انتقادات کلی وارد بر آیین بودا
فارسی 4309 نمایش |بهتر است که بودیسم را یک مکتب اخلاقی بدانیم تا یک مکتب فلسفی، چرا که بودا به هیچ وجه وارد بحث های متافیزیک و فلسفی نمی شود و مسائل فلسفی را هم سعی می کند با تمثیل بیان کند و بحث درباره خدا و روح را بی فایده می انگارد و به دادن چند تذکر اخلاقی بسنده می کند و با شعر می خواهد به زندگی شاعرانه دست یازد. از دیدگاه های علمای ادیان ابراهیمی نمی توان آیین بودا را «دین» نامید، زیرا این آیین، مبدأ اعلی و وجود امور ماوراء الطبیعی و غیرمادی را بر نمی تابد و ماده را تنها موجود ازلی و ابدی، می شمارد که خالقی نداشته است. آیین بودا را باید نهضت اسلامی در آیین هندو شمرد که سعی می کرد برخی از عقاید و اعمال افراطی و خشن آیین هندو را تعدیل کند. این آیین «راه نجات را در روش اعتدال و طریقه میانه روی و عقل سلیم قرار داده و ریاضت های افراطی را بر خلاف مصلحت عقلانی» می دانست. این آیین با جامعه طبقانی (کاست) که آیین هند و مبلغ و محافظ آن بود مخالفت می ورزید و برخی ریاضت های آیین هندو را نکوهش می کرد به همین دلیل «هر کس که در صف پیروان بودا در می آمد از تنگنای رسم و رعایت اصول طبقاتی (کاست) (جامعه به چهار طبقه تقسیم می شد و ارتباط طبقه پایین با طبقه بالا ممنوع بود و طبقات بالا صاحب امتیازهای بسیاری بودند)، آزاد می شد. با این همه خود آیین بودا دچار خرافات و ریاضت های افراطی ای بود که داعیه مخالفت با آنها را داشت. بودا برای سعادتمند شدن انسان هشت راه معرفی می کرد که عبارتند از 1. ایمان درست 2. عزم درست 3. سخن درست 4. کردار درست 5. کار درست 6. کوشش درست 7. اندیشه درست 8. تمرکز درست حواس
آیین بودا بعدها به سه فرقه منشعب شد و با قبول سنت های بومی و محلی سرزمین های میزبان در هر سرزمینی شکلی خاص به خود گرفت این سه فرقه عبارتند از:
1. مهایانه (چرخ بزرگ)
2. هینه یانه (چرخ کوچک)
3. وجریانه (چرخ الماس)
انتقادهای کلی وارد بر آیین بودا
درست است که بر اساس تعریفی که می گوید: «دین الهی مجموعه ی عقاید و اخلاق و قوانین و مقرراتی اجرایی است که خداوند آن را برای هدایت بشر فرستاده است...»، آیین بودیسم یک دین به معنای واقعی نیست، ولی چون طرفداران آن تلقی دین از آن را دارند و می خواهند با ایمان به آن به رستگاری برسند، می توان انتقادهای کلی زیر را بر آیین بودا وارد دانست:
1. انکار مباحث نظری و اعتقادی
در آیین بودیسم بر خلاف ادیان ابراهیمى که از دو بخش عمده ى نظرى، اعتقادى، و عملى تکلیفى تشکیل شده اند، خبرى از مباحث نظرى و اعتقادى نیست و هر کس که مى خواهد پیرو این آیین شود، باید بدون هر گونه استدلالى، حقیقت رنج، یعنى شر بودن زندگى را بپذیرد و هم چنین به اصل «سامسارا» (تناسخ)، یعنى تکرار ازلى تولد و مرگ و جابه جا شدن یک روح از جسمى به جسم دیگر، ایمان داشته باشد تا بتواند با عمل به هشت راه بودا خود را از چرخه «سامسارا» رهایى بخشد. آیین بودا در مباحث اعتقادی و نظری کم همت و بی رونق است «مبادی لاهوت و فلسفه فوق الطبیعیه و امثال آن مباحث عقلانی نزد او (بودا) وزنی ندارد. بودا در تعالیم خود راه و روش عملی را پیش گرفته و آنچه غیر از آن است مخالف عقل سلیم می شمارد. وی گفته است: «من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان توضیحی ندادم و هم چنین درباب محدودیت و تناهی وجود تفسیری نکردم و ...» با این همه این ادعا که نمی خواهد در امور نظری و اعتقادی سخنی بگوید در عمل به فراموشی سپرده شده و در دام نوعی ماتریالیسم گرفتار می آید و با ابدی و ازلی دانستن ماده و عالم به انکار صانع می پردازد. گویا آنگاه که لازم است به سؤال مهم از کجا آمده آیم و به کجا خواهیم رفت پاسخ دهد می گوید من در مباحث نظری کاری ندارم ولی آنگاه که نوبت انکار صانع عالم و معاد می رسد وعده خود را از یاد برده به انکار مبدأ و معاد می پردازد به همین دلیل می توان گفت بودیسم تبیین روشنی برای مباحث عقیدتی ندارد و گرفتار تناقض است و در مباحث عملی نیز پیروان خود را در ریاضت های بی انتها غرق می سازد و چون مبادی نظری گویا و روشنی ندارد در مرحله عمل هم چندان موفق نیست و برنامه های عملی او نیز بیشتر به توصیه های اخلاقی شبیه است که مبهم و نارسا می باشند و هر کس برداشت متناسب با میل خود را می تواند داشته باشد به همین دلیل در طول تاریخ که دین بودا در نواحی خارج از هندوستان گسترش می یافت به همان نسبت هم در برخورد با اساطیر و معتقدات محلی خود را تطبیق می داد و تغییر می یافت.
2. انکار خداوند
بودیسم بر خلاف مکاتب فلسفی و ادیان دیگر که هر کدام به نوعی قائل به وجود خالق و صانع عالم هستی هستند، عالم را قدیم و ازلی و بی نیاز از خالق می داندو وجود خداوند را انکار می کند. بودا «از وجود مافوق طبیعت که ازلی و بالذات و خالق عالم و صانع آسمانها و زمین می باشد و سرنوشت افراد انسانی را در قبضه داشته و قاضی حاجات و مجیب دعوات و قبله نماز و صلات باشد بحثی به میان نیاورده است و ماده را قائم به ذات می داند و به نوعی الحاد دچار می شود و از پاسخ گویی به این سؤال که ماده محدود بوده و محتاج علت است و باید علتی داشته باشد عاجز، می ماند. برخی معتقدند که بودا منکر خدا و ماوراء الطبیعه نیست، بلکه در این مورد ساکت است و اعتقاد دارد که ما از درک آنها عاجزیم و نباید خود را درگیر مباحث نظری و ماوراءالطبیعی کنیم و به همین دلیل، در تعالیم خود از مفاهیم خدا، بهشت، جهنم، وحی، معجزه و... استفاده نمیکند. پیروان بودیسم که با انکار وجود هر نوع خدا سعی در انکار خدایان هند و بت پرستی هندوها داشتند در طول زمان خود گرفتار بت پرستی شده و به جای بت های متعدد هندوان، تماثیل بودا را بت خود قرار داده و بت پرستی شرک آلود هندوها را به بت پرستی کفر آمیز بودایی تبدیل کردند. اما سؤال این است که اولا، آیا بدون داشتن اعتقاد می توان به مرحله ی عمل رسید و آیا بدون تبیین جهان هستی میتوان راه سعادت را هموار کرد؟ ثانیا، در آیین بودیسم دو پیش فرض اعتقادی، یعنی حقیقت تألم و تناسخ، وجود دارد که بدون پذیرفتن آنها نمی توان از روش های بودا برای سعادتمند شدن پیروی کرد و با قبول آنها، برخلاف خواسته وی، وارد مباحث اعتقادی می شویم که بودیسم آن را خط قرمز و خارج از توان انسان دانسته است؛ بنابراین آیین بودیسم یا باید جوابگوی مباحث اعتقادی باشد و به تبیین مبدأ و معاد عالم بپردازد و یا از دادن برنامهی عملی بپرهیزد، والا دچار سفسطه و مغالطه خواهد شد. همچنان که در طول تاریخ دچار آن شده و با آنکه ادعای مبارزه با تعدد الهه در آیین هندو را داشت، در طول زمان گرفتار بتپرستی شد و به جای خدایان متعدد هندوان، تماثیل و مجسمه های بودا را بت قرار داد و بت پرستی شرک آلود هندوها را به بت پرستی کفرآمیز بودایی تبدیل کرد.
3. انکار نبوت
بودایی ها چون وجود خدای واجب الوجود را انکار می کنند طبعا اعتقادی به نبی مرسل و پیامبری که حامل وحی الهی باشد ندارند و می گویند که عقل به تنهایی توان هدایت انسان را دارد و نیازی به پیامبر نیست. و سؤالی که بی پاسخ می ماند این است که آیا عقل مورد ادعای شما امر به تمثال پرستی می کند و آیا عقل موجب می شود که شما صانع را انکار کنید و در تناقض تناسخ گرفتار آیید آیا عقل نیاز به مؤید راهنما ندارد آیا اگر رسولانی به عنوان راهنما و مؤید عقل از سوی خداوند بیاید منافاتی با احکام عقل دارد، آیا عقلی که مدعای داشتن آن را می کنید موجب شده که عالم ممکن را واجب الوجود پندارید؟!
4. انکار معاد و اعتقاد به تناسخ
بودا که درصدد اصلاح آیین هندو بود روح و انتقال آن را آنکار می کرد ولی در پاسخ به سؤال سرانجام انسان چه خواهد شد مجبور به قبول مسأله تناسخ شده بود وی مانند هندوها تناسخ را به عنوان اصل مسلم دینی پذیرفته بود و به عقیده او روح انسان در هنگام مرگ به کالبد و یا جسم دیگری انتقال پیدا می کند و یک سلسله تولد و تجدید حیات را طی می کند و پس از هر تولد و زندگی دوباره بار دیگر روح به بدنی دیگر حلول می کند و این تولدها ممکن است بی انتها و ابدالدهر ادامه داشته باشد. ولی به این تناقض نیز گرفتار می آید که اگر روحی نیست پس تناسخ چه معنی می دهد زیرا بدون حلول روح از جسمی به جسم دیگر تناسخ امکان ندارد و بر فرض که تناسخ را قبول کردیم کدام دلیل عقلی و منطق صحیح دال بر حقانیت تناسخ است حدود صد سال پیش مردم هند دویست یا سیصد میلیون نفر بودند که بعد از وفات روح شان در کالبد دویست یا سیصد میلیون نفر تازه متولد شده نسخ پیدا کرده است حال اگر این تعداد را از جمعیت کنونی هند که بیش از یک میلیارد نفر است کم کنیم چیزی حدود هفتصد تا هشتصد میلیون نفر وجود خواهد داشت که طبق قانون تناسخ باید بدون روح باشند چون قبلا روحی نبوده که در اینها نسخ پیدا کند. اگر ما قانون تناسخ را قبول کنیم باید منکر افزایش جمعیت باشیم و در طول هزاران سال که انسان بر کره خاکی زندگی می کند باید تعداد اشخاص وفات یافته با تعداد انسان های متولد شده برابر باشد تا تناسخ معنی دهد والا باید قبول کنیم که بعضی از اجسام بشری روح ندارند و بعضی از ارواح بدون جسم می مانند که هر دو مبطل قانون تناسخ است.
5. فرد گرایى
تعلیمات بودا که در چهار حقیقت و هشت راه خلاصه شده، ناظر به امور فردى است و به ادعاى بوداییان، راه نجات فرد، تمسک به این تعلیمات است و چیزى افزون بر این مطالب وجود ندارد که بتوان از آن براى هدایت جامعه بهره برد. گویا نظام هاى اجتماعى و اصل جامعه از دیدگاه بودیسم امرى واهى و خیالى است و نقشى در زندگى انسانى ندارد و، به همین خاطر، خود بودا براى رسیدن به نیروانا از جامعه مى گریزد و به جنگل پناه مى برد و با گدایى و دریوزگى خوراک خود را تهیه مى کند و آن گاه هم که براى تبلیغ آیین خود بازمى گردد، به سراغ تک تک افراد مى رود و هرگز سعى نمى کند تحولى اجتماعى ایجاد کند؛ وى نه با حاکمى درگیر مى شود و نه به نکوهش قانونى از قوانین جامعه ى آن روز مى پردازد، بلکه با تک تک افراد ارتباط برقرار و آنان را به ترک زندگى و علایق اجتماعى ترغیب مى کند و، از دیدگاه وى، هر کس از اجتماع برهد و هم چون خود وى، پدر و مادر و همسر و فرزند و حتى حکومت را رها کند، مى تواند به نیروانا برسد. در سراسر تعالیم بودا یک وظیفه ثابت و همیشگى براى هر فرد تعیین شده که خود درباره امور خودش بیندیشد و خود تصمیم بگیرد و آن را با رعایت جوانب اخلاقى به اجرا درآورد و دیگر، دستورى براى راهنمایى دیگران و مبارزه با نظام ها و قوانین ظالمانه ى اجتماعى وجود ندارد و همین فردگرایى افراطى باعث مى شود که آیین بودا نتواند برنامه اى عملى براى زندگى انسان داشته باشد. شاید نام «برنامه اى براى نیکو مردن و پیوستن به نیروانا» زیبنده ترین نام براى آیین بودا باشد.
6. آمیختگى با افسانه
آیین بودیسم با دورى گزیدن از مباحث نظرى و اعتقادى و نپرداختن به سؤالاتى که درباره ى مبدأ و معاد مطرح مى گردد، دچار نوعى خلأ مباحث کلامى و استدلالى مى شود و براى پر کردن این خلأ به دامان افسانه و اسطوره پناه مى برد و در پاسخ سؤال هاى متعدد هستى شناختى، به تمثیل و داستان رو مى آورد و از افسانه براى تبیین اصول خود بهره مى گیرد. این روش هر چند در جلب نظر افراد عامى جامعه مؤثر است، از ارائه قانون و قاعده براى رستگارى انسان عاجز است و جز گرفتارى در انبوهى از خرافه و افسانه ثمره اى ندارد.
منـابـع
حسین توفیقى- آشنایى با ادیان بزرگ- صفحه 49-45
جان بى ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه على اصغر حکمت- صفحه 204، صفحه 176، صفحه 189-188
فرید هلم هاردی- ادیان آسیا- ترجمه عبدالرحیم گواهی، ص 445، تا 635
رابرت ویر- جهان مذهبی- ترجمه عبدالرحیم گواهی- 467-311
سایت اندیشه قم- قسمت پرسش و پاسخ
کانون گفتمان قرآن، عقاید، دین شناسی- سایر ادیان- مذاهب و فرق جهان
7- مجله صباح، شماره 13 و 14، مقاله بودیسم
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها