گفتگوهای دوزخیان (اعتراف و تقاضا)

فارسی 2605 نمایش |

ابوسعید خدری از رسول (ص) روایت کرده که فرمود: «چون آتش دوزخ به دوزخیان رسد لب زیرینش بر بالا جهد به گونه ای که به میان سرش برسد و لب زیرینش چندانی فرو بیافتد و آویزان شود که تا به نافش رسد. در آن حال خداوند به می گوید: آیا آیات و نشانه های من به شما نرسید و شما آنها را ندید؟ نخواندید؟ نشنیدید؟! و یا که آن را بر شما می خواندند و شما آنها را تکذیب می کردید و دروغ می داشتید؟!»
قرآن گوشه ای از گفتگوی پروردگار را با آنها بازگو می کند. از جمله حسرت روانی کفار در دوزخ آن است که از آنان پرسش می شود در صورتی که آثار و علائم آشکار یگانگی پروردگار و دعوت رسولان به شما ارائه و گفته شده بود چگونه هر یک از شما آنها را تکذیب نموده با دعوت رسولان مبارزه می نمودید. خداوند آنها را با این سخن عتاب آمیز مخاطب ساخته می گوید: «أ لم تکن آیاتی تتلی علیکم فکنتم بها تکذبون؛ آیا آیات من بر شما خوانده نمی شد و شما آن را تکذیب می کردید؟» (مؤمنون/ 105)
آیا به اندازه کافی آیات و دلائل روشن وسیله پیامبرانم برای شما نفرستادم آیا اتمام حجت به شما نکردم و شما پیوسته راه انکار و تکذیب را پیش می گرفتید! مخصوصا با توجه به جمله ی "تتلی" و "تکذبون" که هر دو فعل مضارع است و دلیل بر استمرار، روشن می شود که تلاوت آیات الهی بر آنها تداوم داشته همانگونه که تکذیب آنها در برابر این آیات!
آنها در پاسخ این سؤال زبان عذرخواهی گشوده، اعتراف می کنند و «قالوا ربنا غلبت علینا شقوتنا و کنا قوما ضالین؛ می گویند: آری چنین است ای پروردگار ما! ولی شقاوت و بدبختی ما، بر ما چیره شد، و ما قوم گمراهی بودیم.» (مؤمنون/ 106) "شقوة" و "شقاوة" ضد سعادت است، و به معنی فراهم بودن اسباب گرفتاری و مجازات و بلا است، و به تعبیر دیگر شر و آفتی است که دامان انسان را می گیرد در حالی که سعادت به معنی فراهم بودن اسباب نعمت و نیکی است، و در هر حال هر دو (شقاوت و سعادت) چیزی جز نتیجه اعمال و گفتار و نیات ما نمی باشد، و اعتقاد به اینکه سعادت و شقاوت یک امر ذاتی است که همراه انسان متولد می شود پنداری بیش نیست که بر خلاف دعوت همه انبیاء و تلاشهای همه راهنمایان و معلمان بشر است، پنداری است که برای فرار از زیر بار مسئولیتها و توجیه اعمال خلاف و تبهکاریها درست شده، یا برای تفسیر موارد ناآگاهیها.

اعتراف و تقاضای برگشت: "ربنا غلبت علینا شقوتنا..."
"غلبت علینا شقوتنا" یعنی پروردگارا شقاوت ما بر ما غلبه کرد و اگر شقاوت را به خود نسبت دادند، اشاره است به اینکه خودشان نیز در غلبه شقاوتشان مؤثر و دخیل بوده اند و آن را به سوء اختیار خود برای خود انتخاب کردند، به دلیل اینکه دنبال این آیه گفتند: «پروردگارا ما را از دوزخ در آور که اگر این دفعه همان خطاها را تکرار کنیم ستمکار خواهیم بود.» چون در این جمله وعده حسنات می دهند. و اگر سعادت و شقاوت اختیاری و اکتسابی نباشد، وعده معنا ندارد، چون اگر از جهنم به سوی دنیا باز گردند تازه همان حال اول را خواهند داشت. ولی در عین اینکه خود را مقصر دانسته اند، در عین حال خود را مغلوب شقاوت هم دانسته اند، به این معنا که نفس خویش را چون صفحه ای بی رنگ دانسته اند که هم می توانسته رنگ سعادت قبول کند و هم به رنگ شقاوت در آید، چیزی که هست شقاوت بر آنها غلبه کرده و محل را به زور اشغال نموده، اما این شقاوت، شقاوت خودشان بوده، "شقوتنا" شقاوتی بوده که در صورت سوء اختیار و ارتکاب گناهان حتمی بوده است، چون در اول خود را مانند صفحه ای بی رنگ و خالی از سعادت و شقاوت فرض کردند، پس اگر در عین حال شقاوت را شقاوت خود دانسته اند، این ارتباط به خاطر همان سوء اختیار و ارتکاب گناهان است.
کوتاه سخن اینکه، می خواهیم بگوییم در این جمله اعتراف کرده اند بر اینکه شقاوت جزء ذاتشان نبوده، بلکه بدانها ملحق و عارض شده و وقتی هم عارض شده که حجت بر آنها تمام بوده، چون این سخن را بعد از اعتراض خدای تعالی به میان آوردند، که پرسید: «آیا آیات من بر شما تلاوت نمی شد؟» بر این اساس گنهکاران دوزخی صریحا اعتراف می کنند که از ناحیه خداوند اتمام حجت شد اما ما به دست خودمان وسائل بدبختیمان را فراهم ساختیم و معترفیم که قوم گمراهی بودیم.
اهل دوزخ بعد از جمله مذکور گفتند "و کنا قوما ضالین" و با این جمله اعتراف خود را تاکید کردند. و این اعتراف مؤکد را بدان جهت کردند که به این وسیله از عذاب خلاصی یافته به دنیا بر گردند تا برای خود سعادت کسب کنند، چون در دنیا سابقه این کار را داشتند که اعتراف گناهکار و متمرد، به گناه و تمرد خود، توبه و پاک کننده او است و او را از آثار سوء گناه نجات می دهد.
خواهی پرسید که مگر نمی دانند آخرت، دار پاداش و جزاء است، نه دار عمل و توبه چون اعتراف به گناه هم خود یکی از اعمال است؟ می گوییم: چرا، می دانند ولی این اظهار ندامت از باب ظهور ملکات باطنی است، هم چنان که در آن روز ملکات دیگری که در دنیا کسب کردند نیز از ایشان بروز می کند، مثلا، وقتی حق برایشان ظاهر می شود و با چشم خود می بینند، شروع می کنند به انکار کردن، که ما چنین و چنان نکردیم، و با این انکار خود، ملکه دروغگویی و انکار خود را بروز می دهند. قرآن کریم چند جا از این موارد را حکایت نموده، از آن جمله فرموده: «یوم یبعثهم الله جمیعا، فیحلفون له کما یحلفون لکم؛ روزی که خدا همه شان را مبعوث می کند، برای خدا همان قسم های دروغی را می خورند که برای شما می خوردند.» (مجادله/ 18) و نیز فرموده: «ثم قیل لهم أین ما کنتم تشرکون من دون الله* قالوا ضلوا عنا، بل لم نکن ندعوا من قبل شیئا؛ سپس به ایشان گفته می شود: کجا است آن خدایانی که برای خدا شریک می کردید؟ می گویند: ما چنین چیزی نمی بینیم، و اصلا ما قبلا خدای دیگری نمی خواندیم.» (مؤمن/ 73- 74)

پروردگارا ما را به دنیا بازگردان!
شاید با این اعترافات می خواهند جلب رحمت پروردگار کنند لذا بلافاصله اضافه می کنند: «ربنا أخرجنا منها؛ پروردگارا! ما را از این آتش بیرون ببر.» و به دنیا بازگردان تا عمل صالح انجام دهیم. «فإن عدنا فإنا ظالمون؛ هر گاه بار دیگر برنامه های سابق را تکرار کردیم ما قطعا ستمگریم و شایسته عفو تو نخواهیم بود.» (مؤمنون/ 107) منظور از این درخواست، به طوری که آیات دیگر بر آن دلالت می کند، درخواست برگشتن به دنیا است، و این در حقیقت از قبیل درخواست مسبب، به زبان درخواست سبب است، و مرادشان این است که به دنیا برگردند، و عمل صالح کنند، توبه هم که الان (در دوزخ) که این درخواست را می کردند کرده اند، در نتیجه از جمله کسانی خواهند شد که هم توبه کرده و هم عمل صالح انجام داده اند. آنها این سخن را در حالی می گویند که گویی از این واقعیت بی خبرند که سرای آخرت دار جزا است نه عمل، و بازگشت به دنیا دیگر امکان پذیر نیست.
این کلام از اینها پس از دخول در جهنم و عذاب و آتش است، زیرا خروج فرع دخول است، و همین کلام تکذیب بسیاری از آیات قرآن است که با این که در آتش می سوزند باز تکذیب می کنند، زیرا متجاوز از صد آیه در قرآن خلود اهل نار را خبر داده و اینها که تقاضای خروج می کنند البته احتمال خروج می دهند و بر فرض خروج تمام این آیات کذب می شود چه رسد به بعد خروج که می فرماید: «و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و إنهم لکاذبون؛ و اگر به دنیا بازگردانده شوند، یقینا به کفر و شرکی که از آن نهی شده اند بازمی گردند و مسلما آنان دروغگویند.» (انعام/ 28) و بعضی گفتند این آخر کلام اهل نار است که می گویند: "ربنا أخرجنا منها" ای من النار.
اما در این لحظه ندائی شرف صدور بیابد و از هر غضب و شعله آتشین سخت تر باشد و بشریت آنان نادیده گرفته می شود پست ترین درنده ای را که اساس رذالت و درندگی است معرفی نموده هم چه فریادی که برای راندن درنده به کار می رود و دیگر به آنان عتاب شود سخن نگوئید و به درخواست خود پایان دهید. با قاطعیت تمام «قال اخسؤا فیها و لا تکلمون؛ خداوند می گوید دور شوید و هم چنان در دوزخ بمانید، خاموش شوید و با من سخن مگویید!» (مؤمنون/ 108) جمله ی "اخسئوا" که به صورت فعل امر است معمولا برای دور کردن سگ به کار می رود، و هرگاه در مورد انسانی گفته شود به معنی پستی او و مستحق مجازات بودن است. راغب در مفردات می گوید: "خسأت الکلب فخسأ" معنایش این است که سگ را از روی اهانت چخ کردم، رفت و در گوشه ای نشست، و عرب وقتی می خواهد به سگ بگوید: چخ، می گوید: "اخسأ" و بنا به گفته راغب، در کلام استعاره کنایه ای به کار رفته، و مراد از این کلام زجر و چخ کردن اهل جهنم و قطع کلام ایشان است.
بعضی گفتند این آخر کلام آنها بود دیگر نمی توانستند تکلم کنند و صدای آنها مثل صدای حمار بود که شهیق می گویند: و به زبان فارسی عرعر به دلیل قوله تعالی: «فأما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق؛ اما تیره بختان [که خود سبب تیره بختی خود بوده اند] در آتشند، برای آنان در آنجا ناله های حسرت بار و عربده و فریاد است.» (هود/ 108) لکن این دعوی خلاف آیات شریفه است و این آیه هم دلالت ندارد، زیرا می فرماید: با من تکلم نکنید، و الا تکلم با مالک و با اهل بهشت و با خزنه جهنم در آیات هست به اهل بهشت می گویند: «انظرونا نقتبس من نورکم؛ ما را مهلت دهید تا [پرتویی] از نور شما بر گیریم.» (حدید/ 13) و موقعی که اهل بهشت از آنها می پرسند: «فهل وجدتم ما وعد ربکم حقا قالوا نعم؛ آیا شما هم آنچه را که پروردگارتان وعده داده بود، حق یافتید؟» (اعراف/ 43) و به مالک می گویند: «و نادوا یا مالک لیقض علینا ربک قال إنکم ماکثون؛ و فریاد می زنند: ای مالک [دوزخ! بگو] پروردگارت ما را بمیراند [تا از این عذاب نجات یابیم]. [مالک] می گوید: یقینا شما ماندنی هستید.» (زخرف/ 77) و با خزنه جهنم «و قال الذین فی النار لخزنة جهنم ادعوا ربکم یخفف عنا یوما من العذاب؛ و آنان که در آتشند، به نگهبانان دوزخ می گویند: از پروردگارتان بخواهید که یک روز بخشی از عذاب را از ما سبک کند.» (غافر/ 52)
اشکال: در جهنم دار تکلیف نیست امر "اخسئوا" و نهی "لا تکلمون" چه معنی دارد؟ جواب: این امر و نهی برای تخفیف و اهانت است نه برای تکلیف، چنانچه شما به کسی که حرف بی جا می زند می گویید خفه شو پس بر او واجب می شود خفقان.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏15 صفحه 100

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏14 صفحه 337

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏11 صفحه 312

عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏9 صفحه 475

نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏9 صفحه 67

حسین‌بن‌حسن جرجانی- جلاء الأذهان و جلاء الأحزان- جلد ‏6 صفحه 266

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد