عوامل ورود در جهنم (عاقبت کم فروشان در قیامت)

فارسی 2880 نمایش |

باور قیامت

اگر کم فروشان قیامت را باور می داشتند و می دانستند حساب و کتابی در کار است، و تمام اعمالشان برای محاکمه در آن دادگاه بزرگ ثبت می شود، و هر کس به اندازه سر سوزنی کار نیک و بد کرده، نتیجه آن را در آن روز عظیم خواهد دید، هرگز چنین ظلم و ستم نمی کردند، و حقوق افراد را پایمال نمی ساختند.
خداوند در قرآن قبل از هر چیز کم فروشان را مورد تهدید شدیدی قرار داده، می فرماید: «ویل للمطففین؛ وای بر کم فروشان.» (مطففین/ 1) سپس به شرح کار "مطففین" و کم فروشان پرداخته می فرماید: «الذین إذا اکتالوا علی الناس یستوفون؛ آنها کسانی هستند که وقتی می خواهند برای خود کیل کنند حق خود را به طور کامل می گیرند.» (مطففین/ 2)
«و إذا کالوهم أو وزنوهم یخسرون؛ اما هنگامی که می خواهند برای دیگران کیل یا وزن کنند کم می گذارند.» (مطففین/ 3) سپس آنها را با این جمله استفهام توبیخی مورد تهدید قرار می دهد: «ألا یظن أولئک أنهم مبعوثون؛ آیا آنها باور ندارند که برانگیخته می شوند؟!» (مطففین/ 4) «لیوم عظیم؛ در روزی بزرگ.» (مطففین/ 5) روزی که عذاب و حساب و خبر او و هول و وحشتش همه عظیم است. «یوم یقوم الناس لرب العالمین؛ روزی که مردم از قبرها برمی خیزند، و در پیشگاه رب العالمین حاضر می شوند.» (مطففین/ 6)
یعنی اگر آنها قیامت را باور می داشتند و می دانستند حساب و کتابی در کار است، و تمام اعمالشان برای محاکمه در آن دادگاه بزرگ ثبت می شود، و هر کس به اندازه سر سوزنی کار نیک و بد کرده، نتیجه آن را در آن روز عظیم می بیند، هرگز چنین ظلم و ستم نمی کردند، و حقوق افراد را پایمال نمی ساختند. پس از آن به گوشه ای از سرنوشت بدکاران و فاجران در آن روز اشاره می کند.
نخست می فرماید: «کلا إن کتاب الفجار لفی سجین؛ چنین نیست که آنها درباره رستاخیز می پندارند که حساب و کتابی در کار نیست، بلکه نامه اعمال فاجران در سجین است.» (مطففین/ 7) «و ما أدراک ما سجین؛ تو چه می دانی سجین چیست؟» (مطففین/ 8) «کتاب مرقوم؛ نامه ای است رقم زده شده.» (مطففین/ 9)
بسیاری از مفسران "یظن" را که از ماده "ظن" است در اینجا به معنی "یقین" می دانند، و نظیر این تعبیر در قرآن مجید وجود دارد، مانند آیه 249 سوره بقره «قال الذین یظنون أنهم ملاقوا الله کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة بإذن الله؛ آنها که می دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز قیامت ایمان داشتند) گفتند چه بسیار گروه کوچکی که به فرمان خدا بر گروه عظیمی پیروز شدند.» (توجه داشته باشید این آیه درباره گروهی از بنی اسرائیل است که ایمان و استقامت خود را در مراحل مختلف نشان داده بودند). شاهد گویای این سخن حدیثی است که از امیر مؤمنان علی (ع) نقل شده که در تفسیر آیه: "أ لا یظن أولئک أنهم مبعوثون لیوم عظیم" فرمود: «مفهومش این است: "ا لیس یوقنون انهم مبعوثون؟" آیا یقین ندارند که آنها برانگیخته می شوند؟!» و نیز از همان حضرت (ع) نقل شده است که فرمود: «ظن بر دو گونه است: ظن تردید، و ظن یقین، آنچه در قرآن درباره معاد آمده است ظن یقین است، و آنچه درباره دنیا آمده است ظن شک.»
این احتمال نیز از سوی جمعی داده شده است که ظن در اینجا به همان معنی معروف امروز یعنی گمان بوده باشد، اشاره به اینکه توجه به قیامت آن چنان در روح و جان انسان اثر می گذارد که حتی اگر کسی گمان به آن داشته باشد و احتمال وجود چنین روزی را بدهد باید از انجام کارهای خلاف خودداری کند، تا چه رسد به اینکه یقین داشته باشد، و این همان چیزی است که در میان دانشمندان به عنوان "دفع ضرر مظنون" یا "دفع ضرر محتمل" معروف شده است، و مفهوم این سخن آن خواهد بود که این گنهکاران بی پروا و بی باک نه تنها یقین به قیامت ندارند بلکه گمان آن را نیز ندارند (ولی تفسیر اول با دلائلی که گفته شد مقدم است).
مهم این است که واژه "ظن" به گفته "راغب" در "مفردات" در اصل اسم برای آن حالتی است که از وجود قرائنی در فکر انسان حاصل می شود اگر نشانه ها قوی باشد علم و یقین می آورد، و اگر نشانه ها ضعیف باشد از حد گمان بالاتر نمی رود. بنابراین واژه مزبور بر خلاف آنچه امروز در میان ما معروف است مفهوم گسترده ای دارد که هم "علم" و هم "گمان" را شامل می شود، و گاه در این، و گاه در آن به کار می رود.

آموزه های شعیب

در آیات قرآن مجید کرارا از کم فروشی نکوهش شده،در داستان شعیب (ع) در آنجا که قوم را مخاطب ساخته، می گوید: «و لا تنقصوا المکیال و المیزان إنی أرئکم بخیر و إنی أخاف علیکم عذاب یوم محیط* و یاقوم أوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناس أشیاءهم و لا تعثوا فی الأرض مفسدین* بقیت الله خیر لکم إن کنتم مؤمنین و ما أنا علیکم بحفیظ؛ و پیمانه و ترازو را مکاهید، به راستی شما را در نعمت و خوشی می بینم، ولی از عذاب روزی فراگیر بر شما بیمناکم. و ای قوم من! پیمانه و ترازو را به انصاف تمام دهید و از اجناس مردم نکاهید و در زمین سر به فساد بر مدارید. اگر مؤمن باشید آنچه خدا [از کسب حلال] برای شما باقی گذارده بهتر است و من بر شما نگاهبان نیستم.» (شعراء/ 84- 86)

نعمت کشی!

کلمه ی "مکیال" و همچنین کلمه ی "میزان" اسم آلتند و به معنای آن آلتی هستند که کالاها به وسیله آن، کیل و یا وزن می شود و این دو آلت نباید به نقص توصیف شوند و نباید گفت قپان و ترازوی ناقص بلکه آنچه به صفاتی از قبیل نقص و زیادت و مساوات توصیف می شود کالای کیل شده و وزن شده است نه آلت کیل و وزن، پس اگر در آیه شریفه نسبت نقص به خود آلت داده از باب مجاز عقلی است. و اینکه از میان همه گناهان قوم، خصوص کم فروشی و نقص در مکیال و میزان را نام برده، دلالت دارد بر اینکه این گناه در بین آنان شیوع بیشتری داشته و در آن افراط می کرده اند به حدی که فساد آن چشمگیر و آثار سوء آن روشن شده بوده و لازم بوده که داعی به سوی حق، قبل از هر دعوتی آنان را به ترک این گناه دعوت کند و از میان همه گناهانی که داشته اند انگشت روی این یک گناه می گذارد.
«إنی أراکم بخیر؛ من شما را در خیر مشاهده می کنم.» و می بینم که خدای تعالی به شما مال بسیار و رزقی وسیع و بازاری رواج داده، بارانهای به موقع، محصولات زراعی شما را بسیار کرده و با این همه نعمت که خدا به شما ارزانی داشته چه حاجتی به کم فروشی و نقص در مکیال و میزان دارید؟ و چرا باید از این راه در پی اختلاس مال مردم باشید و به مال اندک مردم طمع ببندید و در صدد به دست آوردن آن از راه نامشروع و به ظلم و طغیان برآیید؟ بنابراین جمله "إنی أراکم بخیر" در این صدد است که جمله "و لا تنقصوا المکیال و المیزان" را تعلیل کند.
ممکن هم هست که کلمه ی "خیر" را عمومیت داده، بگوییم: منظور این است که شما مردم مشمول عنایت الهی هستید و خدای تعالی اراده کرده که نعمت های خود را به شما ارزانی بدارد، عقل و رشد کافی و رزق وسیع بدهد، و این نعمت ها را به شما داده پس دیگر هیچ مجوزی ندارید که خدایانی دروغین را به جای خدای تعالی بپرستید و غیر او را شریک او بگیرید و با کم فروشی در زمین فساد کنید.
و بنابراین احتمال، جمله مورد بحث، هم تعلیل جمله ی "و لا تنقصوا... " خواهد بود و هم تعلیل جمله ی قبل از آن که می فرمود: "یا قوم اعبدوا الله... " هم چنان که تهدید "و إنی أخاف علیکم عذاب یوم محیط" مربوط به هر دو جمله است. پس حاصل جمله ی "إنی أراکم..." این شد که شما در این میان دو رادع و جلوگیر دارید که باید شما را از معصیت خدا رادع شوند و جلوگیر باشند، یکی اینکه شما در خیر هستید یعنی غرق در نعمت های خدایید و احتیاجی به کم فروشی و خوردن مال مردم به باطل و از راه نامشروع ندارید، دیگر اینکه در وراء و پشت مخالفت امر خدا، روزی است محیط و همه جاگیر که باید از عذاب آن ترسید.

بترسید از بلای عمومی

جمله ی "و إنی أخاف علیکم عذاب یوم محیط" مبنی بر تهدید و اعلام به آن است که جزء توحید و رکن خداپرستی اعتقاد و ایمان به روز قیامت است که جرم خیانت به اموال مردم و کم فروشی سبب عقوبت و عذاب خواهد شد و از نظر اهتمام به عالم قیامت که رکن خداشناسی و محور نظام زندگی و سعادت بشر است، در ضمن اعلام حکمی از احکام فرعی و منع از خیانت به اموال مردم به روز قیامت تصریح و یادآوری نموده و عذاب آن روز را به مردم اعلام نموده است، به صورت نصیحت که از خطر عقوبت در آن روز از شما خائف و بیمناک هستم و محیط، صفت یوم است ولی بر حسب معنا صفت عذاب است که راه و چاره ای از این نیست و به طور حتم مشرکان و متخلفان و کم فروشان را فرا خواهد گرفت.
در این جمله به روز قیامت و یا روزی که عذاب الهی نازل شود و قوم را منقرض نماید اشاره کرده است و معنای اینکه فرمود: آن روز (یعنی روز قضاء به عذاب) محیط است، این است که در آن روز راهی برای فرار از عذاب نیست و غیر از خدای تعالی هیچ پناهی وجود ندارد پس هیچ کسی نیست که با یاری و اعانت خود عذاب را دفع کند، روزی است که در آن روز توبه و شفاعتی هم نیست، و برگشت معنای احاطه روز به این است که عذاب آن روز قطعی است و مفری از آن نیست، و معنای آیه این است که برای کفر و فسق عذابی است غیر مردود و من می ترسم که آن عذاب به شما برسد.

انگیزه های سقوط

شعیب به قوم خود امر کرد که روند سقوطی را که در مدنیت شکوفای آنان رخ نموده بود، متوقف کنند:
1- بی اعتنایی به مقیاسهای اقتصادی که موجب اعتبار و اعتماد مردم است همچون پیمانه و ترازو که کاستن از آنها زوال نظام اجتماعی را به دنبال دارد. زیرا پایه نظام بر اعتماد و توافق اجتماعی است و چون مقیاسها و ارزشها که باید ثابت و معتبر باشد خلل پذیرد اعتماد و توافقی وجود نخواهد داشت.
2- تغییر دادن روابط اجتماعی سابق. این روابط بر پایه محترم شمردن حقوق دیگران و رقابت سازنده برای بهره برداری از منافع زمین از طریق همیاری و اعتماد به یکدیگر استوار بود. آنان به جای آن رابطه مبارزه را نهادند که هر فرد یا گروهی یا دسته ای می خواهد به حقوق دیگران تجاوز کند که این کار اساس جامعه و پایه تمدن را تهدید می کند.
3- این که علاقه طبیعی انسان به اصلاح و آبادانی و سازندگی و بهره برداری معقول را به رابطه تباهکاری و ویرانگری و زیاده روی در بهره برداری یا کج روی در آن بدل کردند.
بدین سان رسالت الهی به دست شعیب برای اهل مدین در لحظه ای که به هدایت نیازمندتر بودند، رسید. شعیب به آنان گفت: «و یا قوم أوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناس أشیاءهم؛ و ای قوم من! پیمانه و ترازو را به انصاف تمام دهید و از اجناس مردم نکاهید.» کلمه ی "اوفوا" امر حاضر از باب "ایفاء" افعال است و ایفا به معنای آن است که حق کسی را بطور تمام و کامل بپردازی، به خلاف "بخس" که به معنای نقص است، در این آیه بار دیگر سخن از مکیال و میزان را تکرار کرد و این از باب تفصیل بعد از اجمال است که شدت اهتمام گوینده به آن کلام را می رساند و می فهماند که سفارش به ایفای کیل و وزن آن قدر مهم است که مجتمع شما از آن بی نیاز نیست. چون جناب شعیب در بار اول با نهی از نقص کیل و وزن، آنان را به سوی صلاح دعوت کرد و در نوبت دوم به ایفاء کیل و وزن امر کرد و از بخس مردم و ناتمام دادن حق آنان نهی نمود و این خود اشاره است به اینکه صرف اجتناب از نقص مکیال و میزان در دادن حق مردم کافی نیست (و اگر در اول از آن نهی کرد در حقیقت برای این بود که مقدمه ای اجمالی باشد برای شناختن وظیفه به طور تفصیل) بلکه واجب است ترازو دار و قپاندار در ترازو و قپان خود ایفاء کند یعنی حق آن دو را بدهد و در حقیقت خود ترازودار و قپاندار طوری باشند که اشیای مردم را در معامله کم نکنند و خود آن دو بدانند که امانت ها و اشیای مردم را بطور کامل به آنان داده اند.
این اصل یعنی اقامه قسط و عدل و دادن حق هر کس به او باید بر سراسر جامعه شما حکومت کند. و اگر به وسعت مفهوم این جمله نظر بیفکنیم دعوتی است به رعایت همه حقوق فردی و اجتماعی برای همه اقوام و همه ملتها، "بخس حق" در هر محیط و هر عصر و زمان به شکلی ظهور می کند، و حتی گاهی در شکل کمک بلا عوض! و تعاون و دادن وام! (همانگونه که روش استثمار گران در عصر و زمان ما است).

زمین را به گند نکشید

در پایان آیه باز هم از این فراتر رفته، می گوید: "و لا تعثوا فی الأرض مفسدین" راغب در مفردات می گوید: ماده "عیث" با ماده "عثی" معنای نزدیک به هم دارند نظیر ماده "جذب" با ماده "جبذ"، چیزی که هست ماده "عیث" بیشتر در فسادهایی استعمال می شود که با حس مشاهده می شود ولی ماده "عثی" در فسادهایی به کار می رود که عقل آن را درک می کند نه حس و گفته می شود: "عثی- یعثی- عثیا" و بر این قیاس است آیه شریفه "و لا تعثوا فی الأرض مفسدین" و نیز گفته می شود: "عثا یعثو عثوا". و بنابراین کلمه ی "مفسدین" حال است از ضمیری که در کلمه "تعثوا" است یعنی ضمیر "انتم" و این حال تاکید را افاده می کند و مثل این است که گفته باشیم: "لا تفسدوا افسادا".
فساد از طریق کم فروشی، فساد از طریق غصب حقوق مردم و تجاوز به حق دیگران، فساد به خاطر بر هم زدن میزانها و مقیاسهای اجتماعی، فساد از طریق عیب گذاشتن بر اموال و اشخاص، و بالآخره فساد به خاطر تجاوز به حریم حیثیت و آبرو و ناموس و جان مردم!
جمله "لا تعثوا" به معنی فساد نکنید است بنابراین ذکر "مفسدین" بعد از آن به خاطر تاکید هر چه بیشتر روی این مساله است. دو آیه فوق این واقعیت را به خوبی منعکس می کند که بعد از مساله اعتقاد به توحید و ایدئولوژی صحیح، یک اقتصاد سالم از اهمیت ویژه ای برخوردار است، و نیز نشان می دهد که بهم ریختگی نظام اقتصادی سرچشمه فساد وسیع در جامعه خواهد بود.

منـابـع

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد ‏26 صفحه 364

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏20 صفحه 380

سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد ‏3 صفحه 234 - 242

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏26 صفحه 244

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏14 صفحه 35

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏17 صفحه 405

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد