عوامل ورود در جهنم (پیروی از راههای انحراف)
فارسی 3440 نمایش |نتیجه اعمال
هنگامى که انسان مرتکب خلافى مى شود، پس از آگاهى دو راه در پیش دارد؛ راه بازگشت و توبه و راه دیگر، راه لجاجت و عناد. گروه دوم باید بدانند که با خدا سر جنگ دارند و به زودى کارشان به کفر و آتش دوزخ کشیده مى شود. همچنانکه در قرآن به نتیجه شوم آن اشاره شده است: «و من یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدى و یتبع غیر سبیل المؤمنین نوله ما تولى و نصله جهنم و ساءت مصیرا؛ و هر کس با رسول خدا به مخالفت برخیزد، پس از آن که راه حق برای او روشن شد و راهی غیر راه اهل ایمان در پیش گیرد، وی را به همان راه باطل و گمراهی که برگزیده واگذاریم و به جهنم درافکنیم که آن مکان بر او بسیار بدمنزلگاهی است.» (نساء/ 115)
مصدر "مشاقة" و "شقاق" مصدر باب مفاعله از ماده "شق" است که به معناى قطعه جدا شده از چیزى است. (مثلا مى گویند این شاخه افتاده، شقى از آن درخت است).
پس مشاقه و شقاق این است که تو در یک شقى قرار بگیرى، و طرف مقابلت در شق دیگر. و این کنایه است از مخالفت و طرفیت.
و بنابراین، مشاقه کردن با رسول خدا، آن هم بعد از آنکه راه هدایت روشن و مشخص شده. معنایى جز مخالفت کردن با رسول، و از اطاعتش سر پیچى کردن ندارد. باید توجه داشت که "یشاقق" از ماده "شقاق" به معنى مخالفت آگاهانه توام با عداوت و دشمنى است، و جمله ی "من بعد ما تبین له الهدى؛ پس از روشن شدن هدایت و راه راست" نیز این معنى را تاکید مى کند و در واقع چنین افرادى سرنوشتى بهتر از این نمى توانند داشته باشند، سرنوشتى که هم عاقبت شوم در این جهان و هم عاقبت دردناک در آن جهان دارد.
اما در این جهان همانطور که قرآن مى گوید: روز به روز در مسیر غلط خود راسختر مى شوند و زاویه انحراف آنها از جاده حق، با پیشروى در بیراهه بیشتر مى شود و این سرنوشتى است که خود آنها براى خویشتن انتخاب کرده اند، و بنائى است که پایه گذارى آن به دست خودشان شده است و بنابراین هیچگونه ستمى درباره آنها به عمل نیامده، مراد از "سبیل المؤمنین" که از پیروی غیر آن نهى شده، اطاعت از رسول الله (ص) است و مراد از سبیل مؤمنین اطاعت رسول است. چون اطاعت رسول، اطاعت خداى تعالى است، هم چنان که خود خداى تعالى فرمود: «من یطع الرسول فقد أطاع الله؛ اطاعت رسول، اطاعت خداى تعالى است.» (نساء/ 80)
پس سبیل مؤمنین بدان جهت که بر ایمان به خدا اجتماع کرده جامعه اى تشکیل مى دهد، همان اجتماع بر اطاعت خدا و رسول است. و اگر خواستى مى توانى بگویى راه مؤمنین عبارت است از اجتماع بر اطاعت رسول. چون حافظ وحدت سبیل مؤمنین همان اطاعت رسول (ص) است، هم چنان که قرآن کریم در جاى دیگر فرموده: «و کیف تکفرون و أنتم تتلى علیکم آیات الله و فیکم رسوله و من یعتصم بالله فقد هدی إلى صراط مستقیم یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته و لا تموتن إلا و أنتم مسلمون و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا؛ و چگونه کفر مى ورزید با اینکه همین شمائید که آیات خدا در بینتان تلاوت مى شود و رسول او در بین شما است؟ با اینکه هر کس خدا را حافظ خود بداند به سوى صراط مستقیم هدایت شده؟ هان اى کسانى که ایمان آوردید از خدا آن طور که شایسته مقام اوست پروا کنید و زنهار جز در حال اسلام از دنیا نروید و همگى به ریسمان خدا چنگ بزنید.» (آل عمران/ 103)
و نیز فرموده: «و أن هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون؛ و اینکه راه من در حالى که راهى مستقیم مى باشد، این است، پس آن را پیروى کنید و راههاى دیگر را پیروى مکنید، که شما را از راه خدا متفرق مى سازد، با شما هستم. این وصیتى است که خداى تعالى شما را بدان توصیه مى کند، باشد که تقوا پیشه سازید.» (انعام/ 153)
وقتى به حکم این آیات راه خدا عبارت است از راه تقوا و مؤمنین عبارتند از کسانى که به سوى این راه دعوت شده اند. در نتیجه سبیل این مؤمنین در حالى که اجتماعى تشکیل داده اند عبارت است از سبیل تعاون بر تقوا، هم چنان که فرمود: «تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الإثم و العدوان؛ بر هر کار نیک و بر تقوا یکدیگر را یارى دهید و تجاوز یکدیگر را کمک نکنید.» (مائده/ 2) این آیه به طورى که ملاحظه مى کنید از معصیت خداى تعالى و شق عصاى اجتماعى اسلام و یا به عبارتى ایجاد تفرقه در آن را نهى مى کند، و این همان است که گفتیم معناى سبیل مؤمنین است. پس معناى آیه مورد بحث که مى فرماید: "و من یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدى و یتبع غیر سبیل المؤمنین... ". به معناى آیه زیر برگشت مى کند که مى فرماید: «یا أیها الذین آمنوا إذا تناجیتم فلا تتناجوا بالإثم و العدوان و معصیة الرسول و تناجوا بالبر و التقوى؛ هان، اى کسانى که ایمان آورده اید، هر گاه با یکدیگر نجوا کردید، به گناه و تجاوز و نافرمانى کردن رسول نجوا نکنید، بلکه به احسان و تقوا نجوا کنید.» (مجادله/ 9)
می دانیم با آنها چگونه تا کنیم!
"نوله ما تولى" (نساء/ 115) یعنى ما با او همان معامله مى کنیم که او و اعمال او اقتضاى آن را دارد و او را طبق خواسته اش که همان پیروى غیر سبیل مؤمنین است یارى و مساعدت مى کنیم.
این معنا را قرآن کریم در جاى دیگر خاطر نشان ساخته، مى فرماید: «کلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربک، و ما کان عطاء ربک محظورا؛ ما هم آن طایفه را و هم این طایفه را از عطاى پروردگارت کمک مى دهیم و عطاى پروردگار تو جلوگیر ندارد.» (اسراء/ 20)
"و نصله جهنم و ساءت مصیرا" این جمله به وسیله حرف "واو" عطف شده به جمله قبلى و همین خود دلالت دارد بر اینکه هر دو معامله با افراد مورد بحث مى شود، هم "نوله ما تولى" و هم "اصلاء در جهنم". و نیز دلالت دارد بر اینکه هر دو معامله یکى است، یک امر الهى است که قسمتى از آن (که قسمت آغاز آن باشد) در دنیا جریان مى یابد و آن مساله "تولیت ما تولى" است. و قسمت دیگرش در آخرت بروز مى کند و آن مساله "اصلاء در جهنم" است. که بد بازگشت گاهى است.
هر که سخنانى براى مخالفت با فرمان پیامبر اسلام آغاز کند با آنکه به حکم فطرت و خرد از وى باید انقیاد نمود و در اثر القائات مسموم بخواهند مسلمانان را پراکنده نموده که از فرمان رسول گرامى تخلف کنند این گروه از مرز اسلام خارج و مرتد خواهند شد.
آنگاه پروردگار بر حسب نظام آزمایش هر یک از آنان را به خودشان وا گذارد و به وسیله آن فتنه مورد امتحان قرار خواهند گرفت.
گروهى که به این سخنان بخواهند فتنه و فساد در اجتماع مسلمانان ایجاد کنند و از خود به یادگار گذارند آنها را بدان سو که رهسپارند سوق می دهیم و پس از آنکه از هدایت رو گردانیده به گمرهى متوجه شده اند به مقصدشان می رسانیم و مسیر آنها دوزخ و عقوبتها است و چه بد جایگاهى است.
آیه به این نکته دقیق اشاره نموده که پروردگار در صورتى آن مردم منافق را به سوى دوزخ سوق می دهد که خود آنها با حالت لذت بخش آن را برگزیده و در هر لحظه به اختیار بدان سو رهسپارند و با قضاوت خود و تجدید نظر به آن ادامه مى دهند.
این هشدار مؤمن را وا مى دارد پیش از آنکه بخواهد در برابر رهبرى مقاومت کند درباره دو چیز بیندیشد: یکى قدرت و سختى رهبرى در تطبیق قانون بر او و دیگر آنکه رهبرى در اجراى حکم تحت تأثیر هیچ نیرویى قرار نمى گیرد. و همین امر موجب تقویت اوست تا بتواند قانون را بر همگان اجرا نماید.
بر امیرالمؤمنین على بن ابى طالب (ع) ثابت شد که یکى از سرداران سپاهش شراب خورده است. على او را فرا خواند و حد را بر او جارى کرد، و هر چه آن سردار این و آن را شفیع قرار داد على نپذیرفت آن سردار گفت: «یا على ماندن با تو «خوارى» است و جدایى از تو «کفر» است.» امام پاسخ داد: «هرگز، ماندن با من عزت است و این بدین معنى است که پذیرفتن حکم قانون عادلانه الهى عزت است.» این شخص مى توانست که راه خویش در پیش گیرد و به جبهه دشمن پیوندد ولى ترسید مبادا مصداق مفهوم این آیه واقع شود و کافر گردد.
حجیت اجماع
یکى از دلائل چهارگانه فقه، اجماع به معنى اتفاق علماء و دانشمندان اسلامى در یک مسئله فقهى است، در اصول فقه براى اثبات حجیت اجماع دلائل مختلفى ذکر کرده اند، از جمله آیه فوق است که جمعى آن را دلیل بر حجیت اجماع مى دانند، زیرا مى گوید:
"هر کس طریقى غیر از طریق مؤمنان انتخاب کند، سرنوشت شومى در دنیا و آخرت دارد" و بنابراین هنگامى که مؤمنان راهى را در مسئله اى برگزیدند همه باید از آن پیروى کنند. ولى حق این است که آیه فوق هیچگونه ارتباطى با مسئله حجیت اجماع ندارد (البته ما اجماع را حجت مى دانیم مشروط به اینکه از آن کشف قول معصوم کنیم و یا معصوم شخصا، ولو به طور ناشناس، در ضمن اصحاب اجماع باشد، ولى دلیل حجت چنین اجماعى همان حجیت سنت و قول معصوم است نه آیه فوق) زیرا:
اولا مجازاتهایى که در آیه تعیین شده براى کسانى است که آگاهانه، مخالفت با پیغمبر (ص) کنند و راهى غیر راه مؤمنان را انتخاب نمایند، یعنى این دو باید دست به دست هم بدهند تا چنان ثمره شومى داشته باشد وانگهى باید از روى علم و آگاهى صورت گیرد، و این موضوع هیچگونه ارتباطى با مسئله حجیت اجماع ندارد و اجماع را به تنهایى حجت نمى کند.
ثانیا منظور از سبیل المؤمنین، راه توحید و خداپرستى و اصل اسلام است نه فتاواى فقهى و احکام فرعى، همانطور که ظاهر آیه علاوه بر شان نزول آن به این حقیقت گواهى مى دهد. در حقیقت، پیروى از غیر طریق مؤمنان چیزى جز مخالفت با پیامبر (ص) نیست و هر دو بازگشت به یک مطلب مى کند.
لذا در حدیثى از امام باقر (ع) می خوانیم: «هنگامى که امیر مؤمنان على (ع) در کوفه بود، جمعى خدمت او آمدند، و تقاضا کردند که براى آنها امام جماعتى انتخاب کند (تا در ماه رمضان نمازهاى مستحبى معروف به تراویح را که در زمان عمر به جماعت می خواندند با او بخوانند) امام از این کار امتناع ورزید و از چنین جماعتى نهى کرد (زیرا جماعت در نافله مشروع نیست) این جمعیت با اینکه این حکم قاطع را از امام و پیشواى خود شنیده بودند لجاجت به خرج داده و جار و جنجال بلند کردند که بیائید و در این ماه رمضان، اشک بریزید!، جمعى از دوستان على (ع) به خدمتش رسیدند و عرض کردند: "عده اى در برابر این دستور شما تسلیم نیستند،" فرمود: "آنها را به حال خود وابگذارید هر کس را می خواهند انتخاب کنند" تا این جماعت (نامشروع) را به جا آورد و سپس آیه فوق را تلاوت فرمود.» این حدیث نیز آنچه را که در مورد تفسیر آیه گفتیم تایید مى کند.
روایت کرده اند که ...
در تفسیر درالمنثور است که ترمذى و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابوالشیخ و حاکم (وى حدیث را صحیح دانسته) از قتادة بن نعمان روایت کرده اند که گفت: خانواده اى از قبیله ما به نام "بنى ابیرق" سه برادر بودند به نام هاى بشر و مبشر و بشر مردى منافق بود و اشعارى در هجو و بدگویى اصحاب رسول خدا (ص) مى گفت و از ترس آن را به بعضى از عرب هاى ناشناس نسبت مى داد و مى گفت: «این اشعار را فلان عرب گفته» و شعر دیگرى مى گفت و اظهار مى کرد که این اشعار را بهمان عرب گفته، ولى اصحاب رسول خدا (ص) هر جا آن اشعار را مى شنیدند، مى دانستند که از سروده هاى بشر است، مى گفتند: به خدا سوگند این شعر را جز آن خبیث پلید کسى نسروده و چون این سخن به گوش بشر رسید، به عنوان اینکه چرا سروده هر کسى را به من نسبت مى دهید گفت:
او کلما قال الرجال قصیدة *** اضموا فقالوا ابن ابیرق قالها
قتادة بن نعمان، ناقل جریان مى گوید: این خانواده هم در جاهلیت فقیر و اهل حاجت بودند و هم در اسلام، و مردم خوراک معمولیشان در مدینه خرما و جو بود و این بشر هر زمانى که دستش به دهانش مى رسید از کاروانانى از شام که کالا مى آوردند براى خوراک خودش آرد ممتاز و بدون سبوس مى خرید و براى زن و بچه اش جو و خرما خریدارى مى کرد.
روزى کاروانى از شام رسید و عموى من رفاعة بن زید یک بار شتر از آن آردهاى ممتاز خریدارى نموده، آن را در حوضخانه منزلش جاى داد و اتفاقا دو شمشیر و دو زره و آلات و ابزارى که مربوط به اسلحه وى بود در همان حوضخانه جاى داشت، شبى دیوار حوضخانه را سوراخ کرده، آرد و اسلحه را ربودند، همین که صبح شد عمویم رفاعه نزد من آمد و گفت: «اى برادر زاده هیچ مى دانى چه شده؟ دیشب بر ما دستبرد زدند، دیوار مشرف به (حوضخانه) را سوراخ نموده، طعام و سلاح ما را بردند.»
قتاده مى گوید: ما به جستجوى خانه بشر برخاستیم و بعد از بررسى، این مقدار برایمان مسلم شد که همان شب پسران ابیرق، تنورى آتش کرده و نانى پخته بودند و به دست آوردیم که جنس آرد از همان آرد عموى من بوده، قتاده مى گوید در حینى که ما مشغول بررسى و تحقیق از افراد خانه بودیم بنى ابیرق گفتند: «به خدا سوگند ما به غیر از لبید بن سهل (که یکى از افراد خانواده آنان و مردى صالح و مسلمان بود) دزدى براى کالاى شما نمى شناسیم، کار، کار او است.» و چون این خبر به گوش لبید رسید شمشیر خود را برهنه نموده، به سر وقت بنى ابیرق آمد و گفت: «آیا دزد من هستم؟ به خدا سوگند یا این شمشیر را با گوشت و خونتان در مى آمیزم و یا باید روشن کنید که عامل این سرقت چه کسى بوده.» بنو ابیرق گفتند: «دست از سر ما بردار اى مرد، به خدا سوگند تو دزد این اموال نیستى.» و هم چنان به سؤال از اهل خانه ادامه دادیم تا دیگر شکى برایمان نماند که کار، کار بنو ابیرق است، عمویم گفت: «اى برادر زاده حال که چنین است پس چه خوب است نزد رسول خدا (ص) رفته و نتیجه بررسى خود را به آن جناب بگویى.»
قتاده مى گوید به حضور رسول خدا (ص) رفتم و عرضه داشتم: «یا رسول الله از قبیله ما یک خانواده ستمکار و اهل جفا هستند و اخیرا به سراغ عموى من رفاعة بن زید رفته، حوضخانه او را نقب زدند و سلاح و طعام او را دزدیدند، دستور بفرما حداقل سلاح ما را به ما برگردانند و اما طعام از آن خودشان باشد، ما حاجتى به آن نداریم.» رسول خدا (ص) فرمود: «در این باره فکر مى کنم.» خبر این گزارش به گوش بنى ابیرق رسید، نزد مردى از کسان خود که نامش "اسیر بن عروة" بود رفته و درباره این ماجرا با او صحبت کردند، رفته رفته همه اهل آن خاندان دور "ابن عروة" جمع شدند به اتفاق، به حضور رسول خدا (ص) آمدند و عرضه داشتند: «یا رسول الله! قتادة بن نعمان و عمویش مى خواهند آبروى خاندانى از قبیله ما را که اهل اسلام و اهل صلاحند بریزند، براى اینکه بدون هیچ شاهد و دلیلى نسبت دزدى به آنان داده اند.»
قتاده مى گوید: در این میان خدمت رسول خدا (ص) رسیدم، فرمود: «آیا تصمیم گرفته اى آبروى خاندانى را که مى گویند خاندانى مسلمان و صالحند ببرى؟ و آیا بدون هیچ شاهد و دلیلى نسبت دزدى به آنها مى دهى؟» مى گوید: از شنیدن این سخن بسیار ناراحت شدم به حدى که دلم مى خواست غرامت عمویم را از مال خودم مى دادم و با رسول خدا (ص) درباره سرقت رفتن اموال عمویم سخن نمى گفتم، با حالت ناراحتى نزد عمویم رفاعه آمدم، پرسید: «برادرزاده چه کردى؟» من جریان را به او گفتم و فرمایش رسول خدا (ص) را برایش بازگو کردم، او گفت: «"الله المستعان" تنها کسى که باید به یاریش امید بست خدا است.»
چیزى نگذشت که آیاتى از قرآن در این باره نازل شد که: «إنا أنزلنا إلیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما أراک الله و لا تکن للخائنین خصیما؛ همانا ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا میان مردم طبق آنچه خدا به تو نشان داده است حکم کنى، و زنهار که مدافع خیانتکاران باشى.» (نساء/ 105) که منظور از خائنین همان بنى ابیرق است "و استغفر الله" و تو اى ابن عروة از آنچه به قتاده گفتى خدا را استغفار کن. «إن الله کان غفورا رحیما؛ که خداى تعالى آمرزگار و رحیم است.» (نساء/ 106) «و لا تجادل عن الذین یختانون أنفسهم؛ و درباره کسانى که به خود خیانت مى کنند بحث [و دفاع] نکن» (نساء/ 107)
و تو اى ابن عروة زنهار که از بنى ابیرق که به خود خیانت کرده اند دفاع کنى، تا آنجا که مى فرماید: «ثم یستغفر الله یجد الله غفورا رحیما؛ سپس از خداوند آمرزش بخواهد خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت.» (نساء/ 110)
یعنى اهل خاندان بنى ابیرق اگر از آنچه که مرتکب شده اند استغفار کنند، خدا را آمرزگار و رحیم مى یابند، «و من یکسب خطیئة أو إثما ثم یرم به بریئا فقد احتمل بهتانا و إثما مبینا؛ و هر که خطا یا گناهى کند، سپس آن را به بى گناهى نسبت دهد، زیر بار بهتان و گناه آشکارى رفته است.» (نساء/ 112)
یعنى اینکه خود دزدى مى کنند و با این حال عمل خود را به لبید نسبت داده اند گناهى بزرگ مرتکب شده اند. «و لولا فضل الله علیک و رحمته لهمت طائفة منهم أن یضلوک؛ اى پسر عروه و هر کس دیگر که با تو همدست بوده، اگر فضل و رحمت خدا نبود طائفه اى از آنان مى خواستند تو را گمراه کنند.» (نساء/ 113) تا آنجا که مى فرماید: "فسوف نؤتیه أجرا عظیما" همین که قرآن کریم براى رسول خدا (ص) معین کرد که دزد اسلحه کیست رسول خدا (ص) سلاح را به رفاعه برگردانید.
قتاده مى گوید: من وقتى سلاح را براى عمویم آوردم او که پیرمردى بود که هنوز تمایلى به جاهلیت داشت و من اسلام او را خالص نمى دانستم، وقتى سلاح را دید گفت: «اى برادرزاده این سلاح را من در راه خدا دادم.» من آن وقت فهمیدم که اشتباه کرده ام و اسلام او اسلامى صحیح بوده.
بعد از آنکه قرآن کریم مقصر اصلى را معرفى و متهم را تبرئه کرد، بشر از مدینه به طرف مکه و نزد مشرکین رفت و در آنجا در خانه سلافه دختر سعد وارد شد و به این مناسبت خداى تعالى این آیه را نازل کرد که: «و من یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدى و یتبع غیر سبیل المؤمنین نوله ما تولى ضلالا بعیدا" که ترجمه اش گذشت، وقتى همه فهمیدند که سلافه میزبان بشر شده، حسان بن ثابت (شاعر معروف) چند بیتى علیه سلافه سرود و سلافه که آبروى خود را در خطر بدید اثاث و رحل بشر را برداشته بر سر خود نهاد و از خانه بیرون و تا لبه دره آمد و آن اثاث را به طرف ابطح (ته دره) پرتاب کرد و رو کرد به صاحب اثاث و گفت: «تو براى من به جاى هر سوغاتى مطلوب شعر حسان را به ارمغان آورده اى؟»
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 383
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 5 صفحه 131 و 146
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 4 صفحه 129
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 2 صفحه 169
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 4 صفحه 212
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها