گفتگوی ضعفا با مستکبرین در دوزخ
فارسی 2579 نمایش |نتیجه اعمال
از موانع ایمان به پیامبران حالت عنادى است که قرآن به بیان نتایج بد آن مى پردازد. و درباره کفار مى گوید که آنان به قرآن و کتب پیشین ایمان نمى آورند. گویى مقرر کرده اند که به رسالتهاى پروردگارشان ایمان بیاورند. خداى تعالى مشکل این عناد و کینه توزى را از طریق تصویر صحنه هاى هول انگیز قیامت حل مى کند. یکى از این صحنه ها ایستاده ظالمین است در پیشگاه پروردگارشان، در حالى که یکدیگر را ملامت مى کنند. از این تعبیر بر مى آید که انسان اولا بر یک نیروى زمینى که مى پندارد او را در برابر قدرت پروردگارش حفظ خواهد کرد و او را از کیفر کفرش مى رهاند، اعتقاد دارد. از این رو ملاحظه مى کنیم که سیاق عبارت با این پندار مخالف است. و براى ما صحنه اى از این گفتگو را میان کافران و کسانى که در دنیا معتمد و پناهگاهشان بودند مى شنویم: نخست مى گوید: «قال الذین کفروا لن نؤمن بهذا القرآن و لا بالذی بین یدیه؛ کافران گفتند: ما هرگز به این قرآن و کتب آسمانى دیگر که قبل از آن بوده ایمان نخواهیم آورد.» (سباء/ 31) کلمه ی "لن" همانگونه که مى دانیم براى نفى ابد است، بنابراین آنها مى خواهند بگویند که اگر تا ابد هم تبلیغ کنید ما ایمان نخواهیم آورد، و این دلیل بر لجاجت آنهاست، که تصمیم خود را براى ابد گرفته بودند، در حالى که یک فرد حق طلب اگر به دلیلى قانع نشد نمى تواند دلایل احتمالى آینده را نشنیده انکار کند و بگوید دلایل دیگر را نیز دربست رد مى کنم.
سپس به وضع آنها در قیامت پرداخته روى سخن را به پیامبر (ص) کرده، مى گوید: «اگر ببینى هنگامى که این ستمگران در پیشگاه پروردگارشان براى حساب و دادرسى بازداشت شده اند از وضع آنها در حیرت فرو خواهى رفت.» در حالى که هر یک از آنها گناه خود را به گردن دیگرى مى اندازد، و با یکدیگر مشغول به جدال و مخاصمه اند؟! «و لو ترى إذ الظالمون موقوفون عند ربهم یرجع بعضهم إلى بعض القول؛ اى كاش بيدادگران را هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان بازداشت شده اند مى ديدى [كه چگونه] برخى از آنان با برخى [ديگر جدل و] گفتگو مى كنند كسانى كه زيردست بودند به كسانى كه [رياست و] برترى داشتند.» (سباء/ 31) تعبیر به "عند ربهم" اشاره به این است که آنها در پیشگاه کسى حاضر مى شوند که مالک و پروردگار آنها بوده، و چه شرمسارى از این برتر و بالاتر که انسان نزد کسى احضار گردد که هرگز به او و فرمانهایش ایمان نیاورده در حالى که تمام وجودش غرق نعمتهاى او بوده است.
در این حال "مستضعفین" همان افراد بى خبرى که چشم و گوش بسته دنباله رو دیگران بوده اند به "مستکبرین" یعنى همانها که راه کبر و غرور و سلطه جویى بر دیگران و دادن خط فکرى شیطانى به آنها را مى پیمودند چنین مى گویند: اگر شما نبودید، اگر وسوسه هاى فریبنده شیطنت آمیز شما نبود، ما در صف مؤمنان بودیم. «یقول الذین استضعفوا للذین استکبروا لو لا أنتم لکنا مؤمنین؛ كسانى كه زيردست بودند به كسانى كه [رياست و] برترى داشتند مى گويند اگر شما نبوديد قطعا ما مؤمن بوديم.» (سباء/ 31) آنها مى خواهند به این وسیله تمام گناهان خویش را بر گردن این "مستکبران" بى رحم بیندازند، هر چند در دنیا حاضر نبودند چنین برخورد قاطعى با آنها داشته باشند، چرا که ضعف و زبونى بر وجودشان چیره شده بود، و حریت خویش را از دست داده بودند، اما اکنون که آن مفاهیم کاذب که مستکبران را از آنها جدا مى کرد بر باد رفته، و نتائج اعمال همه آشکار گشته، رو در روى آنها مى ایستند و با صراحت سخن مى گویند و پرخاش مى کنند.
آیا مى توان گفت که خدا بندگان خود را زبون و قدرتمند آفریده تا برخى را از گروهى دیگر برترى و تسلط باشد. هرگز! خدا مردم را آزاد آفریده ولى گروهى از آنان گروه دیگر را واداشتند تا به آزادى آنان تجاوز کنند و بر زمین استعلاء و تسلط یابند. اگر مردم مى دانستند که اعتماد بر صاحبان قدرت و ثروت و مدعیان علم و دین که خود را سروران مردم مى دانند و آنان را به پیروى از خود وامى دارند تا چه حد گمراهى است، هرگز در جرائم فرو نمى رفتند و به فرمان سلاطین و مالداران درنمى آمدند و مدعیان علم و دین را تأیید نمى نمودند. ولى مردم نمى دانند که این قدرتمندان نمى توانند آنان را از عذاب پروردگارشان در روز قیامت نجات دهند هر چند در دنیا گاهگاه از آنان حمایت مى کردند.
پیروی چشم و گوش بسته
ولى مستکبران خاموش نمى مانند، در پاسخ به مستضعفین مى گویند: آیا ما شما را از طریق هدایت باز داشتیم بعد از آنکه هدایت به سراغ شما آمد و به قدر کافى اتمام حجت شد و پیامبران گفتنى ها را گفتند؛ «قال الذین استکبروا للذین استضعفوا أ نحن صددناکم عن الهدى بعد إذ جاءکم؛ كسانى كه [رياست و] برترى داشتند به كسانى كه زيردست بودند مى گويند مگر ما بوديم كه شما را از هدايت پس از آنكه به سوى شما آمد بازداشتيم.» (سباء/ 32) نه ما مسئول نیستیم، بلکه خود شما گنهکار بودید. که با داشتن آزادى اراده تسلیم سخنان بى اساس ما شدید، به کفر و الحاد روى آوردید و سخنان منطقى انبیاء را به دست فراموشى سپردید «بل کنتم مجرمین؛ بلكه خودتان گناهكار بوديد.» (سباء/ 32) درست است که مستکبران با وسوسه هاى خود مرتکب گناه بزرگى شده بودند، ولى این سخن آنها نیز واقعیت دارد که این دنباله روان نباید چشم و گوش بسته به دنبال آنها مى افتادند، و از این نظر گناهشان به گردن خودشان است.
این گونه اى از شماتت است به انسان از سوى کسى که مى پنداشت او را از رنج و عذابى که دوزخیان تحمل مى کنند رهایى مى بخشد. اگر همه مردم به این حقیقت پى ببرند اساس ستم در جوامع بشرى فرو مى ریزد. جامعه اى است که قدرتمندان در آن بلندى جسته اند و به زندگى فسادآمیز خود خوگر شده اند و زبون شدگان نیز با این پندار که آنان بار مسئولیت از دوششان برخواهند داشت، در پى آنها افتاده اند، و آنان را از جرایمى که در حق بعضیشان مرتکب مى شوند تبرئه مى کنند و مى گویند: المأمور معذور. آیا خدا مستضعفان را به پیروى از مستکبران فرمان داده، یا خدا آنها را مستضعف و اینان را مستکبر آفریده است. نه خدا همه را آزاد آفریده ولى بعضى آزادیشان را بنده بعضى دیگر کرده اند و آنها را به برترى جویى ترغیب نموده اند.
اما "مستضعفین" به این پاسخ قانع نمى شوند، و بار دیگر براى اثبات مجرم بودن مستکبران به سخن مى آیند. مستضعفان به مستکبران مى گویند: بلکه نیرنگ هاى پیگیر شما در شب و روز که به ما فرمان مى دادید به خدا کافر شویم و همتایانى براى او قرار دهیم ما را گمراه کرد. و هنگامى که عذاب را ببینند، اظهار پشیمانى کنند شاید نجات یابند. و ما در گردن کافران غل و زنجیر مى نهیم آیا جز آنچه را انجام مى دادند جزا داده مى شوند. «و قال الذین استضعفوا للذین استکبروا بل مکر اللیل و النهار إذ تأمروننا أن نکفر بالله و نجعل له أندادا؛ و كسانى كه زيردست بودند به كسانى كه [رياست و] برترى داشتند مى گويند [نه] بلكه نيرنگ شب و روز [شما بود] آنگاه كه ما را وادار مى كرديد كه به خدا كافر شويم و براى او همتايانى قرار دهيم.» (سباء/ 33)
عقوبت اکابر دو برابر عقوبت ضعفا
عقوبت اکابر دو برابر عقوبت ضعفا است یکى براى کفر و ضلالت و عناد و عصبیت و ظلم به اولیاء حق و معاصى صادره از آنها، دیگر براى اضلال دیگران که آنچه بر آنها وارد بیاید مثلش بر اکابر متوجه مى شود به واسطه سببیت و مکر و حیلت ها براى اضلال دیگران و هرچه اتباع آنها زیادتر باشند عقوبت اینها زیادتر مى شود و مى توان گفت که از زمان رحلت حضرت رسالت تا زمان ظهور حضرت بقیة الله عقوبت تمام کفار از یهود و نصارى و مشرکین و اهل ضلالت و فسق و ظلم گردن غاصبین حق امیرالمؤمنین و سایر ائمه طاهرین بار است، زیرا اگر گذارده بودند که اینها بر مسند حقه خود مستقر شوند هر آینه بساط عدل در زمین پهن مى شد و کفار به شرف ایمان مشرف مى شدند و ظلم و فسق از روى زمین برداشته شده بود و این است مفاد: «و قال الذین استضعفوا للذین استکبروا بل مکر اللیل و النهار إذ تأمروننا أن نکفر بالله و نجعل له أندادا»
آرى شما بودید که دست از تبلیغات سوئتان بر نمى داشتید، و هیچ فرصتى را از شب و روز براى پیشبرد اهداف شومتان از دست نمى دادید، درست است که ما در پذیرش آزاد بودیم و مقصر و گنهکار، ولى شما هم به عنوان عامل فساد مسئولید و گنهکار، بلکه سنگ اول به دست ناپاک شما گذاشته شد، به خصوص اینکه همواره از موضع قدرت با ما سخن مى گفتید. (تعبیر "تامروننا" گواه بر این مطلب است)
دروغگویى و پنهانکارى کفار در قیامت
بدیهى است مستکبران نمى توانند پاسخى از این سخن داشته باشند و شرکت خود را در این جرم بزرگ انکار کنند. لذا هر دو گروه از کرده خود پشیمان مى شوند، مستکبران از گمراه ساختن دیگران و مستضعفان از پذیرش بى قید و شرط این وسوسه هاى شوم، اما هنگامى که عذاب الهى را مى بینند ندامت خود را کتمان مى کنند مبادا بیشتر رسوا شوند، و ما، غل و زنجیر بر گردن کافران مى نهیم. «و أسروا الندامة لما رأوا العذاب؛ هنگامى كه عذاب را ببينند پشيمانى خود را آشكار كنند.» (سباء/ 33) و این پنهان کارى در آن روز با اینکه روز قیامت روزى است که همه پنهانیها و اسرار بیرون مى افتد، و روزى است که «یوم هم بارزون لا یخفى على الله منهم شی ء؛ چیزى از اسرار مردم بر خدا پوشیده نمى ماند.» (غافر/ 16) نظیر دروغگوییشان و انکار شرکشان است، و نیز نظیر قسم دروغ خوردنشان است، که در قیامت همه اینها از آنان سر مى زند، و این از باب ظهور ملکات رذیله است، که در نفوس آنها ریشه دوانده، از آنجایى که در دنیا همواره ندامت خود را از ترس شماتت دشمنان پنهان مى داشتند، این پنهان کارى براى آنان عادت شده، لذا در قیامت هم با اینکه روز بروز و ظهور نهانى ها است، و روز "تبلى السرائر" برون افتادن اسرار از پرده ها است، مع ذلک دست از عادت دنیایى خود بر نمى دارند، و به مقتضاى ملکه دروغگویى باز دروغ مى گویند با اینکه مى دانند که دروغشان هویدا است.
آنها طبق عادت دیرینه اى که در دنیا داشتند به پندار اینکه مى توانند حال خود را مکتوم دارند به پنهان کارى دست مى زنند. آرى آنها هر وقت در دنیا به اشتباه خود پى مى بردند و نادم مى شدند شجاعت اظهار ندامت که مقدمه اى براى بازگشت و تجدید نظر بود نداشتند، و همین خصیصه اخلاقى خود را در قیامت نیز به کار مى گیرند و اما چه سود؟ بعضى از مفسران احتمال داده اند که این پنهان داشتن ندامت به خاطر شدت وحشتى است که از مشاهده عذاب الهى و گذاردن غل و زنجیر بر گردن آنها دست مى دهد، نفس هایشان در سینه ها حبس مى شود و زبانشان از سخن باز مى ماند. هرچند همانها در مواقف دیگر قیامت فریاد «یا ویلنا إنا کنا ظالمین؛ اى واى ما ستمگر بودیم.» (انبیاء/ 14) سر مى دهند. بعضى نیز "اسرار" را در اینجا به معنى "اظهار" کرده اند و گفته اند این واژه در لغت عرب در دو معنى متضاد استعمال مى شود، و نظیر آن نیز کم نیست ولى با توجه به موارد استعمالات این لغت (اسرار) در قرآن و غیر قرآن این معنى بعید به نظر مى رسد چرا که "سر" معمولا در مقابل "علن" قرار مى گیرد، و راغب نیز در مفردات به ضعیف بودن این قول تصریح کرده است، هر چند بعضى از علماى لغت به هر دو معنى اشاره کرده اند.
غل و سلاسل و زنجیرهاى آتشى
«و جعلنا الأغلال فی أعناق الذین کفروا؛ و ما غلها بر گردن کافران گذاریم.» (سباء/ 33) یکى از عقوبات اهل آتش غل و سلاسل و زنجیرهاى آتشى است موقعى که خطاب برسد به ملائکه عذاب «خذوه فغلوه* ثم الجحیم صلوه* ثم فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه؛ [گويند] بگيريد او را و در غل كشيد. آنگاه ميان آتشش اندازيد. پس در زنجيرى كه درازى آن هفتاد گز است وى را در بند كشيد.» (حاقه/ 30- 32) «أولئک الذین کفروا بربهم و أولئک الأغلال فی أعناقهم؛ اينان همان كسانند كه به پروردگارشان كفر ورزيده اند و در گردنهايشان زنجيرهاست.» (رعد/ 5) «إذ الأغلال فی أعناقهم و السلاسل یسحبون* فی الحمیم ثم فی النار یسجرون؛ هنگامى كه غلها در گردنهايشان [افتاده] و [با] زنجيرها كشانيده مى شوند. در ميان جوشاب [و] آنگاه در آتش برافروخته مى شوند.»
هرچه انسان بخواهد مسئولیت را به گردن دیگران نهد قرآن تأکید مى کند که هرچه انسان از انواع عذابها و شکنجه ها در آخرت مى بیند سزاى اعمال خود اوست. پاداش از جنس عمل است. پس نمازى که مؤمن در دنیا به جاى مى آورد، در آخرت به صورت حوریه اى درمى آید و بر عکس اگر کسى را غیبت کند، غیبت او زقوم مى شود یا به صورت مارها و کژدمها درمى آید. در حدیث آمده است که بزرگى هر یک از آنها به قدر یک اشتر است. و شاید غلهایى که به گردن کفار مى نهد تجسم همان طوق بندگى آنها از هواهاى نفسانى یا از اشخاص و قوانین فاسد در این دنیا باشد.
به هر حال اینها نتیجه اعمال خودشان است که از پیش فراهم ساخته اند «هل یجزون إلا ما کانوا یعملون؛ آیا آنها جزائى جز اعمالى که انجام مى دادند دارند؟!» (سباء/ 33) آرى این اعمال و کردار کفار و مجرمین است که به صورت زنجیرهاى اسارت بر گردن و دست و پاى آنها گذارده مى شود، آنها در این جهان نیز اسیر هواى نفس، و زر و زور و پست و مقام بودند، و در قیامت که تجسم اعمال صورت مى گیرد همان اسارتها به شکل دیگرى ظاهر مى شود.
آیه فوق بار دیگر مساله تجسم اعمال را که بارها به آن اشاره کرده ایم روشن مى سازد، زیرا سخن از این مى گوید کهد"جزاى آنها خود اعمال آنها است" و چه تعبیرى از این زنده تر و روشنتر براى تجسم اعمال؟! تعبیر به "الذین کفروا" دلیل بر این است که هم اغواگران مستکبر به این سرنوشت گرفتار مى شوند و هم اغوا شوندگان مستضعف و همه کافران و اصولا ذکر این وصف اشاره به این است که علت مجازات آنها همان کفر آنها است.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 16 صفحه 577
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 18 صفحه 102
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 10 صفحه 377
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 13 صفحه 234
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 10 صفحه 565
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها