گفتگوهای دوزخیان (جنیان در دوزخ)
فارسی 2867 نمایش |از آیات قرآن استفاده می شود که اصل تکلیف و سعادت و شقاوت و پاداش و کیفر اخروی تنها ویژه انسان نیست، بلکه طایفه جن نیز مکلف و چون انسان، سعادتمند یا شقاوتمند هستند. از این رو می فرماید: «و یوم یحشرهم جمیعا یا معشر الجن قد استکثرتم من الإنس و قال أولیاؤهم من الإنس ربنا استمتع بعضنا ببعض و بلغنا أجلنا الذی أجلت لنا قال النار مثویکم خالدین فیها إلا ماشاء الله إن ربک حکیم علیم؛ روزی که پروردگار همه ی آنان را گرد می آورد و می فرماید ای گروه جن، از آدمیان پیروان فراوان یافتید، و هواخواهان آنان از نوع انسان می گویند: پروردگارا برخی از ما از برخی دیگر بهره برداری کرد و به پایانی که برای ما معین کردی رسیدیم. حق تعالی می فرماید: جایگاه شما آتش است. در آن ماندگار خواهید بود. مگر آنچه را خدا خواهد. آری پروردگار تو حکیم و داناست.» (انعام/ 128) علامه طباطبایی می فرماید: «گروه جن آفریده ای است پنهان از حواس ما، و درباره آنها مطالب فراوانی از قرآن استفاده می شود که برخی از آن عبارت است از:
1ـ قرآن به وجودشان تصدیق کرده و یادآور شده که آفرینش نوع آنان پیش از آفرینش نوع انسان است و از آتش آفریده شده اند؛ چنان که آدمیان از خاک آفریده شدند: «و الجان خلقناه من قبل من نار السموم؛ و پيش از آن جن را از آتشى سوزان و بى دود خلق كرديم.» (حجر/ 27)
2ـ جن چونان آدمیان زندگی می کنند، می میرند و سپس مبعوث خواهند شد. «أولئک الذین حق علیهم القول فی أمم قد خلت من قبلهم من الجن و الإنس؛ آنان كسانى اند كه گفتار [خدا] عليه ايشان همراه با امتهايى از جنيان و آدميان كه پيش از آنان روزگار به سر بردند.» (احقاف/ 18)
3ـ در این طایفه مذکر و مؤنث (مرد و زن) وجود دارد و با زایمان تکثیر نسل می کنند.
4ـ جن، شعور، اراده، قدرت بر حرکت های شتاب دار و سریع و کارهای سنگین دارد. چنان که در داستان حضرت سلیمان (ع) و تسخیر جن و داستان ملکه سباء به چشم می خورد.
5ـ جن، چون انسان مکلف است. بعضی مؤمن و برخی کافر، بعضی صالح و برخی طالح و صاحب کردار ناشایست هستند: «و ماخلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون؛ و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند.» (ذاریات/ 56) «إنا سمعنا قرانا عجبا* یهدی إلی الرشد فامنا به؛ تنى چند از جنيان گوش فرا داشتند و گفتند راستى ما قرآنى شگفت آور شنيديم. به راه راست هدايت مى كند پس به آن ايمان آورديم.» (جن/ 1- 2) «و أنا منا المسلمون و منا القاسطون؛ و از ميان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند.»
«و أنا منا الصالحون و منا دون ذلک؛ از ميان ما برخى درستكارند و برخى غير آن.» (جن/ 11) «قالوا یا قومنا إنا سمعنا کتابا أنزل من بعد موسی مصدقا لما بین یدیه یهدی إلی الحق و إلی طریق مستقیم* یاقومنا أجیبوا داعی الله؛ گفتند اى قوم ما، ما كتابى را شنيديم كه بعد از موسى نازل شده [و] تصديق كننده [كتابهاى] پيش از خود است و به سوى حق و به سوى راهى راست راهبرى مى كند. اى قوم ما دعوت كننده خدا را پاسخ [مثبت] دهيد.» (احقاف/ 30- 31) و سایر ویژگی هایی که در قرآن به آنها اشارت رفته است.
6ـ از کلام حق تعالی بر می آید که ابلیس از جن و دارای فرزندان و گروه و قبیله است: «کان من الجن ففسق عن أمر ربه أ فتتخذونه و ذریته أولیاء من دونی؛ از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپيچيد آيا [با اين حال] او و نسلش را به جاى من دوستان خود مى گيريد و حال آنكه آنها دشمن شمايند.» (کهف/ 50) و فرمود: «إنه یریکم هو و قبیله من حیث لاترونهم؛ در حقيقت او و قبيله اش شما را از آنجا كه آنها را نمى بينيد مى بينند.» (اعراف/ 27) گروهی از انسان ها که پیروی از شیطان برای آنها از حال و ملکه گذشتن و به مرحله تقوم هویت و دخیل در نحوه ی وجودی آنها رسید از نوع شیطان محسوب می شوند. از این رو از آنان به "شیاطین الإنس" تعبیر شده است.
در آیه بعد اشاره به یک قانون همیشگى الهى در مورد اینگونه اشخاص کرده مى گوید: همان گونه که ستمگران و طاغیان در این دنیا حامى و پشتیبان یکدیگر و رهبر و راهنماى هم بودند و در مسیرهاى غلط همکارى نزدیک داشتند در جهان دیگر نیز آنها را به یکدیگر وامى گذاریم و این به خاطر اعمالى است که در این جهان انجام دادند. «و کذلک نولی بعض الظالمین بعضا بما کانوا یکسبون؛ و اين گونه برخى از ستمكاران را به [كيفر] آنچه به دست مى آوردند سرپرست برخى ديگر مى گردانيم.»
در تفسیر على بن ابراهیم قمى نیز از یکی از امامان نقل شده که فرمود: «نولى کل من تولى اولیائهم فیکونون معهم یوم القیامه؛ هر کس با اولیائش در روز قیامت خواهد بود.» قابل توجه اینکه همه این گروه ها به عنوان "ظالم" در آیه معرفى شده اند و شک نیست که ظلم، به معنى وسیع کلمه، همه اینها را شامل مى گردد، چه ظلمى از این بالاتر که انسان با قبول رهبرى شیطان صفتان خود را از تحت ولایت خداوند خارج سازد و در جهان دیگر نیز تحت ولایت همانها قرار گیرد. و نیز این تعبیر و تعبیر "بما کانوا یکسبون" نشان مى دهد که این سیه روزى و بدبختى به خاطر اعمال خودشان است و این یک سنت الهى و قانون آفرینش است که رهسپران راههاى تاریک جز سقوط در چاه و دره بدبختى فرجامى نخواهند داشت.
این آیه، این معنا را خاطرنشان مى سازد که بعضى از ستمکاران را ولى بعضى دیگر قرار دادن به همان ملاکى است که در آیه قبلى ذکر شد، و آن این بود که تابع (ستمگران) از تسویلات متبوع خود (شیطان) لذت برده از این راه گناهانى را مرتکب مى شود، و این روش را آن قدر ادامه مى دهد تا آنکه خداوند متبوع او را ولى او و او را در تحت ولایت آن متبوع قرار دهد.
حرف "باء" در جمله "بما کانوا یکسبون" براى سببیت و یا مقابله است، و مى رساند که قرار دادن این ولایت خود مجازاتى است که خداوند ستمگران را در قبال ظلمهایى که مرتکب شدند کیفر مى دهد، نه اینکه مجازات ابتدایى و بدون گناه بوده باشد. و این همان معنایى است که آیه ی «یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا و ما یضل به إلا الفاسقین؛ با آن (قرآن) بسیارى را گمراه مى کند و بسیارى را هدایت مى کند و به جز فاسقان کسى را با آن گمراه نمى کند.» (بقره/ 26) آن را بیان مى کند. در آیه مورد بحث از غیبت به تکلم التفات شده یعنى سیاق غیبت پیشین تبدیل به خطاب به رسول خدا شده تا اینکه بیان حقایق را اختصاص به رسول خدا داده باشد، چون قوم لایقى براى تلقى این گونه حقایق نبودند، و اگر به تکلم التفات شده و حال آنکه ممکن بود به نحو دیگر بشود براى این است که تکلم براى راز در میان نهادن مناسب تر است البته در آیات مورد بحث التفات هاى دیگرى نیز به کار رفته که خواننده محترم خود مى تواند با کمى دقت به نکات آنها پى برد.
اتمام حجت
در آیات گذشته سرنوشت شیطان صفتان ستمگر در روز رستاخیز بیان شده، براى اینکه تصور نشود آنها در حال غفلت دست به چنین اعمالى زدند در این آیات روشن مى سازد که به اندازه کافى هشدار به آنها داده شده و اتمام حجت گردیده است، لذا در روز قیامت به آنها مى گوید: «یا معشر الجن و الإنس أ لم یأتکم رسل منکم یقصون علیکم؛ اى جمعیت جن و انس آیا رسولانى از شما به سوى شما نیامدند و آیات مرا بازگو نکردند و درباره ملاقات چنین روزى به شما اخطار ننمودند.» «آیاتی و ینذرونکم لقاء یومکم هذا؛ آيات مرا بر شما بخوانند و از ديدار اين روزتان به شما هشدار دهند.» (انعام/ 130) "معشر" در اصل از "عشرة" به معنى عدد ده گرفته شده است و از آنجا که عدد ده یک عدد کامل است، کلمه ی "معشر" به یک جمعیت کامل که اصناف و طوائف مختلفى را در بر مى گیرد گفته مى شود. در اینکه آیا فرستادگان "جن" از جنس خود آنها است، یا از نوع بشر؟ در میان مفسران گفتگو است. اما آنچه از آیات سوره جن به خوبى استفاده مى شود این است که قرآن و اسلام براى همه، حتى آنها نازل شده، و پیامبر اسلام مبعوث به همه بوده است، منتها هیچ مانعى ندارد که رسولان و نمایندگان از خود آنها از طرف پیامبر (ص) مامور دعوت آنان بوده باشند.
ولى باید توجه داشت که کلمه "منکم" (از شما) دلیل بر آن نیست که پیامبران هر دسته از جنس خودشان خواهند بود، زیرا هنگامى که به گروهى گفته شود "نفراتى از شما ..." این نفرات ممکن است از یک طایفه یا از همه طوایف باشند. سپس مى گوید: از آنجا که روز رستاخیز روز کتمان نیست و نشانه هاى همه چیز آشکار است و هیچکس نمى تواند چیزى را پنهان دارد، "همگى در برابر این پرسش الهى، اظهار مى دارند: ما بر ضد خود گواهى مى دهیم و اعتراف مى کنیم که چنین رسولانى آمدند و پیامهاى تو را به ما رسانیدند اما مخالفت کردیم" «لو اشهدنا على أنفسنا» کفار و بیگانگان در پاسخ گویند بلى و اقرار خواهند نمود که پیامبران بسیارى از جانب پروردگار آمدند، و اعزام و رسالت پیامبران را انکار نمى نمائیم و همچنین بعثت و رسالت پیامبر گرامى اسلام را تصدیق می کنیم که طنین دعوت او به وسیله آیات قرآنى اقطار جهان را فرا گرفته بود و هرگز قابل انکار نیست.
آرى دلائل کافى از طرف پروردگار در اختیار آنها بود و آنها راه را از چاه مى شناختند ولى «غرتهم الحیاة الدنیا؛ زندگى فریبنده دنیا، و زرق و برق وسوسه انگیز آن، آنها را فریب داد.» جمله معترضه و مبنى بر پند و زنگ خطرى است که نظر مسلمان را به این نکته جلب می نماید، که علاقه به زندگى و به لذائذ آن اساس شرک و ارتکاب هر گناه و جنایت است، و از جمله اینکه کفار در اثر علاقه مفرط که به زندگى دنیا دارند مغرور شده و به دعوت پیامبران گوش فرا نداده سرگرم لذایذ و هوسرانى هستند تا لحظات آخرین زندگى آنان فرا رسد یا اینکه طنین دعوت پیامبر اسلام (ص) را در اقطار جهان شنیده به آن هرگز توجه نداشتند. این جمله به خوبى مى رساند که سد بزرگ راه سعادت انسانها دلبستگى بى حد و حساب و تسلیم بى قید و شرط در برابر مظاهر جهان ماده است، دلبستگیهایى که انسان را به زنجیر اسارت مى کشاند و او را به هرگونه ظلم و ستم، تعدى و اجحاف، خودخواهى و طغیان، دعوت مى کند.
بار دیگر قرآن تاکید مى کند که آنها با صراحت به زیان خود گواهى مى دهند که راه کفر پوییدند و در صف منکران حق قرار گرفتند. «شهدوا على أنفسهم أنهم کانوا کافرین» در این خطاب اشکالى که ممکن بود متوجه حجت سابق شود دفع شده، و آن این است که اگر کفار اعتراف مى کنند که پیرویشان از ولایت شیطان به سوء اختیارشان برده، به خاطر جهل و غفلتى که داشتند معذورند، زیرا ایشان هرگز خیال نمى کردند که ارتکاب معاصى و تمتع از لذات مادى آدمى را به تدریج به ولایت ظالمین و ولایت شیطان مى کشاند، و در نتیجه دچار شقاوتى مى کند که بعد از آن سعادتى نیست. گو اینکه فى الجمله زشتى هر گناه را مى دانستند، ولیکن از چنین سرانجامى غافل بودند، و مؤاخذه غافل صحیح نیست. آیه مورد بحث این اشکال را دفع مى کند، و از ایشان مى پرسد آیا انبیا به سوى شما گسیل شدند یا نه؟ و آیا آیات خداى را به خاطرتان آوردند؟ و شما را از روز رستاخیز و سرانجام گناه و کفر خبر دادند یا خیر؟ و چون به همه اینها اقرار دارند قهرا حجت تمام است و دیگر محلى براى اشکال فوق باقى نیست.
بنابراین معناى آیه این مى شود که: ما در قیامت همگى آنان را مخاطب قرار داده مى پرسیم: اى گروه جن و انس! آیا پیغمبرانى از شما به سوى شما نیامدند؟ و آیات مرا بر شما نخواندند؟ و شما را به دین حق دعوت نکردند؟ و از عذاب امروز که روز قیامت است هشدارتان ندادند و به شما نگفتند: خداوند به زودى در موقف بازخواستتان بازداشته و به حساب اعمالتان رسیدگى نموده، به آنچه از نیک و بد کرده اید پاداش و کیفرتان مى دهد؟ در جواب خواهند گفت: ما علیه خود گواهى مى دهیم که پیغمبران آیات تو را بر ما خواندند و از رسیدن به چنین روزى انذارمان کردند، و ما به دین ایشان کفر ورزیده با علم به حقانیت آنان و بدون هیچ غفلتى ایشان را رد کردیم.
این معنا که ما براى آیه کردیم چند نکته را روشن مى سازد: اول اینکه کلمه "منکم" بیش از این دلالت ندارد که پیغمبران از جنس مجموع و روى هم رفته همان جن و انسى بودند که به سوى ایشان مبعوث شدند، و خداوند پیغمبران را از جنس ملائکه قرار نداد تا امتان ایشان از دیدنشان وحشت نکنند، و کلام ایشان را که همان زبان مادرى خودشان است بفهمند، و اما اینکه براى جن پیغمبرانى از جن و براى انس انبیایى از انس مبعوث کرده باشد آیه شریفه هیچ گونه دلالتى بر آن ندارد.
دوم اینکه تکرار کلمه شهادت در آیه مورد بحث به این جهت است که متعلق آن دو مختلف است مراد از شهادت اولى شهادت به آمدن انبیا و ابلاغ آیات خداوند و انذار از عذاب قیامت است و مقصود از شهادت دومى شهادت به کفر عمدى خود نسبت به دین انبیا (ع) است. و اینکه بعضى ها گفته اند مقصود از شهادت اولى شهادت به کفر و معصیت در حال تکلیف و مقصود از دومى شهادت در آخرت، بر کفر خود در دنیا است، صحیح نیست، براى اینکه بالاخره مرجع هر دو به همان کفر در دنیا است. و این توجیه، اشکال تکرار لفظ را حل نمى کند.
سوم اینکه جمله "غرتهم الحیاة الدنیا" جمله معترضه اى است که به منظور دفع توهمى در وسط کلام گنجانیده شده، و آن توهم این است که چگونه مى توان این معنا را قبول کرد که مردمى با اینکه از همدیگر بهره مند مى شدند و پیغمبران خود را مى شناختند و آن پیغمبران ایشان را از عذاب دوزخ انذار مى کردند در عین حال با علم و اختیار خود را به هلاکت برسانند؟ جمله مزبور این توهم را دفع نموده جواب مى دهد: زندگى مادى دنیا ایشان را مغرور نموده و در نتیجه هر وقت برقى از حق و حقیقت در دلشان جستن مى کرد رذایل اخلاقى و هواى نفس پرده ظلمانى خود را به دلهایشان افکنده و بین آنان و دیدن حق حائل مى شد.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 447
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 7 صفحه 485
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 5 صفحه 439
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 3 صفحه 167
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 6 صفحه 161
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها