جبر و اختیار و عذاب دوزخیان

فارسی 3514 نمایش |

نقد و بررسی نظر آیت الله حاج آقا رضا همدانی درباره «امر بین الامرین»
فقیه نبیه آیة الله مرحوم حاج آقا رضا همدانی، در کتاب شریف «مصباح الفقیه» در جلد طهارت بسیار خوب و لطیف در مقام رابطه ی عذاب دوزخیان توسط خداوند با جبر و اختیار بیان کرده اند. ایشان بعد از استدلال و بیان طهارت جبریون گوید: و روشن تر از قول به طهارت جبریون، قول به طهارت مفوضه است. بلکه از «شرح مفاتیح» نقل شده است که ظاهر گفتار فقهاء طهارت آنهاست یعنی اسلام آنها. و بنابراین، آنچه از کاشف الغطاء نقل شده است که قول به جبر و تفویض را از انکار ضروریات شمرده است، در غایت ضعف و سستی است. و چگونه گفتار کاشف الغطاء ضعیف نباشد در صورتی که تصور امر بین الامرین که از ائمه ما نقل شده است، برای عامه مردم امکان پذیر نیست تا اینکه بدان معتقد شوند. زیرا که این مساله امر بین الامرین از مشکلات علوم است، بلکه از اسرار خداوند است که به حقیقت ادراک آن دست احدی از مردم نمی رسد مگر آن انسان متفرد و نادر الوجودی که خداوند او را بدین سر رهبری کرده است. آیا تو نمی بینی چون نظر حاد و عمیق خود را بیفکنی که: اکثر از اصحاب ما طائفه امامیه که خواسته اند متصدی ابطال دو مذهب جبر و تفویض شوند، چنین توان و قدرتی نداشتند که بتوانند از اعتقاد به تفویض تجاوز کنند اگرچه با زبان انکار آن را می نموده اند، چون چنین می پنداشتند که منشا و علت عدم استقلال بندگان در کارهائی که انجام می دهند، آن است که آن افعال از آنها صادر می شود به واسطه اینکه خداوند آنان را بر انجام آن کارها قدرت می دهد و اسباب آن کارها را برای آنان مهیا و آماده می کند؛ با آنکه گمان نمی رود که یک نفر از کسانی که قائل به تفویض است، انکار این مطلب را بنماید و حاصل آنکه این عقیده و این مطلب به حسب ظاهر، عین قول به تفویض است. و علاوه بر این، آنکه افکار عامه مردم کوتاه تر است از آنکه بتوانند مرتبه ای را بالاتر از این مرتبه تعقل کنند که به مرتبه جبر نرسد ولیکن تمام این بیانات در مقام تصور تفصیلی این مساله است، وگرنه در مقام تصور اجمالی بعید نیست که آنچه در اذهان عوام از اصحاب ما و خواص از آنان مغروس است، مرتبه ای بالاتر از این مرتبه باشد.
چون آنها پیوسته امور تکوینیه را جمیعا از کارهای بندگان و غیر این کارها، چه در حدوث و چه در بقاء، به مشیت و قدرت خداوند متعال می دانند؛ بدون آنکه سلسله علل آن را از تاثیر، عزل و ساقط کنند تا در نتیجه آن نسبت به کارهای بندگان جبر لازم آید، و بدون آنکه ملتزم شوند به آنکه مشیت و اراده خدا از جمله اجزاء سلسله علل آنهاست، تا اینکه شرک لازم آید و در قدرت و سلطان خداوند فتور و سستی پیدا شود. و این معنی گرچه تصورش بسیار مشکل، و اذعان و اعتقاد به آن در هنگام التفات تفصیلی سخت است، چون در نزد صاحبان عقول قاصره و مغزهای کوته اندیش تناقض ظاهر است، لیکن اجمالا در اذهان مغروس است. و مآل و بازگشت این مطلب علی الظاهر به التزام به امر بین الامرین نسبت به معلول های جمیع علتهاست، خواه کارهای بندگان باشد که انجام می دهند، و خواه غیر آن. و علی کل تقدیر، ابدا سزاوار نیست که کسی شک کند در اینکه هیچ یک از امثال این عقائد که چه بسا فحول از علما، از ابطال آن عاجز مانده اند (به خصوص آنکه بعضی از ظواهر کتاب و سنت نیز با این عقائد مساعد باشد) انکار ضروری شمرده نمی شود؛ والله العالم. تمام شد کلام فقیه آیة الله همدانی
ما در کلام این مرد بزرگوار پس از آنکه قسمت اول آن را که می فرماید: مساله امر بین الامرین مشکل است و غالب از فحول اعلام در مساله تفویض گرفتارند، قبول داریم و صد در صد امضاء می کنیم؛ اما در قسمت دوم آن که می فرماید: آنچه مغروس است در اذهان همان مساله «لا جبر و لا تفویض» است بحثی داریم، و آن بحث این است:

لزوم مجاهده برای فهمیدن معارف دینی
آنچه مغروس است در اذهان، آیا کافی است و بدان می توان اکتفا نمود یا نه؟ بلکه بر شخص مؤمن متعهد لازم است که با کنجکاوی و کوشش و مجاهده، پرده از چهره حقیقت بردارد و ایمان خود را تفصیلا نه اجمالا بر اساس عقیده پاک توحید قرار دهد. و به عبارت دیگر همانطوری که توحید فطری از آن همه مردم است، حتی یهود و نصاری و مشرکان و مادیون همگی فطرت و جبلا در کمون ذات خود مساله توحید و گرایش به یگانه ذات حضرت حی قیوم علیم حکیم قدیر ازلی و ابدی را می یابند ولیکن این توحید فطری و یا توحید ذهنی و مغروس در خاطر، بدون انکشافات خارجیه و بدون تعقل و تعمل ادراک و شهود وجدان کافی نیست، و بر همه مردم واجب است که از فطرت به عقل و حس تنازل نموده و در مساله توحید کار کنند و زحمت بکشند تا خدای را یگانه بیابند و وجدان کنند، و با آوردن اسلام و پیروی از رسول الله (ص) و کتاب مقدس قرآن و متابعت از احکام عبادیه سر خود را طهارت دهند و به مقام توحید تفصیلی برسند؛ همینطور غرس اجمالی امر بین الامرین در اذهان به چه کار آید؟
در صورتی که می دانیم عمل مردم از خاصه و عامه مبنی بر شرک است، شرک خفی و قلبی، گرچه در ظاهر اذعان بر شرک نکنند و قائل به توحید باشند. و حاصل کلام آنکه: اسلام تنها از ما نفی شرک جلی و بت پرستی خارجی را نمی خواهد، این وظیفه عوام و مستضعفان است؛ از مسلمانان و مؤمنان متوقع است که قدم به قدم در راه توحید پیشرفت کرده و هر گونه مؤثری را جزئی و یا کلی در مقام ذات حضرت احدیت نفی کنند، و او را در عالم وجود، ذاتا و صفة و فعلا یگانه منشا اثر بدانند. آیا این همه آیات قرآن، ما را دعوت به کمال نمی کند؟ آیا این سنت سنیه، و این منهاج، و این روایات روشن و مبرهن از معصومان، ما را به ترک شرک خفی و ورود در اسلام اکبر و ایمان اکبر نمی خواند؟ پس در این صورت جهاد اکبر و هجرت کبری یعنی چه؟ انسان مانند بعضی از عجائز یک جمله "لآ اله الا الله" می گفت و تمام می شد. این عبادات، این مجاهدات، و این دستگاه عریض و طویل تشریع، همه برای کشف نور توحید است؛ و بنابراین به هیچ وجه نباید به آنچه در ذهن مغروس است (چنانچه تفصیلا معنای تفویض باشد، و عملا بنده در خارج خود را و اختیار خود و سائر اسباب را مؤثر بداند به تاثیر استقلالی) اکتفا کرد. باری، شاید مراد آن بزرگوار هم این نباشد که می توان اکتفا کرد؛ و فقط در صدد آن بوده باشند که اثبات کنند این عقائد موجب انکار ضروری نیست، و از نقطه نظر طهارت که مساله فقهی است مطلب را تمام نموده باشند.

ذره ای استقلال در اختیار انسان دیدن، عین شرک است
بالجمله جان و روح مساله این است که ما اگر بخواهیم به قدر سر سوزنی بنده را مستقلا در کارهایش مؤثر بدانیم و مستقلا برای او اختیاری قائل شویم، به همان قدر خدا را از کار خود معزول کرده ایم؛ و شرک غیر از این چیزی نیست. شرک به معنای نفی الوهیت و تاثیر ذات اقدس او نیست، بلکه شرک عبارت از مشترک قرار دادن کارها به دست خدا و به دست غیر اوست؛ و اشراک یعنی چنین عملی را انجام دادن. و بنابراین شرک غلط است، و هیچ تفاوت ندارد که در امور مهمه باشد و یا در امور غیر مهمه، چیزی را که برای خدا شریک قرار دهند و آن را مستقلا مؤثر بدانند اختیار انسان باشد و یا فرشته آسمانی و یا دیو زمینی. و اگر اختیار انسان مستقلا مؤثر نباشد، بلکه در تحت اختیار خدا بوده باشد، این عین توحید است و غیر از این چیزی نیست. بلکه اختیار بندگان، عین اختیار حضرت حق است سبحانه و تعالی. و ما نباید خدای ناکرده این معنی را مستلزم جبر بدانیم، و لذا برای فرار از جبر قائل شویم که اختیار مستقلا از ماست، و چون خداوند به علم غیب خود می دانسته است که اینچنین بنده ای در وقت آفرینش چنین اختیاری را مستقلا می کند، بنابراین به دنبال این اختیار استقلالی دل او را مهر می زند. این کلام واژگون است.
خداوند ضعیف و بیچاره نیست که ما چنین وکیل مدافعی از او باشیم، و بخواهیم معارف الهیه را که به غلط فهمیده ایم، به خورد او داده و بدین توجیهات واهی و تعبیرات بی اساس تصحیح کنیم، و به عقیده خود دفاع از دین بنمائیم، و عیاذا بالله خرابی های معارف متقن و اصیل و مبرهن را که ناشی از خرابیهای فهم ماست، برای آنکه خوشایند افکار عامه و طبقه جهال از مردم باشد بدین آب و رنگها سرو صورتی دهیم؛ و بالاخره و غایة الامر طبق خواست عامه که پیوسته می کوشند تا بتی بتراشند و چون قوم حضرت موسی (ع) در غیبت او اشتهای عبادت عجل کنند، ما نیز یک قدم در شرک جلو آورده و با این افکار هماهنگ گردیم. خداوند عزیز است، و معارف الهیه متین و استوار، و توحید ذات اقدس او پیوسته چون خورشید درخشان تابان.

روایات وارده در «امر بین الامرین» در مسئله جبر و اختیار
کلینی روایت می کند از حضرت امام صادق (ع): «حضرت گفتند که رسول الله فرمودند کسی که بپندارد خداوند امر به بدی و فحشاء می کند، بر خدا دروغ بسته است. و کسی که بپندارد که خیر و شر بدون اراده و مشیت خدا صورت می گیرد، خدا را از قدرت و سلطان خود خارج کرده است. و کسی که بپندارد گناهان بدون قوت خداست، بر خدا دروغ بسته است. و کسی که بر خداوند دروغ ببندد خدا او را در آتش داخل می کند.» و همچنین از علی بن ابراهیم از پدرش از اسماعیل بن مرار از یونس ابن عبدالرحمن آورده: «یونس گوید: حضرت امام رضا (ع) به من گفتند: ای یونس! تو به گفتار قدریه سخن مگو! زیرا که قدریه، گفتارشان سخن اهل بهشت نیست، و سخن اهل جهنم هم نیست، و سخن شیطان هم نیست.
چونکه اهل بهشت می گویند: «حمد اختصاص به خدا دارد، آنکه ما را بدینجا رهبری کرد، و اگر خدا ما را رهبری نمی کرد ما چنین نبودیم که بدینجا رهبری شویم.» و اهل جهنم می گویند: «بار پروردگارا! شقاوت ما بر ما غلبه کرد، و ما در دنیا از گروه گمراهان بوده ایم.» و ابلیس می گوید: «بار پروردگار من! به جهت اینکه تو مرا اغوا نمودی (من چنین می کنم)» یونس گوید: من گفتم سوگند به خدا که من گفتار آنان را نمی گویم، بلکه می گویم چیزی نیست مگر به آنچه خدا بخواهد، و اراده کند، و مقدر کند، و قضایش جاری شود. حضرت فرمود: ای یونس! همین سخن تو درست نیست. چیزی نیست مگر آنچه خدا بخواهد، و اراده کند، و مقدر نماید، و قضایش جاری شود. تا آخر حدیث.»
همچنین از محمد بن یحیی از احمد بن محمد بن حسن زعلان از ابوطالب قمی از مردی، از حضرت صادق (ع) آورده است که: «می گوید: به حضرت عرض کردم: آیا خداوند مردم را بر گناهانی که انجام می دهند، اجبار می نماید؟! حضرت فرمود: نه. عرض کردم: آیا امور را به خود آنها می سپارد؟! حضرت فرمود: نه. عرض کردم: پس چه می کند؟! حضرت فرمود: بین اجبار و سپردن امر، لطف و نفوذ دقیقی است از خداوند (که در افعال بنده، به نحو استیلاء و نفوذ مالک در ملک حقیقی اثری می گذارد.»
همچنین از حسین بن محمد از معلی بن محمد از حسن بن علی وشاء، از حضرت رضا (ع) آورده است که: «می گوید: از آن حضرت سؤال کردم و گفتم: آیا خداوند امور را به بندگانش واگذار کرده است؟! حضرت فرمود: خداوند عزیزتر است از واگذاری. عرض کردم: پس آیا خداوند، آنان را بر گناهان مجبور کرده است؟! حضرت فرمود: خداوند عادل تر و استوارتر است از اجبار به گناهان. و سپس حضرت فرمود: خداوند می فرماید: ای فرزند آدم! من در خوبی هائی که انجام می دهی از تو به آنها سزاوارترم، و تو در بدی هائی که می کنی از من به آنها سزاوارتری؛ گناهان را به جای می آوری در اثر قوت من که آن را در تو قرار دادم!»
همچنین از علی بن ابراهیم از محمدبن عیسی از یونس بن عبدالرحمن از جماعت بسیاری از راویان، از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) آورده است که: «آن دو امام فرموده اند: خداوند رحیم تر و مهربان تر است به بندگانش از اینکه آنها را بر گناهان اجبار کند، و سپس آنان را بر آن گناهان عذاب کند. و عزیزتر و استوارتر است از اینکه چیزی را بخواهد و آن چیز واقع نشود. از آن دو امام پرسیدند: آیا بین جبر و تفویض فاصله ای است، و منزل سومی است؟! فرمودند: آری، منزله و محلی است که از بین زمین تا آسمان وسیع تر است.»
این چند روایتی که در اینجا به عنوان نمونه ذکر کردیم، اصول مطالب بحث جبر و تفویض را در بر دارند. و در روایت کلینی از حضرت صادق (ع) به لفظ: «لا جبر و لا تفویض ولکن امر بین امرین»، آورده است. و در «تحف العقول» نامه ای بسیار مفصل از حضرت امام ابوالحسن الثالث علی بن محمد الهادی (ع) در رد جبر و تفویض و اثبات عدل و منزله بین منزلتین که برای جماعتی از اهل اهواز در پاسخ نامه آنان نوشته اند، ذکر می کند که حاوی مطالب بسیار نفیس و استشهاداتی از بیان حضرت صادق (ع) می باشد.

منـابـع

سید محمدحسین حسینی طهرانی- معاد شناسی- جلد 10 صفحه 272- 283

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد