عوامل ورود در جهنم (بررسی نظریه دنیاطلبی)

فارسی 2735 نمایش |

دنیاطلبی مستند به خداست

فساد نظریه ی "دنیاطلبی مستند به خداست، چون حقایق و طبایع مستند به خداست." بعضی از مفسرین دچار اشتباه شده و گفته اند که: «از آنجا که زمینه سخن در برخی آیات شریفه قرآن بیان طبیعت بشر است به هیچ وجه نمى توان حب ناشى از این طبیعت و هر چیز دیگرى را که از آن ناشى مى شود به شیطان نسبت داد، تنها امورى از قبیل "وسوسه" که عملى زشت را در نظر زیبا جلوه مى دهد مى توان به شیطان نسبت داد.» سپس همین مفسر گفته: «به همین جهت قرآن کریم تنها تزیین اعمال را به شیطان نسبت مى دهد، و مى فرماید: «و إذ زین لهم الشیطان أعمالهم؛ و چون شیطان اعمالشان را برایشان زینت مى دهد.» (انفال/ 48) و نیز مى فرماید: «و زین لهم الشیطان ما کانوا یعملون؛ و شیطان آنچه که آنان مى کردند در نظرشان زینت داد.» (انعام/ 43)
اما حقایق و طبایع اشیا، مستند به او نمى شود بلکه تنها مستند به خالق حکیمى است که شریکى ندارد، هم چنان که خداى عز و جل فرموده: «إنا جعلنا ما على الأرض زینة لها لنبلوهم أیهم أحسن عملا؛ این مائیم که آنچه روى زمین است زینت زمین کردیم، تا بیازماییم که شما کدام بهتر عمل مى کنید.» (کهف/ 8) و نیز فرموده: «کذلک زینا لکل أمة عملهم؛ این چنین براى هر امتى عملش را زینت دادیم.» (انعام/ 108) که در همه این موارد سخن از امتها است، که در حقیقت سخن از طبایع جامعه ها است.» این بود گفتار آن مفسر.
وجه فساد گفتارش این است که هر چند استناد داشتن حقایق و طبایع اشیا به خالق حکیم و بى شریک سخن درستى است، ولیکن اینکه گفته است در آیه شریفه سخن از طبیعت بشرى و انگیزه هاى آن است، اشتباه کرده، براى اینکه این سوره در مقام بیان این نکته است که خداى سبحان، قیوم بر تمامى شؤون خلایق، و بر تدبیر آنها، و ایمان و کفر، و اطاعت و عصیان آنها است خلایق را خلق نموده و به سوى سعادتشان هدایت فرمود، و کسانى که در دین او نفاق ورزیدند، و یا به آیات او کافر شدند، و یا با ایجاد اختلاف در کتاب آسمانى بغى و فساد کردند، و خلاصه تمام کسانى که شیطان را اطاعت و هواى نفس را پیروى نمودند، نتوانستند خدا را به ستوه آورده، و بر او غالب شوند و قیومیت او را تباه کنند، بلکه هم چنان تمام عالم در تحت قیمومت و قدرت تدبیر اویند و او است که امر خلق را به واسطه قانون علیت، تدبیر مى کند، تا راه براى اجراى سنت امتحان باز شود پس همانطور که او خالق طبایع موجودات و قواى آنها است، خالق تمایلات و افعال آنها نیز هست، او است که همه موجودات و مخصوصا انسان را به سوى جوار قرب و کرامت خود براه انداخته، و این راه را برایش گشوده، و همو است که به ابلیس اذن داده و از وسوسه کردن مردم جلوگیریش نکرده، و انسانها را هم از پیروى وسوسه هاى او مانع نشده، هم انسان را و هم دشمن او را آزاد گذاشته، تا امر امتحان تمام شود، و معلوم گردد که چه کسانى ایمان دارند، و از همین طبقه گواهانى بگیرد، تا فردا دیگران نگویند نمى توانستیم ایمان آوریم.

خرسند کردن دلهای مؤمنین

این نکته را باید بگوییم که اگر در سوره ی بقره نیز این مساله را عنوان کرد براى این بود که دلهاى مؤمنین خرسند شود چون در روزهایى که این سوره نازل مى شد، مسلمانان سخت در عسرت به سر مى برند، از داخل گرفتار نفاق منافقین و جهل جاهلان بودند (جاهلان بیمار دلى که همواره طبل وارونه مى زدند، و امر را بر آنان تباه مى ساختند، و در اطاعت خدا و رسولش کوتاهى مى کردند) و از خارج از یک سو گرفتار دشوارى دعوت دینى بودند، و از دیگر سو کفار عرب هر روز از یک طرف علیه این دعوت توطئه مى کردند، و از یک سو اهل کتاب و مخصوصا یهودیان دست از دشمنى بر نمى داشتند، و از سوى دیگر کفار روم و عجم با قدرت و لشگر خود چنگ و دندان نشان مى دادند، و همه این کفار و حتى مسلمانانى که راه کفار را مى رفتند، امر بر ایشان مشتبه شده بود، چون به دنیا و زخارف آن رکون و اعتماد کردند، و مقدمه را به جاى غایت و هدف گرفتند با اینکه هدف در بعد از دنیا و در ماوراى طبیعت است.
پس این سوره از طبیعت امتها، بحث مى کند لیکن نه در چارچوب طبایع، بلکه به نحوى وسیع، که شامل همه جهات خلقت و تکوین خلق، و همه توابع و لواحق خلقت آنان در مسیر حیاتشان بشود، مثلا شامل خصلتها و اعمالى که باعث سعادت و یا مایه شقاوت آنان است نیز بگردد. با این بیان وسیع و کلى روشن شد که تمام انسانها در تحت قیمومت او قرار دارند و او در قدرتش مقهور نمى شود، و در امر خود از هیچ عاملى شکست نمى خورد، نه در دنیا و نه در آخرت. اما در دنیا براى اینکه هر عاملى که عملى را مى کند به اذن او است، و براى امتحان است و اما در آخرت که آخرت هم دار جزا است، اگر عمل خیر باشد جزا خیر و اگر شر باشد جزا هم شر است.
همچنین آیاتی که از جمله: «إن الذین کفروا لن تغنی عنهم أموالهم و لا أولادهم؛ قطعا کسانى که کافر شدند، هرگز اموال و اولادشان چیزى از [عذاب] خدا را از آنان دفع نخواهد کرد.» (آل عمران/ 10) آغاز مى شود تا نه آیه بعد، در مقام بیان این نکته است که کفار هر چند آیات خدا را تکذیب کردند، و نعمتى را که خدا به آنان انعام کرده بود تا به وسیله آن به رضوان و جنت خدا برسند کفران نمودند، و بر همان نعمتها اعتماد نموده و خود را از پروردگار خود بى نیاز دانستند و نیز مقام پروردگارشان را فراموش نمودند، و لیکن نمى توانند با این عمل خود، خداى را عاجز سازند و بر او غلبه کنند، به زودى خدا ایشان را به همان اعمالشان دچار کرده و بندگان مؤمن خود را علیه آنان تقویت و تایید نموده به دست مؤمنین نابودشان مى کند، و نیز به زودى در جهنم محشورشان مى سازد، که بدترین بستر است.
این کفار در رکون و اعتماد به چیزى که جز متاعى براى حیات دنیا نیست سخت اشتباه کردند. زیرا از سرانجام نیکى که نزد خدا است غفلت ورزیدند. پس این آیات هم مانند همه سوره از طبیعت سخن مى گوید لیکن طبیعت کفار، آن هم به نحوى وسیع که شامل اعمال صالح و ناصالح نیز بشود. از این هم که بگذریم خصوص آیه اى که مفسر نامبرده براى اثبات نظریه خود به آن استشهاد کرده، خواسته است بگوید: «آیه ی "کذلک زینا لکل أمة عملهم" دلالت دارد بر اینکه حقایق مستند به خدا است. و تنها زینت اعمال است که مستند به شیطان مى شود) نه تنها دلالتى بر گفته او ندارد، بلکه از قرائنى که همراه آیه است بر مى آید که خلاف آن را افاده مى کند. براى اینکه مى فرماید: "عمل امتها را (چه بد باشد و چه خوب) در نظرشان زینت دادیم."»
اینک به همه آیه توجه فرمائید: «و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله، فیسبوا الله عدوا بغیر علم، کذلک زینا لکل أمة عملهم، ثم إلى ربهم مرجعهم فینبئهم بما کانوا یعملون؛ خدایانى را که کفار به جاى الله مى پرستند ناسزا مگویید، وگرنه آنان نیز الله را از در دشمنى با شما (نه از روى علم) دشنام خواهند گفت، ما این چنین عمل هر امتى را در نظرش زینت داده ایم، آن گاه بازگشتشان به سوى پروردگارشان است، و او ایشان را بدانچه مى کردند خبر خواهد داد.» (انعام/ 108) که به وضوح دلالت دارد بر اینکه منظور از اعمال، اعمال زشت امتها است.

نقد گفته "زینت دادن دنیا در نظر مردم"

نیز از بیان ما فساد گفتار آن مفسر دیگر روشن مى شود که گفته است «زینت دادن دو جور است، یکى پسندیده و دیگرى ناپسند، اعمال هم دو جورند، یکى نیک و دیگرى زشت و از مساله تزیین تنها تزیین اعمال نیک، کار خدا است، و بقیه کار شیطان است.» براى اینکه هر چند این حرف به وجهى درست است، ولیکن به طور کلى صحیح نیست، وجه صحیحش در خصوص نسبت مستقیم است، که از آن به کلمه" بالفعل" و امثال آن تعبیر مى کنیم، و مى گوئیم خداى تعالى به طور مستقیم و بالفعل تنها عمل جمیل و پسندیده مى کند، و به آن امر مى نماید، و هرگز امر به زشتى و فحشا نمى کند، و اما به طور غیر مستقیم و به واسطه که از آن به کلمه "اذن" و امثال آن تعبیر مى کنیم، تمامى کارها (چه خوب و چه بد) مستند به او است، چون اگر نباشد ربوبیت و خالقیت و مالکیت او نسبت به کل جهان تمام نمى شود و نیز نمى شود على الاطلاق او را بى شریک دانست، (براى اینکه بنابراین فرض، تنها در کارهاى نیک، بى شریک است، نه به طور مطلق)، در حالى که قرآن کریم پر است از آیاتى که همه چیز را به خدا نسبت داده، از آن جمله مى فرماید: «یضل من یشاء؛ خدا هر که را بخواهد گمراه مى کند. » (رعد/ 27) (یعنى به دست خود او و به کیفر نافرمانى هایش).
نیز مى فرماید: «أزاغ الله قلوبهم؛ خدا دلهایشان را واژگونه کرد.» (صف/ 5) یعنى وقتى عمل را واژگونه کردند، خداوند هم دلهایشان را واژگونه مى کند. و نیز مى فرماید: «الله یستهزئ بهم، و یمدهم فی طغیانهم؛ خدا هم ایشان را استهزا نموده، طغیانشان را بادوام مى کند.» (بقره/ 15) و نیز مى فرماید: «أمرنا مترفیها ففسقوا؛ ما هم به عیاشان آن قریه امر کردیم که در آن قریه فسق و فجور کنند.» (اسراء/ 16) و آیاتى دیگر از این قبیل.

منشا اشتباه این مفسران

منشا اشتباه این مفسران، غفلت از وجود ارتباط بین تمام اجزاى این عالم مى باشد. و این مفسرین اشتباهشان تنها از این جا ناشى شده که در مساله روابط اشیا و آثار و افعال آنها آن طور که باید بحث نکرده اند، در نتیجه خیال کرده اند هر یک از امور که در این عالم پدید مى آید امرى مستقل الوجود از دیگران است، و ذاتش هیچ ارتباطى به موجودات پیرامونش، و یا به مجموع موجودات عالم ندارد، نه به آن دسته که قبل از او بودند، و نه به آنها که بعد از او خواهند آمد.
نتیجه این اشتباه این شده که هر حادثه را که در حقیقت نتیجه اسباب و علل، و مقتضاى اثرى است که خداى تعالى به آنها داده، تنها به علت و فاعل مافوق او نسبت دهند، و بگویند فلان عمل کار فلان علت، و آن دیگر کار آن علت است، و هیچ ارتباطى بین این اعمال نیست، و هیچ رابطه اى بین اثر این علت با سایر علل نیست و سایر علل هیچ نقش و سهمى در پدید آمدن و بقاى آن ندارند. و خلاصه هر حادثه اى پدید آمده، سبب خودش مى باشد، اگر ستارگانى در گردشند، و دریاهایى در موجند، و کشتى هایى بر آبها در حرکتند، و اگر زمینى هست که موجوداتى را بر دوش خود گرفته، و اگر گیاهانى مى رویند، و حیواناتى مى جنبند، و انسانهایى زندگى مى کنند، و تلاش مى کنند نه رابطه اى روحى و معنوى بین آنها هست، و نه وحدتى جسمى از ماده و قوه در بین آنها وجود دارد.
معلوم است چنین پندارى مستلزم یک پندار دیگر است، و آن این است، که نظیر همین بى ارتباطى و جدایى را بین عناوین اعمال و صور افعال یعنى صورت خوب و بد خیال کنند، و چنین پندارند که خوب و بد و شقاوت و سعادت، و هدایت، و ضلالت، و اطاعت و معصیت، و احسان و اضرار، و عدل و ظلم، و امثال این عناوین هیچ ارتباطى به هم ندارند، و تحقق و وجودشان به هم پیوسته نیست. و غفلت کرده اند از اینکه این عالم، با همه اعیان موجودات و انواع مخلوقات که در آن است، تمامى اجزایش به هم مرتبط است، جزئى از همین عالم است که مبدل به جزئى دیگر مى شود، روزى انسان است و روزى دیگر گیاه، و روزى دیگر خاک بى جان است، روزى در حال جمع است، و روزى در حال تفریق، روزى زنده است و روزى دیگر مرده، آن روز که زنده است زندگى او عینا مرگ موجوداتى دیگر است، روزى نو است و روزى کهنه اما آن روز که نو است تازگى او عینا فساد اجزایى کهنه و قدیم است.
همچنین حوادثى که پدید مى آید مانند حلقه هاى زنجیر به هم پیوسته است، هر فرضى که درباره یک حادثه بکنى در اوضاع حوادث مقارن آن اثر مى گذارد، و حتى در قدیم ترین حوادث مفروض جهان مؤثر است، عینا مانند یک سلسله زنجیرى که اگر یک حلقه آن را به طرف خود بکشى تمام حلقه ها را به طرف خود کشیده اى، در حالى که هزاران حلقه است، و تو یکى را کشیده اى، پس کمترین تغییر و دگرگونى که در یک ذره از ذرات این عالم فرض کنى، باعث مى شود سراسر عالم وضعى دیگر به خود بگیرد، هر چند که ما آن را نبینیم و احساس نکنیم.
پس صرف نداشتن علم دلیل بر نبودن نیست، این قاعده اى است که از قدیم الایام زیربناى بحث هاى علمى بوده، و امروز هم علوم طبیعى و ریاضى آن را به طور کامل روشن ساخته است. قرآن کریم قرنها قبل از اینکه ما نخست کتب فلسفه و طبیعى و ریاضى دیگران را بخوانیم، و سپس خودمان مستقلا در آنها بحث کنیم آن را با بهترین بیان خاطرنشان ساخته، مى فرماید نظام جارى در سراسر عالم به هم پیوسته و متصل است، بین نظام جارى در آسمانها و نظام جارى در زمین ارتباط هست، و هر یک به سود دیگرى جریان دارد، و همه در تحقق دادن به غرض خلقت دست در دست هم دارند، و قدر الهى در همه آنها نافذ است، و همه را به سوى معاد سوق مى دهد، که «أن إلى ربک المنتهى؛ و اينكه پايان [كار] به سوى پروردگار توست.» (نجم/ 42)

منـابـع

يعقوب جعفرى- تفسیر کوثر- جلد 2 صفحه 82

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏3 صفحه 148

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد