ولادت معجزه آسای حضرت عیسی علیه السلام (روایات)

English فارسی 3816 نمایش |

چگونگی وضـع حـمـل مـریـم از نـگـاه روایـات

از امام باقر (ع) روایت شده که فرمود: «جبرئیل گریبان و یقه پیراهن مریم را گرفت و در آن دمید، دمیدنى که با آن فرزند در رحمش در یک ساعت به حد کمال رسید، کمالى که در رحم سایر زنان احتیاج به نه ماه وقت دارد، آرى در عرض یک ساعت زنى باردار و سنگین شد، که وقتى خاله اش بدو نگریست او را نشناخت، و مریم در حالى که از او و از زکریا خجالت مى کشید راه خود را گرفت و رفت.»
بعضى گفته اند مدت حملش نه ساعت بود و این از امام صادق (ع) هم روایت شده. و در مجمع در ذیل آیه «قالت یالیتنى مت قبل هاذا و کنت نسیا منسیا؛ گفت: اى کاش پیش از این مرده بودم و یکسره فراموش شده بودم!» (مریم/ 23) گفته است: از امام صادق (ع) روایت شده که «علت اینکه مریم آرزوى مرگ کرد این بود که چون در میان قوم خود حتى یک نفر رشید و صاحب فراست سراغ نداشت که او را تبرئه کند.» و نیز در همان کتاب در ذیل آیه «قد جعل ربک تحتک سریا؛ پروردگارت زیر پاى تو چشمه آبى پدید آورده است.» (مریم/ 24) نقل کرده که «بعضى گفته اند جبرئیل با پاى خود به زمین زد، آبى گوارا پیدا شد، بعضى دیگر گفته اند. بلکه عیسى وقتى با پاى خود به زمین زد آبى جوشید و جارى گردید، و این معنا از امام ابى جعفر (ع) نیز روایت شده است.»
در روایتى دیگر در همان کتاب از ابن عمر از آن جناب آمده که آن نهرى بوده که خدا براى مریم بیرون کرد تا از آن بیاشامد. و در کتاب خصال از على (ع) روایت کرده که در ضمن چهارصد بند فرمود: «هیچ غذا و دوائى زن حامله نمى خورد که بهتر از خرماى تازه باشد.» و لذا است که خداى تعالى به مریم فرمود: «و هزی إلیک بجذع النخلة تساقط علیک رطبا جنیا* فکلی و اشربی و قری عینا؛ و این تنه نخل را به طرف خود تکان ده، که بر تو رطب تازه بریزد. و بخور و بنوش و چشم روشن دار.» (مریم/ 25- 26) این معنا به طرق اهل سنت در روایاتى چند از رسول خدا (ص) و از طرق شیعه از امام باقر (ع) روایت شده است و در کافى به سند خود از جراح مدائنى از امام صادق (ع) آورده که فرمود: «روزه تنها خوددارى از خوردن و آشامیدن نیست.» آن گاه فرمود: مریم گفت «إنی نذرت للرحمن صوما؛ من براى خداى رحمان روزه نذر کرده ام.» (مریم/ 26) و مقصودش از روزه، روزه سکوت بود.
در نسخه دیگر حدیث فرمود: «مقصودش از روزه، سکوت بود، پس شما نیز هر وقت روزه مى گیرید مواظب زبان خود باشد و چشم خویش بر بندید و نزاع مکنید و به یکدیگر حسد مورزید.» و در کتاب سعد السعود ابن طاووس از کتاب عبدالرحمن بن محمد ازدى نقل کرده که گفت: «سماک بن حرب از مغیرة بن شعبه برایم حدیث کرد که رسول خدا (ص) مرا به نجران فرستاد تا دعوتشان کنم، به من ایرادى گرفتند که از جواب آن عاجز ماندم، و آن این بود که قرآن شما مریم را خواهر هارون خوانده، و گفته "یا أخت هارون" با اینکه میان مریم تا هارون سالهاى بسیار فاصله است، من نزد رسول خدا آمدم و جریان را نقل کردم، فرمود: چرا به ایشان جواب ندادى که در ایشان رسم بود افراد را به نام انبیاء و صالحان از پدران خود مى خواندند.» در تفسیر الدرالمنثور این حدیث را مفصلا نقل کرده، و در مجمع البیان به طور مختصر آورده، و هر دو از مغیرة بن شعبه از رسول خدا (ص) آورده اند، و خلاصه معناى آن این است که مراد از هارون در جمله ی "یا أخت هارون" مردى است که اسمش همنام هارون پیغمبر برادر موسى (ع) بوده، و هیچ دلالت ندارد بر اینکه مرد نامبرده آن طور که بعضى پنداشته اند از صالحان بوده باشد.
در کافى و معانى الاخبار از امام صادق (ع) روایت کرده اند که در معناى کلمه ی "مبارک" در آیه ی «و جعلنی مبارکا أین ما کنت؛ و هر جا که باشم مرا وجودى مبارک ساخته.» (مریم/ 26) فرموده اند: یعنى سودمند. این روایت در الدرالمنثور از صاحبان کتب حدیث از ابوهریره از رسول خدا به این عبارت نقل شده که رسول خدا در معناى کلام عیسى که گفت «و جعلنی مبارکا أین ما کنت» فرمود: «یعنى به هر سو که متوجه شوم براى مردم سودمند و پر فایده باشم.»
در الدرالمنثور است که ابن عدى و ابن عساکر، از ابن مسعود از رسول خدا (ص) نقل کرده که در معناى جمله «و جعلنی مبارکا أین ما کنت» فرموده «یعنى مرا معلم و ادب آموز کرده است.» و در کافى به سند خود از برید کناسى روایت کرده که گفت: «من از ابوجعفر (ع) پرسیدم: آیا عیسى بن مریم در آن هنگامى که در گهواره با مردم سخن گفت حجت خدا بر مردم زمان خود بود؟ فرمود: آن روز نبى و حجت خدا بود، ولى هنوز مرسل نبود، مگر کلام خود او را نشنیده اى که مى گوید "من بنده خدایم به من کتاب داده و نبیم کرده و مبارکم گردانده هر جا که باشم، و به نماز و زکات سفارشم فرموده مادامى که زنده باشم". عرض کردم: بنابراین در همان کودکى و در آن حال حجت خدا بر زکریا نیز بوده است؟ فرمود عیسى در آن حال آیت خدا و رحمتى از او بر مریم بود، آن گاه که سخن گفت و از مریم دفاع کرد، و نسبت به هر کس هم که کلام او را مى شنید نبى و حجت بود، البته تا سخن مى گفت حجت بود، و بعد از سکوت او تا مدت دو سال که زبان باز کرد زکریا حجت بر مردم بود. بعد از درگذشت زکریا فرزندش یحیى کتاب و حکمت را از او ارث برد، در حالى که او نیز کودکى صغیر بود، مگر نشنیدى کلام خداى را که مى فرماید "یا یحیى خذ الکتاب بقوة و آتیناه الحکم صبیا؛ [گفتیم] اى یحیى! کتاب [خدا] را محکم بگیر، و او را در کودکى حکمت دادیم." (مریم/ 26) و بعد از آنکه به هفت سالگى رسید به نبوت و رسالت سخن گفت، چون در آن هنگام خداوند بر وى وحى فرستاد، و بنابراین عیسى (ع) حتى بر یحیى هم حجت بود، و در حقیقت بر همه مردم حجت بود. اى ابا خالد از آغاز خلقت که خدا آدم (ع) را آفرید و در زمین جاى داد، زمین حتى یک روز هم از حجت خدا بر مردم خالى نبود.»

حرکت مریم با نوزاد به سوی قوم خود

مریم با شنیدن پیام غیبی از فرشتگان که به او گفته بودند این کودک می تواند در گهواره سخن بگوید، به آرامش رسیده بود فلذا بعد از به دنیا آمدن فرزندش او را همراه خود به سوی قوم آورد. «سرانجام مریم در حالى که کودکش را در آغوش داشت از بیابان به آبادى بازگشت و به سراغ بستگان و اقوام خود آمد» «فأتت به قومها تحمله» (مریم/ 27)
هنگامى که آنها کودکى نوزاد را در آغوش او دیدند، دهانشان از تعجب باز ماند، آنها که سابقه پاکدامنى مریم را داشتند و آوازه تقوا و کرامت او را شنیده بودند سخت نگران شدند، تا آنجا که بعضى به شک و تردید افتادند، و بعضى دیگر هم که در قضاوت و داورى، عجول بودند زبان به ملامت و سرزنش او گشودند، و گفتند: حیف از آن سابقه درخشان، با این آلودگى! و صد حیف از آن دودمان پاکى که این گونه بدنام شد. گفتند: اى مریم! تو مسلما کار بسیار عجیب و بدى انجام دادى! «قالوا یا مریم لقد جئت شیئا فریا» (مریم/ 27)
برخی گفتند این کار عجیب است؟ و یا گفتند این کار قبیح چیست؟ آنگاه گفتند ای خواهر هارون پدر تو مرد بدی نبود و مادرت نیز بدکاره نبود (پس چرا راه آنان را ترک کرده ای و راه غیر صحیح پیش گرفته ای؟ چون همگان می دانستند که مریم ازدواج نکرده است.) «یأخت هرون ما کان أبوک امرأ سوء و ما کانت أمک بغیا» (مریم/ 28)
اینکه آنها به مریم گفتند: "اى خواهر هارون" موجب تفسیرهاى مختلفى در میان مفسران شده است، اما آنچه صحیحتر به نظر مى رسد این است که هارون مرد پاک و صالحى بود، آن چنان که در میان بنی اسرائیل ضرب المثل شده بود، هر کس را مى خواستند به پاکى معرفى کنند مى گفتند: او برادر یا خواهر هارون است. مرحوم طبرسى در مجمع البیان این معنى را در حدیث کوتاهى از پیامبر (ص) نقل کرده است.
در حدیث دیگرى که در کتاب سعد السعود آمده چنین مى خوانیم پیامبر (ص) مغیره را به نجران (براى دعوت مسیحیان به اسلام) فرستاد، جمعى از مسیحیان به عنوان (خرده گیرى بر قرآن) گفتند مگر شما در کتاب خود نمى خوانید "یا أخت هارون" در حالى که مى دانیم اگر منظور هارون برادر موسى است میان مریم و هارون فاصله زیادى بود؟ مغیره چون نتوانست پاسخى بدهد مطلب را از پیامبر (ص) سؤال کرد، پیامبر (ص) فرمود: «چرا در پاسخ آنها نگفتى که در میان بنى اسرائیل معمول بوده که افراد نیک را به پیامبران و صالحان نسبت مى دادند.»
مریم به فرمان غیبی در مقابل این اعتراض اشاره به کودک کرد. یعنی پاسخ پرسشهای شما بر عهده این کودک است. آنان از اشاره مریم در شگفت فرو رفتند و گفتند: «چگونه پاسخ ما را به کودکی که در گهواره زندگی می کند واگذار می کنی؟» «فأشارت إلیه قالوا کیف نکلم من کان فى المهد صبیا» (مریم/ 29) مریم براى رفع اتهام از خودش که فرزندى بدون پدر به دنیا آورده بود، به فرمان خدا اشاره به گاهواره نوزادش عیسى (ع) کرد، او در همان حال به سخن در آمد و با زبان فصیح و گویا مقام بندگى خویش را در مقابل خدا، و همچنین مقام نبوت خود را آشکار ساخت، و از آنجا که غیر ممکن است پیامبرى این چنین با عظمت از رحم آلوده اى بیرون آید پاکدامنى مادرش را با این اعجاز اثبات نمود.

سخن گفتن مسیح در گاهواره

سرگذشت مریم و کودک او سراسر اعجاز و کرامت است. در کشاکش اعتراض و نکوهش مردم مریم به فرمان خدا سکوت کرده، تنها کارى که انجام می دهد این است که اشاره به نوزادش عیسى می نماید اما این کار بیشتر تعجب آنها را برانگیخت و شاید جمعى آن را حمل بر سخریه کردند و خشمناک شدند گفتند: «مریم با چنین کارى که انجام داده اى قوم خود را مسخره نیز مى کنى.» به هر حال به او گفتند ما چگونه با کودکى که در گاهواره است سخن بگوئیم؟!
در این حال حضرت مسیح چند جمله سخن گفت که هم جلو تفریط مفتریان را گرفت و هم راه را بر غلو افراطیها بست. چون جاهل یا اهل افراط است و یا اهل تفریط. گروهی از بنی اسرائیل بر اثر جهل، تفریطی بودند و مریم عذراء را به ناپاکی متهم کردند و عده ای دیگر بر اثر جهل، افراطی شده، عیسی (ع) را فرزند خدا دانستند. اما عیسی در گهواره با اصل تکلم جلوی تهمت تفریطیان را گرفته، تهمت موجود را رفع کرد و با محتوای کلام جلوی غلو افراطیها را گرفت.
توضیح این که تکلمش در گهواره معجزه بود، و انسان ناپاک هرگز معجزه و آیت خدا را ندارد. پس آن حضرت با اصل تکلم ثابت کرد که من طاهرم و از مادری پاک به دنیا آمده ام و در محتوای کلام جلو هرگونه غلو اهل افراط را بست و برای این که کسی نگوید: عیسی فرزند خداست. این کودک یک روزه به فرمان الهی به سخن در آمد و خود را با صفاتی معرفی کرد که عبارتند از:
1- بنده خدا هستم.
2- به من کتاب داده شده.
3- از پیامبران قرار گرفته ام.
4- وجود من هر کجا باشد سرشار برکت است.
5-به نماز و زکات تا زنده هستم سفارش شده ام.
6-به مادرم مهربانم و هرگز گردنکش و سختدل نیستم.
7- در روز تولد و روزی که می میرم و روزی که بر انگیخته می شوم، مشمول رحمت خدا هستم.
چنانکه می فرماید: «قال إنى عبد الله ءاتئنى الکتاب و جعلنى نبیا* و جعلنى مبارکا أین ما کنت و أوصانى بالصلوة و الزکوة ما دمت حیا* و برا بوالدتى و لم یجعلنى جبارا شقیا* و السلام على یوم ولدت و یوم أموت و یوم أبعث حیا؛ [کودک] گفت: منم بنده ى خداوند که به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است. و هر جا که باشم مرا وجودى مبارک ساخته، و تا زنده ام مرا به نماز و زکات سفارش کرده است. و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است. و درود بر من روزى که زاده شدم و روزى که مى میرم و روزى که زنده برانگیخته مى شوم.» (مریم/ 30- 33)
ظاهر آیات سوره مریم این است که او در همان روزهاى آغاز تولدش زبان به سخن گشود، کارى که براى هیچ نوزادى عادتا ممکن نیست و این خود یک معجزه بزرگ بود، ولى سخن گفتن در حال میانسالى و کهولت یک امر کاملا عادى است و ذکر این دو با هم در آیه فوق ممکن است اشاره به این باشد که او در گاهواره همان گونه سخن مى گفت که در موقع رسیدن به کمال عمر، سخنانى سنجیده و پر محتوا و حساب شده، نه سخنانى کودکانه. این احتمال نیز وجود دارد که این تعبیر اشاره به این حقیقت باشد که مسیح (ع) از آغاز تولد تا زمانى که به سن کهولت رسید همواره سخن حق مى گفت و در راه ارشاد و تبلیغ خلق گام بر مى داشت. به علاوه این تعبیر درباره عیسى (ع)، گویا یک نوع پیشگویى و اشاره به آینده عمر او است، زیرا مى دانیم طبق تواریخ، حضرت مسیح (ع) هرگز در این جهان و در میان مردم به سن پیرى نرسید، بلکه در سن 33 سالگى از میان مردم بیرون رفت، و خدا او را به آسمان برد و مطابق روایات متعددى در عصر ظهور حضرت مهدى (ع) به میان مردم باز مى گردد. (و با آنها سخن مى گوید همانگونه که در آغاز عمر سخن مى گفت).
تعبیر به "من الصالحین" در آیه «و یکلم الناس فی المهد و کهلا و من الصالحین؛ و در گهواره [به اعجاز] و در میانسالى [به وحى] با مردم سخن مى گوید و از صالحان است.» (آل عمران/ 46) نشان مى دهد که صالح و شایسته بودن از بزرگترین افتخاراتى است که نصیب انسان مى شود، و گویى همه ارزشهاى انسانى در آن جمع است. آن جناب اصلا متعرض مسأله ولادتش نشد، با اینکه همه مشکل مردم از آن بود، و این بدان جهت است که سخن گفتن کودک مولود معجزه اى است که هر چه بگوید جاى تردیدى نمى گذارد در اینکه حق است، چون معجزه اى است، مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه در آخر گفتارش بر خود سلام کرد، یعنى بر نزاهت و ایمنیش از هر قذارت و خباثتى شهادت داده و از پاکى و طهارت موادش خبر داد.
عیسى (ع) سخن خود را با جمله "إنی عبدالله" آغاز نمود تا به عبودیت خود براى خدا اعتراف نموده، از غلو غلو کنندگان جلوگیرى کند و حجت را بر آنان تمام سازد، هم چنان که در آخر کلامش گفت "و إن الله ربی و ربکم فاعبدوه". و در جمله "آتانی الکتاب" از دادن خدا کتاب را به او خبر داد، و ظاهرا مقصود از آن همان انجیل است، و در جمله "و جعلنی نبیا" به نبوت خود اعلام فرمود است، از این جمله معلوم مى شود که عیسى (ع) در آن روز تنها نبى بوده، و بعدها خداوند او را به رسالت برگزیده، و از ظاهر کلامش بر مى آید که در همان روز کتاب و نبوت داده شده، نه اینکه بخواهد از آینده خبر دهد.
«و جعلنی مبارکا أین ما کنت و أوصانی بالصلاة و الزکاة ما دمت حیا». معناى مبارک بودنش هر جا که باشد این است که محل براى هر برکتى باشد، و برکت به معناى نمو خیر است، یعنى او براى مردم منافع بسیار دارد، علم نافع به ایشان مى آموزد، و به عمل صالح دعوتشان مى کند، و به ادبى پاکیزه تر تربیتشان مى کند، و کور و پیس را شفا داده، اقویا را اصلاح و ضعفا را تقویت و یارى مى کند. جمله "و أوصانی بالصلاة و الزکاة" اشاره به این است که در شریعت او نماز و زکات تشریع شده، و نماز عبارت است از توجه بندگى مخصوص به سوى خداى سبحان و زکات عبارت است از انفاق مالى، و این دو حکم در بیش از بیست جاى قرآن قرین هم ذکر شده، بنا بر این دیگر به گفته آن کسى که گفته مراد از زکات تزکیه نفس و تطهیر آن است، نه واجب مالى، اعتناء نمى شود.

مهربانی

«و برا بوالدتی و لم یجعلنی جبارا شقیا؛ مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است.» (مریم/ 32) یعنى مرا مهربان و رؤوف نسبت به مردم قرار داد، و یکى از مظاهر آن این است که من به مادرم مهربانم، و نسبت به سایر مردم هم جبار و شقى نیستم، و "جبار" کسى را گویند که جور خود را به مردم تحمیل کند، ولى خودش جور مردم را تحمل نکند و از ابن عطاء نقل شده که جبار آن کسى است که خیرخواه نباشد و شقى آن کسى است که پذیراى خیرخواهى دیگران نباشد. شگفت اینجا است که در میان توصیف خویش، مهربانی خود را به مادر یادآور می شود و این درست بر خلاف چیزی است که در انجیل کنونی استفاده می شود.
حضرت مسیح از میان ایام عمر، سه روز حساس را متذکر می شود که برای بشر اهمیت فوق العاده ای دارد. زیرا هر یک از آنها آغاز زندگی جدید است: روز ولادت، روز مرگ، و روز بر انگیختگی.
امام هشتم (ع) می فرماید: «در سه نقطه انسان را بیش از موارد دیگر وحشت فرا می گیرد: 1 - روزی که زاییده می شود و دیده به جهان می گشاید. 2- روزی که می میرد و سرای دیگر و اهل آن را مشخص می کند. 3- روزی که برانگیخته می شود و احکام و داوریهایی را می بیند که در این دنیا ندیده بود. خدا بر یحیی در این سه موضوع درود فرستاد؛ همچنان که مسیح (ع) نیز در این سه موضوع بر خود درود فرستاد.» قرآن پس از بیان این سر گذشت یادآور می شود که سر گذشت مسیح همین است و گفتار حق درباره تولد او همین است و گفتار حق درباره تولد او همین است که شنیدید: «ذالک عیسى ابن مریم قول الحق الذى فیه یمترون؛ این است ماجراى عیسى پسر مریم، همان سخن حقى که در آن تردید مى کنند.» (مریم/ 34)

 

منـابـع

جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 12 صفحه 356- 362

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 13 ص 50 و 33- 40، جلد ‏2 ص 548- 549

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏14 ص 56- 68، جلد ‏3 ص 298

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 7 صفحه 255

محمدباقر مجلسی- بحارالانوار- جلد 14 صفحه 214، 250ـ326

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد