مرگ و زندگی پس از مرگ در اعتقادات دینی مردم آفریقا (باورها)
فارسی 3455 نمایش |دلایل و معنى مرگ
بیشتر اقوام آفریقا تبیین هاى اسطوره اى از این که چگونه اولین بار مرگ در جهان پدید آمد دارند. انسان از آن زمان مرگ را به عنوان بخشى از ضرب آهنگ زندگى قبول کرده است؛ و با وجود این به گونه اى تناقض آمیز، تصور بر این است که هر مرگ انسانى دلایل خارجى دارد که هم آن را طبیعى و هم غیرطبیعى مى سازد. مردم مى بایستى دلایل مستقیم مرگ را بیابند.
علت مرگ از نظر مردم آفریقا
تاکنون باور بر این است که رایج ترین علت مرگ جادو، سحر و افسون است. این باور در هر جامعه آفریقایى هر چند با درجه هاى متفاوتى از تاکید یافت مى شود، و اغلب کسى براى استفاده از این روش و مرگ شخص دیگرى مقصر شناخته مى شود. مرگ نفرین چیزى است که در بسیارى از جوامع هراس انگیز است و این عقیده وجود دارد که نفرین سخت موجب مرگ شخص مورد نظر مى شود. مردگان زنده و ارواح علتهاى دیگر هستند. این شامل افرادى از خانواده اى خاص مى شود، بخصوص مردگان زنده اى که قبل از مرگ صدمه دیده، و یا درست دفن نشده اند، و یا کینه اى علیه کسى داشته اند. اگر چه ممکن است مردم بترسند که مردگان زنده سبب مرگشان شوند، شواهد اندکى از این باور وجود دارد که آنها واقعا علت مرگ هستند. این نکته اى است که در گزارشهاى باورهاى آفریقاییان درباره روح بد جلوه داده شده است. اگر خانواده اى احساس کند که مردگان زنده آن ناراضى هستند، فورى اقدام هایى براى متعادل نمودن وضع اتخاذ مى کند و از وخامت یافتن آن تا نقطه مرگ واقعى دورى مى کند.
خدا، علت برخى مرگها
علت چهارم برخى مرگ ها خداست، بخصوص مرگ هایى که توضیح قانع کننده اى درباره آنها وجود ندارد، براى نمونه، در اثر رعد و برق، افراد بسیار کهنسال (مرگ طبیعى) و یا جایى که فرد ممکن است از رسم یا تحریم مهمى تخلف ورزد. حتى زمانى که ممکن است خداوند به عنوان علت غایى مرگ شناخته شود، پاى واسطه هاى دیگرى ممکن است به وسط کشیده شود تا سوء ظن مردم را برطرف کند و بلاگردانى معرفى مى شود. یکى یا بیش از یکى از علت هاى تقریبا هر مرگى باید همیشه در دهکده هاى آفریقا ارائه گردد به این معنى که، اگر چه پذیرفته مى شود که مرگ از همان آغاز در این عالم پدید آمد و از آن به بعد در آن باقى ماند، این رویداد در سطح شخص غیر طبیعى و قابل اجتناب است زیرا همیشه عامل دیگرى آن را پدید مى آورد. اگر آن عامل علتش نبود، در این صورت آن شخص نمى مرد. این منطق و فلسفه عملکرد بى واسطه مرگ در میان انسانهاست.
معنى مرگ در باورهای مردم آفریقا
درباره پدیده مرگ، لازم است در ابتدا واژه هایى را که براى روند واقعى مردن بکار مى رود مورد بررسى قرار داد. این واژه ها باورهایى را که مردم درباره مرگ دارند نشان مى دهند. در میان قوم باسوگا، زمانى که شخص فوت کرده است، مردم مى گویند: «نفس آخر را کشیده است»، «آرام گرفته است»، «رفته است»، «توى قبر رفته»، «مرگ به دوستمان گفته که بارش را ببندد و برود»، «او از دیروز انگار که خشک شده». زندگى مانند چوب سیخ شده اى به دو سو کشیده شد، و اگر مرده مردسالمندى از خانواده دیگرى باشد مى گویند: «چه خوب شد مرد، به قدر کافى خورده است»، در مورد مرگ قاتل یا جادوگر مى گویند: «بگذار برود، کارش را کرده است یک شکم کم شد» در رابطه با کسى که مورد محبت نیست مردم مى گویند: «مرگ (والومب) قوم آکامبا عبارات زیر را بکار مى برد: «دنبال پدر بزرگهاى خود رفتن»، «به خانه رفتن»، «از خرخر باز ایستادن»، «رفتن یا احضار شدن»، «تخلیه روح»،«براى همیشه خوابیدن»، «خشکیدن» «پژمرده یا خشک شدن»، «رحلت کردن»، «فراخوانده شدن»، «طرد مردم»، «رد غذا»، «پذیرفته یا مردن»، «عقب گرد و بازگشت»، «خاتمه یافتن»، تمام شدن و پایان یافتن»، «نفس آخر خود را کشیدن»، «عزیمت کردن یا رفتن»، «رفتن به جایى که دیگران رفته اند»، «ترک کردن»، رها کردن یا واگذار کردن»، «نابود و خراب شدن»، «ما یملک خدا شدن»، «سقط شدن» (براى کسى که در عنفوان جوانى بمیرد). تعبیرهاى مشابهى را مى توان از دیگر نقاط آفریقا نقل کرد. از این نمونه ها مى توان نتیجه هایى را اخذ نمود.
مرگ به عنوان عزیمت و نه نابودى کامل شخص
مرگ به عنوان عزیمت و نه نابودى کامل شخص تلقى مى شود. او به حرکت خود ادامه مى دهد تا به گروه درگذشتگان ملحق شود و تنها تغییر اساسى فساد بدن طبیعى است، اما روح به مرتبه دیگرى از هستى سفر مى کند. بعضى از تعبیرهایى که مرگ را توصیف مى کنند به شخصى اشاره مى کنند که به «خانه» مى رود، که به این معناست که این زندگى بسان سفرى زیارتى است: «خانه» واقعى در عالم دیگر است، زیرا کسى از آنجا به جاى دیگرى عزیمت نمى کند. در آنجا بخشى از یک فرد در هنگام مرگ واقعا توقف مى یابد، او به «خواب مى رود»، اما هرگز دوباره بیدار نمى شود. مرگ بى رحم است، حتى اگر شخص در عالم دیگر به حیات خود ادامه دهد. مرگ «جان او را مى گیرد»، رشته حیات او را قطع مى کند و «او را مى خشکاند». این بیرحمى مرگ در نوحه هاى تشیع جنازه خود را نشان مى دهد. نمونه زنده اى از این بیرحمى را در سرودى که مردم آکولى مى خوانند مى توان یادآور شد: آتش در لایى ما زبانه مى کشد، آن در دره رود کومو زبانه مى کشد، همه چیز کاملا از بین مى رود؛ آه، دختر من اگر مى توانستم به خانه مادر مرگ برسم، مشعل بلندى از علف مى ساختم؛ اگر مى توانستم به خانه مادر مرگ برسم همه چیز را کاملا خراب مى کردم. آتش در لایى ما زبانه مى کشد. نبرد میان انسان و مرگ در نوحه پر شور دیگرى به تصویر در مى آید: بنگر اتکا به تنهایى مى جنگد. گاو نر به تنهایى مى میرد. اى مردان دودمان آویک. پسر مادرم به شما چه کرده است که باید رها شود. بنگر جنگجو یک تنه مى جنگد. برادرم به تیرها و کمانهاى خاردار مجهز است. او به تنهایى مى جنگد و هیچ یارى دهنده در کنارش نیست؛ برادرم به تنهایى مى جنگد. او با مرگ مى جنگد. همین احساس عجز و درماندگى انسان در برابر مرگ را مى توان در نوحه اى از قبیله آکان مشاهده کرد: ما از داشتن رهبر محرومیم. مرگ ما را بدون رهبر تنها گذاشته است. او مرده است و ما را بدون رهبر رها کرده است. هیهات، مادر! هیهات، پدر!. هیهات، مادر، هیهات پدر!. ما برده مى شویم مرگ همه ما را مى برد.
هیولا بودن مرگ در باور مردم آفریقا
از این رو، مرگ که درمقابل آن انسان کاملا درمانده وناتوان است هیولاست. بستگان شخصى را که مى میرد مى نگرند، و نمى توانند براى فرار از مرگ به وى کمک کنند. مرگ پیشامدى شخصى است که هیچ کس دیگرى نمى تواند درآن مداخله کند. تا آنجا که به عقاید و ادیان آفریقایى مربوط است این اوج سکرات و درد مرگ است که نه آن را درمانى است و نه راه فرار.
مراسم تدفین و روشهاى از بین بردن جسد مرده
از مراسم تدفین و روشهاى از بین بردن جسد مرده، به نمونه هاى دیگرى از باورهاى آفریقاییان درباره مرگ برمى خوریم. تدفین معمولى ترین روش براى رهایى از جسد است و از آداب و مراسم متفاوتى پیروى مى شود. بعضى از جوامع بدن را در میان خانه اى که شخص به هنگام مرگ در آن مى زیست دفن مى کنند؛ جوامع دیگر آن را در محوطه اى که خانه زراعى در آن قرار دارد دفن مى کنند؛ گروه دیگر آن را پشت حیاط، و بعضى جوامع آن را در محل تولدش دفن مى کنند. قبرها از لحاظ اندازه و شکل متفاوت اند: بعضى مستطیل هستند، بعضى دیگر دایرهوار، و در کف بعضى که بدن که در آن قرار داده مى شود شکلى غار مانند دارند؛ و در بعضى جوامع جسد را درون خمره اى بزرگ قرار مى دادند. در بسیارى از مناطق رسم است مقدارى غذا، اسلحه، ابزار، تنباکو، لباس، و قبلا زنان شخص متوفى را دفن کنند تا در دنیاى دیگر در کنار او باشند. با وجود این ا، در جوامع دیگرى جسد مرده ممکن است به بیشه یا رودخانه انداخته شود تا توسط حیوانات وحشى و پرندگان شکارى خورده شوند. در دیگر جوامع «کلبه اى» مخصوص دفن بکار مى رود. در آن جسد براى مدت نامعلومى یا چند ماه یا سالها نگه داشته مى شود که پس از آن بقایاى آن را بیرون آورده و دفن مى کنند. در تعدادى از جوامع، جمجمه یا فک یا قسمت دیگرى از بدن مرده بریده و توسط خانواده او نگهدارى مى شود، با این باور که فرد متوفى در آن جمجمه یا فک حضور دارد؛ و به هر حال این بخش از بدن مرده کاملا به یاد خانواده مى آورد که آن فرد در دنیاى دیگر به زندگى ادامه مى دهد. این روشهاى دفن عمدتا مربوط به بزرگسالان یا کسانى است که به مرگ «طبیعى» مى میرند. براى کودکان، افراد مجرد، کسانى که در اثر خودکشى یا حمله حیوانات مى میرند و قربانیان امراضى مانند خوره، آبله، صرع مراسم تدفین کامل یا مشابهى انجام نمى گیرد، اما تغییر جدید گرایش دارد که مراسم تدفین را براى همه شبیه یا یکسان تر سازد. همچنین روشن است که مردم نگرشى تناقض آمیز نسبت به مرگ دارند. مرگ فراق است و نه نابودى، شخص مرده ناگهان از جامعه انسانى جدا مى گردد و با وجود این اعضاى گروه متشکل به او وابسته اند. این امر در مراسم پر طول و تفضیل تدفین و نیز روشهاى دیگر حفظ ارتباط با شخص متوفى نشان داده مى شود که در سطور زیر درباره آن بحث خواهیم کرد. لذا مرگ فرآیندى تدریجى است که تا سالها پس از مرگ جسمانى حقیقى کامل نمى شود. در لحظه مرگ جسمانى انسان به مرده زنده تبدیل مى شود: براى گروه متشکل او نه از لحاظ جسمى زنده است و نه در ارتباط با گروه مرده: دوره ساساى او به اتمام مى رسد، و کاملا به دوره زمنى وارد مى گردد؛ اما تا آن جا که به اشخاص زنده که او را مى شناختند مربوط مى شود، او در دوره ساسا که تنها و به تدریج از آن محو مى گردد «عقب» نگه داشته مى شود. کسانى که هیچکس را ندارند که آنان را در دوره ساسا نگه دارد در حقیقت فورا «مى میرند»، که داستان غم انگیزى است که به هر بهائى باید از آن دورى کرد.
جهان پس از مرگ در باورهای مذهبی مردم آفریقا
براى اقوامى که مى اندیشند زندگى پس از مرگ جهانى دیگر یا مکانى دور دست است، ممکن است غذا و سلاح براى حفظ و حمایت از شخص در سفر بین دو دنیا یا دو مکان با جسد مرده دفن شود. براى اکثر مردم، با وجود این، عالم دیگر از نظر جغرافیایى در «همین جا» قرار دارد که فقط به واسطه نامشهود بودن آن براى انسانها، جداست. قوم چاگا باور دارند که این سفر از اینجا به عالم دیگر نه روز بطول مى انجامد، و روح مى بایستى از ناحیه اى بیابانى و خطرناک عبور نماید. بارسیدن به انتهاى دیگر این سفر روح باید توسط ارواح پیرتر اجازه ورود پیدا کند. براى این که سفر آسان تر شود، به جسد روغن مالیده مى شود، در دهان آن شیر گذاشته و با چرم جسد را پوشانده غذاى او را آماده مى سازند و از آفتاب سوزان بیابان محافظت مى نمایند. همچنین براى جسد متوفى گوساله اى کشته مى شود، تا بتواند موقع رسیدن روح در دنیاى دیگر به آن کمک نماید. قوم لوداگا نیز معتقدند به هنگام مرگ روح مى بایستى از رودخانه عبور کند، و با رسیدن به ساحل دیگر، بینى اش شکسته مى شود و او تو دماغى صحبت مى کند. اینها نمونه هاى اندکى است از آن چه که تصور مى شود سفر به عالم دیگر هست و شامل آن است.
دو جوهر روحانى و جسمانى برای انسان
بسیارى از اقوام آفریقایى وجود دارند که به هیچ مرز جغرافیایى بین این دو عالم قایل نیستند، و به محض آنکه شخص جسما مى میرد،در قالب روحى خود به «آنجا» مى رسد. به این معنى که تصور مى شود که انسان از دو جوهر روحانى و جسمانى تشکیل شده و در بعضى جوامع به این دو مقوله «سایه»، «یک نفس» یا «یک هویت» اضافه مى گردد. همیشه تقسیم یک انسان به بیش از دو جزء آسان نیست. در بعضى از جوامع تصور مى شود که زندگى پس از مرگ در زیر زمین قرار دارد، احتمالا به این خاطر که جسدها در آنجا دفن مى گردند. بنابراین زمینى که مردم روى آن قدم مى زنند نزدیکترین نقطه تماس بین مردگان زنده و خویشاوندان انسانى آنها است. این زمین قبر است که آنها را از دید خویشاوندانشان «پنهان» مى کند. و در واقع تا آنجا که به موجودات بشرى مربوط مى شود وجود جسمانى آنها محو مى شود. با وجود این ا بطور تناقض آمیز همین زمین است که از طریق آن هدیه ها، شراب ریختن و حتى پیشگویى انسانها را قادر مى سازد با مردگان زنده در تماس باشند. از این رو، زیارتگاههاى خانوادگى براى مردگان زنده معمولا نزدیک ناحیه اى که رئیس یا پیرترین عضو خانه دفن مى شود قرار دارد؛ و آیین مردگان زنده در نزدیکى محل دفن خانواده انجام مى گیرد. زمین ساساى زندگان و زمنى مردگان را بهم متصل مى کند؛ و اغلب واژه هاى یکسانى براى زمان و مکان بکار مى رود.
(ادامه دارد...).
منـابـع
جان اس.مبیتی- ادیان و فلسفه آفریقایی- مترجم مرضیه شنکایی- نشر ادیان- تاریخ نشر 1383
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها