عوامل ورود در جهنم (خطر کم فروشی)

فارسی 2892 نمایش |

هنگامى که اجل مردى فرا رسید و در حال احتضار بود مکررا مى گفت:جبلین من نار! جبلین من نار!. یعنى دو کوه از آتش! دو کوه از آتش! هنگامى که از اهل و عیالش جویا شدند که چه شغلى داشته است؟ گفتند: او داراى دو نوع کیل و پیمانه بود. هنگامى که چیزى از کسى مى گرفت به وسیله کیل و پیمانه بزرگ مى گرفت! و هرگاه مى خواست چیزى به کسى بدهد به وسیله پیمانه کوچک مى داد!
خطر کم فروشى را همین بس که قرآن مجید در سوره مطففین، می فرماید: «ویل للمطففین* الذین إذا اکتالوا على الناس یستوفون* و إذا کالوهم أو وزنوهم یخسرون* أ لا یظن أولئک أنهم مبعوثون؛ واى بر کم فروشان! آنان که چون از مردم کالایى را با پیمانه و وزن مى ستانند تمام و کامل مى ستانند و چون براى آنان پیمانه و وزن کنند، کم مى دهند. آیا اینان یقین ندارند که حتما بر انگیخته مى شوند؟» (مطففین/ 1- 4) معناى کلمه ویل بنابر مضمون بعضى از اخبار گودترین و خطرناکترین مکانى است در دوزخ. و یک چنین مکانى جایگاه کم فروشان خواهد بود.
روایت شده: «یک وقت شخصى به دیگرى که ترازودار و در حال جان دادن بود گفت: "بگو: لا اله الا الله." گفت: "من به گفتن این کلمه قادر نیستم. زیرا که آن زبانه ترازو بالاى زبان من قرار گرفته و مرا از گفتن: لا اله الا الله جلوگیرى مى نماید!" من به وى گفتم: "مگر تو حق مردم را در هنگام توزین اشیاء ادا نمی کردى!؟" گفت: "چرا. ولى گاهى مى شد که من متوجه نبودم و مقدارى غبار در میان کفه ترازو بوده و من آن را نمى گرفتم!"»

احتمال بر انگیخته شدن بعد از مرگ براى اجتناب از محرمات کافى است
چه کس کم فروشى مى کند؟ آن کس که به قیامت، یعنى روزى که در آن براى پس دادن حساب در برابر پروردگار جهانیان مى ایستد، باور ندارد، چه اگر کسى تنها گمانى به آمدن چنین روزى داشت، از حق خود تجاوز نمى کرد و به غصب حقوق دیگران نمى پرداخت. بعضى گفته اند که: ظن در این جا به معنى معروف خود گمان و ضد یقین است، بدان سبب که گمان تنها به بعث و رستاخیز براى شخص عاقل کفایت مى کند تا از آن روز بترسد، مگر خود چنان نیستى که اگر گمان خطر در راهى برود از آن نمى گذرى، و چیزى را که گمان زهرناک بودن در آن مى برى نمى خورى و نمى نوشى، و از کارى که احتمال هلاکت در آن مى رود پرهیز مى کنى؟ بعضى دیگر گفته اند که ظن در این جا به معنى یقین است، چرا که اصل معنى ظن چیزى است که در ذهن آدمى از مشاهده حوادث خارجى پدید مى آید، که اگر کامل باشد موجب یقین است، وگرنه موجب گمان خواهد بود، و از همین روى از یقین نیز با ظن و گمان تعبیر مى کنند.
کلمه ی "اولئک" اشاره به مطففین است، و اگر براى اشاره به آنان این کلمه را که مخصوص اشاره به دور است برگزید، براى این بود که بفهماند کم فروشان از رحمت خدا دورند. و منظور از "یوم عظیم"، روز قیامت است که در آن به عملشان کیفر داده مى شوند. و اگر اکتفاء کرد به ظن و گمان به مساله قیامت و حساب، با اینکه اعتقاد به معاد باید علمى و یقینى باشد، براى اشاره به این حقیقت است که در اجتناب از کم فروشى احتمال خطر و ضرر آخرتى هم کافى است، اگر کسى یقین به قیامت نداشته باشد، و تنها احتمال آن را بدهد همین احتمال که ممکن است قیامت راست باشد، و خداى تعالى در آن روز عظیم مردم را بدانچه کرده اند مؤاخذه کند، کافى است که او را از کم فروشى باز بدارد.
به حدیثى مأثور از امام امیرالمؤمنین (ع) استشهاد مى کنند که در تفسیر این آیه گفت: «یعنى آیا یقین ندارند که مبعوث و برانگیخته خواهند شد؟» نیز هم او در نصى دیگر چنین گفته است: «ظن بر دو گونه است: ظن شک و ظن یقین، پس آنچه درباره امر معاد باشد ظن یقینى است، و آنچه درباره دنیا باشد مبتنى بر شک است.» شاید امام اشاره به حقیقتى کرده باشد که امام رضا (ع) آن را به صورتى دیگر چنین گفته است: «خدا یقینى که شک در آن نباشد، شبیه تر به شکى که یقین در آن نباشد، یعنى مرگ، نیافریده است.»
همه حقایق بر آن گواهى مى دهد که انسان مردنى است، ولى او خود آن را تصور نمى کند براى چه؟ براى آن که چنین تصورى بر او واجب مى سازد که از بسیار چیزها بپرهیزد و بترسد، و او که این را نمى خواهد، به حالت سرگشتگى و تحیر میان شواهد علمى بر حقیقت داشتن مرگ، و هواهاى نفسانى خودش که این حقیقت را از وى پنهان نگاه مى دارد، باقى مى ماند، درست همانند کسى که در نبردى گرفتار شکست شده، و مدتى میان پذیرفتن آن شکست بنابر معلومات درست یا رد کردن آن بر اثر هواى نفس و غرور، به حال تردید باقى مى ماند.
چنان مى نماید که ایمان به آخرت نیز تصادفى با هواهاى نفسانى و شهوات دارد، و از آن روى تبدیل به ظن و گمان مى شود که تصدیق کردن آن دشوار است، نه از آن سبب که شواهد آن کافى نیست، و خدا دانا است. باید دقت کرد که که ظن (چنان که به نظر مى رسد) عبارت از تصور است، همچنانکه آیه ی: «قال الذین یظنون أنهم ملاقوا الله کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة بإذن الله و الله مع الصابرین؛ آنها که مى دانستند خدا را ملاقات خواهند کرد گفتند: چه بسا گروهى اندک به خواست خدا بر گروهى بسیار، غلبه یافتند و خدا با صابران است.» (بقره/ 249) و آیه ی «الذین یظنون أنهم ملاقوا ربهم و أنهم إلیه راجعون؛ آنهایى که مى دانند حتما به لقاى پروردگارشان مى رسند و به سوى او باز مى گردند.» (بقره/ 46) به این مطلب اشاره دارند.
تصور بعث و قیام پس از آن در برابر پروردگار جهانیان براى رسیدگى به حساب، براى جلوگیرى انسان از انجام دادن هر کار بد کفایت مى کند، و شاید گفته امام امیرالمؤمنین (ع) در تفسیر ایمان حکایت از همین امر مى کند که در پاسخ پرسنده اى گفت: «ایمان بر چهار پایه استوار است: پس آن که مشتاق بهشت بود، شهوتها را از دل زدود، و آن که از دوزخ ترسید، از آنچه حرام است دورى گزید.»

روزى که عذاب و حساب و خبر او و هول و وحشتش همه عظیم است
سه حقیقت پیوسته به یکدیگر است که چون در برابر چشم شخص عاصى و گناهکار تجسم پیدا کند، از گناه باز مى ایستد و پرهیزگار مى شود: بعث و ساعت و قیامت. زندگى انسان همچون طومارى است که روز به روز پیچیده مى شود و به قلم طبیعت آنچه مى کند بر آن نقش مى بندد، و چون این طومار باز شود همه کرده هاى او را خودش و دیگران مى بینند، و چه مایه رسوایى و فضیحتى در آن روز بعث و حساب است! سپس ساعت است و نشانه هاى آن در آن روز که زمینها جابه جا مى شود، و آسمانها را همچون طومار نوشته ها درهم مى پیچند، و چه زیان بزرگى است در آن روز هولناک براى آن کس که در زندگى دنیا فکرى براى آن نکرده باشد! اما برپا خاستن مردمان در برابر پروردگار جهانیان، سخت هراسناک است، و اندیشه را قدرت تصور آن لحظه نیست که این آفریده متناهى در ضعف و مسکنت در برابر جبار آسمانها و زمین ایستاده است آیا این را نخوانده اى که اسرافیل، بزرگترین فرشتگان، چندان در برابر هیبت پروردگار خرد و ضعیف مى شود که به کوچکى گنجشکى مى رسد.
پس من بنده مسکین مستکین ضعیف حقیر در برابر پروردگار صاحب همه قدرت و عظمت چه مى توانم باشم؟! قرآن بدین گونه ما را به این حقایق آشنا مى کند و پس از گفتن این که: «أنهم مبعوثون» ما را به یاد ساعت مى اندازد و مى گوید: «لیوم عظیم؛ براى روزى بزرگ.» (مطففین/ 5)
از براى روز با عظمت و اهمیت که روز قیامت بسیار عظمت دارد که خداوند عظیم او را به عظمت یاد فرموده زمین قاعا صفصفا می شود کوه ها از هم پاشیده می شود دریاها خشک می شود تمام خلق اولین و آخرین از جن و انس و وحوش و ملائکه در یک جا مجتمع، آسمانها از هم پاشیده، ستاره ها سقوط کرده، خورشید یک نى بالاى سر زمین مثل کوره حدادى. صداى نفیر جهنم صفحه محشر را پر کرده، ملائکه غلاظ و شداد با تازیانه ها و زنجیرها و غلهاى آتشى و عمودها، بهشت را زینت کرده اند، نامه ها پرواز می کند و غیر اینها از اوضاع آن روز آیا اینها تمام این امور را دروغ می پندارند و ایمان که ندارند مظنه هم ندارند احتمال هم نمی دهند که در همچو روزى مبعوث می شوند. آثار او در آسمانها و زمین چندان بزرگ است که اینها از آن عظمت بیمناک شدند، و اگر پرهیز از اهوال آن روز با عمل نیک فراهم نیاید، با چه چیز مى توان به امن و امان رسید، آن هم در روزى که آسمانها مى شکافد و کوه ها به صورت سراب در مى آید، و زمین متزلزل و لرزان مى شود؟!

منـابـع

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد ‏26 صفحه 364

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏20 صفحه 380

سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد ‏3 صفحه 234 - 242

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏26 صفحه 244

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏14 صفحه 35

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏17 صفحه 405

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد