زمینه های ظهور تفکر ارجائی از نگاه ابوحاتم رازی
فارسی 4541 نمایش |پیشینۀ مرجئه
درباره مرجئه از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود: «مرجئه یهودیان این امتند.» و از محمد بن علی (ع) نیز روایت شده: «مرجئه ظاهر و باطن سنت خدا را تحریف کردند. آنان یهودیان این امتند و دشمنیشان با ما از یهود و نصارا شدیدتر است.» مردم درباره این نام تفسیرهای فراوانی به دست داده اند و هر گروهی از این واژه بیزاری جسته، آن را به دیگران نسبت می دهد و آن را به گونه ای تأویل می برد که دامن گیر خودش نشود. گروهی از عامه (که معتقدند مراد از ایمان، قول است نه عمل و گمان می کنند هر که شهادتین را گفت، مؤمن واقعی است، هر چند مرتکب گناهان کبیره شود و نماز، روزه و واجبات دیگر را ترک کند) خیال کرده اند که مرجئ کسی است که ایمان را عبارت از قول و عمل می داند و تنها ادای شهادتین را برای تصدیق ایمان شخص کافی نمی شمارد، بلکه با تردید درباره چنین کسی می گوید: امید است که مؤمن باشد. اینان می گویند: مرجئه صرفا به بهانه این سخنشان: «نرجوأن یکون مؤمنا؛ امیدواریم که مؤمن باشد»، به این نام خوانده شده اند.
این سخن ناشی از نادانی و بی خبری از دستور زبان و صرف و نحو عربی است، زیرا «مرجئ» از فعل «أرجأ، یرجئ» و از باب افعال است، اما «نرجو» از ماده «رجا، یرجو» و ثلاثی مجرد و اسم فاعلش «راجی» است. بنابراین، چنین سخنی عامیانه و دلیل اشتباه گوینده آن است و ما (به رغم سستی این تفسیر) چون شنیدیم گروهی بدان باور دارند، آن را بیان، و لغزش آنان را روشن کردیم.
اقوال مختلف در باب وجه تسمیۀ مرجئه
گروهی از متکلمان گمان کرده اند مرجئه کسانی اند که اظهار نظر قطعی را درباره عذاب یا بخشش کسانی که مرتکب گناهان کبیره شده و بدون توبه مرده اند، ترک گفته، حکم آنان را به خدا واگذار کرده اند. آنان گفته اند: اگر خداوند تبارک و تعالی، گناهکاری را ببخشد، تمام کسانی را هم که مثل اویند، می بخشد. همچنین، گفته اند: خداوند هیچ کس را به خاطر انجام گناهان کبیره به جهنم نمی برد و از گناهان کوچک تر از کفر می گذرد.
در میان فقها، ابوحنیفه، ابویوسف، محمد بن حسن و دیگران و در میان متکلمان، جهم بن صفوان، غیلان بن مروان، ابوشمر و فضل رقاشی و دیگران از این نظریه جانبداری کرده اند. در میان عامه نیز آنان که به اصحاب رأی مشهورند و می گویند: ایمان، گفتار است نه کردار، عقیده دارند که مرجئه به خاطر این سخن خود که «امر مرتکبان گناهان کبیره را به خدا واگذار می کنیم» به این نام خوانده شده اند. البته، این گروه واژه را درست معنا کرده اند، اما در تأویل آن دچار اشتباه شده اند.
گروهی دیگر از اصحاب حدیث مانند عبدالله بن مسلم بن قتیبة و دیگران که آشنا به لغت اند، گفته اند: مرجئه را از آن رو مرجئه نامیده اند که گفته اند: «ایمان قول است نه عمل» و چون اینان در این شعار محوری خود، قول را بر عمل مقدم داشته اند، شایسته عنوان «مرجئه» شده اند.
با دقت در این تأویل ها درمی یابیم که آنها با یکدیگر متناقضند؛ نخستین تفسیر که از آن ابوحنیفه و پیروان اوست (یعنی چون آنان کار مرتکب گناهان کبیره را به خدا واگذار ارجاء می کردند، مرجئه نامیده شدند) نظر گروهی از معتزله و جمعی دارای گرایش شیعی نیز می باشد و اگر چنین توجیهی درست باشد، باید هم شیعه و هم معتزله را نیز مرجئه دانست و در نتیجه، باید این سخن که فلانی شیعی مرجئی است، درست باشد، با اینکه چنین نیست.
تفسیر ابن قتیبه نیز اشتباه است، زیرا مرجئه می گویند: «ایمان تنها به گفتار است و کردار بخشی از آن نیست.» یعنی قول را در مفهوم ایمان، ثابت، و عمل را ساقط می دانند، در حالی که ارجاء یک چیز به معنای تأخیر آن است، نه اسقاط آن. بنابراین، اینان در واقع، عمل را شرط ایمان ندانسته، آن را ساقط کرده اند و به همین دلیل، نباید درباره آنان از تعبیر ارجاء استفاده کرد.
ارجاء در لغت
بعضی از آگاهان گفته اند: ارجاء در لغت، به معنای تأخیر است. خداوند، عز و جل، فرموده است: «ترجی من تشاء منهن و توؤی الیک من تشاء؛ هر که را بخواهی، نزدیک می سازی و هر که را بخواهی، به تأخیر می اندازی.» (احزاب/ 51)
ابوعبیده در توضیح این آیه: «و آخرون مرجون لامرالله؛ و دیگرانی اند که واگذاشته به امر الهی اند.» (توبه/ 106) گفته است: یعنی او را به تأخیر بینداز و «أرجیت الشیء» و «أرجأته» یعنی آن را به تأخیر انداختم. این کلمه به دو صورت (با همزه و بدون همزه) می آید و به همین دلیل، گروهی این آیه را با همزه قرائت کرده اند «ترجی من تشاء؛ به تأخیر می اندازی» و «تووی الیک من تشاء؛ پیوند می دهی» و این هر دو واژه به یک معنایند.
کسائی «أرجه» را به معنای «به تأخیر بینداز» دانسته است، می گوید: «أرجیته فی الأمر» یعنی آن را به تأخیر انداختم. همچنین، گفته است: گروهی از قبیله قیس این واژه را با همزه «أرجأته» به کار برده اند، اما قبیله تمیم و اسد آن را بدون همزه به کار می برند، چنان که کسائی نیز آن را به صورت «ارجه و اخاه» و بدون همزه قرائت می کرد. اهل مدینه حرف هاء را در «ارجه» کسره می دهند، اما ابوعمرو آن را با همزه و به صورت «ارجئه و اخاه» می خواند. پس معنای اصلی ارجاء تأخیر است.
اندیشۀ ارجاء و تقدم ابوبکر بر علی
میان مردم مشهور است و مسلمانان اتفاق نظر دارند که مرجئه نام کسانی است که ابوبکر و عمر را برتر از علی بن ابی طالب می شمارند، همان گونه که تشیع برای کسانی به کار می رود که علی (ع) را بر ابوبکر و عمر برتری می دهند. گفته می شود: فلانی مرجیء قدری و فلانی شیعی قدری است. این تعبیر درباره جمعی از چهره های شناخته شده مذاهب به کار رفته است. گروه زیادی از شیعیان را دیده ایم که معتقد به قدر و «شیعیان قدری» اند و گروه زیادی از کسانی که به برتری ابوبکر و عمر بر علی (ع) و نیز به قدر معتقدند، «مرجئه قدریه» نام دارند. البته ما تاکنون کسی را ندیده ایم که درباره اش بگویند: این «مرجی شیعی» یا «مرجی رافضی» است و اساسا چنین سخنی محال است، همان طور که محال است گفته شود: این لباس هم سیاه است و هم سفید و این چیز هم شیرین است و هم تلخ، چون دو صفت متضاد در موصوفی واحد جمع نمی شوند و این که مرجئی شیعه و شیعه مرجئی نیست، نزد امامیه امری واضح است.
بنابر آنچه گفتیم، «ارجاء» ویژگی تمامی کسانی است که ابوبکر و عمر را برتر از علی می دانند، همان گونه که لازمه تشیع برتری دادن علی (ع) بر ابوبکر و عمر است و بر این اساس، مرجئه را از آن جهت مرجئه نامیدند که علی (ع) را مؤخر، و ابوبکر را بر او مقدم داشتند و این لقب بر هر کس و گروهی که این دیدگاه را داشته باشد، صادق است.
محارب بن دثار که دارای جایگاهی شناخته شده و از راویان حدیث است، شعری سروده و در آن به مرجئی بودن خود اعتراف کرده و ارجاء را درست دانسته و به آن مباهات کرده است. شعر او چنین است:
یعیب علی أقوام شفاها***بأن ارجی أباحسن علیا
وإرجائی أباحسن صواب***علی القطرین برا أوشقیا
و عثمان و ماج الناس فیه***فقالت فرقة قولا بذیا
و قال الآخرون إمام صدق***و قد قتلوه مظلوما بریا
ولیس علی فی الإرجاء بأس***ولاشین ولست أخاف شیا
ترجمه: «کسانی به زبان، بر من عیب جویی می کنند که ابوالحسن علی را به تأخیر انداخته ام. من ارجاء و تأخیر ابوالحسن را از ابوبکر، خوب باشد یا بد، صواب می دانم. درباره عثمان نیز مردم اختلاف کرده اند؛ گروهی درباره او سخنان بد می گویند و شمار دیگری او را امامی صادق می دانند که مظلومانه کشته شده است. از اینکه به ارجاء معتقد باشم، عیب و ننگی برخود نمی بینم و از آتش هم هراسی ندارم.»
بر اساس این شعر، صحیح است گفته شود: ارجاء به معنای تأخیر انداختن علی و تقدم ابوبکر است و اطلاق آن بر همه کسانی که چنین دیدگاهی داشته باشند، درست است، همان گونه که تشیع نام همه کسانی است که بر برتری علی بر ابوبکر و عمر معتقد باشند. یکی از شاعران شیعه، سید بن محمد حمیری، در این باره، سروده است:
خلیلی لا ترجیا و اعلما***بأن الهدی غیر ما تزعمان
فإرجاء ذی الشک بعد الیقین***وضعف البصیرة بعدالبیان
ضلال ازیلاهما عنکما***فبئست لعمرکما الخصلتان
أیرجی علی إمام الهدی***و عثمان ما اعتدل المرجیان
و یرجی ابن هند و أحزابه***و هوج الخوارج بالنهروان
و یرجی الالی نصروا نعثلا***بأعلی الخریبة والسامران
ترجمه: «ای دو دوست من، از اندیشه ارجاء به دور باشید علی (ع) را مقدم بدارید و بدانید هدایت غیر از آن چیزی است که گمان دارید. تأخیر انداختن از سوی کسی که پس از رسیدن به یقین و روشن شدن حقیقت، به شک افتاده و بصیرتش کم شده، گمراهی است این دو خصلت را از خود دور کنید که به جان شما سوگند، این دو خصلت ناپسندند. آیا علی که پیشوای هدایت است و عثمان به عقب انداخته می شوند؟ در این صورت، دو مرجی دو دوست م به اعتدال رفتار نکرده اند. پسر هند (معاویه) و همدستان او و گروه خارجیان احمق نهروان و کسانی که نعثل (عثمان) را در بلندی های خریبه و سامران یاری کردند، به تأخیر انداخته می شوند.»
ماجرای حکمیت و ظهور «ارجاء»
گفته اند که آغاز شکل گیری و رواج عنوان «ارجاء» هنگامی بود که بین پیروان علی پس از ماجرای حکمیت دودستگی پیش آمد و در نتیجه، مردم سه گروه شدند؛ یک گروه با علی مانده، شیعه نامیده شدند، پس عنوان تشیع رواج یافت. گروهی بر او شوریدند و مارقین نام گرفتند. واپسین گروه نیز با معاویه بودند که مرجئه نامیده شدند و از آنجا این نام پیدا شد.
وجه تشبیه اندیشۀ ارجاء به یهودیت
از شخصی شنیدیم که می گفت: پیامبر (ص) مرجئه را به یهودیان و رافضه را به نصارا مانند کرده و فرموده است: «المرجئة یهود هذه الامة، والرافضة نصاری هذه الامة»، زیرا چنان که یهودیت پیش از نصرانیت ظهور کرد، عنوان ارجاء نیز در امت اسلامی پیش از رفض به وجود آمد. رافضیان گفته اند: مرجئه چون در رفتار همانند یهودیان بودند، بدین نام خوانده شدند، زیرا علی جانشین رسول الله (ص) بود و نخستین کسانی که با او دشمنی کردند، مرجئه بودند که برتری و بزرگی آن حضرت را پوشانده، حق وی را نادیده گرفتند و فرمان به برتری دادن و مقدم داشتن او را رها ساختند، همچنان که در میان اهل کتاب، یهودیان نخستین کسانی بودند که با رسول الله (ص) به دشمنی برخاستند و نام و یاد وی را که در تورات نوشته شده بود و از دید آنان پنهان نبود، پوشاندند و از کتاب دینی خود حذف کردند و حق آن حضرت را نادیده انگاشته، به آن کافر شدند. مرجئه نیز به خاطر این برخورد با علی که مانند ناسپاسی یهود نسبت به رسول خدا (ص) است، به یهودیان تشبیه شده اند.
انشعابات و پیروان تفکر ارجاء
از جمله نام های پیروان تفکر ارجاء، «اهل سنت و جماعت» است. آنان دارای فرقه های بسیاری اند که به خاطر اختلافات مذهبی، عنوان هایی را بر هم اطلاق کرده اند، اما همگی در برگشت به اصل اولیه خود (پس از کشته شدن علی) و در فرمانبرداری از فرمانروایانی که بر آنها چیره شوند و در پایبندی به آن ادعاهایشان همداستان اند و به دو شاخه اصلی «اصحاب حدیث» و «اصحاب رأی» تقسیم می شوند.
1- اصحاب حدیث: اینان را اصحاب حدیث و اثر گفته اند، زیرا در فقه رأی و قیاس را به کار نمی گیرند و می گویند: ما باید از آنچه از پیامبر خدا (ص)، صحابه و تابعین برای ما روایت شده و نیز آنچه از گفتار آنان در باب فقه و حلال و حرام به ما رسیده، پیروی کنیم و روا نیست با اندیشه خود چیزی از فروعات فقهی را قیاس کنیم. آنان در این دیدگاه که ایمان قول همراه عمل و قرآن غیر مخلوق است، هم اندیشی دارند و هر که را به مخلوق بودن قرآن باور داشته باشد، تکفیر می کنند. اصحاب حدیث دارای چندین شاخه و نام چون حشویه، مشبهه، مالکیه، شافعیه و شکاکند و ما در اینجا به بررسی آنها می پردازیم.
الف) حشویه: از آنجا که اصحاب حدیث هر حدیث بدون اصلی را (حتی اگر متناقض و ناسازگار با دیگر احادیث می بود) می پذیرفتند، «حشویه» نامیده شده اند، تا آنجا که برخی دشمنان و مخالفان گفتند: حشویه احادیثی را روایت و سپس ضد آن را نیز نقل می کنند! همچنین، چون آنان احادیث بسیاری را در باب تشبیه و جز آن روایت کرده اند که اصحاب رأی و دیگر فرقه ها آنها را نپذیرفته اند، بدین نام خوانده شده اند.
ب) مشبهه: به اصحاب حدیث «مشبهه» نیز گفته اند، زیرا احادیث زیادی را در باب تشبیه پذیرفته و نقل کرده اند که مورد انکار دیگران واقع شده است، مانند این روایت: «خداوند، عز و جل، در کجاوه ای از فرشتگان به آسمان دنیا فرود می آید و عرش زیرین او چون سازوبرگ تازه شتر صدا کرده، از هر سو، چهار انگشت فزونی می گیرد.»
همچنین، از رسول خدا (ص) روایت کرده اند که فرمود: «پروردگارم با من دیدار کرد. ما به هم دست دادیم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. او دست خود را میان شانه هایم نهاد، به طوری که سردی انگشتانش را حس کردم.» و مانند این حدیث: «چشم های پرورگار درد گرفت و به دنبال آن، ملائکه از او عیادت کردند» و از این قبیل که شرح آنها به درازا می انجامد و این گروه به خاطر آنها «مشبهه» نامیده شدند. گروهی از اهل کلام نیز بدین خاطر که برای خدا شکل و صورت قائل بوده، او را به مخلوقاتش مانند می کردند، بدین نام خوانده شده اند.
ج) شکاک: به اصحاب حدیث «شکاک» می گویند، زیرا معتقدند ایمان زیاد و کم می شود و نمی توان کسی را که شهادتین را بر زبان جاری کرده است، مؤمن واقعی دانست، یعنی در ایمان او شک می کنند و می گویند: امیدواریم مؤمن باشد، با آنکه باید به درستی ایمان وی گواهی داده، در آن شک نیاورند و بگویند: ایمان وی مانند ایمان محمد (ص) و جبرئیل است.
د) مالکیه و شافعیه: به گروهی از اصحاب حدیث مالکیه و به دسته ای دیگر شافعیه می گویند. مالکیان در فقه به آرای مالک بن انس باور دارند و با شافعی و پیروان وی مخالفند. البته شافعی خود از پیروان و شاگردان مالک بود که در بسیاری از مسائل با استاد خود مخالفت کرده، او را بر خطا می دانست. آنان که به دیدگاه مالک پایبند شدند، مالکیه، و کسانی که نظر شافعی را پذیرفتند، شافعیه نامیده شدند.
2- اصحاب رأی: به این ها اصحاب رأی گفتند، زیرا به کارگیری رأی و قیاس را در فقه روا دانستند و گفتند: می توانیم در مواردی که حکمش را در کتاب و سنت نیافتیم، رأی خویش را به کارگیریم. اصحاب رأی شاخه هایی چون جهمیه، غیلانیه، ماضریه، شمریه و ضراریه دارند و ما در اینجا به بررسی آنها می پردازیم.
الف) جهمیه: به دسته ای از اصحاب رأی که منسوب به «جهم بن صفوان» اند، جهمیه، و نیز مرجئه اهل خراسان، می گویند. جهم به نفی تشبیه قائل بود و به طور صریح، اهل تشبیه را تکفیر می کرد. وی آشکارا از اعتقاد خود به خلق قرآن سخن می گفت و مخالفان این دیدگاه را کافر دانسته، مشرک می نامید.
ب) غیلانیه: این دسته از اصحاب رأی به غیلان بن مروان منسوبند و به آنان مرجئه اهل شام نیز می گویند. غیلان در بسیاری از مسائل اصول و فروع دین، با ابوحنیفه و جهم بن صفوان مخالف بود و از جمله می گفت: امامت در غیر قریشی نیز که به کتاب و سنت عمل کند، رواست و هر کس به کتاب و سنت عمل کند، شایستگی امامت را دارد، البته ثبوت آن جز با اتفاق امت ممکن نیست.
ج) ماضریه: «ماضریه» یکی از شاخه های اهل رأی و منسوب به قیس بن عمرو ماضری اند که به آنها، مرجئه اهل عراق نیز می گویند. ابوحنیفه و همفکرانش از اینان به شمار می روند. ماضریه درباره اعتقاد به خلق قرآن، با جهم بن صفوان مخالفت و از اظهار نظر درباره آن سکوت کردند. همچنین با غیلان نیز در مسئله امامت به مخالفت برخاسته، پنداشتند که امامت تنها در قریش رواست، چرا که از پیامبر اکرم (ص) به ما رسیده است: «پیشوایان از قریشند.» آنان در بسیاری از مسائل اصول و فروع با «غیلانیه» و «جهمیه» مخالف اند.
د)شمریه: «شمریه» از اصحاب رأی و به ابوشمر منسوبند. وی گرچه با بسیاری از اندیشه های غیلان مخالف بود، با دیدگاه های او درباره امامت و اینکه هر کس از میان توده مردم به کتاب و سنت عمل کند، می تواند امام باشد، هم داستان بود.
ه) ضراریه: «ضراریه» دسته ای از اصحاب رأی و به ضراربن عمرو معتزلی منسوبند. برخی از معتزله معتقد بودند که امام می تواند از میان جمهور امت (چه قریشی و چه غیر آن) گزینش شود و اگر امر دایر باشد بین قریشی و نبطی، باید نبطی را رها کرده، قریشی را برگزید. ضرار در این مورد و خیلی از موارد دیگر، با آنها مخالفت می کرد و می گفت: هر کس از توده مردم (قریشی یا غیر آن) شایستگی امامت را دارد و هر گاه هم قریشی و هم نبطی برای رهبری جامعه در میان باشند، ما نبطی را برمی گزینیم و قریشی را وامی نهیم، زیرا نبطیان از افراد و نیروی کمتری برخوردارند و اگر پیشوای نبطی از فرمان خدا سرپیچی کند، می توان او را به راحتی برکنار کرد. نظر وی بر نوعی احتیاط بود.
منـابـع
ابوحاتم رازی- گرایش ها و مذاهب اسلامی- مترجم: علی آقانوری- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1383
www. adyan. org
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها