وفات خدیجه (س)
English فارسی 4601 نمایش |چند روزی از فوت ابوطالب نگذشته بود که پیغمبر اکرم (ص)، همسر گرامی خود خدیجه (س) را در بستر مرگ مشاهده نمود. با اندوهی فراوان کنار بستر او نشست و برای دلداری او جایگاهی را که خداوند برایش در بهشت آماده کرده بود به اطلاع او رساند. خدیجه با شنیدن این سخن خرسند شده و با خیالی آسوده جان به جان آفرین تسلیم کرد. رسول الله (ص) خدیجه را نیز مانند ابوطالب در حجون دفن نمود حجون دامنه ی کوهی در مکه است که به قبرستان «جنه المعالا» معروف می باشد و امروزه این قبرستان در کنار خیابان و پلی است که به نام ابوطالب مزین گشته.
وقتی پیامبر خواست خدیجه را در قبر بگذارد به میان قبر رفته و در آن دراز کشید، سپس برخاسته و جنازه را در آن نهاد و روی آن خاک ریخت.
در تاریخ یعقوبی آمده است: وقتی خدیجه فوت شد، فاطمه (س) نزد پدر آمد و دست در دامن او آویخت و در حالیکه گریه می کرد گفت: «ای پدر! مادرم کجاست؟» در این وقت جبرئیل نازل شد و عرض کرد «ای رسول خدا! به فاطمه بگو خدای تعالی در بهشت خانه ای برای مادرت بنا کرده که در آنجا دیگر هیچ گونه دشواری و رنجی نداشته باشد»
اگرچه ابوطالب و خدیجه با رحلتشان به آسایش ابدی رسیدند اما فوت ایشان داغ سنگینی بر سینه رسول الله (ص) نهاد بطوریکه تا یک سال لبخند از لبان آن حضرت رخت بست.
افسوس و صد افسوس که ناراحتی های رسول اکرم از فوت ابوطالب و خدیجه با جرات ورزی های قریش شدت گرفت و کار به جایی رسید که گاه به هنگام عبور ایشان از کوچه های مکه بر سر مبارکش خاک می ریختند. روزی از روزها که قریش این عمل قبیح را انجام داد، آن حضرت به منزل آمد، یکی از دختران ایشان آن حضرت را در آن حال دید و در حالیکه اشک از چشمانش فرو می ریخت خاک را از سر و روی پدر پاک کرد. رسول الله (ص) (با دیدن این صحنه دلخراش برای دلداری فرزندش)، فرمود: «ای دخترکم! گریه نکن، زیرا خداوند پدرت را محافظت خواهد کرد» و گاهی نیز می فرمود: «تا ابوطالب زنده بود، قریش نسبت به من چنین رفتار ناهنجاری نداشت».
سن خدیجه (س) به هنگام رحلت:
در مورد سن خدیجه به هنگام فوتش مشهور این است که او در شصت و پنج سالگی فوت کرده و فاصله رحلتش از زمان فوت ابوطالب (ع) شش ماه و بنا به نقلی سه روز بوده.
فضائل و کرامات خدیجه (س):
راجع به فضائل اخلاقی و کمالات روحی خدیجه، باید بگوئیم او یکی از چهار زنی بود که توانستند در طول حیات دنیوی به کمال حقیقی خود برسند. رسول الله (ص) او را جزء چهار زن برتر جهان نام برده و فرمود: «از میان مردان عده زیادی به کمال حقیقی رسیده اند لکن از میان زنان فقط مریم و آسیه همسر فرعون و خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد (ص) به کمال رسیده اند».
در جای دیگر رسول اکرم (ص) در توصیف خدیجه می فرماید: «افضل نساء اهل الجنه خدیجه و فاطمه و مریم و آسیه». ترجمه: «برترین زنان اهل بهشت خدیجه و فاطمه و مریم و آسیه اند». از عایشه نیز نقل شده است: اتفاق نمی افتاد رسول اکرم (ص) از منزل بیرون رود مگر اینکه خدیجه را یاد می کرد و او را ستایش و مدح می نمود تا اینکه روزی طبق همان شیوه نام خدیجه را برده و او را به نیکی یاد کرد، در این وقت، رشک و حسد مرا گرفت، گفتم: «آیا او جز پیر زنی عجوز بود که خداوند بهتر از او را برای تو به جایش آورد»؟ در این وقت رسول الله (ص) با شنیدن این سخن غضبناک شد، به حدی که از شدت غضب موهای جلوی سرش حرکت کرد، آنگاه فرمود: «به خدا قسم خداوند بهتر از او را جانشین او نکرد (زیرا) او ایمان آورد هنگامی که مردم کفر ورزیدند و تصدیق کرد مرا در حالکیه مردم مرا تکذیب کردند و یاری کرد مرا با اموالش هنگامی که مردم مرا محروم کردند و خداوند در آن هنگام که از اولاد زنان دیگر محرومم ساخته بود، اولادی شایسته از او روزی ام نمود.»
و نقل شده است: روزی خواهر خدیجه پس از وفات او به خانه پیغمبر آمد و سلام نمود پیغمبر جوابش را داده و در همین حال اشک از چشمان مبارکش جاری شد. سپس در هنگام خداحافظی نیز رسول الله (ص) منقلب شده و آثار تغییر در چهره مبارکش پدیدار گردید. وقتی علت این حالت را از ایشان پرسیدند فرمود: «صدایش طنین صوت خدیجه را داشت» آری حتی شباهت صدایی به صدای خدیجه موجب برانگیخته شدن احساسات شریف رسول الله (ص) نسبت به خدیجه می شد و شدت محبت ایشان را به خدیجه کبری حکایت گری می نمود.
پس از خدیجه تا یک سال نبی اکرم (ص) همسر اختیار نکرد. در حقیقت تا سن 51 سالگی فقط با یک زن آن هم خدیجه که 15 سال از او بزرگتر بود زندگی می کرد. پس از گذشت یکسال روزی ام حکیم که از زنان ساکن در مکه بود خدمت رسول الله (ص) رفته و عرض کرد: «یا رسول الله یک سال است خدیجه از دنیا رفته و شما کودکانی بی مادر در خانه دارید. آنها محتاج سرپرستند، اجازه می دهید زنی را برای شما خواستگاری کنم؟». پیغمبر اکرم (ص) اجازه فرمود و ام حکیمه نزد بانوئی به نام «سوده» بنت زمعه که زنی بیوه بود رفته و او را برای رسول الله (ص) خواستگاری نمود، او نیز پذیرفت و به تزویج رسول اکرم درآمد.
منـابـع
سیدهاشم رسولی محلاتی- درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام- جلد 2 و جلد 4
علی دوانی- تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت
حسین شاکری- النبی الاکرم- جلد 1
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها