مقام علمی ابومنصور ماتریدی

فارسی 5807 نمایش |

ابومنصور ماتریدی

ابومنصور ماتریدی به عنوان بنیانگذار فرقۀ ماتریدی، دارای ذهنی وقاد و استعدادی سرشار بوده است و با عمر طولانی و توان عقلی خویش، در بسیاری علوم شرکت تام داشت. او در علومی همچون فقه، اصول فقه، تفسیر، کلام و فرق و مذاهب صاحب اندیشه بود، و در جای جای کتاب التوحید، و به خصوص، تأویلات اهل السنة و نیز در فهرست آثار غیر موجود او شواهد محکمی بر این مدعا می توان یافت. اما با این حال تخصص اصلی ماتریدی علم کلام است، به گونه ای که حتی تفسیر وی صبغه کلامی دارد و در حقیقت، تفسیری کلامی است. او در کلام به جایی رسید که توانست مکتب کلامی مهمی پایه گذاری کند و طیف وسیعی از اندیشمندان جهان اهل سنت را بیش از هزار سال تحت تأثیر خود قرار دهد.

وسعت اطلاعات ماتریدی

ماتریدی اطلاعات گسترده ای از فرق و مکاتب مختلف داشته و بیشتر آثار مفقود او ردیه هایی است بر فرقه های گوناگون، و در دو کتاب موجود او نیز به اقوال فرقه های مختلف و نقد آنها فراوان پرداخته شده است؛ چنان که کتاب التوحید او، به مثابه منبعی برای شناخت افکار فرقه های گذشته به کار می رود. گفتنی است در کتاب التوحید او، هیچ اشاره و اطلاعاتی درباره مذهب شیعه وجود ندارد. بر این اساس می توان گفت ماتریدی از تفکر شیعی هیچ اطلاعی نداشته است. لیکن در تفسیر او در مواردی از افکار و اندیشه های شیعی سخن رفته است. همچنین بر اساس نقل قول های مکرر نسفی در تبصرة الادلة از کتاب المقالات ماتریدی، وی در این کتاب افکار شیعی را نیز مطرح ساخته و به زعم خود آنها را به نقد کشیده است؛ چنان که در میان آثار غیر موجود او، نام اثری با عنوان رد الامامة لبعض الروافض نیز به چشم می خورد.

جایگاه علمی ماتریدی در نزد عالمان

در هر صورت، ماتریدی مؤسس مکتب کلامی ای است که شمار کثیری از اهل سنت پیرو آنند و بسیاری از عالمان و دانشمندان اهل سنت به پیروی از وی مفتخرند. حتی به اعتقاد برخی محققان، بسیاری از دانشمندان اشعری مسلک، مانند عبدالقاهر بغدادی (م429) و امام الحرمین (م478) در مباحثی چون اثبات حدوث عالم، وجود خدا و صفات او، ارزش عقل انسان، و ضرورت وحی، از او متأثرند. همچنین تجلیل ابومعین نسفی، متکلم برجسته پیرو ماتریدی در قرن پنجم از ابومنصور، می تواند جایگاه علمی او را نزد عالمان حنفی ماوراءالنهر آشکارتر سازد.
نسفی به گاه برشمردن مشایخ و بزرگان مکتب حنفی و ماتریدی، هنگامی که به ابومنصور ماتریدی می رسد، به طور ویژه از وی تمجید و تجلیل می کند: امام ابومنصور ماتریدی در دریاهای علوم فرو رفت و درهای آن را بیرون کشید و حجج دین را اقامه کرد و با فصاحت و وفور دانش و خوش طبعی خود، غرر و مطالع آن را زینت بخشید؛ به نحوی که به هنگام وفاتش، شیخ ابوالقاسم حکیم فرمود تا بر قبرش بنویسند: «این قبر از آن کسی است که علوم را با جان و دل به چنگ آورد و در نشر و گسترش آن سعی تمام داشت و آثاری نیکو در دین پدید آورد و بهره های آن را از عمر خود برداشت کرد».... هر کسی تصنیفات وی همچون کتاب التوحید و کتاب المقالات و... را بنگرد و بر مفاهیم نغز و معانی دقیق و نحوه اقامه دلیل از جایگاه مخصوص آن و استنباط آن از مواضع مناسب که در این آثار موجود است، واقف گردد و دریابد که وی چگونه شرایط الزام و التزام را رعایت کرده و بر آداب مجادله، که برای گشودن عقاید فریب خوردگان وضع شده اند، محافظت کرده و برای هر مسئله برهانی اقامه کرده که باعث قناعت دل و پدید آمدن یقین می شود، درخواهد یافت که او از کرامات و مواهب الاهی برخوردار بوده و از سوی خداوند به مواد توفیق و لطایف ارشاد مؤید بوده است. انواع علوم دینی و حکمی که نزد وی به تنهایی جمع بود، معمولا در بسیاری از نخبگان محصلین جمع نمی آید. بدین جهت بود که استادش شیخ ابونصر عیاضی در مجالس خود سخن نمی گفت تا شیخ ابومنصور حاضر گردد و هرگاه وی را از دور می دید، با دید تعجب به وی می نگریست، و می گفت: «و ربک یخلق مایشاء و یختار»... و یکی از نویسندگان بلیغ چه نیکو در وصف وی نگاشته است که «او از بزرگان پیشوایان و استوانه های ملت بود و کتاب او در تفسیر قرآن گره از مشکل ها گشود و ابرهای مشتبهات را زدود و با رساترین وصف و متقن ترین بنا احکام و حلال و حرام آن را روشن ساخت.»

ماتریدی؛ بنیان گذار مکتب کلامی

بی تردید ابومنصور ماتریدی بنیان گذار یکی از مکاتب بزرگ و پراهمیت در جهان و تاریخ اسلام به شمار می آید؛ اما پرسش اساسی این است که وی از چه منبعی به اندیشه ها و عقاید خود دست یافته است. آیا وی خود از اساس مبدع اندیشه هایی است که در آثار او مطرح شده اند؟ یا این دیدگاه ها را از منبعی دیگر به عاریت گرفته و تنها تبیین و تقریری نو از آنها ارائه کرده است؟
پاسخ به این پرسش با نگاه به رابطه ماتریدی با ابوحنیفه، به آسانی به دست خواهد آمد. چنان که پیش تر گذشت، همه استادان ماتریدی، بی واسطه یا باواسطه از شاگردان ابوحنیفه بودند، و از سویی، ماتریدی خود نیز بر افکار و اندیشه های ابوحنیفه اصرار می ورزید. مکتب ماتریدی در حقیقت همان مکتب حنفی است و حتی در بسیاری از محافل اهل سنت و جماعت حنفی، اندیشه های ماتریدیان را به منزله عقاید حنفی آموزش می دهند و حتی ازماتریدی نامی هم برده نمی شود.

منبع آرای ماتریدی

بنابراین منشأ و منبع اصلی آرای ماتریدی، در اصول و کلیات، آرای ابوحنیفه است. ابوحنیفه پیش از پرداختن به فقه، متکلم به شمار می رفت و روش واندیشه های کلامی داشت، و ماتریدی که در فقه پیرو ابوحنیفه است، در اصول اندیشه های کلامی خود نیز از ابوحنیفه تأثیر پذیرفته، و این امر چنان که پژوهشگران بسیاری به آن اذعان دارند، با مراجعه به اندیشه های او مشهود است. محمد ابوزهره، محقق برجسته حوزه فرق و مذاهب می گوید: «از مقایسه آرای ابوحنیفه و آرای ابومنصور ماتریدی روشن می گردد که این آرا در اصول با هم توافق دارند و از همین جهت است که علما معتقدند آرای ابوحنیفه اصلی است که آرای ماتریدی فرعی از آن است. علمای عراق و اطراف آن در فقه پیرو ابوحنیفه اند؛ اما در عقاید به آرای وی توجهی نکرده و به آرای فقها و محدثان اهل حدیث و اشاعره اکتفا کرده اند. لیکن علمای ماوراءالنهر علاوه بر عنایت به آرای فقهی ابوحنیفه، به آرای کلامی او در زمینه عقاید نیز توجه و عنایت مبذول داشته اند.»
بنابراین، روشن است که اساس و بنیاد اندیشه های ماتریدی برگرفته و ملهم از ابوحنیفه است؛ لیکن برخی پژوهشگران سلفی گرا، مانند دکتر شمس الدین سلفی و دکتر حربی، معتقدند ماتریدی از طریق برخی استادان خود، برخی اندیشه هایش، از جمله آموزه کلام نفسی و ازلی بودن صفات فعل را از ابن کلاب گرفته است، و وجود کلابیه، یعنی پیروان ابن کلاب، در سمرقند مؤید این ادعاست. اما این استدلال درست به نظر نمی آید؛ زیرا وجود کلابیه در سمرقند دلیل بر تأثیر پذیرفتن ماتریدی از آنان نیست؛ چنان که در عصر ماتریدی فرق گوناگونی در سمرقند حضور داشتند و ماتریدی نه تنها از آنان متأثر نشد، بلکه به شدت با آنان مقابله می کرد. بنابراین تردیدی نیست که منبع اصلی اندیشه های ماتریدی، ابوحنیفه است و ماتریدی همان گونه که در فقه پیرو ابوحنیفه است، در کلام نیز از وی تأثیر پذیرفته است.

بررسی منبع آرای ماتریدی در اندیشه های ابوحنیفه

لیکن در این مقام، این پرسش مطرح می شود که اگر اساس اندیشه های ماتریدی برگرفته از ابوحنیفه است و ماتریدی و پیروانش در فقه و کلام پیرو ابوحنیفه اند، انتساب فرقه ماتریدیه به وی چه دلیلی دارد؟ و با این وصف، آیا می توان وی را بنیان گذار یک مکتب کلامی دانست؟ و آیا این کار اساسا نوعی فرقه سازی نیست؟ پاسخ این پرسش با مقایسه ای اجمالی میان ابوجعفر طحاوی، عالم حنفی مصری، و ابومنصور ماتریدی بهتر به دست می آید. ابوجعفر طحاوی و ابومنصور ماتریدی دو اندیشمند حنفی هم عصرند که هر یک، احتمالا بدون آگاهی از اقدام دیگری، به شرح و تبیین آرای ابوحنیفه پرداخته اند. ابومنصور ماتریدی در شرقی ترین نواحی جهان اسلام، یعنی در ماوراءالنهر، کتاب هایی چون التوحید، تأویلات اهل السنة، و المقالات نگاشت و در آنها با محور قرار دادن اندیشه های ابوحنیفه، نظام کلامی منسجم و مدللی را پی ریخت و به ترویج آن همت گمارد؛ اما در غرب جهان اسلام، یعنی در مصر، ابوجعفر طحاوی نیز به شرح و بسط آرای ابوحنیفه پرداخت و نتیجه تلاش های او تدوین کتاب بیان السنة بود.
بیان السنة صرفا اعتقادنامه و شرحی مختصر بر دیدگاه های ابوحنیفه است و نه چیزی بیش از آن، و از همین روی، بیشتر به العقیدة الطحاویة معروف است، و می توان آن را با شرح فقه الاکبر ابولیث سمرقندی، که به ماتریدی منسوب است، مقایسه کرد. بر این اساس، طحاوی را، به رغم اهمیت فراوانش، نمی توان بنیان گذار یک مکتب دانست، در حالی که کار ابومنصور ماتریدی در سطحی بس برتر و فراگیرتر است. بنابراین هرچند اصل اندیشه های ماتریدی برگرفته از ابوحنیفه است، وی نظامی روشمند و استدلالی پدید آورد و آن اندیشه ها را در قالب این نظام، به نحوی مستدل و علمی بیان کرد. او اندیشه های اعتقادی ابوحنیفه را بسط داد و برای آنها استدلال های عقلی و نقلی فراوان آورد. دکتر فتح الله خلیف، مصحح کتاب التوحید می گوید:
«فقه الاکبر منسوب به ابوحنیفه و الرسالة و فقه الابسط و کتاب العالم و المتعلم و الوصیة همگی یادداشت ها و عقیده نامه های بسیار مختصری بودند که فقهای مذهب ابوحنیفه در عقاید آنها را باور داشتند و ماتریدی نیز آنها را باور داشت و از شیوخ خود روایت می نمود؛ لیکن این عقاید به دست او شکلی دیگر یافت. این مؤلفات بیان کننده عقاید صحیح و قابل قبول نزد اهل سنت و نیز بیان کننده عقایدی بودند که باید بدون دلیل و برهان آن را پذیرفت. لیکن این عقیده و مبادی آن، به دست ماتریدی از عقیده به علم، یعنی علم کلام، تحول یافت؛ چون وی در کتاب های خود این اصول را با ادله قاطع تثبیت کرد و در پرتو براهین یقین زا، فروعات آن را اتقان بخشید. پس او «متکلم» مکتب ابوحنیفه و رئیس اهل سنت و جماعت در بلاد ماوراءالنهر است، و بدین سبب است که این مکتب به نام او اسم گذاری شد و متکلمان مذهب امام ابوحنیفه در بلاد ماوراءالنهر، «ماتریدیان» نام گرفتند و نام ابوحنیفه بر حنفیان متخصص در مذهب فقهی او منحصر شد.»

علل ناشناخته بودن ماتریدی

ماتریدی شخصیتی ممتاز و به غایت مهم است، و در میان حنفیان جایگاهی ویژه دارد و بسیاری به امامت و مرجعیت وی در کلام اعتراف داده اند و او را در کنار اشعری، یکی از دو امام اهل سنت و جماعت، و اصلاحگر عقاید آنان می دانند. ابومنصور پایه گذار مکتب کلامی مهمی است که به لحاظ جمعیت، تقریبا نیمی از اهل سنت و جماعت را در بر می گیرد، و همپا با مکتب اشعری رشد کرده و به حیات خود ادامه داده است. با وجود این، ماتریدی در مقایسه با اشعری، در جهان اسلام بسیار گمنام است و به ویژه در نواحی مرکزی جهان اسلام، که اشعری و اشاعره در اوج شهرت و مقبولیت قرار دارند، ماتریدی و مکتبش ناشناخته است. اما علت این گمنامی چیست؟ آیا عوامل سیاسی و اجتماعی در کارند یا اندیشه اشعری معقول تر و مقبول تر از اندیشه ماتریدی است؟ برای پاسخ به این پرسش، عللی چند قابل طرح است:
1. دوری ماتریدی از مرکز جهان اسلام: نخست آنکه اشعری در مرکز جهان اسلام و در کانون درگیری های میان معتزله و اهل حدیث و دیگر نحله ها ظهور کرد و با معتزله درگیر شد. او آیین خود را در بغداد، یعنی در قلب عالم اسلام رواج داد، و در این منطقه برخی متفکران برجسته نحله های مهم تفکرات دینی حضور داشتند. از این روی، نام وی بیشتر بر سر زبان ها افتاد و او به دفاع از اهل سنت و جماعت معروف شد. اما ماتریدی در نقطه ای بسیار دور از مرکز جهان اسلام، یعنی در ماوراءالنهر و شرقی ترین نقطه جهان اسلام، بود و زمانی اندیشه او در سراسر جهان اسلام منتشر گردید که نظر و عقیده اشعری به نام عقیده اهل سنت به رسمیت شناخته شده بود. از اینجا بود که حتی بسیاری از علمای حنفی همچون ابوالحسن کرخی (340)، ابوبکر رازی (370)، و ابوعبدالله صیمری (436) نیز از اندیشه های ماتریدی اطلاعی نداشتند و بر مشرب معتزلی بودند، و برخی دیگر نیز نزدیک به اهل حدیث بودند.
2. اصرار بر وابسنگی به مذهب فقهی ابوحنیفه: اشعری در فقه پیرو شافعی بود، اما هیچ اصراری نداشت که پیروان کلامی او، در فقه به شافعی بگروند. وی در حقیقت مذاهب فقهی دیگر اهل سنت را نیز به رسمیت می شناخت؛ به گونه ای که در کتاب های او وابستگی به یک مذهب فقهی خاص کمتر احساس می شود. از این روی، هم پیروان شافعی و هم پیروان دیگر مذاهب به وی روی آوردند. اما ماتریدی در فقه پیرو مذهب ابوحنیفه بود و بر این امر اصرار می ورزید. همچنین او در کلام نیز همواره بر پیروی از ابوحنیفه پافشاری داشت، که این امر در کتاب التوحید به خوبی نمایان است. این مسئله موجب شد که به جز پیروان ابوحنیفه، پیروان دیگر مذاهب به وی روی نیاورند و در نتیجه مکتب او در مقابل مکتب اشعری، شهرت و آوازه کمتری یافت. افزون بر این، مکتب ماتریدی بر اثر همین اتحاد و یگانگی با مذهب ابوحنیفه، در مواقعی نه با عنوان مکتب ماتریدیه، که با عنوان مکتب کلامی علمای حنفی سمرقند شناخته می شده است و این خود بر گمنامی ماتریدی دامن زده است.
3. عقل گرایی مکتب ماتریدی: مکتب ماتریدی بیش از مکتب اشعری عقل را ارج می نهد، و از این نظر به مکتب اعتزال نزدیک تر است. در عصر ماتریدی و اشعری فضای جوامع اسلامی، به ویژه جهان اهل سنت و جماعت، به گونه ای بود که جمود بر نقل و ظواهر آیات و روایات نشانه قداست تلقی می شد. از این روی، به گمان برخی، اشعری در نظر مردم آن روزگار از این امتیاز برخوردار بود که عقل را کمتر ارج می نهاد، و بیشتر از نقل بهره می جست؛ بر خلاف ماتریدی که برای عقل جایگاه والاتری قایل بود، و از این نظر، به مکتب اعتزال نزدیک تربود. بدین روی، اندیشه اشعری رواج بیشتری یافت.
4. عقب ماندگی ماتریدیه در علم رجال و طبقات: حنفیان به رغم گستردگی کارهای علمی شان، در علم رجال و طبقات، از دیگران بسیار عقب ترند. نخستین شرح حال نویس حنفی ابن ابی الوفاء قرشی است که کتاب الجواهر المضیئة فی طبقات الحنفیة را در قرن هشتم نگاشته است. البته شرح حال های وی بسیار خلاصه و اشاره وار است که شاید علت آن، فاصله زمانی بسیار زیاد میان نویسنده و طبقات است. دیگر طبقات نویسان حنفی نیز در این روش از وی پیروی کرده اند، و در حقیقت، کار او منبع اصلی نویسندگان پس از اوست. از این روی، عالمان حنفی، و از جمله شخص ابومنصور ماتریدی، ناشناخته مانده اند و آن گونه که باید، به دیگران معرفی نشده اند.
5. عوامل دیگر: به هر روی، برخی محققان افزون بر عوامل پیش گفته، عوامل دیگری را نیز بر شمرده اند؛ عواملی همچون عدم حمایت سیاسی از اندیشه های ماتریدی در سال های نخستین ظهور این مکتب، التقاطی بودن اندیشه های ماتریدی و اینکه آن اندیشه ها تلفیقی بودند از افکار معتزلی و سنی، پرداختن شاگردان ماتریدی به فقه و عدم توجه آنان تا حدود یک قرن پس از ماتریدی به اندیشه های کلامی وی. از این میان نیز عدم حمایت سیاسی از اندیشه های ماتریدی جای تردید دارد و این مکتب در مقاطع مختلف، از حمایت سیاسی برخوردار بوده است. یکی از نخستین متونی که بر اساس آموزه های این مکتب نگاشته شده است، السواد الاعظم حکیم سمرقندی است که بنابر گزارش مترجم آن، به درخواست امیران سامانی، حاکمان وقت ماوراءالنهر، تدوین و به مردم معرفی شده است، و چنان که در جای خود خواهد آمد، این مکتب قرن های طولانی از حمایت سلسله های مختلف حاکمان بهره مند بوده است.

منـابـع

سیدلطف الله جلالی- تاریخ و عقاید ماتریدیه- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386

غلامحسین ابراهیمى دینانى- «کلام ماتریدى»- مجله کیهان فرهنگى- شماره 130ـ131

ایوب على- «ماتریدیه»- ترجمه غلامرضا اعوانى

م. م. شریف- تاریخ فلسفه در اسلام- جلد 1- ترجمه نصرالله پورجوادى- تهران- مرکز نشر دانشگاهى

ویلفرد مادلونگ- مکتب ها و فرقه هاى اسلامى در سده هاى میانه- ترجمه جواد قاسمى- آستان قدس- مشهد- 1375 ش.

علی ربانى گلپایگانى- «ماتریدیه»- کیهان اندیشه- شماره 53- فروردین و اردیبهشت 1373 ش

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها