ماجرای قربانی اسماعیل در داستان ابراهیم علیه السلام
English فارسی 25411 نمایش |ابراهیم (ع)
در آیات 100 تا 107 صافات ماجرا به این صورت بیان شده که ابراهیم (ع) از خداوند فرزندى صالح خواست: «رب هب لى من الصـلحین؛ ابراهیم گفت: خدایا! براى من فرزندى که از نیکوکاران باشد عطا فرما.» (صافات/ 100) و خداوند او را به نوجوانى بردبار بشارت داد: «فبشرنـه بغلـم حلیم؛ به او مژده دادیم پسر عاقل و بردبارى را.» (صافات/ 101)
رؤیاى ابراهیم (ع) در ذبح اسماعیل
از جمله رؤیاهایى که در قرآن مجید مطرح گردیده رؤیاى حضرت امام ابراهیم (ع) مى باشد که در خواب دید فرزندش اسماعیل را در راه خدا قربانى مى کند. خداوند متعال جریان آن را در سوره صافات چنین بیان مى فرماید: «فلما بلغ معه السعى قال یا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحک فانظر ماذا ترى قال ابت افعل ما تؤ مر ستجدنى ان شاء الله من الصابرین* فلما اسلما و تله للجبین* و نادیناه ان یا ابراهیم* قد صدقت الرؤیا انا کذلک نجزى المحسنین* ان هذا لهو البلاء المبین* و فدیناه بذبح عظیم* و ترکنا علیه فى الآخرین* سلام على ابراهیم؛ چون آن پسر (به دنیا آمد و بزرگ شد و) در تلاش کردن به پدرش رسید، ابراهیم به او گفت: اى پسر عزیزم! من در خواب دیدم که تو را قربانى مى کنم پس ببین در این باره چه مى گویى؟ گفت: پدرم! آنچه به آن امر شده اى انجام بده، حتما مرا در این کار از صابران خواهى یافت. پس چون پدر براى قربانى کردن و پسر براى قربانى شدن، تسلیم شدند و ابراهیم او را در روى تل بر پیشانى خوابانید (عمل به خواب به تحقق پیدا کرد) و با صداى بلند ندا کردیم که اى ابراهیم! خواب را محقق کردى، ما نیکوکاران را این چنین جزا مى دهیم، این حتما آزمایش آشکارى است. و بر او (گوسفندى فرستاده) ذبح بزرگى فدا ساختیم. و ثناى او را براى آیندگان قرار دادیم. سلام بر ابراهیم.» (صافات/ 102- 108)
پس از مدتى ابراهیم (ع) خوابى را که از آن مأموریت ذبح فرزندش را دریافت کرده بود با وى در میان گذاشت، ابراهیم (ع) در خواب دیده بود که فرزندش را ذبح مى کند؛ «فلما بلغ معه السعى قال یـبنى إنى أرى فى المنام أنى أذبحک فانظر ماذا ترى» فرزند نیز پذیرفت و پدر را به اجراى فرمان پروردگار تشویق کرد: «قال یـأبت افعل ما تؤمر ستجدنى إن شاء الله من الصـبرین» و هر دو، آماده اجراى این دستور شگفت شدند: «فلما أسلما و تله للجبین» ولى هنگام ذبح فرزند، خداوند متعالى ابراهیم را ندا داد که تو وظیفه خویش را انجام دادى: «و نـدینـه أن یـإبرهیم* قد صدقت الرءیا» آن گاه ذبح عظیمى را فداى فرزند ابراهیم (ع) قرار داد: «و فدینـه بذبح عظیم» به هر حال رؤیا همان بود که او دید پسرش را قربانى مى کند، نه اینکه قربانى کرد و کار را به اتمام رسانید.
به عبارت دیگر به پسرش فرمود: «انى ارى فى المنام انى اذبحک» لذا خداوند پس از خواباندن ابراهیم پسرش را بر «تل» فرمود: «قد صدقت الرؤیا» منظور از «ذبح عظیم» ظاهرا همان قربانى باشد که هر سال در موسم حج مسلمین به آن مبادرت مى ورزند. که یادآور قربانى ابراهیم (ع) است. در بحارالانوار از خصال صدوق و عیون الاخبارالرضا (ع) نقل شده است که: «فکلما یذبح بمنى فهو فدیه لاسماعیل الى یوم القیامة؛ هر چه در «منى» تا روز قیامت قربانى شود، همه فدیه حضرت اسماعیل خواهد بود.»
ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) در قربانگاه عشق
آزمونهای عادی برای به دست آوردن شایستگی های افراد صورت می گیرد، در حالی که آزمونهای الهی برای اهداف دیگری است. خداوند از وضع بندگان در گذشته و آینده و پایه لیاقت و شایستگی آنان کاملا آگاه است، از این رو برای امتحان او، انگیزه یا انگیزه های دیگری وجود دارد که یکی از آنها، رسانیدن بندگان قابل و شاییسته به مراحلی از کمال است، تا شایستگی هایی که به صورت قوه و توان در نهاد بندگان است به حد فعلیت برسد. اخلاص و فداکاری در ابراهیم به صورت قوه و قابلیت وجود داشت، ولی این توان از طریق آمادگی بر ذبح فرزند دلبند خود به خاطر امر خدا به عالیترین درجه فعلیت رسید. از این جهت خداوند به ابراهیم فرمان داد که فرزند خود را در راه خدا ذبح کند، و او نیز جریان را با فرزندش در میان نهاد و هر دو پذیرا شدند و از این طریق پدر و پسر اخلاص خود را نسبت به فرمان خدا به منصه ظهور رسانیدند.
در آیات قرآن اشارتی بر این انگیزه است و در سخنان امیر مؤمنان نیز اشاره به این انگیزه هست که می فرماید: «و ان کان سبحانه اعلم بهم من انفسهم و لکن لتظهر الافال التی بها یستحق الثواب و العقاب؛ اگرچه خدا انسان را بهتر از خود او می شناسد ولکن برای اینکه افعالی که ملاک پاداش و کیفر است آشکار سازد، آنان را در بوته ی امتحان قرار می دهد.» البته انگیزه آزمونهای الهی منحصر به بارور کردن استعدادها و تبدیل توانها به شدنها نیست، بلکه در این مورد انگیزه های دیگری، نیز حاکم است. ولی انگیزه در فرمان ذبح اسماعیل، همین بوده است و لذا وقتی به سر حد آمادگی رسید و خواست ذبح را انجام دهد، خطاب آمد که کافی است تو به رؤیای خود تحقق بخشیدی، یعنی آنچه که می خواستم انجام گرفت، از این طریق اخلاص خود را در راه خدا ثابت کردی. به هر حال به گفته جمعى از مفسران، فرزندش در آن وقت 13 ساله بود که ابراهیم خواب عجیب و شگفت انگیزى مى بیند که بیانگر شروع یک آزمایش بزرگ دیگر در مورد این پیامبر عظیم الشان است، در خواب مى بیند که از سوى خداوند به او دستور داده شد تا فرزند یگانه اش را با دست خود قربانى کند و سر ببرد. ابراهیم وحشت زده از خواب بیدار شد، مى دانست که خواب پیامبران واقعیت دارد و از وسوسه هاى شیطانى دور است، اما با این حال دو شب دیگر همان خواب تکرار شد که تاکیدى بود بر لزوم این امر و فوریت آن.
ابراهیم که بارها از کوره داغ امتحان الهى سرافراز بیرون آمده بود، این بار نیز باید دل به دریا بزند و سر بر فرمان حق بگذارد، و فرزندى را که یک عمر در انتظارش بوده و اکنون نوجوانى برومند شده است با دست خود سر ببرد! ولى باید قبل از هر چیز فرزند را آماده این کار کند، رو به سوى او کرد و گفت: فرزندم من در خواب دیدم که باید تو را ذبح کنم، بنگر نظر تو چیست؟! «قال یا بنی إنی أرى فی المنام أنی أذبحک فانظر ماذا ترى» (صافات/ 102) فرزندش که نسخه اى از وجود پدر ایثارگر بود و درس صبر و استقامت و ایمان را در همین عمر کوتاهش در مکتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روى طیب خاطر از این فرمان الهى استقبال کرد، و با صراحت و قاطعیت گفت: پدرم هر دستورى به تو داده شده است اجرا کن. «قال یا أبت افعل ما تؤمر» (صافات/ 102) و از ناحیه من فکر تو راحت باشد که به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت. «ستجدنی إن شاء الله من الصابرین» (صافات/ 102) و به این ترتیب هم پدر و هم پسر نخستین مرحله این آزمایش بزرگ را با پیروزى کامل مى گذرانند.
در این میان چه ها گذشت؟ قرآن از شرح آن خوددارى کرده، و تنها روى نقاط حساس این ماجراى عجیب انگشت مى گذارد. بعضى نوشته اند فرزند فداکار براى اینکه پدر را در انجام این ماموریت کمک کند، و هم از رنج و اندوه مادر بکاهد، هنگامى که او را به قربانگاه در میان کوه هاى خشک و سوزان سرزمین "منى" آورد به پدر گفت: «پدرم ریسمان را محکم ببند تا هنگام اجراى فرمان الهى دست و پا نزنم، مى ترسم از پاداشم کاسته شود! پدر جان کارد را تیز کن و با سرعت بر گلویم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد! پدرم قبلا پیراهنم را از تن بیرون کن که به خون آلوده نشود، چرا که بیم دارم چون مادرم آن را ببیند عنان صبر از کفش بیرون رود. آن گاه افزود سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعى ندیدى پیراهنم را برایش ببر که باعث تسلى خاطر و تسکین دردهاى او است، چرا که بوى فرزندش را از آن خواهد یافت، و هر گاه دلتنگ شود آن را در آغوش مى فشارد و سوز درونش را تخفیف خواهد داد.»
لحظه هاى حساسى فرا رسید، فرمان الهى باید اجرا مى شد، ابراهیم که مقام تسلیم فرزند را دید او را در آغوش کشید، و گونه هایش را بوسه داد، و هر دو در این لحظه به گریه افتادند، گریه اى که بیانگر عواطف و مقدمه شوق لقاى خدا بود. قرآن همین اندازه در عبارتى کوتاه و پر معنى مى گوید: هنگامى که هر دو تسلیم و آماده شدند و ابراهیم جبین فرزند را بر خاک نهاد. «فلما أسلما و تله للجبین» (صافات/ 103) باز قرآن اینجا را به اختصار برگزار کرده و به شنونده اجازه مى دهد تا با امواج عواطفش قصه را هم چنان دنبال کند. بعضى گفته اند منظور از جمله "تله للجبین" این بود که پیشانى پسر را به پیشنهاد خودش بر خاک نهاد، مبادا چشمش در صورت فرزند بیفتد و عواطف پدرى به هیجان در آید و مانع اجراى فرمان خدا شود! به هر حال ابراهیم صورت فرزند را بر خاک نهاد و کارد را به حرکت در آورد و با سرعت و قدرت بر گلوى فرزند گذارد در حالى که روحش در هیجان فرو رفته بود، و تنها عشق خدا بود که او را در مسیرش بى تردید پیش مى برد. اما کارد برنده در گلوى لطیف فرزند کمترین اثرى نگذارد!
ابراهیم در حیرت فرو رفت بار دیگر کارد را به حرکت در آورد ولى باز کارگر نیفتاد، آرى ابراهیم خلیل مى گوید: «ببر!» اما خداوند خلیل فرمان مى دهد «نبر!» و کارد تنها گوش بر فرمان او دارد. اینجا است که قرآن با یک جمله کوتاه و پر معنى به همه انتظارها پایان داده، مى گوید: در این هنگام او را ندا دادیم که اى ابراهیم «و نادیناه أن یا إبراهیم» (صافات/ 104) آنچه را در خواب ماموریت یافتى انجام دادى. «قد صدقت الرؤیا» ما اینگونه نیکوکاران را جزا و پاداش مى دهیم «إنا کذلک نجزی المحسنین» (صافات/ 105) هم به آنها توفیق پیروزى در امتحان مى دهیم، و هم نمى گذاریم فرزند دلبندشان از دست برود، آرى کسى که سر تا پا تسلیم فرمان ما است و نیکى را به حد اعلا رسانده جز این پاداشى نخواهد داشت.
سپس مى افزاید این مسلما امتحان مهم و آشکارى است. «إن هذا لهو البلاء المبین» (صافات/ 106) ذبح کردن فرزند با دست خود، آن هم فرزندى برومند و لایق، براى پدرى که یک عمر در انتظار چنین فرزندى بوده، کار ساده و آسانى نیست، چگونه مى توان دل از چنین فرزندى برکند؟ و از آن بالاتر با نهایت تسلیم و رضا بى آنکه خم به ابرو آورد به امتثال این فرمان بشتابد، و تمام مقدمات را تا آخرین مرحله انجام دهد، بطورى که از نظر آمادگى هاى روانى و عملى چیزى فروگذار نکند؟
از آن عجیب تر تسلیم مطلق این نوجوان در برابر این فرمان بود، که با آغوش باز و با اطمینان خاطر به لطف پروردگار و تسلیم در برابر اراده او به استقبال ذبح شتافت. اما براى اینکه برنامه ابراهیم ناتمام نماند، و در پیشگاه خدا قربانى کرده باشد و آرزوى ابراهیم برآورده شود، خداوند قوچى بزرگ فرستاد تا به جاى فرزند قربانى کند و سنتى براى آیندگان در مراسم حج و سرزمین منى از خود بگذارد، چنان که قرآن مى گوید: ما ذبح عظیمى را فداى او کردیم. «و فدیناه بذبح عظیم» (صافات/ 107) در اینکه عظمت این ذبح از چه نظر بوده از نظر جسمانى و ظاهرى؟ و یا از جهت اینکه فداى فرزند ابراهیم شد؟ و یا از نظر اینکه براى خدا و در راه خدا بود؟ و یا از این نظر که این قربانى از سوى خدا براى ابراهیم فرستاده شد؟
مفسران گفتگوهاى فراوانى دارند، ولى هیچ مانعى ندارد که تمام این جهات در ذبح عظیم جمع، و از دیدگاههاى مختلف داراى عظمت باشد. در اینکه این قوچ بزرگ چگونه به ابراهیم (ع) داده شد بسیارى معتقدند جبرئیل آورد، بعضى نیز گفته اند از دامنه کوه هاى منى سرازیر شد، هر چه بود به فرمان خدا و به اراده او بود. نه تنها خداوند پیروزى ابراهیم را در این امتحان بزرگ در آن روز ستود، بلکه خاطره آن را جاویدان ساخت، چنان که در آیه بعد مى گوید: ما نام نیک ابراهیم را در امتهاى بعد باقى و برقرار ساختیم. «و ترکنا علیه فی الآخرین» (صافات/ 108) او اسوه اى شد براى همه آیندگان، و قدوه اى براى تمام پاکبازان و عاشقان دلداده کوى دوست، و برنامه او را به صورت سنت حج در اعصار و قرون آینده تا پایان جهان جاودان نمودیم. او پدر پیامبران بزرگ، او پدر امت اسلام و پیامبر اسلام بود. سلام بر ابراهیم (آن بنده مخلص و پاکباز باد) «سلام على إبراهیم» (صافات/ 108) آرى، ما اینگونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم. «کذلک نجزی المحسنین» (صافات/ 108) پاداشى به عظمت دنیا، پاداشى جاودان در سراسر زمان، پاداشى درخور سلام و درود خداوند بزرگ!
داستان ذبح اسماعیل (ع) در روایات
از امالى شیخ نقل شده که به سند خود از سلیمان بن یزید روایت کرده که گفت على بن موسى (ع) براى ما حدیث کرد و فرمود: «پدرم از پدرش، از حضرت باقر، از پدرش، از پدران بزرگوارش (ع) برایم حدیث کرد که فرمودند ذبیح همان اسماعیل (ع) است.» نظیر این معنا در مجمع البیان از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) به این مضمون آمده و روایات بسیارى دیگر از ائمه اهل بیت (ع) در این باره هست، ولى در بعضى از آنها آمده که ذبیح اسحاق بوده، که چون این روایات با آیات قرآن مخالف است، مطروح و مردود است. و از کتاب فقیه نقل شده که شخصى از امام صادق (ع) از ذبیح پرسید: «چه کسى بوده؟» فرمود: «اسماعیل بوده، براى اینکه خداى تعالى داستان تولد اسحاق را در کتاب مجیدش بعد از داستان ذبح نقل کرده و فرموده: "و بشرناه باسحق نبیا من الصالحین؛ ما او را بشارت به اسحاق دادیم که پیامبرى بود از صالحان." (صافات/ 112) سیاق آن ظاهر و بلکه صریح در این معنا است.»
در مجمع البیان از ابن اسحاق روایت کرده که گفت: «ابراهیم (ع) هر وقت مى خواست اسماعیل (ع) و مادرش هاجر را دیدار کند، برایش براق مى آوردند، صبح از شهر شام سوار براق مى شد و قبل از ظهر به مکه مى رسید، بعد از ظهر از مکه حرکت مى کرد و شب نزد خانواده اش در شام بود، و این آمد و شد همچنان ادامه داشت تا آنکه اسماعیل (ع) به حد رشد رسید، پدرش وقتى در خواب دید که اسماعیل (ع) را ذبح مى کند، به او فرمود: "طناب و کاردى بردار تا به اتفاق به این دره کوه برویم و هیزم بیاوریم." پس همینکه به آن دره خلوت که نامش "دره ثبیر" بود رسیدند، ابراهیم (ع) او را از دستورى که خداى تعالى درباره وى به او داده آگاه کرد، اسماعیل گفت: "پدر جان با این طناب دست و پاى مرا ببند، تا دست و پا نزنم و دامن خود را جمع کن تا خون من آن را نیالاید و مادرم آن خون را نبیند و کارد خود را تیز کن و به سرعت گلویم را ببر، تا زودتر راحت شوم، چون مرگ سخت است." ابراهیم (ع) گفت: "پسرم راستى در اطاعت فرمان خدا چه کمک کار خوبى هستى براى من."»
آنگاه ابن اسحاق دنبال داستان را همچنان نقل مى کند، تا مى رسد به اینجا که ابراهیم (ع) خم شد و با کاردى که به دست داشت خواست گلوى فرزند را ببرد. جبرئیل کارد او را برگردانید، و اسماعیل را از زیر دست او کنار کشید. و از سوى دیگر قوچى را که از ناحیه دره "ثبیر" آورده بود به جاى اسماعیل قرار داد و از طرف چپ مسجد خیف صدایى برخاست که «اى ابراهیم! رویاى خود را تصدیق کردى و دستور خدا را انجام دادى.»
نیز در مجمع البیان از تفسیر عیاشى نقل کرده که وى به سند خود از برید بن معاویه عجلى نقل کرده که گفت: «از امام صادق (ع) پرسیدم: "بین دو بشارتى که به ابراهیم (ع) داده شد، یکى بشارت به ولادت اسماعیل و دیگرى بشارت به ولادت اسحاق، چند سال فاصله بود؟" فرمود: بین این دو بشارت پنج سال فاصله شد، و آیه شریفه "فبشرناه بغلام حلیم" اولین بشارتى بود که خداى تعالى به فرزنددار شدن ابراهیم (ع) داد، و منظور از "غلام حلیم" اسماعیل (ع) بود.»
نکات مورد بحث در این ماجرا
درباره جزئیات ماجرا نکاتى مورد بحث قرار گرفته است:
1. در تعیین ذبیح (اسماعیل یا اسحاق) اختلاف نظر فراوانى وجود دارد. در اینکه کدام یک از فرزندان ابراهیم (اسماعیل یا اسحاق) به قربانگاه برده شد و لقب ذبیح الله یافت؟ در میان مفسران سخت گفتگو است گروهى اسحاق را ذبیح مى دانند و جمعى اسماعیل را، نظر اول را بسیارى از مفسران اهل سنت و نظر دوم را مفسران شیعه برگزیده اند. اما آنچه با ظواهر آیات مختلف قرآن هماهنگ است این است که ذبیح اسماعیل بوده است، زیرا:
اولا: در یک جا مى خوانیم: «و بشرناه بإسحاق نبیا من الصالحین؛ ما او را بشارت به اسحاق دادیم که پیامبرى بود از صالحان.» (صافات/ 112) این تعبیر به خوبى نشان مى دهد که خداوند بشارت به تولد اسحاق را بعد از این ماجرا و به خاطر فداکاریهاى ابراهیم به او داد، بنابراین ماجراى ذبح مربوط به او نبود. به علاوه هنگامى که خداوند نبوت کسى را بشارت مى دهد، مفهومش این است که زنده مى ماند، و این با مساله ذبح در کودکى سازگار نیست.
ثانیا: در آیه 71 سوره هود مى خوانیم: «فبشرناها بإسحاق و من وراء إسحاق یعقوب؛ ما او را به تولد اسحاق بشارت دادیم و نیز به تولد یعقوب بعد از اسحاق.» این آیه نشان مى دهد که ابراهیم مطمئن بود اسحاق مى ماند و فرزندى همچون یعقوب از او به وجود مى آید، بنابراین نوبتى براى ذبح باقى نخواهد ماند. کسانى که ذبیح را اسحاق مى دانند در حقیقت این آیات را نادیده گرفته اند.
ثالثا: روایات بسیارى در منابع اسلامى آمده است که نشان مى دهد ذبیح اسماعیل بوده است به عنوان نمونه:
در حدیث معتبرى که از پیامبر گرامى اسلام نقل شده مى خوانیم: «انا ابن الذبیحین؛ من فرزند دو ذبیحم.» و منظور از دو ذبیح یکى پدرش "عبدالله" است که "عبدالمطلب" جد پیامبر (ص) نذر کرده بود او را براى خدا قربانى کند سپس یکصد شتر به فرمان خدا فداء او قرار داد و داستانش مشهور است، و دیگر "اسماعیل" بود، زیرا مسلم است که پیامبر اسلام (ص) از فرزندان اسماعیل است، نه اسحاق. در دعائى که از على (ع) از پیامبر گرامى (ص) نقل شده مى خوانیم: «یا من فدا اسماعیل من الذبح؛ اى کسى که فدایى براى ذبح اسماعیل قرار دادى.»
در حدیثى که از امام على بن موسى الرضا (ع) نقل شده نیز مى خوانیم: «لو علم الله عز و جل شیئا اکرم من الضان لفدى به اسماعیل؛ اگر حیوانى بهتر از گوسفند پیدا مى شد آن را فدیه اسماعیل قرار مى داد.» در برابر این روایات فراوان که هماهنگ با ظاهر آیات قرآن است روایت شاذى بر ذبیح بودن اسحاق دلالت دارد که نمى تواند مقابله با روایات گروه اول کند، و نه با ظاهر آیات قرآن هماهنگ است. از همه اینها گذشته این مساله مسلم است کودکى را که ابراهیم او را با مادرش به فرمان خدا به مکه آورد و در آنجا رها نمود، و سپس خانه کعبه را با کمک او ساخت، و طواف و سعى با او به جا آورد اسماعیل بود، و این نشان مى دهد که ذبیح نیز اسماعیل بوده است، زیرا برنامه ذبح مکمل برنامه هاى فوق محسوب مى شده. البته آنچه از کتب عهد عتیق (تورات کنونى) بر مى آید این است که ذبیح، اسحاق بوده است.
از اینجا چنین به نظر مى رسد که بعضى از روایات غیر معروف اسلامى که اسحاق را ذبیح معرفى مى کند تحت تاثیر روایات اسرائیلى است و احتمالا از مجعولات یهود است، یهود چون از دودمان اسحاق بودند مایل بودند این افتخار را براى خود ثبت کنند و از مسلمانان که پیامبرشان زاده اسماعیل بود سلب کنند، هر چند از طریق انکار واقعیات باشد! به هر حال آنچه براى ما از همه محکمتر است ظواهر آیات قرآن است که به خوبى نشان مى دهد که ذبیح اسماعیل بوده است، گر چه براى ما تفاوتى نمى کند که ذبیح اسماعیل باشد یا اسحاق هر دو فرزند ابراهیم و پیامبر بزرگ خدا بودند، هدف روشن شدن این ماجراى تاریخى است. همچنین رأى مشهور میان عالمان شیعه همواره آن بوده که ذبیح اسماعیل است.
2. گفته شده که وصف غلام به حلیم در متن بشارت، بر اثر آمادگى او براى قربانى در راه خداوند بوده است. چنان که تعبیر از فرزند به «غلام» (نوجوان) به مقطعى که صفت حلم و آمادگى استقامت در راه خداوند در او بروز مى کند، اشاره دارد.
3. مقصود از رسیدن به «سعى» در آیه «فلما بلغ معه السعى» (صافات/ 102) به نظر بعضى رسیدن به سنى است که انسان خود به کوشش براى تأمین نیازهاى زندگى مى پردازد که همان دوران نزدیک به بلوغ است و تعبیر «معه» نشان مى دهد او به دورانى رسیده بوده که پدر را در امور زندگى یارى مى داده است؛ ولى به قولى، مراد از سعى، عبادت و کار براى خداوند است. گروهى از مفسران، سن اسماعیل را هنگام ماجرا سیزده سال ذکر کرده اند. به گفته اى، منظور از سعى، سعى بین صفا و مروه در اعمال حج است؛ به این معنا که هنگام سعى، ابراهیم (ع) رؤیا را با اسماعیل در میان گذاشت. این نظر را مى توان از روایتى از امام صادق (ع) نیز استفاده کرد.
4. چگونه خواب ابراهیم مى توانست حجت باشد؟ آنچه در اینجا لازم است به آن توجه شود این است که چگونه ابراهیم خواب را حجت دانست و آن را معیار عمل خود قرار داد؟ در پاسخ این سؤال گاه گفته مى شود که خوابهاى انبیاء هرگز خواب شیطانى، یا مولود فعالیت قوه واهمه نیست بلکه گوشه اى از برنامه نبوت و وحى آنها است و به تعبیر دیگر ارتباط انبیاء با مصدر وحى گاهى به صورت القاء به قلب است. و گاه از طریق دیدن فرشته وحى. و گاه از راه شنیدن امواج صوتى که به فرمان خدا ایجاد شده و گاه از طریق خواب است و به این ترتیب در خوابهاى آنها هیچگونه خطا و اشتباهى رخ نمى دهد، و آنچه در خواب مى بینند درست همانند چیزى است که در بیدارى مى بینند. گاه گفته مى شود که ابراهیم (ع) در حال بیدارى از طریق وحى آگاهى یافت که باید به خوابى که در زمینه "ذبح" مى بیند عمل کند.
گاه گفته مى شود قرائن مختلفى که در این خواب بود، و از جمله اینکه در سه شب متوالى عینا تکرار شد، براى او علم و یقین ایجاد کرد که این یک ماموریت الهى است و نه غیر آن. به هر حال همه این تفسیرها ممکن است صحیح باشد و منافاتى با هم ندارد و مخالف ظواهر آیات نیز نمى باشد. تعبیر «أرى فى المنام أنى أذبحک» نشان مى دهد که ابراهیم (ع) به طور مکرر و به گفته اى، سه شب پیاپى (هشتم، نهم و دهم ذى حجه) رؤیاى ذبح اسماعیل را مى دیده و از همین رو دریافته که به این امر مأمور است. به نظرى دیگر، او در خواب صدایى را شنیده که خداوند تو را به ذبح فرزندت فرمان مى دهد. بعضى برآنند که خداوند در بیدارى نیز این دستور را به او وحى کرده و گرنه ابراهیم نمى توانست به رؤیا ترتیب اثر دهد. به نظر بعضى، این فرمان به دلیل سختى آن، ابتدا در رؤیا به حضرت ابلاغ شد تا در حد لازم آمادگى یابد؛ آن گاه در بیدارى بر آن تأکید شد.
5. در میان گذاشتن این مأموریت با اسماعیل، جلوه اى از ادب الهى ابراهیم با فرزندش اسماعیل است. به گفته اى، هدف آن بوده تا کار بر اسماعیل آسان تر باشد و نیز دوست داشته تا میزان استقامت فرزندش در راه خدا را بداند و به این وسیله، او را براى این مهم آماده ساخته تا در این میدان بزرگ، آگاهانه وارد شود و فرزند نیز از لذت تسلیم و رضا و هم ثواب بزرگ در آخرت و ثنا در دنیا بهره برد.
6. پاسخ رضایت آمیز اسماعیل: «یـأبت افعل ما تؤمر» آکنده از ادب، تواضع و آرام کننده قلب پدر است. او نگفت رأى من چنین است تا در برابر پدر، نهایت فروتنى را از خود نشان داده باشد و نگفت اگر مى خواهى انجام ده و نیز نگفت مرا ذبح کن؛ بلکه اجراى فرمان الهى را با قاطعیت خواست تا برساند که این فرمان، از طرف خداوند است و پدر را جز فرمان برى از آن راه دیگر نیست تا دل ابراهیم (ع) را آرام سازد؛ چنان که جمله «ستجدنى إن شاء الله من الصـبرین» آکنده از ادب الهى اسماعیل در برابر پروردگار و نفى استقلال از خود در زمینه استقامت در این ماجرا است؛ افزون بر این که با این جمله، دل پدر خود را آرامش داده، به او فهماند که از جزع و کارى که آشفتگى پدر را هنگام دیدن فرزند غرقه به خون خویش تشدید کند، پرهیز خواهد کرد.
7. آیه «فلما أسلما و تله للجبین» بدون جواب «فلما» پایان یافته، تا به شدت مصیبت و تلخى واقعه اشاره داشته باشدو به شنونده اجازه دهد تا هم چنان با امواج عواطفش، قصه را دنبال کند.
8. آیا ابراهیم مامور به ذبح فرزند بود؟ از سؤالات مهمی که در این بحث براى مفسران مطرح است این است که آیا ابراهیم راستى مامور به ذبح فرزند بود، یا به مقدمات آن دستور داشت؟ اگر مامور به ذبح بوده، چگونه پیش از انجام آن، این حکم الهى نسخ شد؟ در حالى که نسخ قبل از عمل جایز نیست، و این معنى در علم "اصول فقه" اثبات شده است.
اگر مامور به مقدمات ذبح بوده است این افتخار مهمى نخواهد بود و اینکه بعضى گفته اند اهمیت مساله از اینجا ناشى مى شود که ابراهیم احتمال مى داد بعد از انجام این ماموریت و فراهم کردن مقدمات دستور به اصل ذبح داده شود، و امتحان بزرگ او همین جا بود، مطلب جالبى به نظر نمى رسد.
به عقیده ما این گفتگوها از اینجا ناشى مى شود که میان اوامر امتحانى و غیر امتحانى فرق نگذاشته اند، امرى که به ابراهیم شد یک امر امتحانى بود، مى دانیم در اوامر امتحانى اراده جدى تعلق به اصل عمل نگرفته است، بلکه هدف آن است که روشن شود شخص مورد آزمایش تا چه اندازه آمادگى اطاعت فرمان دارد؟ و این در جایى است که شخص مورد آزمایش از اسرار پشت پرده آگاه نیست. و به این ترتیب در اینجا نسخ واقع نشده است که در صحت آن قبل از عمل بحث و گفتگو شود. و اگر مى بینیم خداوند بعد از این ماجرا به ابراهیم مى گوید: «قد صدقت الرؤیا» خوابى را که دیده بودى تحقق بخشیدى به خاطر آن است که آنچه در توان داشت در زمینه ذبح فرزند دلبند انجام داد، و آمادگى روحى خود را در این زمینه از هر جهت به ثبوت رسانید و از عهده این آزمایش به خوبى برآمد.
به هر حال آیه «و نـدینـه أن یـإبرهیم* قد صدقت الرءیا» پایان مأموریت را به ابراهیم (ع) ابلاغ و او را آگاه کرده که این فرمان، دستورى براى آزمون (امر امتحانى) بوده که در امتثال آن، آمادگى براى اجراى فرمان و آغاز به کار کافى است. درباره این آیه، بحث نسخ و دلالت یا عدم دلالت ماجراى ذبح بر جواز نسخ حکم، پیش از عمل، طرح و در ضمن آن، این احتمال که مأموریت ابراهیم (ع) فقط انجام مقدمات ذبح بوده و نه خود ذبح، مطرح شده است. برخى معتقدند آن چه در واقع ابراهیم (ع) بدان مأموریت یافت، ذبح کبش (قوچ) بود که در رؤیا به صورت فرزند براى وى ظاهر شد و محبت شدید ابراهیم به خداوند مانع از آن شد که او رؤیاى خود را تعبیر کند؛ زیرا عشق فراوان وى به محبوبش ایجاب مى کرد که آن چه را بیش تر به آن علاقه دارد، در راه او فدا نماید.
9. ماجراى ذبح در آیه 106 صافات «البلـؤا المبین» نامیده شده که بیانگر اهمیت و سختى این امتحان است. طبق منابع شیعه و سنى، شیطان در این ماجرا بر ابراهیم (ع) ظاهر شده و به شکل هاى گوناگون کوشیده تا او را از اجراى فرمان الهى باز دارد.
10. ذبح عظیمى که فداى اسماعیل شد، قوچى بود که جبرئیل (ع) آن را از آسمان آورد؛ قوچى که از مادر تولد نیافته؛ بلکه با فرمان «کن» ایجاد شده بود. بعضى آن را بز کوهى دانسته اند. گفته مى شود در صدر اسلام سر این قربانى به صورت خشک شده، کنار ناودان کعبه آویزان بوده است. وصف آن به عظیم، به دلیل آن است که از ناحیه خداى سبحان بوده و فداى ذبیح قرار گرفته یا به دلیل پذیرفته شدن آن در درگاه خداوند یا چریدن در بهشت است. طبق روایتى از امام رضا (ع) ابراهیم در سرزمین منى آرزو کرده است که خداوند، قوچى را فداى اسماعیل قرار دهد و از آن رو که پیامبر و امامان طاهر (ع) در صلب اسماعیل بوده اند، این آرزو برآورده شده است.
11. وسوسه هاى شیطان در روح بزرگ ابراهیم اثر نگذاشت. از آنجا که امتحان ابراهیم یکى از بزرگترین امتحانات در طول تاریخ بود، امتحانى که هدفش این بود قلب او را از مهر و عشق غیر خدا تهى کند، و عشق الهى را در سراسر قلب او پرتوافکن سازد، طبق بعضى از روایات شیطان به دست و پا افتاد، کارى کند که ابراهیم از این میدان پیروزمند بیرون نیاید، گاه به سراغ مادرش هاجر آمد، و به او گفت «مى دانى ابراهیم چه در نظر دارد؟ مى خواهد فرزندش را امروز سر ببرد!» هاجر گفت: «برو سخن محال مگو که او مهربانتر از این است که فرزند خود را بکشد، اصولا مگر در دنیا انسانى پیدا مى شود که فرزند خود را با دست خود ذبح کند؟» شیطان به وسوسه خود ادامه داد و گفت «او مدعى است خدا دستورش داده.» هاجر گفت: «اگر خدا دستورش داده پس باید اطاعت کند و جز رضا و تسلیم راهى نیست!!» گاهى به سراغ فرزند آمد و به وسوسه او مشغول شد از آن هم نتیجه اى نگرفت، چون اسماعیل را یک پارچه تسلیم و رضا یافت. سرانجام به سراغ پدر آمد و به او گفت «ابراهیم! خوابى را که دیدى خواب شیطانى است! اطاعت شیطان مکن!» ابراهیم که در پرتو نور ایمان و نبوت او را شناخت بر او فریاد زد «دور شو اى دشمن خدا.»
در حدیث دیگرى آمده است: ابراهیم نخست به "مشعر الحرام" آمد تا پسر را قربانى کند، شیطان به دنبال او شتافت، او به محل "جمره اولى" آمد شیطان به دنبال او آمد، ابراهیم هفت سنگ به او پرتاب کرد، هنگامى که به "جمره دوم" رسید باز شیطان را مشاهده نمود هفت سنگ دیگر بر او انداخت، تا به "جمره عقبه" آمد هفت سنگ دیگر بر او زد (و او را براى همیشه از خود مایوس ساخت) و این نشان مى دهد که وسوسه هاى شیاطین در میدانهاى بزرگ امتحان نه از یک سو که از جهات مختلف صورت مى گیرد، هر زمان به رنگى، و از طریقى مردان خدا باید ابراهیم وار شیاطین را در همه چهره ها بشناسند، و از هر طریق وارد شوند راه را بر آنها ببندند و سنگسارشان کنند، و چه درس بزرگى؟!
منـابـع
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 8 صفحه 710 - 706
جعفر سبحاني- منشور جاوید- جلد 11 صفحه 273-275
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 17 ص 151-153؛ جلد 6 ص 273- 274
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 19 صفحه 111- 114 و 119-121
علی اکبر قرشی- نگاهی به قرآن
حسین فعال عراقی- داستانهای قرآن و تاریخ انبیا در المیزان
کلیــد واژه هــا
4 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها