جاودانگی از دیدگاه بوداییان تبت (مرگ و جاودانگی)

فارسی 4779 نمایش |

فرصت ها براى رهایى در چیکاى باردو
آیین مرگ ابداعى بوداییان تبتى، با مرگ بیولوژیک پایان نمى یافت، بلکه با توصیه هاى روحانیان و حاضران به شعور ادامه مى یافت. از این جهت، برداشت آنها این بود که مرگ در یک لحظه واحد اتفاق نمى افتد، بلکه طى یک فرآیند ممتد گذار رخ مى دهد که در آن فرصت هایى در اختیار شعور قرار مى گیرد تا خود را در واقعیتى دیگر تثبیت کند و خود را از تولد دوباره نجات بخشد.
اولین فرصت براى رهایى در چیکاى باردو فراهم مى آمد. شعور به هنگام رو به رو شدن با نور و صداى خالص و بى تمایز سرشت بودا، مى تواند با روشن شدگى خود درهم آمیزد و کسب رهایى نماید. از نظر بوداییان تبت سرشت بودا که روبه رو شدن با آن در اولین باردو صورت مى گیرد، بدن روحانى و نا مقید بوداست.

جسم روحانى بودا در اندیشه فرقه بودایى مهایانه
در اندیشه فرقه بودایى «مهایانه» جسم روحانى بودا، یکى از سه جسم بوداست. در عبور شعور از جهان مرگ، هر مرحله با یکى از این سه جسم بودا یکى مى شود، جسم روحانى خالى از شکل، جسم روحانى داراى شکل، جسم جسمانى داراى شکل. بدن روحانى و بى شکل بودا «درمه کایه» بدون حد است و خالى از همه حالاتى که بر اشیاء زمانى و مکانى عارض مى شوند. نور و صداى خالص اولین باردو، رمزى است از این بدن ازلى، خالى از شکل و روحانى بودا. فرد بایستى این بدن روحانى و بى شکل بودا را که ماهیت بودا یا ذات بودا هم نامیده مى شود، با خود یکى بداند، از آن جا که شعور نیز در اولین مرحله مرگ، فاقد شکل است، این فرصت را دارد تا با بدن بى شکل و روحانى بودا درهم آمیزد. این مسأله که درمه کایه به عنوان یک تجربه غیرحسى شگرف از نور و صدا به رمز درمى آید، امرى معنادار است. در ادارک حسى مرسوم، نور را دیده و صدا را مى شنویم. دیدنى ها و شنیدنى ها از هم جدایند، ولى تصور آنها این بود که شعور در رویارویى با سرشت بودا، نورى شگرف را تجربه مى کند که صدایى به مانند هزار تندر دارد و صدایى را تجربه مى کند که درخشان است. در روان شناسى ادراک، تجربه دیدن صداها و شنیدن نورها را سینس سیا مى نامند. هر چند این تجربه ها نامتعارفند، اما تجربه مرگ هم ممکن است همین گونه باشد و کتاب «باردو تدول» وقتى مى خواهد این تجربه را به رمز در آورد آن را ترکیب و بر ساخته اى غیرعادى از نور و صدا توصیف مى کند.

تجربه هاى نزدیک به مرگ در اندیشه پژوهشگران
در تحقیقاتى که در دوره هاى اخیر در باب تجربه هاى نزدیک به مرگ (NDE) به عمل آمده است، برخى از پژوهشگران استدلال مى کنند که گزارش افرادى که پس از مرگ بالینى، شعور خود را به دست آورده اند با تقریر باردو تدول مشابهتى قابل ملاحظه دارد. به ویژه تجربه صدا و نور مورد توجه فراوان قرار گرفته است. عده زیادى از آنان که مرگ بالینى را پشت سر گذاشته اند گزارش نموده اند که در لحظه مرگ صداى زنگى بلند و یا صدایى زنگ دار را شنیده اند. آنان که اغلب احساس مى کرده اند از راه یک خلأ و یا درون یک تونل طولانى و تاریک حرکت مى کنند، تجربه هاى شگرف هم از نور داشته اند؛ مثلا یکى از این افراد به «ریموند مودى» گزارش کرده که او «یک نور واضح شفاف و خالص» را دیده است. او با تأکید بر این که این نور با هیچ یک از چیزهایى که روى زمین دیده مى شوند شباهت ندارد، نتیجه مى گیرد که این نور «نور فهم کامل و عشق کامل است». مایکل سابوم متخصص قلب که تا حدى شیوه علمى کنترل شده ترى را به کار بسته است، دریافته که در بیش از پنجاه درصد از تجارب این گونه افراد، تجربه نور هم وجود دارد. یک اعدامى پنجاه و شش ساله، اهل فلوریدا از شناور شدن به سمت منبعى از نور سخن مى گوید: «این شعاع نور را از سر گذراندم. این نور بسیار درخشان بود و هر چه نزدیک تر مى شدیم درخشش آن بیش تر مى شد، این نور کور کننده بود.» یک فروشنده چهل و پنج ساله فراورده هاى دارویى که به حمله قلبى مبتلا شده، نورى را تجربه کرده که آن را با خورشید که بر ابرها مى تابد، آن گونه که از هواپیما دیده مى شود، مقایسه نموده است. یک مکانیک پنجاه و چهار ساله، این درخشش را نه مثل نورى که از یک منبع تشعشع کند، بلکه مانند از میان رفتن یک باره تاریکى مى داند. وى گزارش مى کند این نور چنان تام و کامل بود که تو به نور نگاه نمى کردى، بلکه داخل نور بودى. آیا این تجارب از نور با تجربه اى که در «باردو تدول» شرح شده یکى است؟ آیا آن اعدامى، فروشنده و مکانیک، در لحظه مرگ، همان رویارویى را داشته اند که بوداییان تبت پیش بینى مى کنند؟ مطمئنا یکى از تفاوت ها به زمینه اى مربوط مى شود که طبق گزارش ها، این تجارب در آن واقع شده اند.

رویارویى بودایى تبتى با نور و صداى سرشت بودا
رویارویى بودایى تبتى با نور و صداى سرشت بودا تجربه اى است که در طول حیات از راه تأمل براى آن آماده گشته است و روحانیان و ملازمانشان هم او را در این مسیر راهنمایى کرده اند، نه این که یک واقعه نزدیک به مرگ و غیر منتظره باشد. به دیگر بیان، این تجربه براى او جزئى است از یک چرخه آیینى کامل که عمرى تأمل و آداب دینى چگونه مردن را شامل مى شود. تفاوت دوم را مى توان در نمادپردازى «باردو تدول» جست و جو کرد که روبه رو شدن با بدن بى شکل و روحانى بودا را با نور و صدا به وصف درآورد. چرا که این تجربه، تجربه اى است که نمى توان آن را شرح کرد. علت این که این تجربه را نور و صدا نامیده اند به ویژه نورى که شنیده مى شود و صدایى که دیده مى شود شاید راهى بوده براى بیان این مطلب که این تجربه چنان خارق العاده است که از دسترس شرح و وصف به دور است. در عین حال، تحقیقات مربوط به تجارب نزدیک به مرگ، این احتمال وسوسه انگیز را مطرح مى کند که تحقیقات علمى توانسته است پیش بینى هاى بوداییان تبت را تأیید کند که لحظه مرگ، یک تجربه قوى از نور و صدا را در بر مى گیرد. مراحل بعدى پس از مرگ هم با بدن هاى بودا، آن گونه که در اندیشه فرقه مهایانه بودایى و فرقه تبتى بودایى پرورده شده است، منطبق مى باشد.

دوره توهمات
گمان بر این بود که شعور پس از عبور از مرحله اول، وارد یک دوره میانى، یعنى دوره توهمات مى شود که طولانى تر است و «کونیدباردو» نام دارد. مشخصه این دومین مرحله، بدن روحانى و صورتمند بودا یا سامبهوگاکایه بود و عملا برداشتشان این بود که در این مرحله صور فراوان و متشخص بوداهاى روحانى تجلى مى یابد. در مرحله واسط پس از مرگ سر و کار شخص با این صور است. این «بودیستوه ها» که صورت هایى باشکوه و زیبا، اما گاهى ترسناک به خود مى گرفتند، بدن روحانى و داراى شکل بودا بودند. در مرحله دوم، خود شعور قالب یک بدن اندیشمند را به خود مى گیرد. این قالب در سفر شعور از خلال جهان دیگر پس از مرگ، مرکب او است. در این دوره میانى، تجربه ها، کیفیت یک رؤیاى گسترده را به خود مى گرفتند، با تصاویرى زنده و پر احساس که بازتاب شعورند و چنان مى نماید که واقعى اند. از آن جا که شعور در بدنى اندیشمند سفر مى کرد، دیگر جاى آن نبود که از این اشباح بترسد. آنها نمى توانستند او را بکشند، چرا که او پیشاپیش مرده بود. شعور، براى کسب رهایى، تنها باید به اینها اعتراف کند. با این همه امکان دارد که شعور دوباره اعتراف نکند که این پندارهاى دومین باردو نمودند ممکن است چیزهایى که در این مرحله مى بیند او را به تعجب بیندازد یا سراسیمه و آشفته کند و یا حتى وحشت زده نماید. از این رو، کتاب «باردو تدول» شخص را پند مى دهد که در این مرحله میانى توهمات، هر آن چه را که دید، تجلى و انعکاس شعور بداند. در کتاب آمده: «همه امورى که به آن برمى خورى صداها، نورها و یا شعاع ها، هیچ یک از این سه، نمى توانند به تو صدمه بزنند: تو دیگر نمى توانى بمیرى، کافى است تو بدانى این اشباح، صور خیالى خود تواند». شعور اگر تمام این ظهورات را باز نمودهاى خود بداند، احتمال هست که در «کونیدباردو» از تولد مجدد رهایى یابد، ولى اگر شعور نتواند به این مسأله اعتراف نماید، مسیر خود به سمت تولد دوباره و بازگشت به کالبدى دیگر در جهانى دیگر را ادامه خواهد داد.

کونید باردو
در چهارمین روز پس از جدایى از بدن، وقتى شعور از بهت و حیرت خود که «چه رخ داده؟» بدر آید، به دومین مرحله خود در آخرت وارد مى شود. کونیدباردو در اطراف بدن اندیشمند، که اینک شعور درون آن جاى گرفته، مى چرخد و مى پیچد. قبل از آن که شخص بتواند احساسى از جهت داشته باشد، صورت هاى الوهى بودا از تمام جهات بر او ظاهر مى شوند. بوداهاى شکوهمند و مهربان از غرب و شرق، و شمال و جنوب و مرکز ظهور مى یابند. در هر یک از این ظهورها، شخص فرصتى مى یابد تا کسب رهایى کند. شخص مى تواند با صورى که بر اوظاهر مى شود درهم آمیزد و بدین سان از تولد دوباره رهایى یابد. اما در همان حال که صور بودا جلوه مى کنند، نورهاى رنگین و تیره که سمبل جهان هاى شش گانه خواهش ها هستند که شخص ممکن است در آن تولدى دوباره یابد، نیز جلوه گرى مى کنند و شعور را وسوسه و اغوا مى نمایند که به تولدى دیگر بازگردد. نور سفید بهشت ها، نور خاکسترى و دودى رنگ جهنم ها، نور قرمز اشباح، نور سبز شیاطین، نور آبى رنگ عالم حیوانات و نور زرد رنگ جهان انسان، این شش نور رنگین از «لوکه هاى» تولد دوباره آمده اند و باز به همان جا بر مى گردند. شعور اگر به این نورها جذب شود، چرخش آن به گرد چرخه دردهاى انسانى ادامه خواهد یافت، از این رو کتاب باردو تدول شخص را ترغیب مى کند که به نورهاى جذاب و رنگارنگ «لوکه ها» بى اعتنا باشد. شعور مى باید بر درخشش رنگین کمانى صورت هاى بودا که در دومین باردو جلوه نموده اند، تمرکز نموده و بدین سان در مقابل کشش به سمت این نورها مقاومت نماید.

ایمان در دومین مرحله پس از مرگ
در این دومین مرحله پس از مرگ، عاملى جدید به نام ایمان مطرح مى شود. اقتضاى لحظه مرگ، اعترافى خالص و از سر آگاهى به بودا سرشتى بود، اما در دومین مرحله خاصه اى به نام ایمان، فرصت هایى را براى رهایى عرضه مى دارد. شعور مى تواند با سرسپردگى عاشقانه به صور الوهى بودا که جلوه نموده اند، باز هم با استمداد از لطف آنان به روشن شدگى دست یابد. این بوداهاى عطوف و مهربان در این دومین باردو، یکى پس از دیگرى پیش مى آیند و رهایى را عرضه مى کنند. شعور مى تواند با نگاه کردن به «رشحات نور رحمت» و از راه ایمان با این بوداها درهم آمیزد. این صور الوهى بودا، گرچه در شعور احساس آزادى بخش سرسپردگى و عشق را بیدار مى کردند، با وجود این، توضیحى که در مورد خود آنها ارائه مى شد این بود که اینها صورت هایى روحانى اند که نمودى مجدد از شعور خود شخص است. بوداهاى مهربانى که جلوه مى کردند، همه نمودهاى مجددى از قلب شخص بودند، تجلیاتى از لطف عاشقانه که مى شد مورد تصدیق و پذیرش قرار گیرد. اما این صور بوداگون، على رغم تمام بزرگى و شکوهشان، توهماتند و نمودهاى دوباره شعور؛ باردو تدول، مکرر در مکرر اندرز مى دهد که «آنها را خود بدان». به مانند سرشت بوداکه در لحظه مرگ دیده مى شد، صور روحانى بودا نیز با جوهره خالص شعور یکى بودند. شعور با تصدیق به خود در صور بودا، از تولد دوباره رهایى مى یافت. باردوى دوم از راه ایمان، دل بستگى و یا عشقى که متوجه صور بودا مى شد، فرصت هایى بسیار براى تحصیل رهایى فراهم مى آورد. افسوس که بیش تر افراد از یکى دانستن خود با صور بودا در مى مانند. در هر یک از جلوه هاى یک بوداى مهربان، شعور از شکوهى که از خود اوست عقب مى نشیند. شعور که هنوز به یک هویت شخصى خودمدارانه پیوسته است، نمى تواند دریابد که او خود یک جلوه رئوف بودایى است که نجات از چرخه تولد دوباره را به خود عرضه مى دارد.

نشانه هاى پیوند با یک هویت شخصى خودمدار
نشانه هاى پیوند با یک هویت شخصى خودمدار، عواطفى، چون خشم، غرور، حرص، حسد و غیره هستند که شعور را از صور بودا جدا مى کنند. این ها مانند حصارهایى هستند که حافظ علایق شخصى شعورند، و در همان حال راهش را بر رهایى نهایى سد مى کنند. در هر یک از جلوه هاى یک بوداى مهربان، یک احساس شخصى از خودخواهى و خودمدارى، راه را بر شعور سد مى کند و مانع آن مى شود که با نورهاى رنگین کمان شکل صور بودا درهم آمیزد. در حالى که کل باردو به رنگ آبى سیر در حال درخشش است، صورت الهى بوداى «ویرو چانه» به ناگهان از مرکز آن ظاهر مى شود، در حالى که نورى خالص به رنگ سفید آبى گون از آن ساطع است. این بوداى الهى با شکوه روى شیرى نشسته، چرخ هشت پره حکمت بودا را در دست دارد. هر یک از بوداهاى الهى ملکه اى دارند.

منـابـع

دیوید چایدستر- شور جاودانگی- مترجم غلام حسین توکلی- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1380

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد