اندیشه قبالایی و انتظار مسیحا
فارسی 4869 نمایش |اصلاحات پروتستانی و اظهار علاقه لوتر به یهودیان
آرمان مسیحایی نیز تقریبا مانند هر یک از مسائل بشری در اروپا به شدت تحت تأثیر اصلاحات پروتستانی واقع شد. از آن هنگام که مارتین لوتر به سال 1521 حملات پرخاشگرانه خود را به کلیسای رومی با بی باکی آغاز کرد و توانست یوغ پاپ را بر افکند، انتظار آمدن مسیحا میان یهودیان قوت یافت. خود لوتر یهودیان را چندان دوست نمی داشت، ولی آشکارا و به شدت مخالف آزار آنان بود. وی به مناسبتی در سال 1523 درباره ایشان گفت: «آنان از نژاد خداوندگار ما هستند، بنابراین، اگر بنا باشد کسی به گوشت و خون مباهات کند، یهودیان بیش از ما به مسیح تعلق دارند. از این رو، من از عزیزانی که طرفدار پاپ هستند، خواهش می کنم که اگر از بدگویی درباره من به عنوان یک بدعتگذار خسته شده اند، مرا به عنوان یک یهودی ناسزا بگویند...» و در جای دیگر گفت: «توصیه من این است که با آنان از روی مهر رفتار کنیم... اگر بنا داریم به آنان کمک کنیم، نباید به شریعت پاپ، بلکه به شریعت محبت مسیحی عمل کنیم. به آنان روح دوستی نشان دهیم، بگذاریم زندگی کنند و به کار مشغول شوند تا به زیستن در کنار ما رغبت کنند.»
قرنها بود که چنین بیانات احساس آمیزی از دهان یک مسیحی بیرون نیامده بود و این سخنان امیدهای تازه ای را در دلهای یهودیان ستمدیده بر انگیخت. برای اذهان یهود که پیوسته سقوط رم را با افراشتن اورشلیم برابر می دانستند، جنگها و عصیانهای مدام بر ضد اقتدار پاپ به روشنی نشانه سقوط «شهر جاوید» [رم] بود.
اقبال مسیحیان به ادبیات عبری
در آن روزگار پژوهش در ادبیات یهودی نزد مسیحیان فرهیخته مرسوم شده بود. کاردینالها، اسقفان و شهریاران برجسته برای آموزش اسرار قبالا و دیگر بخشهای فرهنگ یهودی آموزگارانی را استخدام می کردند. به پیشنهاد روشلین کرسیهایی برای زبان عبری در بسیاری از دانشگاههای آلمان در نظر گرفته شد. دانشجویان دانشگاههای فرانسه به کتاب دستور زبان عبری، نوشته قیمحی روی آورده بودند و می کوشیدند به عبری سخن بگویند. چاپخانه های اصیل ترین دانشگاههای کاتولیک، علاوه بر چاپ کتابهای عبری، ترجمه های لاتینی آثار دانشمندان یهودی را منتشر می کردند.
جنگهای مذهبی و نشانه های ظهور
در آغاز قرن هفدهم نشانه های بیشتری برای نزدیک بودن قطعی عصر مسیحایی مشاهده شد. چندین جنگ مصبیت بار و شرم آور میان کاتولیکها و پروتستانهای اروپا درگرفت که به نظر می رسید آنها دوران مصبیت بار قبل از عصر مسیحا را محقق می کنند. جنگهای سی ساله (1648-1618) اوج آنها بود. در آغاز، جنگی میان شهریاران کاتولیک و پروتستان آلمان رخ داد و به تدریج تمام قدرتهای اروپا را درگیر کرد و سرانجام، آشوب و درهم ریختگی در همه ممالک بالا گرفت. گرچه در این دوران خونین یهودیان آزار ویژه ای ندیدند و شاید برخی از مسیحیان به آنان توجه بیشتری کردند، ولی بسیاری از جوامع یهودی ویران شدند و بر اثر آشفتگی عمومی حاکم بر اروپا برخی زیانهای مادی برای آنان به بار آمد.
منسی بن اسرائیل و سلطنت پنجم
در این دوران سردرگمی و حیرت که زمینه مساعد شده بود و مردم جهان در انتظار یک دگرگونی حتمی به سر می بردند، دو نفر از بنی اسرائیل، یکی در هلند مسیحی و دیگری در ترکیه اسلامی برخاستند و تأثیر مهمی بر معاصران خود گذاشتند. هر دوی آنان پیرو تعالیم خیالی قبالا بودند و عقائد مسیحایی تازه ای را اعلام می کردند. گرچه از نخستین فرد، یعنی منسی بن اسرائیل، میان یهودیان انگلستان و تمام کشورها به نیکی یاد می شود، نام شبتای صبی سایه سیاهی بر تاریخ یهود افکنده است و همواره شخص او به عنوان یکی از بزرگترین شیادان جهان نفرت آور خواهد بود. منسی بن اسرائیل (267) (1657-1604) با داشتن فرهنگ اروپایی، از افسونگری فرهنگ عرفانی قبالا مصون نمانده بود.
در میان زندگی پر مشغله ای که آن را به خدمت به قوم خود اختصاص داده بود، اوقاتی را برای تأمل پیرامون مطالب ماورایی و پادشاهی مسیحا صرف می کرد. امید به آمدن سریع مسیحا، نه تنها یهودیان را که پیوسته در فکر آن بودند، بلکه بسیاری از مسیحیان را نیز سرگرم کرده بود. یک فرقه مسیحی به نام «رعایای سلطنت پنجم» از حکومت کرامول حمایت می کرد و آن را مقدمه برپایی سلطنت پنجم می دانست. مقصود از سلطنت پنجم حکومتی در آینده است که پس از نظامهای مقتدر قدیم، یعنی آشور، ایران، یونان و روم برپا خواهد شد و عیسی همراه با قدیسان خود به مدت هزار سال بر آن حکومت خواهند کرد.
همدلی پیوریتنهای انگلستان با منسی
پیوریتنهای طرفدار رؤیا از منسی بن اسرائیل به گرمی استقبال کردند؛ زیرا یکی از عقائد معروف آنان این بود که در آینده یهودیان بر سرزمین مقدس حکومت خواهند کرد، ده قبیله گم شده بنی اسرائیل پیدا خواهند شد، آنگاه مسیحای یهود که نهالی از ریشه «یسی» است، طبق پیشگوییهای کتاب مقدس ظاهر خواهد شد. عیسی و مسیحا درباره اینکه چه کسی باید بر جهان حکومت کند به توافق خواهند رسید. پیشگوییهای این فرقه مسیحی منسی را که خود یک تن عارف طرفدار قبالا بود افسون کرد، مخصوصا بدان علت که در بخشی از کتاب زوهر سال 1648 به عنوان سال ظهور مسیحا تعیین شده بود.
نامه ها و مقالاتی که اکثر آنها را فرهیختگان و متنفذان مسیحی در باب بازگشت سریع یهودیان به سرزمین پدری نوشته بودند از همه کشورها به سوی منسی سرازیر شد. یکی از پروتستانهای فرانسه کتابی به نام «بازگشت یهودیان» Rappel des Juifs نوشت و در آن از پادشاه فرانسه به عنوان بزرگترین پسر کلیسا، درخواست کرد که یهودیان را به عنوان پسر ارشد خدا، به میراث باستانی خودشان باز گرداند. در انگلستان پیوریتنها بهترین دوستان یهود شدند و یکی از واعظان ایشان به نام ناتانئیل هولمز نامه ای به منسی بن اسرائیل نوشت و در آن اظهار کرد که علاقه دارد با زانوان خم شده به بنی اسرائیل خدمت کند. پیوریتنها با تعالیم پدران کلیسا مخالف بودند؛ به همین دلیل، توجه آنان به سوی کتاب مقدس یهود معطوف شد وبدین گونه، دوستی ایشان با یهودیان مستحکم گردید. این مسائل علاقه آنان را به نژاد خوار و ذلیل افزایش داد؛ زیرا آن نژاد کتابی را به جهانیان تقدیم کرده بود که ایشان به تازگی آموختن و ارج نهادن به آن را آغاز کرده بودند.
اصرار منسی بر اسکان دوباره یهودیان در انگلستان
منسی تمام این تغییرات عاطفی را با هیجان شدیدی پیگیری می کرد و خود را با شور و التهاب فراوان به درون فعالیتهای شورانگیز فرقه های جدید افکند. بر اساس یک باور، مسیحا پیش از لبریز شدن پیمانه مجازات بنی اسرائیل نخواهد آمد و پراکندگی بنی اسرائیل در سراسر جهان می توانست قسمتی از این مجازات باشد، منسی توجه خود را به تحصیل اجازه لازم برای اقامت یهودیان در انگلستان معطوف داشت، ولی در آن زمان چنین اجازه ای صادر نشد. علاوه بر این، او برای گردآوری اطلاعات پیرامون سرنوشت ده قبیله گم شده بنی اسرائیل تلاش کرد. بدین گونه، حادثه مهمی مانند اقامت یهودیان در انگلستان به یکی از مسؤولیتهای مستقیم پرورش دهندگان امید مسیحایی مبدل شد.
ادعای یافت شدن قبائل گم شده بنی اسرائیل
یک یهودی مسیحی نما و ماجراجو به نام «انتونیو دو مونتزینو» که بعدا خود را «هارون لاوی» نامید، پس از مراجعت از آمریکا برای مردم آمستردام خبر مسرت بخشی را آورد، مبنی بر اینکه وی برخی قبائل یهودی را میان سرخپوستان آمریکا یافته است. یادداشتهای بسیاری از سیاحان و نوشته های گروهی از مورخان و جغرافی دانان این موضوع را تأیید می کرد. منسی چنان از صحت این امور اطمینان داشت که کتابی به نام «میقوه ییسرائل» (امید اسرائیل) نوشت و در آن نشانه های نزدیک بودن عصر مسیحا را بیان کرد. منسی در این کتاب سیمای مسیحا بن یوسف (یا بن افرایم) را ترسیم کرد و گفت وی بازمانده ده قبیله گم شده را از آمریکا، آسیا و آفریقا گرد خواهد آورد و با خشک کردن نیل و فرات آنان را از آن دو رودخانه عبور داده به مصر و آشور خواهد برد. با «نفخ صور» ایشان روانه فلسطین خواهند شد. این مسیحا که در جنگ با یأجوج و مأجوج (گوگ و ماگوگ) کشته خواهد شد، پس از رستاخیز، نایب مسیحا بن داوود خواهد گردید.
منسی و نشانه های ظهور مسیحا
منسی بن اسرائیل از محاسبات نادرست پیشینیان پیرامون آمدن مسیحا درس عبرت گرفت و تعیین قطعی زمان آن را از طریق محاسبه محال دانست و گفت: «این راز را خدا مکتوم داشته و تلاش برای یافتن آن لزومی ندارد. دوران مسیحا، هنگام فرا رسیدن، با نشانه های غیر قابل اشتباهی اعلام خواهد شد.» این بیان از آشفتگی جهان آخرالزمان را بسیاری از مسیحیان پذیرفتند، مخصوصا یک پزشک بوهمی به نام پل فلگنهاور که در سال 1654 کتابی به نام «مژده برای بنی اسرائیل» نوشت و آن را به تعبیر خودش به فیلسوف و متکلم یهودی، منسی بن اسرائیل تقدیم کرد. وی در این کتاب می کوشد با استفاده از برخی عبارات کتاب مقدس و پدیده هایی مانند ستاره دنباله دار سال 1652، جنگهای خونین لهستان و شورش بزرگ در انگلستان نزدیک شدن قطعی عصر مسیحا را اثبات کند.
منسی و بیان اعتقاد مسیحایی یهود
خود منسی کتاب دیگری نوشت و در آن اعتقاد مسیحایی یهود را مورد بحث قرار داد؛ تا موضع خود را برای جهان مسیحیت مخصوصا برای کسانی که پیرامون سلطنت پنجم و پادشاهی عیسی بر جهان جنجال می آفریدند، روشن کند. او استدلال می کرد که سلطنت پنجم که طبق پیشگویی دانیال به دنبال چهار سلطنت پیشین (بابل، ایران، یونان و روم) خواهد آمد، چیزی نیست جز پادشاهی بنی اسرائیل به رهبری مسیحا که به همه ملتهای زمین لطف و محبت شدیدی روا خواهد داشت. هم یهودیان و هم مسیحیان از کتاب سنگ قیمتی یا چهره نبوکدنصر (بخت نصر) نوشته منسی، به گرمی استقبال کردند و رامبرانت، نقاش هلندی چهار تابلو سیاه قلم برای آن کشید. منسی حتی در نامه خود به مجلس انگلستان، آشکارا استدلال می کرد که اجازه یافتن یهودیان برای اقامت در انگلستان عصر مسیحا را به جلو خواهد کشید. شاید کرامول انتظار داشت پس از در هم آمیختن پیوریتنها با یهودیان و اعتراف یهودیان به مسیحایی عیسی، پیروان عهد جدید و عهد قدیم با یکدیگر آشتی کنند. بدیهی است که امیدهای ربانیون قبالایی و حامیان پیوریتن ایشان هرگز تحقق نیافت.
شبتای صبی نامدارترین مسیحای دروغین
در حالی که این تغییر عاطفی در اروپا جریان داشت، توجه یهودیان شهر ازمیر به جوانی به نام شبتای صبی جلب شد. وی سیمایی اشرافی و صوتی دلپذیر داشت و طبق تعالیم مرشد خود، یعنی قبالا، معمولا در انزوا و ریاضت به سر می برد. هنوز در خانه پدر بود که کتاب زوهر با تفاسیر لوریا و وایطال را به حلقه ای از مریدان خود تعلیم می داد. زندگی مرتاضانه و اعمال اسرارآمیز او، مانند غسل شبانه در دریا، روزه و نماز در خلوت، هاله ای از قداست را بر چهره وی در چشمان مریدانش پدید آورد. پدرش او را می پرستید و کامیابی خود را در کسب و کار مرهون پارسایی این پسر می دانست. تمجیدی که از او به عمل می آمد، مغز وی را که قبلا از تعالیم خیالی قبالا و اندیشه های مسیحایی نویسندگان عارف مسلک پر شده بود، تغییر داد. شبتای صبی در سن بیست و دو سالگی به سال 1648 خود را به عنوان منجی بنی اسرائیل به مریدان جوان خویش معرفی کرد. سال مذکور در کتاب زوهر سال ظهور مسیحا معرفی شده و سالی است که با پایان یافتن جنگهای خونین سی ساله، «عهدنامه وستفالی» در آن منعقد شد.
شبتای و تلفظ اسم اعظم خدا
شبتای پس از ادعای مسیحایی اسم اعظم الهی را بر زبان آورد و با این عمل توجه پیروان قبالا را جلب کرد؛ زیرا تلمود و دانشمندان بعدی یهود تلفظ اسم اعظم را گناهی بسیار بزرگ و نابخشودنی دانسته اند. در سنت آمده که بر زبان آوردن این نام تنها در مناسبتهای معینی در معبد مجاز است و به همین دلیل پس از ویرانی معبد هرگز کسی آن را به گونه ای که نوشته می شود، تلفظ نکرده است. یهودیان عباراتی، مانند «خداوند من» یا «آن نام» را به جای آن به کار می برند. طبق یک تفسیر رایج با تبعید و پراکندگی بنی اسرائیل، خود خدا به تبعیدگاه رفت و کمال او تا حد زیادی آسیب دید. حروف اسم اعظم او از هم پاشید و تنها پس از بازگشت بنی اسرائیل به فلسطین و به انجام رسیدن طرح الهی به دست مسیحا، آن حروف دوباره مرتب خواهند شد. از این رو، شبتای صبی با مجاز دانستن تلفظ اسم اعظم برای خود، فرا رسیدن زمان نجات بنی اسرائیل را اعلام می کرد.
تکفیر و تبعید شبتای
گستاخی این جوان عارف مسلک از دیدگان مدرسه ربانی ازمیر به دور نماند. رئیس بت دین ازمیر به نام یوسف اسکاپا که معلم شبتای بود، او و پیروانش را تکفیر کرد و در حدود سال 1651 آنان را از ازمیر تبعید نمود. همان طور که معمولا در این مواقع اتفاق می افتد، آزار و محکومیت ایمان او را به رسالت خویش تقویت کرد و با قرار گرفتن هاله ای از مظلومیت بر گرداگرد او احترام و نفوذ وی گسترش و افزایش یافت. مگر نه این است که مکاشفات مسیحایی به تکرار اظهار می داشتند که مسیحا باید سختی و محرومیت بکشد و تسلیم ستمگری انسانها و آزار کافران شود؟ شبتای پس از چند سال سرگردانی و بی هدفی به شهر سالونیک، کانون گرم قبالا، وارد شد. وی در آنجا به عملیات مسیحایی خود ادامه داد. همچنین یک بار پیروان و هواداران خود را به جشنی فرا خواند و در حضور آنان یک طومار تورات را به دست گرفت و ازدواج خود با تورات را گرامی داشت؛ به این معنی که «مسیحا، پسر خدا» با «تورات، دختر خدا» ازدواج می کند. این صحنه خنده آور حساسیت ربانیون هشیارتر سالونیک را بر انگیخت و در نتیجه، او را از آن شهر نیز تبعید کردند.
اقامت در اورشلیم و ملاقات با الیاس دروغین
سال 1666، یعنی دومین مبدأ عصر مسیحایی، نزدیک می شد و یهودیان و مسیحیان امید داشتند که مسائل مهمی در آن سال اتفاق بیفتد. در آن ایام شبتای که از اعتماد بسیاری از یهودیان ثروتمند سراسر جهان برخوردار شده بود، در اورشلیم مسکن گرفت و به انتظار معجزاتی که مسیحایی او را تأیید خواهد کرد، نشست. در آن روزگار یک نفر به نام «باروک جاد» داستانی را شایع کرده و به وسیله آن هیجان شدید مردم اورشلیم را بر انگیخته بود. بر اساس این داستان، پسران موسی در ماورای رودخانه شگفت آوری به نام «سمباتیون» زندگی می کنند و پیوسته در انتظار فرا رسیدن دوران مسیحا هستند. در اورشلیم شبتای با «الیاس» خود که شخصی به نام ناتان غزتی بود، ملاقات کرد و اعلام ظهور مسیحا را بر عهده این شخص گذاشت.
بازگشت شبتای به وطن و بالا گرفتن شهرت او
شبتای در سال 1665 به وطن خود، شهر ازمیر بازگشت. در آن هنگام، بر اثر فعالیت نمایندگانی که برای اعلام مسیحایی خود به سراسر اروپا و آسیا فرستاده بود، شهرت او بالا گرفت. تکفیر هفده سال پیش او اکنون کاملا از یادها رفته بود. وی در اولین روز سال نو، در کنیسه، میان دمیدن شیپورها، آشکارا خود را مسیحا اعلام کرد، در حالی که جمعیت فریاد می زد: «زنده باد پادشاه ما، مسیحای ما!» موج این دیوانگی به همه جوامع یهودی سرایت کرد. زنان و کودکان در خیابانها به شیوه کتاب زوهر، آمدن مسیحا را پیشگویی می کردند. افرادی از کشورهای مختلف می آمدند تا مسیحای یهود را که درازی در انتظار او بوده اند، مشاهده کنند. جهان یهودیت در هیجان سرسام آوری بود. یهودیان مشاغل خود را ترک کرده بودند، امور دنیوی متوقف شده بود و دشمنان سابق شبتای به توبه نصوح روی آورده بودند؛ تا گناه ستیزشان با مسیحا شسته شود. مسیحیان نیز تحت تأثیر این آشفتگی عمومی قرار داشتند و بازرگانان خوش فکر و پیله وران واقع بین از تمام مراکز اروپا در تب و تاب دریافت گزارشهایی از ازمیر به سر می بردند. چاپخانه های آمستردام از پاسخ دادن به همه تقاضاهای مربوط به نسخه های نمازنامه جدید که مزین به تمثال شبتای و داود پادشاه بود، عاجز ماندند. جامعه یهودیان هامبورگ از این اخبار مدهوش بود. یهودیان در لندن به شیوه ای کاملا انگلیسی ده بر یک شرط می بستند که شبتای در طی دو سال آینده به عنوان مسیحای یهود در اورشلیم تاجگذاری خواهد کرد. هرگز سابقه نداشت که سراسر یهودیت در چنین هیجانی غرق شود.
نظریه مسیحایی پیروان شبتای
پیروان شبتای می گفتند عناصر (به عبری: نیزوزوت) روح اصلی در سراسر سپهر کیهانی پراکنده اند و نمی توانند با یکدیگر وحدت داشته باشند؛ زیرا ارواح پلید (به عبری: کلیپوت) پیوسته از وحدت آنان جلوگیری می کنند. هنگامی که یک انسان پارسا فرهنگ قبالا را به خوبی بیاموزد و از رابطه میان جهان بالا و جهان پایین آگاه شود و به نابود کردن «کلیپوت» توفیق یابد، «عولام هاتیقون» (جهان نظم) حاکم خواهد شد و معجزه آسا تحت تأثیر «سفیروت» قرار خواهد گرفت.
مسیحا که اخگرهایی از روح اصلی را در خود دارد و به عقیده بعضی، «آدم قدمون» (آدم نخستین) ساخته دست خدا و بخشی از الوهیت است، بهتر از هرکس می تواند عناصر نفوس پراکنده را از چنگ ارواح پلید رهایی بخشد. آنان می گفتند که با آمدن مسیحا و پایه گذاری جهان نظم، شریعت یهودی اهمیت خود را از دست خواهد داد و تلمود بی اعتبارتر خواهد شد (بیشتر مدعیان دروغین مسیحایی تلمود را سبک می شمردند). خود مسیحا یک شخصیت الهی است که از آغوش قدیم الایام (عتیق یامین) آمده است.
وی پادشاه مقدس (ملکا قدیشا)، آدم نخستین (آدم قدمون)، خدای حقیقی و خدای اسرائیل است و در دعا باید تنها به سوی او توجه کرد. پیش از این «مطاطرون» فرشته بر امور جهان مسلط بود، ولی اکنون خدا در جسم و قیافه شبتای، حکومت جهان را به دست می گیرد. جهان در دوران حکمرانی آن فرشته به شیوه بدی اداره می شد و خدا نمی توانست اراده خود را در این جهان محقق کند. اما از این پس، خدا با ظهور به شکل انسان وحلول در شبتای، نظم تازه ای را برای امور آغاز خواهد کرد. پیروان شبتای چنین سخنان کفر آمیزی را منتشر می کردند. اسحاق پریمو، منشی خصوصی مسیحا غالبا در پایان پیامهای رسمی این عبارت را می نوشت: «من، پروردگار، خدای شما، شبتای صبی.» این منشی یک بخشنامه مهم به همه جوامع یهودی صادر کرد و در طی آن به یهودیان فرمان داد که روزه دهم ماه طبت را به روز شادی مبدل سازند. بخشنامه یاد شده چنین آغاز می شد: نخست زاده خدا، شبتای صبی، مسیحا و منجی قوم اسرائیل، به همه بنی اسرائیل درود می فرستد! از آنجا که مقدر است شما شایسته حضور در روز بزرگ و شاهد تحقق وعده های خدا به انبیا باشید، سوز و گداز شما باید به شادی و روزه شما به سور و سرور مبدل گردد. شما از این پس گریه نخواهید کرد... زیرا من ظاهر شده ام.
همچنین یک اصل قبالایی دیگر که در تلمود نیز یافت می شود، در آن روزگار احیا و معمول گردید. بر اساس یک باور، مسیحا هنگامی ظهور خواهد کرد که تمام نفوسی که بناست متولد شوند، تولد یافته باشند. از این رو، یهودیان سالونیک برای سرعت بخشیدن به کار خدا، کودکان ده، دوازده ساله خود را عروس و داماد کردند و به منظور بر داشتن این مانع از پیش پای مسیحا، هفتصد ازدواج در یک زمان صورت گرفت.
منـابـع
جولیوس کرینستون- انتظار مسیحا در آیین یهود- ترجمه حسین توفیقى- ناشر: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر: 1377
محمدمهدى کریمى نیا- مقاله انتظار موعود در آیین یهود- فصلنامه معرفت- شماره 27
راب ا کهن- گنجینه ای از تلمود- ترجمه امیرفریدون گرگانی- انتشارات زیبا
محمد بهشتی- ادیان و مهدویت- مؤسسه مطبوعاتی حسینی- تهران بی تا
مقاله ماشیـح؛ منجی یهود به روایت تلمود (نشانه ها و کارکردها)- جواد قاسمی قمی- مجله هفت اقلیم- پیش شماره 2
جیمز هاکس- قاموس کتاب مقدس- کتابخانه طهوری- تهران 1349
جلال الدین آشتیانی- تحقیقی در دین یهود
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها