن بودند روى آن تکیه شده است.
استفاده "اقویاء" از آتش نیز به خاطر گستردگى زندگى آنها روشن است، مخصوصا اگر این بحث را گسترش به جهان امروز دهیم که چگونه حرارت ناشى از انواع آتشها دنیاى صنعتى را به حرکت در مى آورد، و چرخهاى عظیم کارخانجات را به گردش وامى دارد که اگر این شعله عظیم (که همه از درختان است، حتى آتشى که از زغال سنگ و یا مواد نفتى گرفته مى شود آن هم نیز بلاواسطه یا بالواسطه به گیاهان باز مى گردد) روزى خاموش شود نه تنها چراغ تمدن که چراغ زندگى انسانها نیز خاموش خواهد گشت.
بدون شک آتش یکى از مهمترین اکتشافات بشر است در حالى که تمام نقش ایجاد در آن را آفرینش بر عهده گرفته، و نقش انسان در آن بسیار ناچیز و بى ارزش است، و نیز بدون شک از زمانى که آتش کشف شد بشریت در مرحله تازه اى از تمدن خود گام نهاد.
آرى قرآن مجید در همین یک جمله کوتاه به تمام این حقایق به صورت سربسته اشاره کرده است.
این نکته نیز قابل توجه است که در آیه ی فوق نخست فایده معنوى آتش که تذکر رستاخیز است مطرح شده، و بعد فایده دنیوى آن، چرا که اولى اهمیت بیشترى دارد بلکه اصل و اساس را تشکیل مى دهد.
در مورد ذکر این نعمتهاى سه گانه (دانه هاى غذایى- آب- آتش) ترتیبى رعایت شده که یک ترتیب کاملا طبیعى است، انسان نخست به سراغ دانه هاى غذایى مى رود، بعد آنها را با آب مى آمیزد، و سپس آن را با آتش طبخ و آماده براى تغذیه مى کند!
منـابـع
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 14 صفحه 467
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 23 صفحه 256
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها