تحولات و ساختار الهیات مسیحی (انواع الهیات)
فارسی 6811 نمایش |الهیات تاریخى
الهیات داراى تاریخ است. چنین بینشى به سادگى تمام، به ویژه از سوى کسانى که تمایلاتى بیشتر فلسفى دارند، نادیده گرفته مى شود. الهیات مسیحى را مى توان کوششى براى معنادار ساختن سرچشمه هاى اساسى ایمان در پرتو آنچه در هر روز و روزگارى روش هاى دست اول دانسته مى شود، تلقى نمود. این بدان معناست که اوضاع و احوال محلى تأثیر عمده اى بر تقریرهاى الهیاتى دارد. الهیات مسیحى خود را عام و جهان شمول مى داند، زیرا توجه خود را به اطلاق عمل نجات بخش خدا بر هر دوره تاریخى معطوف مى کند. با این حال، شاخصه آن در این خصیصه است که تجربه عمل نجات بخشى خدا در فرهنگ هاى خاص است، و بینش ها و محدودیت هاى کسانى که خود در پى زیستن با انجیل در بستر خاصى بودند، به آن شکل داد. به همین سبب، کاربرد خاص آن، جهان شمول بودن مسیحیت را تکمیل کرده نه آنکه به تعارض با آن برخاسته باشد. الهیات تاریخى شاخه اى از الهیات است که هدف آن بررسى اوضاع تاریخى اى است که اندیشه ها در آن مطرح شدند یا تقریر خاصى یافتند. این الهیات در پى آن است که ارتباط میان متن و الهیات را آشکار سازد. از باب نمونه، الهیات مذکور ثابت مى کند که آموزه آمرزیدگى به وسیله ایمان در دوره متأخر رنسانس از اهمیت اساسى برخوردار بود. نیز نشان مى دهد که مثلا مفهوم نجات، آن گونه که در الهیات رهایى بخش آمریکا یافت مى شود، پیوند نزدیکى با اوضاع اجتماعى، اقتصادى این منطقه دارد. این الهیات تبیین مى کند که چگونه جریان هاى فرهنگى سکولار مانند لیبرالیسم یا محافظه کارى، جلوه متناظر خود را در الهیات مى یابند. تقریبا مى توان این را بیان واقعیتى بدیهى دانست که مسیحیت غالبا و ناخودآگاه اندیشه ها و ارزش هایى را از پس زمینه هاى فرهنگى خود جذب مى کند. با این حال، چنین ملاحظه اى بسیار با اهمیت است. این امر ناظر به این واقعیت است که عنصرى موقت یا شرطی در الهیات مسیحی وجود دارد،که در منابع اساسی آن، نه به ضرورت و نه به استلزام، ذکر شده است. به عبارت دیگر، اندیشه های خاصی که غالبا اندیشه های مسیحی دانسته می شوند،سرانجام معلوم می شود که اندیشه های وارداتی اند که موطن آن فضایی سکولار است. یکی از نمونه های کلاسیک، مفهوم انعطاف ناپذیر بودن خدا است؛ به عبارتى این اندیشه که خدا ممکن نیست که رنج پذیر باشد. این اندیشه در محافل فلسفى یونان به خوبى تثبیت شده بود. الهیدانان اولیه مسیحى، که مایل به کسب احترام و اعتبار از چنین محافلى بودند، با این اندیشه مماشات کردند. در نتیجه، این اندیشه در متن سنت الهیاتى مسیحى جاى گرفت.
مسائل و موضوعات الهیات تاریخى
این بخش از الهیات چگونگى دریافت مسیحیان از دین خود در طول تاریخ را بررسى مى کند. مطالعات این بخش مشتمل بر مسائل زیر است:
1ـ تعالیم پاپها.
2 ـ شوراهاى جهانى.
3ـ جدلهاى عقیدتى در کلیسا.
4ـ نقش فردى دانشمندان الهى و عارفان.
5ـ نهضت هاى گوناگونى که براى نوسازى دین کوشیده اند و پس از آن رشد یافته یا در ایمان مسیحى تجدید نظر کرده اند.
6ـ تعالیم پاتریک ها، اسقف ها و شوراهاى محلى.
اهداف الهیات تاریخى
یکى از اهداف الهیات تاریخى شناخت دقیق چیزهایى است که کلیساهاى مسیحى آنها را رسما پذیرفته و اعلام کرده، یا مردود دانسته است. از این رو، بررسى تعالیم پیشین در پرتو فضاى تاریخى آنها بسیار اهمیت دارد. الهیات تاریخى اعتراف مى کند که تعالیم پاپها، اسقف ها، شوراها و دانشمندان الهى همگى از نظر اهمیت در یک سطح نیستند و اعتبار معنوى یکسانى ندارند، همان طور که نباید پیوسته معناى ظاهرى آنها را حجت بدانیم. از این رو، مورخ باید براى فهم شرایط زمانى ویژه اى که آن تعالیم در آن پدید آمده، بکوشد. همچنین باید بفهمد که هدف از آنها چه بوده و کسانى که آن تعالیم را تهیه کرده اند چگونه به آنها مى نگریسته اند و الفاظ و مفاهیم را به چه شیوه اى استعمال کرده اند و باید سایر عناصر سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، نژادى و شخصى را که در این تعالیم ویژه؛ کلیسا مؤثر بوده، بشناسد. الهیات تاریخى بر این اصل عقیدتى استوار است که روح خدا در طول زمان پیوسته امت مسیحى را ارشاد مى کند. ولى از سوى دیگر، نباید معتقد باشیم تمامى آنچه مسیحیان گفته و کرده اند، محصول عملکرد روح القدس بوده است. خطاکارى نقش مهمى در تاریخ مسیحیت دارد و به اشکال مختلفى، مانند کینه توزى، نادانى، تکبر و دشمنى بروز کرده است. الهیات تاریخى مى کوشد تاریخ هدایت خدا را در کنار خطاهاى بشر در دورانهاى مختلف کلیسا، در فرهنگ هاى گوناگون و شرایط مختلف بررسى و ثبت کند.
اهمیت مطالعه تاریخ الهیات مسیحى
مطالعه تاریخ الهیات مسیحى ابزارى نیرومند در اختیار قرار مى دهد که دیدگاه هاى ایستا در باب الهیات، اصلاح شود. این مطالعات به ما مجال مى دهد تا بدانیم که:
1- بعضى از اندیشه ها در اوضاع و احوال بسیار ویژه اى مطرح شدند و ممکن است که اشتباهاتى رخ داده باشد.
2- تحولات در باب الهیات، قطعى و برگشت ناپذیر نیست. مى توان اشتباهات گذشته را اصلاح کرد.
از این رو، مطالعه الهیات تاریخى امرى ویرانگر است، زیرا نشان مى دهد که الهیدانان چه آسان در دام «انگاره هاى عصر از خود» گرفتار می شوند (السدر مکینتایر). البته این چیزی نیست که محدود به گذشته باشد !چه بسیارند جریان های مدرن در الهیات که واکنش هایی ناخودآگاه به جریان های گذرای فرهنگی اند. مطالعه تاریخ ما را از اشتباهات گذشته آگاه ساخته و افزون بر آن ما را با شیوه هایی هشدار دهنده آشنا می سازد که بدان طریق، آن اشتباهات در زمان حاضر تکرار می شوند. «تاریخ تکرار می شود و چاره ای جز این ندارد. هیچ کس به نخستین نجوا گوش نمی دهد» (وودی آلن).
الهیات پدران
دوره اى از تاریخ کلیسا که پدران نخستین کلیسا در آن مى زیسته و فعالیت مى کرده اند، از اهمیت ویژه اى برخوردار است. این دوره از قرن دوم آغاز مى شود و به قرن ششم پایان مى یابد و مطالعات مربوط به آن دوره را الهیات پدران مى نامند. پدران در کلیساى قدیم متفکران و دانشمندانى در الهیات بودند که تفاسیرى بر کتاب مقدس نوشتند، از اعتقاد مسیحى در مقابل بدعت گذاران دفاع کردند، امور مربوط به ایمان و شرایط آن را شرح دادند، حوادث و مجادلات زمان خویش را ثبت نمودند و به انتقال تعالیم مسیحى به یهودیان و بت پرستان عصر خود پرداختند. پدران نخستین به زبان یونانى که زبان فرهیختگان آن زمان بود، مى نوشتند. در عرف مسیحیان، نخستین پدر کلیسایى ژوستین (م. 165) بود. وى در یک خانواده بت پرست به دنیا آمد و پیش از مسیحى شدن، براى آموختن فلسفه از پیروان مکتبهاى رواقى، ارسطویى، فیثاغورسى و افلاطونى کوشید. اما شاگرد وى طاطیان، مؤلف «دیاتسرون» (م. 180) از معلم خود فاصله گرفت و مى توان وى را بهترین نماینده حرکت مخالف فلسفه در مسیحیت آغازین شمرد. از مهمترین پدران نخستین دو تن هستند که به خاطر دفاع از مسیحیت در مقابل غنوصیان مشهور شده اند: ایرنه (م. 200) و هیپولیت (م. 236). با آنکه ژوستین، ایرنه و هیپولیت از آگاهى خوبى پیرامون اندیشه فلسفى یونانى برخوردار بودند، ولى بهره بردارى مرتب و نظام یافته از فلسفه براى بیان اندیشه مسیحى به دست کلمنت اسکندرى و شاگردش، اوریجن آغاز شد. پدران نخستین الهیات کلمه خدا را توسعه دادند و گفتند این کلمه از آغاز جهان وجود داشت و خداوند آن را به عنوان حکمت به حکیمان عطا کرد. از دیدگاه کلمنت، مغان ایران، کاهنان سرزمین «گل»، برهمنان هندوستان، بودا و فلاسفه یونان، مانند سقراط و هیراکلیت حکیمانى بودند که حکمت الهى راپذیرفتند. کلمه حکمتى که چند قسمت شده و مانند بذرى که افشانده مى شود، خدا هر قسمت از آن را به حکیمى داده بود، در عیساى انسان مجسم گردید.
اوریجن که پیشگام مباحث اندیشه مسیحى است، با پدید آوردن تفاسیر مبسوطى در باب هریک از قسمتهاى کتاب مقدس، در تبیین اندیشه مسیحى سهیم شد. وى در نوشته هاى خود دو هدف را پیگیرى مى کرد:
1) شرح، یعنى فهمیدن عبارات و بررسى متن، 2) تفسیر، یعنى فهمیدن ابعاد مختلف متن. تألیفات اوریجن سنگ زیربنایى بود و بیشتر پدرانى که پس از وى به تفسیر کتاب مقدس پرداختند، بدان اعتماد کردند، مانند یوسبیوس سورى (م. 359)، امبروز، اسقف میلان (م. 397) و جروم (م. 420). در قرن سوم، نوشتن به لاتینى در کلیسا شروع شد و نخستین پدرى که به لاتینى کتاب نوشت، ترتولین کارتاژى (م. 225) بود. او چند کتاب در دفاع از مسیحیت در مقابل حملات بت پرستان نوشت. همچنین وى از نخستین کسانى بود که اصطلاحات مسیحى را به زبان لاتینى تعریف کرد. ترتولین در اواخر عمر در ایمان صحیح خود لغزید و به یک حرکت انتظارى که مونتانیسم خوانده مى شود گرایید. این گروه بر پا شدن اورشلیم آسمانى و روز داورى (نزول مسیح) را نزدیک مى دانستند. ترتولین نخستین کس در میان پدران بود که اعلام کرد کتاب مقدس یک واحد غیر قابل انقسام است و از اسفار یهودیان عهد عتیق و کتب عهد جدید ترتیب یافته است. وى در این عقیده با مرقیون (مرکیون) که یک مسیحى معروف و معتقد به عدم تقدس عهد عتیق بود، مخالفت مى کرد. همچنین در کارتاژ، پدر لاتین نویس دیگرى به نام کیپریان (م. 258) برخاست. وى نخستین کسى بود که گفت رهبرى کلیسا به شکل دسته جمعى توسط اسقفان و با مشارکت اسقف رم انجام مى گیرد. کلیساى کاتولیک براى بیان نقش پاپ به این نظریه استناد مى کند. ادبیات پدران در نیمه قرن چهارم، پس از شوراى مسکونى (جهانى) نیقیه، به اوج خود رسید. در فلسطین، سیریل اورشلیمى (م. 386) درخشید.
شهرت این پدر در مواعظ او پیرامون مراسم دینى و پایه هاى ایمان است. این مواعظ منابع خوبى براى شناخت فعالیت کلیساهاى شهر مقدس اورشلیم در آن زمان هستند. با این وصف، منطقه اى که بیشترین تعداد از پدران یونانى را پرورش داده، کپادوکیه در وسط آناتولى کنونى است: نخستین پدرى که از منطقه یاد شده برخاست، باسیل اسقف قیصریه (م. 379) بود. وى نخست نزد فیلسوفان بت پرست و مسیحى عصر خود درس خواند، سپس به حیات معنوى روى آورد. دیرى نپایید که یوسبیوس اسقف قیصریه او را به سوى خود خواند و پس از اندکى، باسیل به جانشینى او برگزیده شد. این اسقف دانشمند در نوشته هاى خود پیرامون الهیات، براى پدید آوردن صلح و همزیستى در جامعه مسیحیت که به خاطر مجادلات درباره طبیعت سه اقنومى خدا و ارتباط عیسى با پدر از هم پاشیده شده بود، کوشید. دومین پدر اهل کپادوکیه گریگورى نازیانزى (م. 389) است. وى از روزگارى که همراه باسیل، در آتن به درس فلسفه مى رفت با وى بسیار دوست شد. وى در نازیانزا («بکرلار» امروزى، نزدیک «آق سراى» در ترکیه) پرورش یافت و مواضع وى در الهیات، مانند مواضع باسیل در وحدت کلیسا پس از مجادلات شوراى نیقیه بسیار مفید و مؤثر بود. سومین پدر اهل کپادوکیه گریگورى نیصى بود (از شهر «نیصى» در ترکیه فعلى که اکنون «نوشهیر» خوانده مى شود). گریگورى (م. 395) برادر کهتر باسیل بود و آن مدت که باسیل اسقف قیصریه بود، وى نیز به اسقفى نیصى منصوب گردید. نوشته هاى وى در الهیات همه مسائل مورد اختلاف عصر وى را در بر مى گیرد و در فهم اسرار (یا آیینهاى) مسیحى نقش دارد. همچنین وى بنیانگذار گونه اى از الهیات عرفانى است که بر ارزش تجرد (ازدواج نکردن) تأکید مى ورزد. از پدران یونانى نگارى که در پیشرفت علم الهیات نقش مهمى در کلیساى نخستین داشتند، افراد زیر را مى توان نام برد: یوحناى زرین دهان (م. 407) متولد انطاکیه، پاتریک سیریل اسکندرى (م. 444) که یک دانشمند الهى ماهر، ولى تندمزاج و تا حد تعصب، اهل بحث و جدل بود. پس از این افراد، دیونوسیوس آمد که جز از نوشته هایش، چیزهاى زیادى درباره وى نمى دانیم. در کلیساى لاتین مهمترین پدر را امبروز (م. 397) اسقف میلان و اگوستین مى شمارند. اگوستین بر اثر تعالیم امبروز مسیحى شد. اهمیت الهیات پدران در این است که دریافت مسیحیان نخستین از عقیده خویش را در قرون پس از حواریون بررسى مى کند و در اختیار ما قرار مى دهد. در آن دوره، جامعه مسیحیت از گروه دینى کوچکى در امپراطورى روم به مهمترین نیروى دینى و فکرى آن امپراطورى تحول یافت. هنوز هم مسیحیان به نوشته هاى پدران با احترام بسیار مى نگرند و آن آثار در مؤسسات علم الهیات در سراسر جهان مسیحى تدریس مى شود.
الهیات شبانى
نمى توان قویا تأکید کرد که مسیحیت، جایگاه فعلى خود را، به مثابه آیینى جهانى، به سبب دانشکده هاى دانشگاهى الهیات یا دپارتمان هاى دین، به دست نمى آورد. مسیحیت داراى بعدى قویا شبانى است که عموما به شکلى نارسا در بحث هاى علمى درباره الهیات انعکاس مى یابند. در واقع، بسیارى از پژوهشگران معتقدند که الهیات رهایى بخش لاتینى آمریکایى با تعدیلى متناسب در جهت کارایى اجتماعى، نوعى تصحیح دیرهنگام تعصبات به غایت علمی الهیات غرب است. با تعدیلی متناسب در جهت کارایی اجتماعى. الهیات در این جا ارائه کننده مدل هایى براى عملى دگرگون ساز تلقى مى شود نه تأملى صرفا نظرى. با این حال، این گرایش علمى، تحولى تازه است. آیین پیرایشگران نمونه خوبى از جنبشى است که یکپارچگى الهیاتى را با کارایى کشیشى هماهنگ ساخته است؛ با این اعتقاد که هر یک بدون دیگرى ناقص است. آثار کسانى مانند ریچارد بکسر و جاناتان ادواردز با این باور درآمیخته است که الهیات، تجلى حقیقى خود را در مراقبت شبانى و تغذیه روح مى یابد. در سال هاى اخیر، توجه به اینکه الهیات تجلى خود را در مراقبت شبانى یافته، موجب توجه دوباره به الهیات شبانى شده است. چنین تحولى در این کتاب مورد توجه قرار گرفته است، زیرا بر این فرض نوشته شده که بسیارى از خوانندگان، مانند نویسنده، توجه به این دارند که منابع کامل انتقادى الهیات مسیحى را به حوزه خدمت کشیشى راه دهند. الهیات شبانی در صدد یافتن بهترین شیوه ها برای اجرای رسالت مسیحی است تا از این راه بتواند جامعه های مسیحی واقعی به وجود آورد. برای تامین این امر مسائل زیر مورد بررسی قرار می گیرد:
1- تربیت مسیحی و تعالیم دینی،
2- اعلامن رسالت مسیحی،
3- راهنمایی مسیحیانی که گرفتار مشکلات شده و نیاز به راهنمایی دارند،
4- شیوه های بنیان گذاری جوامع مسیحی،
5- مظاهر جامعه شناختی و انسان شناختی در زندگی مسیحی.
الهیات فلسفى
الهیات، به خودى خود، رشته اى فکرى است که توجه آن به پرسش هاى بسیارى است که بشر را از طلیعه تاریخ به خود جلب کرده است. آیا خدایى هست؟ خدا چگونه است؟ چرا ما در این جا هستیم؟ پرسش هایى از این دست در بیرون از جهان مسیحى همانند جهان مسیحى به یکسان مطرح است. از این رو، چگونه این ملاحظات با یکدیگر پیوند مى یابند؟ چگونه بحث هایى مسیحى مربوط به ذات خدا با بحث هایى در سنت فلسفى غرب ارتباط مى یابند؟ آیا زمینه مشترکى هست؟ الهیات فلسفى به چیزى مى پردازد که شاید بتوان آن را «یافتن زمینه مشترکى» میان ایمان مسیحى و حوزه هاى دیگر فعالیت فکرى نامید. راه هاى پنج گانه توماس آکویناس (یعنى پنج برهان براى وجود خدا) معمولا به مثابه نمونه اى از الهیات فلسفى ذکر مى شود که در آن، براهین یا ملاحظات غیردینى، به نتایج دینى منتهى مى شود. الهیات عقلی کوششی است برای مشخص کردن اندازه معرفتی که تنها با عقل می توان درباره خدا کسب کرد. با آنکه این رشته را معمولا جزو الهیات قرار می دهند، در واقع رشته مذکور بخشی از علوم فلسفی است. این علم می کوشد تا آن بخش از معرفت خدا و صفات او را که از طریق حواس، منطق و کوشش های عقل بشری ممکن و میسر است، مورد شناسایی قرار دهد. دانشمندان الهی اصحاب مدرسه، مانند توماس اکویناس، به الهیات عقلی به شکل قابل ملاحظه ای تحول بخشیده اند، ولی بسیاری از متفکران پروتستان، مانند کانت (م.1804) و کارل بارث معتقدند که سخن گفتن درباره خدا بدون استناد به وحی الهی، کاری دشوار است.فلسفه دین از زمان روشنگری آلمان ها در قرن هیجدهم به عنوان رشته ای مستقل از رشته های مطالعات فلسفی جلوه گری کرد. این فن مظاهری از زندگی بشر را که به مقوله «دین» و «تجربه دینی» مربوط می شود، بررسی می کند و به بحث درباره گوهر دین، محتوا و ریشه های آن، ارزش و نقش دین در تجربه انسان و تبیین حقیقت می پردازد. الهیات عقلی اصحاب مدرسه با فلسفه دین فرق دارد: الهیات عقلی مقدمه ای فلسفی برای علم الهیات بود، ولی فلسفه دین چنین نیست و فقط یک تحقیق علمی درباره خدا و تجربه دینی محسوب می گردد.
برخی حوزه ها با ملاحظات فلسفى
برخی حوزه ها که ملاحظات فلسفى در آن، تأثیر چشمگیرى بر الهیات فلسفى دارند. نمونه هایى شامل تحلیل آبایى از ماهیت خدا که به روشنى از فلسفه کلاسیک یونان تأثیر پذیرفته است؛ براهین پنچ گانه توماس آکویناس در اثبات وجود خدا که متأثر از طبیعیات ارسطویى است؛ مسیح شناسى نویسندگان قرن نوزدهم مانند دى. اف. اشتراوس که به برداشتى هگلى از فرایند تاریخى استوار است؛ و رویکرد وجودى به مسیحیت که رودولف بولتمان آن را مطرح کرد. در هر یک از این موارد، یک نظام فلسفى منبعى یا طرف گفتگویى در تحول یک الهیات دانسته مى شود. بسیارى از الهیدانان بر اساس این فرض کار کرده اند که یک فلسفه مى تواند مبناى مطمئنى براى ساختن الهیات باشد. با این حال، باید توجه داشت که جریانى نیز در الهیات مسیحى وجود دارد که با هر کوششى براى کاربست فلسفه هاى سکولار در موضوعات الهیاتى سخت مخالف است. در قرن دوم، ترتولیان این پرسش را مطرح کرد که «آتن را چه به اورشلیم؟ یا دانشگاه را چه به کلیسا؟» در سال هاى اخیر، واکنش انتقادى مشابهى را مى توان در آثار کارل بارت ملاحظه کرد. وى معتقد بود که کاربرد فلسفه به این شکل سرانجام مکاشفه شخصى خدا را به فلسفه خاصى متکى مى کند و آزادى خدا را خدشه دار مى سازد.
(ادامه دارد...).
منـابـع
آلیستر مک گراث- درسنامه الهیات مسیحی- مترجم بهروز حدادی- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1384
توماس میشل- کلام مسیحی- مترجم حسین توفیقی- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1377.
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها